بخاری از عبدالله بن‌عمر نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمود:

اللَّهمّ بارك لنا في شامنا، اللَّهمّ بارك لنا في يمننا، قالوا: يا رسول الله و في نجدنا؟ قال: اللَّهمّ بارك لنا في شامنا، اللَّهمّ بارك لنا في يمننا، قالوا: يا رسول الله و في نجدنا، قال: فأظنه، قال في الثالثة: هنالك بالزلازل و الفتن، و بها يطلع قرن الشيطان. [2]

احمد بن حنبل در مسند[3] و ترمزی در سنن[4] نیز روایت فوق را نقل کرده‌اند.

ابویوسف، بخاری و مسلم ـ با کمی اختلاف ـ از پيامبر اکرم(ص) نقل كرده‌اند حضرت درحالي‌كه رو به مشرق ایستاده بود، فرمود:

ألا إنّ الفتنة هاهنا، ألا إنّ الفتنة هاهنا، من حيث‏ يطلع قرن الشيطان؛[5]

آگاه باشيد كه فتنه از آنجاست، آگاه باشيد كه فتنه از آنجاست، از همین‌جا شاخ شيطان پديدار مي‏گردد.

در حديث ديگر ابنمالک، ابویوسف، بخاری و مسلم به سند خود از سالم بن عبدالله او هم از پدرش نقل کرده‌اند پيامبر در حالي كه با دست مبارکش به طرف مشرق اشاره میکرد، سه بار فرمود:

ها إنّ الفتنة هاهنا، ها إنّ الفتنة هاهنا، ها إنّ ‏الفتنة هاهنا، من حيث‏ يطلع قرن ‏الشيطان؛[6]

فتنه آنجاست، از آن جهت كه شاخ شيطان (از آنجا) ظاهر مي‏گردد.

در برخی روایت آمده است که: «إنّه کان قائماً عند باب عائشة فأشار بیده نحو المشرق، فقال:الفتنة ها هنا و…».[7]

درکتاب المعرفة و التاریخ و صحیح مسلم آمده است: «إنّ رسول الله قام عند باب حفصة فقال بیده نحو المشرق:الفتنة هاهنا… مرّتين أو ثلاثاً».[8]

ازدی در کتاب جامع از سالم بن عبدالله و او از ابن عمر نقل میکند که بر روی منبر ایستاد. به طرف مشرق اشاره کرد و فرمود: «هاهنا أرض الفتن و حیث یطلع قرن الشیطان».[9]

در حديث نبوی دیگر نقل شده است كه حضرت فرمود: «رأس الكفر نحو المشرق‏».[10]

 شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب، اين احاديث را بر جریان وهابيان تطبيق داده، می‌نویسد:

شهادت می‏دهم كه پيامبر راست فرمود و رسالت ‏خويش را ادا كرد.

ابنتيميه گفته: مشرق مدينه بود كه مسليمه كذاب از آن‌جا ظهور كرد و مدعی نبوت شد و اين نخستين رويداد بدی بود كه پس از رحلت آن بزرگوار رخ داد و عده‏ای از مردم از او تبعيت کردند.

اينكه پيامبر فرمود:«ايمان يمنی است و آشوب و فتنه از طرف مشرق است‏»، و اين جمله را كرارا فرموده، خود هشداری بود كه مردم در رويدادهای اين سرزمين بينديشند و با آگاهی آن‌ها را بسنجند و زود فريب مدعيان آن‌جا را نخورند. چرا پيامبر مكرر برای حجاز و اهل آن دعا كرد، ولی از دعا درباره«نجد» خودداری فرمود؟ اگر بنا بود آداب و سننی كه در حجاز و يمن و مكه و مدينه رواج داشت، آداب ضد دينی و شرك و كفر محسوب شود، پس چرا پيامبر برای آن مناطق دعا كرد، ولی برای سرزمين نجد كه اين آداب و سنن در آن‌جا ريشه‌‏كن شده، دعا نكرد. شما وهابیان فقط سرزمين خود را سرزمين اسلامی می‏دانيد و ساير كشورها و شهرهای اسلامی را بلاد كفر می‏پنداريد، اين عقيده و رفتار شما با سخن و دعای پيامبر چگونه سازگار است؟!

آری، شما برخلاف سخنان رسول خدا(ص)، سرزمين فتنه و آشوب را دارالايمان، و شهرهاي مكه و مدينه و يمن را دارالكفر مي‏خوانيد و هجرت از آنها را لازم مي‏‌شماريد.[11]

همچنین سعید بن‌منصور در سنن و ابن حنبل در مسند و بخاری در صحیح و ابی یعلی در مسند از ابوسعید خدری از پیامبر گرامی(ص) نقل کردهاند که فرمود:

یَخْرُجُ نَاسٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَیَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَیُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ، ثُمَّ لاَ یَعُودُنَ فِیهِ حَتَّی یَعُودَ السَّهْمُ إِلَی فُوقِهِ. قِیلَ: مَا سِیمَاهُمْ؟ قَالَ: سِیمَاهُمُ التَّحْلِیقُ؛[12]

افرادی از ناحیه مشرق، قیام می‌کنند و قرآن تلاوت می‌کنند و حال آنکه قرآن از گلوگاه آنان تجاوز نمی‌کند (در قلب آنان تأثیر نمی‌گذارد) و از قرآن بهره نمی‌برند. این گروه از دین خارج می‌شوند؛ همان‌گونه‌که تیر از کمان خارج می‌شود و دیگر به طرف دین بر نمی‌گردند؛ مانند تیر که به سوی کمان بر نمی‌گردد. از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: این فرقه چه نشانه‌ای دارد؟ فرمود: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می‌شود.

زینی دحلان، مفتی مکّه مکرمه، ضمن اشاره به این حدیث می‌نویسد:

ففي قوله:« سیماهم التحلیق» تصریح بهذه الطائفة؛ لأنّهم کانوا یأمرون کلّ من اتّبعهم أن یحلق رأسه و لم یکن هذا الوصف لأحد من طوائف الخوارج و المبتدعة الذین کانوا قبل زمن هؤلاء؛[13]

در این سخن پیامبر اکرم(ص) که «سر تراشیدن» را از نشانه‌های بارز این طایفه شمرده، بر وهّابیت تطبیق دارد زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می‌دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه‌های خوارج و بدعت‌گذارِ قبل از وهّابیت دیده نشده است.

درروایت دیگر نقل شده که فرمود:

یخرجُ قومٌ في آخر الزمان أو في هذه الأمّةَ یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَیُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ أو حلوقهم سِیمَاهُمُ التَّحْلِیقُ.[14]

در حدیث دیگر می فرماید:

إنّ أناساً من أمّتي سِیمَاهُمُ التَّحْلِیقَُ یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَیُجَاوِزُ حلوقهم، یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ، هُم شَرّ الخَلق و الخَلیقة.[15]

شبیه همین روایت را ابی داود در سنن[16] و ابنحباب در صحیح[17] خود از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند.

علوی بن احمد بن حداد،[18] از علمای معاصر محمد بن عبد الوهاب، در کتاب مصباح الأنام پس از نقل روایات یاد‌شده و تطبیق آنها بر فتنه محمد بن عبد الوهاب و پیروان او می‌نویسد:

به قول علامه عبدالرحمن بن‌سلیمان اهدل، مفتی زبید، بر رد ابن عبد الوهاب نجدی همین بس که پیامبر درباره وهابیت فرمود: «سیماهم التحلیق و أنّهم من المشرق».

و در ادامه می‌نویسد:

این‌که پیامبر(ص) فرمود شر از نجد بر می‌خیزد، منظور او، مسیلمه کذاب است و شر به نجد باز می‌گردد، منظور پیامبر محمد بن‌عبدالوهاب است. این احادیث شامل حال پیروان عبدالعزیز بن‌سعود می‌شود.

وی می‌افزاید:

هنگامی که محمد بن‌عبدالوهاب نزد شیخ محمد حیات سندی در مدینه درس می‌خواند، برخی از صاحبدلان ضلالت را در چهره او دیده و دیگران را از او برحذر داشته‌اند. [19]

و از اخباری كه با جریان مسیلمه کذاب و ابن عبدالوهاب مطابقت دارد، سخن رسول خدا(ص) در حق ذوالخويصره‏  تميمي است كه فرمود:

از قوم و خويش اين مرد كسانی به وجود آيند كه قرآن می‌‏خوانند، ليكن آيات قرآن از حنجره آنان فراتر نمی‌رود و در دلشان نمی‌نشيند. آنان هم‌چون تيری كه از كمان جدا شود، از دين فاصله می‏گيرند، مسلمانان را می‌كشند و بت‌‏پرستان را آزاد مي‏‌گذارند. هرگاه من آنان را درك كنم، همهشان را نابود میكنم.[20]

برخی از رؤسای خوارج از قبيله تميم يعنی قبيله شخص ذوالخويصره‏ بودند و محمد بن عبدالوهاب نيز از همين قبيله تميم است و حديث ‏بر او و پيروانش نيز تطبيق مي‏شود. [21]

حديث اول كه در آن اسم«نجد» برده شده، بقيه احاديثي را كه كلمه «مشرق» و «مطلع شاخ شيطان» در آن‌ها به كار رفته، تفسير مي‌‏كند و روشن مي‌‏سازد كه منظور از مشرق همان سرزمين نجد است؛ زيرا نجد در مشرق مدينه قرار دارد.

نيز از مجموع احاديث روشن مي‌‏گردد كه مقصود از مشرق كه در مقابل حجاز آورده شده، همان نجد است. در صحاح مي‏نويسد: «نجد سرزمين عربي است و هر زمين مرتفعي از تهامه گرفته تا سمت عراق را نجد نامند».[22]

در مصباح مي‌‏نويسد:

نجد سرزمين معروفي است از بلاد عرب، پشت ‏سرزمين عراق و آن جزء حجاز نيست؛ اگرچه جزء جزيرة‏العرب محسوب ميشود.[23]

بدین ترتیب معلوم میشود که عراق غير از نجد و حجاز و يمن و شام است و منظور از نجد مقابل تهامه‏ است كه«غور» نيز ناميده مي‏شود، علاوه بر اين‌كه سخن صحابه به رسول خدا كه خود اهل حجاز و در حجاز بود و فرمود نجد ما نيز مبارك ‌باد، خود شاهد بر آن است كه مقصود از نجد همان نجد حجاز است؛ يعني سرزمين وهابي‌ها كه در مشرق حجاز قرار دارد.

پس نجد سرزميني است واقع در مشرق حجاز که مسیلمه كذاب و وهابيان از اين سرزمين سر برآورده‏اند و حديث نبوي كه فرمود: شاخ شيطان و فتنه و آشوب در نجد پديدار مي‏شود، اشاره به خروج مسیلمه كذاب و وهابی‌هاست.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پی نوشت ها

[1]. ر.ک: إمتاع الأسماع، ج 14، ص184و185؛ صحیح مسلم، ج4، ص229، باب 16؛ فتح الباری، ج13، ص57، کتاب الفتن، باب16؛ سبل الهدی،ج 10،ص165و166.

[2]. «خدایا، کشور شام را برای ما مبارک گردان! خدایا، کشور یمن را نیز برای ما مبارک گردان! صحابه گفتند: سرزمین نجد را نیز مبارک فرما، رسول خدا9 باز در حق شام و یمن دعای خویش را تکرار فرمود. صحابه گفتند: یا رسول الله، در باره سرزمین نجد نیز دعا کنید؟ پیامبر بار سوم فرمود: در این سرزمین، آشوبها و فتنه رخ خواهد داد و شاخ شیطان از آنجا سر بیرون می آورد». ( المعرفة والتاریخ، ج2، ص388؛ صحیح بخاری، ج6، ص2598، کتاب الفتن، ح6681).

[3].ر.ک: المسند، ج2، ص118، ح5987.

[4].ر.ک:سنن ترمزی، ج5، ص733، ح3953.

[5].المعرفة والتاریخ، ج 2، ص748و749؛ صحیح بخاری، ج6، ص2598، کتاب الفتن، ح6680؛ صحیح مسلم، ج4، ص2228و2229، ح2905و2907.

[6]. الموطأ، ج2، ص975، ح1757؛ المعرفة والتاریخ، ج 2، ص748؛ صحیح بخاری، ج6، ص2598، کتاب الفتن، ح6679؛ صحیح مسلم، ج4، ص2229، ح2909.

[7].مسند ابن حنبل، ج2، ص18، ح4679.

.[8]المعرفة و التاریخ، ج 2، ص748؛ صحیح مسلم، ج4، ص2229، ح 2906.

[9]. الجامع، ج11، ص463، ح21016.

[10] المعرفة و التاریخ، ج 2، ص749؛ صحیح مسلم، ج4، ص2229، ح2908.

[11]. الصواعق الإلهّیة فی الرد علی الوهابیة، ص149و141.

[12]. سنن سعید بن منصور،ج2، ص375، ح2904؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص64، ح11632؛ صحیح بخاری، ج6، ص2748، ح7123؛ مسند أبی یعلی، ج2، ص408، 1193.

[13]. فتنة الوهابیّة، ص19.

[14]. سنن ابن ماجة، ج1، ص62، ح157.

[15].مسند ابن حنبل، ج5، ص176، ح21571. ونیز در ج3، ص5، ح11031 و ج4، ص424، ح19821،با کمی اختلاف.

[16].سنن أبی داود، ج4، ص243و244، ح4765و4766.

[17].صحیح ابن حباب، ج15، ص138، ح6740.

[18]. ایشان کتاب خود را در سال 1215ق تألیف و در سال 1232 ق از دنیا رفته است.

[19]. مصباح الأنام و جلاء الظلام، ص5-11.

[20]. أسد الغابة فی معرفة الصحابة،ج2، ص29، شماره 1541؛ إمتاع الأسماع، ج2، ص30.

[21]. ر.ک: مصباح الأنام و جلاء الظلام، ص11.

[22]. تاج اللغة، ج2، ص542.

[23]. مصباح المنیر، ج2، ص593.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *