از سوي ديگر با توجه شايستگيهاي منحصر به فرد امیرالمؤمنین علیهالسلام و بنا به دستور وحي، پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله مكرراً مسأله خلافت و جانشيني عليعلیهالسلام را در موارد متعددي مطرح و اعلام نموده بود كه مهم ترين آن، صحنة با شكوه غدير است. چنانچه پيامبر صلیاللهعلیهوآله، علي علیهالسلام را در حضور جمعيت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفي نمود و از حاضران نيز بيعت گرفت. اين جريان در منابع شيعه و سني از طرق صحابه به طور متواتر منعكس شده است.
با توجه به زمينه سازي پيامبر صلیاللهعلیهوآله انتظار اين بود كه اميرالمؤمنين بلافاصله بعد از رحلت پيامبر صلیاللهعلیهوآله، زمام امور را در درست گيرد و رهبري امت و مقام خلافت را بر عهده بگيرد. اما عملاً چنين نشد و مسير خلافت به انحراف كشانده شد و علي علیهالسلام نیز از صحنة سياسي و مركز تصميم گيري به كنار گذاشته شد؟!
بررسي و ريشه يابي عوامل اين رخداد مهم تاريخي، نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا مختصراً به چند مسئله به عنوان عوامل اساسي و كليدي اين رخداد تلخ، اشاره مي گردد:
1 – دنيا طلبي و عافيت خواهي:
روحية دنيا طلبي و عافيت خواهي اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، يكي از مهمترين علل بيتفاوتي و رويكرد محافظه كارانة آنان نسبت به اين رخداد تلخ، محسوب ميشود. اين امر باعث گرديد كه مردمان آن روز علي علیهالسلام را تنها بگذارند؛ چراكه مسلمین حماسههاي بينظير اميرالمؤمنين در صحنههاي جهاد را با چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پيامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد شخصيت بيهمتای علي علیهالسلام را، شنيده بودند؛ برای همین آنها در موقعيت حساس هنگامه رحلت پيامبر صلیاللهعلیهوآله، در مقابل توطئه گروه كودتاچيان كه به سركردگي خليفه دوم و اول در سقيفه صورت گرفته بود، سکوت کرده و از حضرت علي علیهالسلام حمايت ننمودند و انحراف آشكار مسير خلافت را نظارهگر شدند.
از اين جهت دنيا طلبي و حفظ جان و مال و موقعيت، مانع از عكس العمل آنان در اين خصوص گرديد. برای همین آنها از موضع گيري در برابر مجموعة سقيفه كه با خطرات احتمالي مواجه بود، خودداری نموده و سكوت را براي خود ترجيح دادند كه اين روحيه البته معلول ضعف ايمان آنان بود.
2 – قوم محوري و قبيلهگرائي:
با توجه به ظهور اسلام در جزيرة العرب، عمدة مسلمانان را مجموعة اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل مي دادند. آنان علي رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري را کنار نگذاشته بودند. بهگونهای که این روحیه هنوز در تصمیماتشان دخیل بود.
در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر صلیاللهعلیهوآله گروه مهاجرين مكه، در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبايل انصار به صف آراي پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوائي سعد بن عباده[1] رئيس خزرجيان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حيلههاي حساب شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند.
در چنين اوضاع و احوالي كه رگههاي جاهليت قوم گرائي، گل كرده بود و دو طايفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر صلیاللهعلیهوآله به جنگ و ستيز برخواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر صلیاللهعلیهوآله و رجال بني هاشم به علي علیهالسلام وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت شمار بود و در حدي نبود كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند؛ زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر صلیاللهعلیهوآله مشهود بود. چنانچه همانها بعداً جريانهايي مثل ناكثين و مارقين و … در برابر حضرت علي علیهالسلام اقدام کردند.
3 – قريب العهد بودن به اسلام:
بسياري از مسلمانان، به تازگي به اسلام گرويده بودند و نسبت به آموزههاي ديني و قرآني، آگاهي عميق و ايمان راسخی نداشتند. طبيعي بود كه در آن شرايط ، انتظار حركت اصلاحي و حمايت از سوي اين عده وجود نداشت؛ بلكه حتي خطر تفرقه و ارتداد در ميان آنان نيز وجود داشت. چنانچه خود اميرالمؤمنين علیهالسلام نیز به این نکته اشاره کردهاند که اگر چنین خطری در میان آنان وجود نداشت موضع دیگری میگرفت[2]. بديهي است كه از چنين مجموعهای كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع و ايثار نخواهد بود.[3]
4 – كينه و عقده آنان نسبت به حضرت:
بسياري از قبايلي كه در مكه و مدينه و اطراف آن زندگي مي كردند، نسبت به علي علیهالسلام بي مهر بودند و كينه او را در دل داشتند؛ زيرا علي علیهالسلام بود كه پرچم كفر اين قبايل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. اين افراد هر چند بعدها پيوند خود را به اسلام اعلام نمودند، ولي در باطن – علي رغم تظاهر به اسلام – بغض و عداوت علي علیهالسلام را در دل داشتند.[4]
بنابراين با توجه به عقدهها و كينههاي ديرينة یک عده و همچنین تازگي و نوآموزي بسيار ديگر، و نیز گرايش طايفهاي و قومي گروهی، و مهمتر از همه قدرت طلبي عناصر مطرح و در ميان اصحاب پيامبر و محافظه كاري و نفاق نخبگان؛ همه و همه عواملي بودند كه زمينة حمايت مردمي از حضرت علي علیهالسلام را به حداقل رسانده بود؛ برای همین امام علیهالسلام، مجبور به انتخاب سكوت تلخ شدند.
پی نوشت:
.[1] سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ ، انتشارات جهان آراء، چاپ سوم، 1366، ص 201 – 209
.[2] «ايم الله لو لا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه»: به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمي رفت كه بار ديگر كفر و بت پرستي به سرزمين اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان مي گرفتم. (رک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، 1378 هجري قمري، ج1، ص 307)
[3] . مهدي پيشوائي، سيرة پيشوايان، قم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، چاپ دوم، 1374 هجري قمري، ص 63 – 72
[4] سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ، ص 219