قبيله انحراف
در طول تاریخ اسلام عزیز جریانهای انحرافی فراوانی ظهور و افول کردهاند، لکن برخی از آنها با عوامفریبی و حکومتگرایی توانستند در جوامع اسلامی به عمر کوتاه خود چند صباحی بیفزایند، لکن در نهایت طبق وعده الهی از بین خواهند رفت: (إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا).[1]
تمام جریانهای انحرافی در یک نقطه با هم مشترکاند: همه آنها میکوشند بر اساس خودخواهی ها و جمود فکری خود دین را به نفع خود تفسیر کنند و آن را ابزار اثبات و استقرار خود قرار دهند و در واقع، از آموزههای دینی علیه خود دین بهره میجویند. بدین ترتیب میان مسلمانان تفرقه ایجاد میکنند:(يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً)،[2] و (يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ).[3]
علل و عوامل متعددی در انحرافات فکری و عقیدتی و فرقهسازی و جریانسازی میتواند دخیل باشد که از عمدهترین آنها، دوری از الگوها و اسوههای الهی است. خداوند متعال، پیامبر اکرم(ص) و اولیای الهی را اسوه و الگوی انسانها در تمام زمینهها قرار داده است. هر کس از این اسوهها دور باشد، در تفسیر و تبیین آموزههای دینی و کتاب و سنّت، با مشکل مواجه خواهد شد و در نهایت، انحراف فکری و تفسیر انحرافی از دین به جامعه تحویل میدهد:(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)،[4] (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ).[5] (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)،[6] مصداق تام اهل ذکر پیامبر اکرم(ص)و معصومین: هستند: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)[7] یا (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ).[8] بر اساس روایات، وقتی درباره امور دینی اختلاف پیدا شد، باید کتاب قرآن و سنّت رسول خدا(ص) مراجعه کرد و تفسیر به رأی نکرد: (وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ)،[9] یا در امور آنها را واسطه قرار دهید. پیامبر اکرم(ص)به ما مسلمانان سفارش کردهاند:إنّي تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتي أهل بیتي، إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً. [10]
در حدیثی دیگر فرمودند:
إنّما مثل أهل بیتي فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها فیها نجی و من تخلّف عنها غرق.[11]
و أهل بیتي أمان لأمّتي من الاختلاف.[12] فإذا خالفتها قبیلة … فصاروا حزب إبلیس.[13]
اینها نمونه هایی از آیات و روایاتی است که برای در امان ماندن امت اسلامی از هرگونه کجاندیشی و انحراف و برای پیدا کردن راه حق و حقیقت و صراط مستقیم(اسلام ناب)، اسوه و الگوهایی را توصیه میکند.
و همچنین عواملی چون افراط و تفریط در فهم باورها و آموزههای دینی، فریب خوردن از دشمنان، جهل و نادانی، خودخواهی و خودبینی، منفعتطلبی، ریاستطلبی، تحریف دین، دنیاگرایی، هواپرستی، اباحیگری، نفوذ فرهنگهای بیگانه، عمل نکردن به آموزههای دینی، تفسیر به رأی و …، از اسباب دیگر انحرافات به شمار میروند.
یکی از این قبیلههای منحرف، موسوم به وهابیت است که ریشههای فکری آن به قرون اولیه اسلام بر میگردد. این جریان فکری در سه نوبت ظهور و بروز داشت:
ابتدا در قرن چهارم هجری توسط ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری (233ـ 339ق) این جریان انحرافی مطرح شد. وی هر نوع مرثیهخوانی بر امام حسین7 و اهلبیت: را ممنوع کرد و حکم قتل عزاداران و مرثیهخوانان اهلبیت عصمت و طهارت: را صادر و هرگونه زیارت قبور اولیای الهی و ائمه: را منع کرد و کسانی که زیارت قبور را جایز میدانستند (اعم از شیعه و سنی)، کافر و گمراه قلمداد میکرد و دستور داد هر کس با باورهای او مخالفت ورزد، اموالش را غارت کنند و خرید فروش آنها را بر هم بزنند.[14]
بربهاری و پیروان او برای خداوند مانند و شبیه قائل بودند و ذات احدیت را دارای کف و دست و انگشتان و دو پا یا کفشی از طلا و صاحب گیسوان تصور میکردند.[15] در تفسیر آیه شریفه (عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا)،[16] میگفتند که خداوند روز قیامت پیامبرش را کنار خودش و بر روی عرش مینشاند، اما اهلسنّت این تفسیر را نپذیرفتند. این تفسیر انحرافی، باعث بروز فتنه و کشتار گشت؛ بهطوری که عده زیادی از طرفین به خاک و خون کشیده شدند.[17]
برداشتهای سطحی و ظاهری بربهاری و پیروان او از آیات قرآن کریم و تفسیر بهرأی، تکیه بر باورها و دریافتهای ذهنی، غرور و نادانی و تعصب جاهلی آنان سبب شد که فتنهجویی آنان بالا بگیرد و آرامش از جامعه رخت بربندد. خلیفه الراضی، حاکم وقت، با نکوهش باورها و رفتارهای این گروه با آنان به مبارزه برخاست و بربهاری و پیروان او را پراکنده کرد.
1 – در قرن هشتم هجری احمد بنتیمیه (661 ـ 728ق) این جریان را به طور آشکار و گسترده مطرح ساخت و او بار دیگر احادیث تشبیه و تجسیم و جهت داشتن خداوند را مطرح کرد و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید. بدین ترتیب انحراف خود را آشکار ساخت، به ویژه موقعی که ساکنان شهر «حماة» از وی خواستند تا آیه (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)[18]را تفسیر کند، وی در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند مکانی در فراز آسمانها تعیین کرد که بر عرش متکی است.[19] وی با این تفسیر نادرست خود، آشکارا برای خداوند، جهت و سمت جسمانی قائل شد.[20]
به نظر ابنتیمیه، پیامبران و اولیای الهی پس از مرگ، هیچ تفاوتی با افراد عادی ندارند. وی معتقد بود که هرگونه مسافرت به قصد زیارت قبور انبیا و صالحان و نذر کردن، سوگند خوردن و بوسیدن و مسح کردن مزار آنان حرام و مایه شرک است.
ایشان آیات و روایات مربوط به فضایل و مناقب امام امیرالمؤمنین علی(ع)و خاندان پاک او را که بسیاری از محدثان به صحت آن تصریح کردهاند، بدون ارائه مدرکی، انکار میکند و همه را مجعول میداند؛ از جمله وی آیه شریفه (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ)[21] را که طبق نقل 64 محدث و دانشمند اسلامی درباره امام امیرالمؤمنین علی(ع)نازل شده، انکار میکند[22] و آیه شریفه مودت[23] را که به نقل 45 محدث و دانشمند درباره خاندان رسالت نازل شده،[24] تکذیب میکند.[25]
انتشار افکار انحرافی ابنتیمیه در میان علمای اسلام غوغایی به راه انداخت. علمای اسلام، اعم از شیعه و اهلسنّت، بر ضد افکار ابنتیمیه قیام کرده و دهها ردیه علیه وی نوشتند.
1 – سومین بار محمد بنعبدالوهاب (1115 ـ 1206ق) در قرن دوازدهم در منطقه نجد رسماً موجودیت قبیله انحراف را اعلام کرد. وی به کمک استعمارگران با استفاده از مبانی فکری ابنتیمیه، نظریههای او را مجدداً مطرح ساخت. ابنعبدالوهاب برای عملی ساختن تفکرات خود با محمد بنسعود (نیای خاندان سعودی) امیر منطقه «درعیه»، برای کشورگشایی و به اصطلاح خودشان مبارزه با کفر و شرک پیمان بست. پس از این پیمان، محمد بنعبدالوهاب به رؤسای قبایل مهم نجد نامه نوشت و آنان را دعوت به همکاری کرد. سپس به کمک ابنسعود و برخی قبائل، لشکری تشکیل داد و علیه مسلمانان قیام کرد و مسلمانان را به کفر و شرک متهم ساخت و با حمله به شهرها، روستاها و مساجد، زیارتگاههای صحابه و اولیای الهی را با خاک یکسان کرد و مردمی که در برابر او ایستادگی میکردند، به خاک و خون کشید و اموال آنها را به عنوان غنایم جنگی به غارت برد.[26]
بدین ترتیب ابنعبدالوهاب با استفاده از شعارهای اسلامی تمام مسلمانان را که به آنها لبیک نگفتند، کافر و مشرک خواند و کشتن و غارت اموال آنها را مباح شمرد و کلیه آثار و شعائر اسلامی را به عنوان مظاهر کفر و شرک واجب الهدم اعلام کرد.
این فرقه به کمک استعمارگران رخنه بزرگی را در جهان اسلام ایجاد کردهاند و باعث تفرقه و تضعیف و ایجاد تشتت در میان مسلمین گشتهاند. آنان در طول تاریخ عامل مهمی در تسلط قدرتهای بزرگ بر جهان اسلام بودهاند و بیشک شناخت این فرقه و آگاهی از روشها و ترفندهای تبلیغی آنان، مسلمانان را از فرو غلتیدن در افکار انحرافی آنها باز میدارد.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[1]. سوره اسراء، آیه 81.
[2]. سوره نساء، آیه 150.
[3]. سوره توبه، آیه 32.
[4]. سوره احزاب، آیه 21.
[5]. سوره ممتحنه، آیه 6.
[6]. سوره نحل، آیه43.
[7]. سوره حشر، آیه 7.
[8] . سوره توبه، آیه 119.
[9]. سوره مائده، آیه 35.
[10]. الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، ج5، ص662، ح 3786؛ مسند احمد بن حنبل، ج8، ص138، ح21634، و ص154، ح21711؛ المعجم الکبیر، ج2، ص153، ح4921؛ المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص129، ح4765؛ کنز العمال، ج1، ص172 ـ 173، ح871 و 872.
[11]. مسند البزار، ج9، ص343، ح 3900، و ج11، ص329، ح5142؛ المعجم الصغیر، ج2، ص84، ح825؛ المعجم الاوسط، ج5، ص355، ح5536؛ المعجم الکبیر، ج3، ص45 ـ 46، ح2636 و 2638، و ج12، ص34، ح12388؛ المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص373؛ الصواعق المحرقة، ج2، ص445.
[12]. المعجم الکبیر، ج7، ص22، ح6260.
[13]. الصواعق المحرقة، ج2، ص445.
[14]. ر.ک: وهابیان، ص 26.
[15]. الکامل في التاریخ، ج 6، ص 248.
[16]. سوره اسراء، آیه 79.
[17]. الکامل في التاریخ، ج8، ص 213.
[18]. سوره طه، آیه 5.
[19]. مجموعة الرسائل الکبری، ص 429، رساله 11.
[20]. ر.ک: مختصر منهاج السنة، ج 1، ص 240ـ 278.
[21]. سوره مائده، آیه 55.
[22]. ر.ک: منهاج السنة، ج 2، ص 611.
[23]. سوره شوری، آیه 23.
[24]. ر.ک: الغدیر، ج3، ص 156 ـ 172.
[25]. ر.ک: مختصر منهاج السنة، ج 1، ص 352.
[26]. ر.ک: روضة الأفکارو الأفهام، ص 81ـ203؛ تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 به بعد؛ تاریخ العربیّة السعودیّة، ص 112 ـ 120.