بر گوش جان سروشي، خوش دلپذير آمد
بر مؤمنين بشارت، عيد غدير آمد
نازل ز سوي داور، جبريل بر پيمبر
با امر نصب حيدر، نزد بشير آمد
ز امر رسول اكرم، فرياد زد منادي
كز پيش و پس به گردش، جميع كثير آمد
پس از جهاز اشتر، شد منبري مرتّب
وندر فراز منبر، آن بينظير آمد
از بعد حمد سبحان، فرمود: اي جماعت!
امري مرا ز سوي حيّ قدير آمد
خوانْد و همي كمربند بگْرفت مرتضي را
بردش چنان كه ديدند بدري منير آمد
فرمود: ايّها الناس! بر مسند خلافت
از امر حق علي را پا در سرير آمد
مولا منم به هر كس، زين پس علي است مولا
آوازهي قبول از برنا و پير آمد
شاهي مصطفي را آمد وزير، حيدر
بر مؤمنين عالم، از حق امير آمد
تكميل دين يزدان گرديد با وصايت
احمد مشار امّت، حيدر مشير آمد
خورشيد انبيا را سر زد مه از گريبان
يعني كه عقل كل را حيدر، نظير آمد
هرگز قران ماه و خورشيد كس نديده
اين اقتران فقط در خمّ غدير آمد
خورشيد و ماه دين را چون شد قران به منبر
بر صنع خالق احسنت از چرخ پير آمد
«آذر» كجا و مدح شاهي؟ كه انبيا را
در هر زمان و هر عصر، عون و نصير آمد
غدیریّه (2)
از نخستين روز خلقت بينظير آمد علي
سرّ مكنون مشيّت را خبير آمد علي
آمر امر قضا و حاكم حكم قدر
كاتب لوح و قلم، حق را مشير آمد علي
كس به درك ذات بيهمتاي او نامد بصير
بر مكان و لامكان ذاتش بصير آمد علي
خواست جانان، جلوهاي سازد عيان در كائنات
عالم ايجاد را بدر منير آمد علي
خالق عزّوجلّ را والي مُلك ولا
شاهي ختم رسولان را وزير آمد علي
هادي روح الامين و رهنماي انس و جان
هر پيمبر را به عصر خود نصير آمد علي
كنز مخفي بود در خلقت وليكن آشكار
روي دست مصطفي اندر غدير آمد علي
در غدير خم به امر خالق كون و مكان
شد امير عالم و پا در سرير آمد علي
بر سر دست نبي، دست خدا شد آشكار
بر جميع مؤمنين از حق، امير آمد علي
«فوق ايديهم» تجلّي كرد بر دست نبي
تا ز پا افتادگان را دستگير آمد علي
حق تجلّي كرد از روي نبي، سوي ولي
مؤمنين را جلوه در لوح ضمير آمد علي
قدر او نشناخت كس غير از خدا و جز رسول
بر خلايق هم نذير و هم بشير آمد علي
وارث علم لدنّي، جانشين عقل كل
انس و جان را پيشوا و هم دبير آمد علي
آيهي «اليوم اكملت لكم» باشد گواه
شرط تكميل همه برنا و پير آمد علي
كاش! «آذر» با ولاي مرتضي جان بسپرد
تا ببيند بر سرش وقت خطير، آمد علي