قصیده ی فاطمی از «معتمدی كاشانی»

به انتخاب جواد هاشمی؛ ایام فاطمیه سال 1396

بيت شريف

سوخت ز آتش، محلّ وحي الهي[1]

بيت شريف تو، اي حبيبهي داور!

 

محسن ششماهه، طفل بي گنه تو

كشته شد از ظلم و جورِ قومِ ستمگر

 

كار تو شد گريه و مصيبت و اندوه

مدّت هفتاد و پنج روز سراسر

 

گه ز غم باب و گه ز صدْمهي پهلو

داشتي افغان و آه و گريه تو يكسر

 

تا كه شدي راحت از سراچهي فاني

سوي جنان رفتي، اي شفيعهي محشر!

 

با تن آزرده رفتي و دل پُرخون

جانب دار البقا به نزد پيمبر

 

بردهاي از اين سرا به سوي قيامت

روي كبود و تنِ شكسته از در

 

مزد رسالت عجب به فاطمه دادند

گاه ز آتش، گهي ز صدْمه به پيكر

 

«معتمدي»! بهر اين مصيبت عظمي

دست تأثّر بزن هميشه تو بر سر


[1]. عزاداري سنّتي شيعيان، ج 6، ص 54 ـ 55 يا سرودههاي سنّتي، ص 22 ـ 23؛ 9 بيت. اين قطعه شعر در هر دو مأخذ كه از تآليف عالم روحاني يعني جناب معتمدي است، بدون هيچ اختلافي و به صورت قطعه آمده است. همو در «سرودههاي سنّتي» اشاره دارد كه اين ابيات را به دنبال شعر «تركي شيرازي» گفته كه آن قصيده هم در كتاب حاضر آمده است.