در برخی از منابع اهل سنّت آمده است:

زبیدی گوید:

بر سبیل مجاز گرفته می‌شود: عمّم به ضمّ اوّل، عمّامه بر سر او نهاده شد به معنی: سوّد یعنی سروری یافت؛ زیرا تاج عرب، عمّامه است. پس همان‌طور که در زبان عجم گفته شده است: تاج گذاری کرد، در زبان عرب گفته شده است: عمّامه بر سر او نهاد؛ و نیز گفته که در عرب وقتی که تاج بر سر کسی گذاردند، گفته می‌شود: معمّم و رسم در میان عرب چنین بود: هنگامی که مردی را به سروری و آقایی منصوب می‌داشتند، عمّامه سرخی بر سر او می‌نهادند ولی ایرانیان چون تاج بر سر پادشاهانشان می‌گذاردند، به او متوّج یعنی: تاج‌دار می‌گفتند.[1]

او گوید:

تاج: یعنی اکلیل و فضّه و عمّامه و لغت اخیر بنا بر تشبیه است. جمع تاج: تیجان و اتواج است و عرب عمّامه را تاج می‌نامد و در حدیث وارد است: «الْعَمَائِمُ تِيجَانُ الْعَرَبِ».

تیجان جمع تاج است و آن چیزی است که از طلا و جواهر برای پادشاهان ساخته می‌شود. مقصود او این است که عمّامه‌ها و به منزله تاج‌های پادشاهان است. چه اکثر مردم عرب در بادیه‌ها و صحراها سربرهنه‌اند و یا نوعی از پوشش بر سر آن‌هاست و عمّامه در میان آن‌ها کم است و اکالیل تاج‌های پادشاهان عجم است. تَوَجَّه یعنی به او سروری داد و عمّامه بر سر او نهاد.[2]

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

«الْعَمَائِمُ تِيجَانُ الْعَرَبِ».[3]

عمّامه‌ها تاج و دیهیم عرب است.

از علی علیه السّلام  منقول است که فرمود:

«عمّمني رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم يوم غدير خمّ بعمامة فسدلها خلفي(یا: فسدل طرفها على منكبي.) ثمّ قال: إنّ اللّه أمدَّني يوم بدر و حنين بملائكة يعتمّون هذه العمّة، و قال: إنّ العمامة حاجزة بين الكفر و الإيمان.»[4]

در روز غدیر خم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، عمّامه‌ای بر سر من پیچید و قسمتی از آن را از پشت سرم افکند و در لفظ روایتی چنین مذکور است: طرفی از عمّام را بر دوشم افکند؛ سپس فرمود: همانا خداوند در روز بدر و حنین مرا به وسیله فرشته‌هایی یاری و کمک فرمود که آن فرشتگان چنین عمّامه‌هایی بر سر داشتند و فرمود: همانا عمّامه فاصله و حائلی است بین کفر و ایمان.

فضل بن شاذان در مشیخه خود از علی علیه السّلام  روایت کند:

پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به دست خود عمّامه بر سر آن جناب نهاد و گوشه آن را از پشت سر و از جلوی او درآورد و در جلو و عقب او دنباله قرار داد. سپس به او فرمود: روی خود را برگردان؛ علی علیه السّلام  چنین کرد. سپس فرمود: با من روبه‌رو شو، اطاعت کرد. در این موقع پیغمبر رو به اصحاب کرد و فرمود: تاج فرشتگان چنین است.[5]

عمّامه‌ای که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر سر علی علیه السّلام  پیچید، سحاب نام داشت.[6]

ابن اثیر گوید: عمّامه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سحاب نام داشت.[7]

ابوالحسین ملطی چنین گوید:

منشأ گفتار رافضیان که گویند: علی در سحاب است، سخن پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است به علی که به او گفت: روی به سوی من کن. در این حال علی عمّامه پیغمبر موسوم به سحاب را بر سر داشت. در این هنگام پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی در حالی که در سحاب است، به سوی من آمد. یعنی عمّامه‌ای را پوشیده که نامش سحاب است ولی رافضیان این موضوع را به غیر معنی خود تأویل کردند.[8]

غزالی حلبی و شعرانی گویند:

پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عمّامه‌ای به نام سحاب داشت که آن را به علی بخشید. گاهی اوقات علی با این عمّامه ظاهر می‌شد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمود:

«أَتَاكُمْ عَلِيٌّ فِي السَّحَابِ»؛[9]

علی در حالی‌که در سحاب است، به سوی شما می‌آید.

 

درنگ هایی در متون فوق

ما را با متونی که گذشت، درنگ‌هایی است. در موارد زیر به اختصار بیان می‌کنیم:

 

نماد و رمز

قابل ملاحظه است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم واقعیت در حال جریان را با نمادهای رمزی درهم آمیزد. این روش موجب می‌شود تا انسان در فضایی از احساس نمادین زندگی کند که میان رمز و راز و حرکت واقع، پیوند برقرار می‌کند.

1.‌ او می‌بیند که چگونه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با گذاشتن عمّامه بر سر علی علیه السّلام، لباس ریاست و سیادت را بر قامت وی پوشید‍ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه السّلام  دستور نداد که خود عمّامه بر سر نهد. گویاه قصد دارد به مردم بنمایاند که در صدد است این حرکت نمادین را وسیله‌ای برای ایجاد منصب و مقام حاکمیت علی علیه السّلام ‌ قرار دهد.

  1. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به عمد، همان عمّامه‌ای را بر سر علی علیه السّلام چونان تاجی می‌گذارد که مردم می‌دانند از خود او است؛ چنان‌که آن را، هم به اسم می‌شناسند و هم به خصوصیت… تا از این طریق نیز به آنان تفهیم کند که همان موقعیتی را به علی علیه السّلام می‌دهد که از آن‌‌ِ خود او است یا از علی علیه السّلام  می‌خواهد که تداوم‌بخش همان راهی باشد که خود نماینده آن است یا به وی واگذار می‌کند.
  2. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از کردار به گفتار می‌گذرد و اعلام می‌کند که با این کار خود قصد دارد از طریق عمّامه‌گذاری، معنای سیادت و حاکمیت را در علی علیه السّلام تقویت و تثبیت کند؛ زیرا عمّامه، تاج و دیهیم عرب است.
  3. پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از این هم عبور می‌کند تا به این اقدام مورد نظر، مضمونی دینی عمیق و تحریک کننده عطا کند؛ آن هنگام که اعلام فرمود آنچه با علی علیه السّلام در پیچیدن و عمّامه‌گذاری انجام داده است، با کار دیگر حاکمان و سروران شبیه نباشد که عمّامه سروری و حاکمیت بر سر می‌گذارند بلکه این سیادت و سروری، نوعی خاص از حاکمیت است که قداست آن به عمق روحی و مضمون ایمانی آن تداوم می‌یابد؛ زیرا فقط فرشتگان این عمّامه را بر سر می‌گذارند و نه هیچ حاکم و سلطان دنیاگرا و قدرت‌طلب.
  4. این کار فرشتگان، نه صرفاً انجام اقدامی مختص آنان بود و نه قصد داشت که علی علیه السّلام ، در این کار نمادین خود را به آنان شبیه سازد یا شباهتی به ملائه خدا داشته باشد بلکه فعلی است که ارتباطی واقعی و عملی با حرکت جهادی و ایمانی علی علیه السّلام دارد. حضرت به صراحت بیان فرمود که فرشتگان در بدر و حنین این عمّامه را بر سر داشتند. حنین و بدر، دو واقعه‌ی کاملاً شبیه به هم در بسیاری از خصوصیات بودهف هر دو به این ویژگی متمایز باشند که علی علیه السّلام موجب پیروزی مسلمانان در هر دو نبرد حسّاس و سرنوشت ساز بود و بدخواهان و دشمنان علی علیه السّلام  را در این دو جنگ، هیچ نقشی جز فرار و به احتمال همدلی و همراهی با مشرکان بر ضدّ مسلمانان نبود.

این در حالی است که اسلام به تمام معنا رهین نصری بود که فقط و فقط با شمشیر علی علیه السّلام  در صحنه‌های سخت و میدان‌های کوبنده عاید شد.

  1. پس از تلمیح و اشاره، نوبت به تصریح رسید تا تأکید کند که این عمّامه با همه دلالت‌ها و خصوصیاتی که دارد نمادی است از یک امر بسیار مهم و حساس که خود حد فاصل میان ایمان ناب است و پلیدی شرک با تمام پدیده‌ها، مظاهر و حالات‌ آن حتّی در همین حد که به ذهن احدی از غرض‌ورزان دنیاخواه خطور کند یا وجدان وی را در پاسخ به هرگونه طمع دنیای آلوده سازد.
  2. نسبتی که ملطی به رافضیان می‌دهد که سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را به اشتباه تأویل کرده‌اند؛ به احتمال قصد وی از رافضیان، شیعیان دوازده امامی نباشد. احساس نمی‌کنیم که آنان را در این‌باره کوچک‌ترین تأویلی باشد که از شائبه‌ای قابل ذکر، رنج ببرد.

در خصوص سایر فرقه‌ها، اگر سخن ملطی راست باشد باید بداند که ما مسئول سخنان و افعال باطل‌گرایان کج‌رفتار نیستیم، بلکه در کنار و همراه کسی هستیم که به مبارزه آنان می‌رود و کیدشان را باطل و ترهات آنان را از درجه‌ی اعتبار ساقط می‌کند.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج11 


[1]ـ تاج العروس، 8/410؛ 17/506؛ الغدیر، 1/290؛ ر.ک: لسان العرب، 17/506.

[2]ـ تاج العروس، 2/12؛ الغدیر، 1/290؛ لسان العرب، 2/219.

[3]ـ تاج العروس، 2/12؛ الجامع الصغیر، 2/193؛ النهایة فی غریب الحدیث، 1/199؛ وسائل الشیعه، 5/56ـ 57؛ مکارم الاخلاق، 119؛ ادب الاملاء و الاستملاء، 39؛ الغدیر، 1/290؛ جامع احادیث الشیعه، 16/746.

[4]ـ مسند طیالسی، 23؛ کنز العمّال، 15/306؛ 482ـ 483؛ السمط المجید، 99؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السّلام)، کوفی، 2/42؛ فرائد السمطین، 1/75ـ 76؛ معرفة الصحابه، 1/301؛ السنن الکبری، بیهقی، 10/14؛ الریاض النضره، 3/170؛ الغدیر، 1/291؛ خلاصه عبقات الانوار، 9/234؛ شرح المواهب اللدنیه، 5/10؛ الفصول المهمه، ابن صباغ، 41.

[5]ـ الغدیر، 1/291؛ فرائد السمطین، 1/76؛ نظم درر السمطین، 112؛ کنز العمّال، 15/484؛ وسائل الشیعه، 5/56؛ کشف اللثام، 3/263؛ الحدائق الناضره، 7/127؛ الکافی، 6/461؛ جواهر الکلام، 8/247؛ غنائم الایام، 2/353؛ بحار الانوار، 42/69؛ 80198؛ جامع احادیث الشیعه، 16/747؛ مکارم الاخلاق، 120؛ ریاض المسائل، 3/2213.

[6]ـ الفردوس، 3/87؛ فرائد السمطین، 1/76؛ خلاصه عبقات الانوار، 9/236؛ الغدیر، 1/290ـ 291.

[7]ـ النهایة فی غریب الحدیث، 2/345؛ ر.ک: بحار الانوار، 10/5؛ 16/97؛ 121ـ 126؛ 30/94؛ نهج الایمان، 497؛ سبل الهدی و الرشاد، 7/271؛ لسان العرب، 1/461؛ تاج العروس، 2/68؛ شرح السیر الکبیر، 1/71.

[8]ـ التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، 19؛ الغدیر، 1/292.

[9]ـ احیاء علوم الدین، 2/345؛ البحر الزخار، 1/215؛ سیره حلبی، 3/341؛ الغدیر، 1/291؛ شرح احقاق الحق، 6/563؛ الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، 283.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *