واقدی در کتاب المغازی خود آورده است که « رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز فتح بنی نضیر علی علیه‌السلام را به فرماندهی سپاه اسلام درآورد.» سپس او می‌افزاید:« البته عده‌ای هم می‌گویند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ابوبکر را به سمت فرماندهی لشکر اسلام درآورد.»[1]

اما به نظر ما این نقل تاریخی صحیح نمی‌باشد. چراکه:

اولاً: در بحث غزوه احد گفتیم که علی علیه‌السلام پرچمدار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  در جنگ بدر و همه عرصه‌های رویارویی سپاه کفر و اسلام بود.

ثانیاً: واقدی ناقل این مطلب را مشخص نکرده است. یعنی این حرف هیچ سندی ندارد. به علاوه که گروه بسیاری نیز گفته‌اند:«فرماندهی و پرچمداری بنی نضیر مختص علی علیه‌السلام بوده است.»[2]

ثالثاً: عده‌ای نیز تصریح کرده‌اند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  هیچ بالا دستی را برای علی علیه‌السلام قرار نداده بود.[3]

رابعاً: ابوبکر به شجاعت و سلحشوری معروف نبود. او در روز احد از جنگ فرار کرد. گویا او تا زمان برگشتن کفار، همراه گروهی از فراری‌ها به کوه پناه آورده بود. همانطور که او در جنگ بدر نیز خود را از معرکه جنگ دور می‌کرد و به خیل کسانی که در کنار جایگاه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مانده و با سپرهایشان از ایشان حفاظت می‌کردند، پیوست.

خامساً: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله  می‌خواست در قلب دشمن وحشت بیفکند. تا به خاطر آن توانایی مقاوت را از دست بدهند. ایشان نمی‌خواست تا جان مؤمنین را در خطر بیندازد. بلکه قصد داشت تا با حداقل خسارت به پیروزی علیه کفار قریش برسد.

ایشان می‌دانست که جنگاوری علی علیه‌السلام در بدر و احد و نیز در حمراء الاسد که کفار را مجبور به فرار کرده بود، دهان به دهان چرخیده بود. تا جایی که اسم علی علیه‌السلام برای دشمنان اسلام ترس آور بود. به خصوص یهودیان که به فرموده قرآن، ترسوترین قومند[4]، از این حربه لطمه بسیاری می‌خوردند!

پس با این اوصاف، آیا عاقلانه است که بگوییم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرماندهی سپاه اسلام را به دست کسی می‌سپارد که به ناکامی و شکست شهرت دارد؟ آیا ایشان می‌خواست با این کار جنگ را به انزوا بکشاند؟


[1]. المغازی للواقدی، ج1، ص371

[2]. الثقات لابن حبان ج1 ص242 ؛ الطبقات الكبرى لابن سعد (ط مؤسسة الأعلمي) ج2 ص58 / ج2 ص123 ؛ وفاء الوفاء ص689 ؛ تاريخ الخميس ج1 ص461 ؛ عيون الأثر ج2 ص25 ؛ بحار الأنوار ج20 ص165 و 169 عن الكازروني ؛ الكامل في التاريخ ج2 ص74 ؛ تاريخ الأمم والملوك ج2 ص555 ؛ زاد المعاد ج1 ص71 ؛ حبيب السير ج1 ص355 ؛ السيرة الحلبية ج2 ص264 و 265 / (ط دار المعرفة) ج2 ص562 ؛ إمتاع الأسماع ج1 ص189 ؛ سبل الهدى والرشاد ج4 ص322 ؛ السيرة النبوية لدحلان ج1 ص261 ؛ تفسير القمي ج2 ص359 ؛ الصافي ج5 ص154 / ج7 ص148 ؛ نور الثقلين ج5 ص272 ؛ الأصفى ج2 ص1282 ؛ شرح الأخبار ج1 ص321 ؛ الميزان ج19 ص208.

[3]. مناقب آل أبي طالب ج4 ص223/ (ط المكتبة الحيدرية) ج3 ص351 و 404 ؛ كتاب سليم بن قيس (بتحقيق الأنصاري) ص418 ؛ دلائل الإمامة ص261 ؛ شرح الأخبار ج1 ص320 ؛ نوادر المعجزات ص144 ؛ مدينة المعاجز ج5 ص434 ؛ الطرائف لابن طاووس ص277 ؛ بحار الأنوار ج37 ص335 /ج38 ص79 و 188/ج47 ص127 /ج49 ص209 ؛ خلاصة عبقات الأنوار ج7 ص121 ؛ النص والإجتهاد ص338 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج4 ص96 ؛ الغدير ج1 ص212 ؛ أبو هريرة للسيد شرف الدين ص123 و 135 ؛ قاموس الرجال للتستري ج12 ص151 ؛ نهج الإيمان ص467 ؛ مسند الإمام الرضا للعطاردي ج1 ص114 ؛ تنبيه الغافلين لابن كرامة ص19 ؛ إعلام الورى ج1 ص315 ؛ الدر النظيم ص248 ؛ غاية المرام ج2 ص316 ؛الصراط المستقيم ج2 ص9 و 304 ؛ الشافي في الإمامة ج2 ص65.

[4].آیه 96 سوره بقره: [و لَتَجِدَنَّهُمْ‏ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ ]

این آیه اوج پستی و ذلالت و حقارت یهودیان را می‌رساند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *