ابن ابی الحدید به سند خود روایت کرده:

زمانی که ابوبکر، سخنرانی فاطمه (ع) را شنید بر او سخت گران آمد بالای منبر رفته و گفت: ای مردم! این چه حالتی است که با بیان جمله‌ای به شما دست می‌دهد و دگرگون می‌شوید؟ این آرزوها در زمان پیامبر اکرم (ص) کجا بود؟! هر کس شنیده است،‌باز گوید! و هر که گواه استف‌لب گشوده و سخن بگوید. آن مرد، ماده روباهی است که دمش، گواه اوست. ریشه و پرورش دهنده، هر فتنه و آشوبی است. کسی است که می‌گوید: هنگامی که شتر، لاغر و ناتوان شد او را می‌تازانند. از ناتوانان و ضعیفان،‌یاری و کمک می‌جوید و از زنان نصرت می‌طلبد…

آگاه باشید! اگر می‌خواستم می‌گفتم و صدا را به درشتی و خشونت بلند می‌کردم ولی درباره‌ی گذشته سکوت کردم و سخنی در این باره نمی‌گویم سپس رو به انصار کرده و گفت: ای انصار! سخنان سفیهان شما به منف‌رسیده است و شما به پیمانی که با رسول خدا (ص) بستید، سزاوارترید پیامبر اکرم (ص) نزد شما،‌آمده او را پناه دادید و یاری‌اش کردید. آگاه باشید! من، دست و زبانم را بر کسی که مستحق آن نیست، دراز نمی‌کنم سپس فرمود آمد و فاطمه (ع) نیز به خانه‌اش برگشت.

ابن ابی الحدید می‌افزاید: این سخن را بر نقیب، أبو یحیی جعفر بن یحیی بن زید بصری، خواندم و درباره‌ی آن به او گفتم: ابوبکر در این سخن به چه کسی، کنایه می‌زند؟ گفت: این سخن، صریح است نه کنایه گفتم: اگر صریح بود، نمی‌پرسیدم خندید و گفت: به علی بن ابی‌طالب (ع)، کنایه می‌زند و علی (ع) مورد نظر اوست.

گفتم: آیا همه‌ی سخنانی را که ابوبکر می‌گوید درباره‌ی علی (ع) است؟ گفت: آری پسرم! چون ملک و حکومت است.

گفتم: انصار چه گفتند؟ گفت: به نفع علی (ع) شورش کردند و شعار داند. ابوبکر ترسید که امر حکومت از دستش برود، به همین خاطر آن‌ها را ترساند و از طغیان، بر حذر داشت.

روی ابن ابي الحدید:

 عن الجوهريّ قال: حدّثني محمّد بن زكريّا، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن عمّارة بالإسناد الأوّل قال: فلمّا سمع أبو بكر خطبتها شقّ عليه مقالتها فصعد المنبر و قال: أيّها النّاس، ما هذه الرّعة إلى كلّ قالة! أين كانت هذه الأمانيّ في عهد رسول الله (ص) ألا من سمع فليقل، و من شهد فليتكلّم إنّما هو ثعالة شهيده ذنبه، مربّ لكلّ فتنة، هو الّذي يقول: كرّوها جذعة بعد ما هرمت، يستعينون بالضعفة، و يستنصرون بالنّساء، كأمّ طحال أحبّ أهلها إليها البغيّ. ألا إنّي لو أشاء أن أقول لقلت و لو قلت لبحت، إنّي ساكت ما تركت. ثمّ التفت إلى الأنصار فقال: قد بلغني يا معشر الأنصار مقالة سفهائكم، و أحقّ من لزم عهد رسول الله (ص) أنتم. فقد جاءكم فآويتم و نصرتم، ألا إنّي لست باسطا يداً و لا لسانا على من لم يستحقّ ذلك منّا.

ثمّ نزل، فانصرفت فاطمة (ع) إلى منزلها.

قال ابن أبي الحدید: قرأت هذا الكلام على النّقيب أبي يحيى جعفر بن يحيى بن أبي زيد البصريّ و قلت له: بمن يعرّض؟ فقال: بل يصرّح. قلت: لو صرّح لم أسألك. فضحك و قال: بعليّ بن أبي طالب (ع) قلت: هذا الكلام كلّه لعليّ يقوله؟ قال: نعم، إنّه المُلك يا بني، قلت: فما مقالة الأنصار؟ قال: هتفوا بذكر عليّ فخاف من اضطراب الأمر عليهم، فنهاهم.[1]

 


[1]ـ شرح نهج البلاغة 16: 214، دلائل الامامة: 123، البحار 29: 325 ج 10 عن ابن أبي الحدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *