اوصاف علی علیه السّلام در خیبر
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله پس از آن، علی علیه السّلام را با اوصاف و ویژگیهایی وصف میکند و نشانههای افتخاری به او میبخشد که تعریض به آن دو را در خود نهان دارد. از این جهت که آن دو شایسته و سزاوار هیچ یک از این اوصاف و نشانههای افتخار نیستند بلکه چنان مینماید که آن دو نقیض آن را دارند.
این اوصاف به شرح زیر است:
1 – یحب الله و رسوله: خدا و رسولش را دوست دارد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله در وصف علی علیه السّلام بیان میکند که او خدا و رسولش را دوست دارد. به نظر میرسد آن حضرت اشاره میکند که دیگران چنین نیستند و اگر ادعایی در این باره دارند از درجه اعتبار ساقط است؛ زیرا شواهد امتحان در صحنههای جنگ و جهاد خلاف آن را ثابت میکند. اگر احدی از آنان در ادعای خود صادق بود، قطعاً چون علی علیه السّلام عمل میکرد و حفظ جان و نجات زندگی خویش را با ارتکاب فرار از میدان جنگ که از محرمات بزرگ است، ترجیح نمیداد. آنان به خوبی از نتایج منفی فرار در تشدید علاقه دشمن به تداوم جنگ و شکست روانی نیروهای خودی در میدانهای نبرد آگاه بودند.
گفت و گوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و عمر بن خطاب بر همین نکته تأکید دارد:
عمر گفت: تو از هر چیزی نزد من محبوبترین هستی جز خودم.
پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: سوگند به او که جانم به دست او است؛ احدی از شما ایمان ندارد مگر اینکه نزد او از خودش هم محبوبتر باشم.
عمر گفت: پس تو الان – قسم به خدا – نزد من از خودم نیز محبوبتری. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: عمر؛ حالا؟![1]
باید این آیه شریفه را به یاد آورد که میفرماید:
قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.[2]
بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی که خوش میدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنیتر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند.
2 – یحبه الله و رسوله: خدا و رسولش او را دوست میدارند.
اگر علی علیه السّلام خدا و رسولش را دوست میدارد، باید به تبعات این محبت در التزام و پیروی، وفاداری و جانفشانی در راه خدا و رسولش نیز اقدام کند. همین موجب خواهد شد تا خدا و رسولش نیز علی علیه السّلام را دوست بدارند.
طبیعی بود که نشان افتخار دیگری بر سینه علی علیه السّلام آویخته شود:
خدا و رسولش علی علیه السّلام را دوست میدارند.
این مدال بزرگی است خصوصاً که متضمن تعریض به فراریان از میدان جنگ هم باشد و دلالت کند که آنان چنین نیستند! بنابراین معیار کسب رضای خداوند متعال و نیل به محبت خدا و رسولش، عمل صالح، جهاد و جانفشانی است نه ادعای عریض و طویل و داد و فریاد به هنگام آسایش و گشایش و فرار از میدانهای جنگ و جهاد، آنجا که نیاز به جانفشانی و فداکاری دارد.
3 – کرّار غیر فرار: فراوان حمله میبرد و هرگز نمیگریزد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فقط به فرارشان در خیبر اشاره نمیکند بلکه تأکید دارد که آنان بارها و بارها گریختهاند؛ چنانکه فرار از میدان جنگ، عادتشان شده است. در حالی که علی علیه السّلام نه تنها فرار نمیکند بلکه کرّار است یعنی فراوان یورش میبرد؛ چنانکه عادت او شده است.
4 – لا یولی الدبر: به دشمن پشت نمیکند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخن خود درباره علی علیه السّلام را با این عبارت مورد تأکید قرار داد که: لا یولی الدبر، به دشمن پشت نمیکند. این تعبیر احساس نفرت شنونده از عملکرد آنان را مورد تأکید قرار میدهد
5 – لا یرجع حتی یفتح الله علیه: باز نمیگردد تا خداوند بر او بگشاید.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله در توضیح منظور خود میفرماید: او همانند دیگران که دست خالی بازگشتند، باز نمیگردد تا خداوند بر او بگشاید؛ زیرا فتح کرامتی الهی و لطفی ربانی است که خداوند به کسی اختصاص دهد که اهل کرامت و شایسته لطف باشد و او همان است که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند. حضرت آن مقدمات را فراهم کرد تا بهطور طبیعی به این نتیجه منتهی شود. گویی از قضایایی است که قیاس خویش را با خود دارد
6 – لا یخزیه الله ابداً: خداوند هرگز او را خوار نمیکند.
در برخی متون از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل است که فرمود:
مردی را خواهم فرستاد که خداوند هرگز او را خوار نمیکند.
بدین ترتیب آن حضرت گامی دیگر در سیاق اعلان قبح فرار دو مهاجر به پیش برداشته است تا به ما تفهیم کند که نمیتوان به سادگی از این مسئله گذشت و آن را نادیده انگاشت. یعنی تبعات این عمل بس خطرناک باقی است و آثارش دامنگیر فراریان شده، هم شهرتشان را لکهدار میکند و هم موقعیتشان را به خطر میاندازد؛ و آن هنگامی است که بر سبیل تعریض رساتر از تصریح اشاره کرد:
فرار از میدان جنگ و نبرد با دشمن یکی از موجبات ذلت و خواری، رسوایی و سستی است که خود بدترین نوع سقوط است.
کلمه «ابداً: هرگز» برای تأکید بیشتر بر پیراستگی و برائت فرستاده جدید از ذلت و خواری آمده است.
سخنان پیامبر صلّی الله علیه و آله در منابع اهل سنّت
به هر حال در روایات و احادیث آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس از فرار مهاجران و انصار، در خیبر فرمود:
لا عطین الرأیة غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله.[3]
فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش او را دوست میدارند.
لیس بفرار[4]
هرگز از دشمن نمیگریزد.
کرّار غیر فرّار[5]
فراوان حمله میکند و هرگز از دشمن نمیگریزد.
لا یرجع حتی یفتح الله علیه[6]
باز نمیگردد تا خداوند بر روی او بگشاید.
یفتح الله علی یدیه[7]
خداوند به دست او میگشاید.
لا یولی الدبر، یفتح الله علی یدیه.[8]
به دشمن پشت نمیکند، خداوند به دست او میگشاید.
فاستشرف لها الناس. فبعث علیاً.[9]
مردم برای گرفتن پرچم به پا خاستند. علی علیه السّلام را فرستاد.
فبات الناس یدرکون لیلتهم ایهم یعطاه.[10]
مردم همه شب در این اندیشه بودند که پرچم را به کدامشان خواهد داد.
صبح روز بعد، مردم به حضور رسول خدا آمدند، همه امیدوار بودند که پرچم را به آنان بدهد.[11]
به نظر راوندی:
همه مهاجران و انصار با گردنهای کشیده ایستادند، گفتند: علی علیه السّلام که چیزی نمیبیند، نه دشت و نه کوه.[12]
به گزارش طبری:
قریش و مردانی برای گرفتن پرچم گردن کشیدند و هر یک از آنان امیدوار بود که صاحب آن پرچم باشد.[13]
در متن دیگری:
ابوبکر و عمر برای پرچم گردن فراز کردند.[14]
آرزو و تلاش قریش
از متون مختلف به روشنی آشکار است که قریش و هواداران و پیروان آن احساس خوشبختی میکردند که علی علیه السّلام از میدان نبرد دور است. شاید آنان خیال میکردند نقش اصلی را در نبرد خیبر بازی خواهند کرد و همه پیروزیها و دستاوردهای این غزوه به دست آنان محقق خواهد شد و نشانهای افتخار، همه و همه را فقط آنان بر سینه خواهند آویخت. این پندار موهوم در ابتدای کار بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله از مدال جدیدی یاد کرد و فرمود:
فردا پرچم را به مردی خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند؛
کرّار (حمله میبرد) غیر فرّار (و از مقابل دشمن نمیگریزد)؛
باز نمیگردد تا اینکه خداوند دژ را بر او میگشاید.
در این هنگام قریشیان به همدیگر میگفتند:
از علی، کفایت شدید؛ چنان به درد چشم مبتلاست که جای پای خودش را نمیبیند.[15]
در مقابل، وقتی علی علیه السّلام سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله را شنید، فرمود:
اللّهم لا معطی لما منعت و لا مانع لما اعطیت.[16]
شاید در مخیله قریش بود که این مدالها به گزاف داده میشود و حضور علی علیه السّلام در جمع آنان مانع دستیابی قوم به نشانهای افتخار… از سوی دیگر فرار سابقشان هم زیانی ندارد. شاید سپاهی که فرماندهی خواهند کرد فرصتی برای کسب پیروزی آنان بر یهود به دست آورد.
ممکن است برخی از آنان گمان میبردند: فتحی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وعده داده به آسانی محقق خواهد شد؛ زیرا وعدهی است که نشان میدهد دست خداوند در تحقق این پیروزی دخیل است. پس هیچ سختی و مشکلی در کار نخواهد بود بلکه معجزهای الهی است که ظاهر خواهد شد و کار به پایان خواهد رسید و آنان هم شایستگی آن را دارند که خداوند سبحان معجزاتی را به مصلحت و نفع آنان ظاهر کند… در این صورت شرمساری ناشی از فرار چند باره دوستانشان از میدان همین جنگ را نیز خواهد شست و جای آن را خواهد گرفت!
شاید کسانی هم در بین قریشیان حاضر در خیبر بودند که احتمال میدادند خشم و غضب رسول خدا صلّی الله علیه و آله در روحیه جنگجویان تأثیر خواهد گذاشت و آنان با قدرت و انگیزه کافی به دژ خیبر حمله خواهند برد. همین موجب خواهد شد تا پرچمداران با تلاش وافری پیش تازند و پیروزی آنان را به دست دیگران محقق سازد و فضیلتی برایشان به ارمغان آورد که به مثابه غنیمت گوارایی باشد و معمولاً انسانهای ضعیف و فراریان از جنگ در خواب میبینند!
افزون بر آنچه گذشت، شاید همین پرچمداری و نمایش عضلات به تبرئه فرماندهان فراری که یارانشان آنان را به ترس متهم میکردند، کمک کند و تهمت ترس و فرار را بیشتر متوجه دیگران سازد.
مهمتر اینکه: هر مردی پرچم را بگیرد بر همگان فضیلت خواهد داشت حتی اگر یکی از همان فراریان باشد، خصوصاً پس از خشم و اندوه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سخنانی که به تصریح و تلمیح درباره آنان فرموده بود.
سرّ اعلام قبلی پیامبر
نکته قابل ملاحظه این است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مردم وعده داد روز بعد پرچم خود را به دست مردی خواهد داد که ویژگیهایش را برای آنان توصیف کرد اما نامی از او نیاورد. در حالی که حضرت میتوانست آن روز ساکت بماند و هیچ نگوید امام علی علیه السّلام را بخواهد و پرچم را به او دهد؛ چنانکه میتوانست آن اوصاف را به وقت اعزام علی علیه السّلام به میدان نبرد برایش به کار برد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله میخواست مردم در این باره بیندیشند و این اوصاف را گاهی بر این و زمانی بر آن تطبیق دهند… فراریان هم آرزوی آن کنند و گردنها به سوی آن کج شود. در زمانی که در وهم و خیال احدی خطور نمیکرد، منظور پیغمبر صلّی الله علیه و آله، علی علیه السّلام باشد؛ زیرا همگان میدانستند علی علیه السّلام تا چه اندازه از درد چشم رنج میبرد. به همین علّت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرچم را در آن روزها به او نداده بود تا اینکه خداوند متعال ضعف و خواری قوم را آشکار ساخت و آنان را از حقیقت و ضعفشان آگاه کرد و اینکه نه شایسته آنچه آرزو میکنند، هستند و نه در جایی قرار دارند که خودشان را در آنجا میبینند.
سخنان پیامبر صلّی الله علیه و آله در توصیف پرچمدار فردا در جان مردم قرار گرفت و آن را بر شماری تطبیق دادند و سراسر آن شب به احتمال و مقایسه میان اوصاف مذکور و آنچه مدعیان مقامات بروز داده بودند، گذشت تا اینکه روز بعد مشخص شد محاسبات همه آنان اشتباه بوده و احدی از مردمانی که آنان فکر میکردند، این اوصاف را ندارد.
اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله بیان ویژگیها و اوصاف پرچمدار را به فردا موکول میکرد، شاید احدی نه درباره آن میاندیشید و نه مقایسهای تطبیقی انجام میداد بلکه بسیاری خیال میکردند که صرف مدایح و ستایشهایی است که معمولاً رؤسا برای فرماندهان خود به کار میبرد تا آنان را به جنگ و نبرد تشویق کنند و چه بسا در حقیقت به قامت آنان…
معجزه پیامبر صلّی الله علیه و آله
هر چند شفای چشمان حضرت علی علیه السّلام معجزهای بود که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله برای آنان فراهم ساخت اما معجزهای نبود که اقناع مردم به نبوت و رسالت متوقف بر آن باشد؛ زیرا معجزه رسالت، قرآن کریم بود.
مردم با استناد به همین معجزه کتابی یا دیگر موجبات قانع شده بودند که محمد بن عبدالله علیه السّلام پیغمبر است و رسول …
این شفا، ابتداءً از جانب خداوند متعال نیامد تا حضرت سبحان فضیلت پیغمبر صلّی الله علیه و آله یا علی علیه السّلام را ظاهر سازد بلکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عمد این کار را انجام داد و پس از آنکه نبود، انتخاب کرد و ایجاد نمود. یعنی: رسول اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از حصول، هم آن را میشناخت و هم به نتیجه کار اطمینان داشت… او میدانست که قدرت انجام این کار را از طریق آنچه خداوند متعال به او عنایت کرده ، دارد.
این نکته اشاره دارد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله از قدرتی برخوردار است که به او امکان میدهد: بدون استخدام وسایل معمول، در امور واقعی و مادی خارجی تأثیر تکوینی داشته باشد. باید دانست که این کار را از طریق همین توانمندیهای انجام میدهد و موضوع صرفاً دعایی نیست که خداوند متعال به اجابت رسانده باشد.
همین تفسیر کننده عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله است که روایت میکنند: حضرت در چشم علی علیه السّلام تف کرد و مقداری از آب دهان (بزاق) خود را روی دست او ریخت و علی علیه السّلام آن را به چشمان خود کشید و خوب شد و از این قبیل.
باید در این حقیقت توقف و تأمل کرد که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به دعا و درخواست شفای علی علیه السّلام از درگاه خداوند بسنده نکرد بلکه این کار را با اقدامی عملی قرین کرد که تأکید دارد: میخواهد کاری انجام دهد که تحت قدرت و اختیار او است.
ماجرای لباس علی در سرما و گرما
از علی علیه السّلام روایت کنند که فرمود:
روز خیبر، رسول خدا صلّی الله علیه و آله در پی من فرستاد و من در آن حال به درد چشم مبتلا بودم. گفتم: یا رسول الله؛ به درد چشم مبتلا هستم.
پیامبر صلّی الله علیه و آله در چشم من تف کرد و فرمود:
خدایا؛ گرما و سرما را از او دور ساز. از آن روز نه گرما دیدهام و نه سرما.
بیان کردهاند که علی علیه السّلام در گرمای شدید، قبای کلفت پشمین میپوشید و در سرمای شدید، لباس نازک.[17]
در نقد سخن فوق می گوییم:
اوّلاً؛ بیان کردهاند که مردی بر علی علیه السّلام وارد شد و او زیر قطیفه مندرس پوسیده خود میلرزید. گفت: یا امیر المؤمنین؛ خداوند در این مال برای تو نصیبی قرار داده و تو با خودت این گونه رفتار میکنی؟!
فرمود: نمیخواهم از اموال شما چیزی برای خود بردارم. این قطیفه من است که آن را از مدینه آوردهام.[18]
حلبی گوید:
ممکن است گفته شود: ایرادی نیست؛ زیرا میتوان احتمال داد که برخلاف گمان سائل، لرزه او (رضی الله عنه) از سرما نبود بلکه ممکن است در اثر تب باشد که آن موقع بدان مبتلا بوده است.[19]
این سخن مردود است و تأویلی خنک و رأیی کاسد و فاسد. ظاهر آن است که لرزه علی علیه السّلام به سبب نازکی لباسی بود که پوشیده بود، یعنی: قطیفه مندرسی که از مدینه آورده بود و اگر از نصیب خود از بیت المال استفاده میکرد و لباسی میپوشید که آن سرما را دفع میکرد، شایسته ملامت نبود… حضرت اصرار داشت که به اموالی که از بیت المال در دست او بود، تصرف شخصی نکند.
شاید اینان قصد دارند که با بیان این حدیث، مردم را در خصوص زهد علی علیه السّلام در لباس به تشکیک بیندازند و به آنان بگویند که این کار بدان سبب بود که علی علیه السّلام گرما و سرما را احساس نمیکرد.
ثانیاً؛ ما هیچ ارتباطی بین شکوای علی علیه السّلام از درد چشم و دعای منسوب به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نمیبینیم که فرمود: خدایا؛ گرما و سرما را از او دور ساز.
علی علیه السّلام از گرما و سرما شکایت نداشت بلکه فقط از درد چشم شکایت میکرد. این موضوع از آن قبیل است که به کسی بگویید: تشنه هستم و او به شما بگوید: روی این تخت بخواب!!
ثالثاً؛ حتی اگر پیامبر صلّی الله علیه و آله او را دعا کرده باشد که گرما و سرما را احساس نکند، لازم نبود که اثر آن تا پایان زندگی با علی علیه السّلام باشد بلکه کافی بود مثلاً همان روز یا ایام خیبر احساس سرما و گرما نکند.
دلیل آنکه از بلال روایت کردهاند که گفت:
صبح یک روز سرد اذان گفتم: رسول خدا صلّی الله علیه و آله از حجره بیرون آمد اما احدی را در مسجد ندید، فرمود: بلال؛ مردم کجایند؟
گفتم: سرما آنان را خانهنشین کرده است!
فرمد: خدایا؛ سرما را از آنان دور ساز.
بلال گوید: دیدم که یکی یکی میآیند.[20]
پس چرا برای همیشه سرما از آنان دور نشد؟!
با اینکه این قصه واقعی است و بنا به انگیزههای درونی، از آن در قصه خیبر استفاده کردهاند؟!
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج 6، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[1]. مسند احمد، 4/336؛ صحیح بخاری، 8/161؛ عمدة القاری، 1/144؛ المعجم الاوسط، 1/103؛ کنز العمّال، 12/600؛ تاریخ مدینة دمشق، 19/87؛ فتح الباری، 1/56؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/456؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، 2/19.
[2]– توبه: 24.
[3]– تاریخ بغداد، 8/5؛ مسند احمد، 1/99، 185؛ 5/353-358؛ صحیح بخاری، 5/171؛ تاریخ بخاری، 1/2/115؛ 4/115؛ البدایة و النهایه، 4/184؛ صحیح مسلم، 7/120-121؛ 5/195؛ تذکرة الخواص، 24-25؛ الکامل فی التاریخ، 2/219-220؛ اسد الغابه، 4/25-28؛ ذخائر العقبی، 74؛ سنن ابن ماجه، 1/56؛ الجامع الصحیح، 5/638؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 4-8؛ منتخب کنز العمّال، 4/128-130؛ 5/44-48؛ الصواعق المحرقه، 74؛ المناقب المرتضویه، 158؛ مدارج النبوه، 323؛ مجمع الزوائد، 9/123؛ حیاة الحیوان، 1/237؛ مشکاة المصابیح، 564؛ الاصابه، 2/512؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 19؛ الخصائص الکبری، 1/215؛ تاریخ الخلفاء، 168؛ نور الابصار، 81؛ اسعاف الراغبین، 169؛ تاج العروس، 7/133؛ ینابیع الموده، 41؛ الطبقات الکبری، 3/156-157؛ مشارق الانوار، 2/292؛ کفایة الطالب، 130؛ حلیة الاولیاء، 1/62؛ العقد الفرید، 3/94؛ تاریخ الامم و الملوک، 3/30؛ مناقب الامام علی (علیه السّلام)، ابن مغازلی، 176؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/38، 132، 437؛ الشفاء، 1/272؛ الریاض النضره، 1/184-188؛ 2/188-190؛ لباب التأویل، 4/152-153؛ المعجم الصغیر، 163؛ الاستیعاب، 3/366؛ مصابیح السنه، 2/201؛ معالم التنزیل، 4/156؛ جامع الاصول، 9/469-472؛ تاریخ الخمیس، 2/48؛ بحار الانوار، 21/20-28؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 107-108؛ الخصال، 2/120-124.
[4]– مسند احمد، 1/133؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 5؛ سیره ابن هشام، 3/175؛ حلیة الاولیاء، 1/62؛ الاستیعاب، 3/366؛ کفایة الطالب، 130؛ منتخب کنز العمّال، 5/48؛ 4/127؛ البدایة و النهایه، 4/184-185؛ المغازی، 2/653؛ مجمع الزوائد، 9/123؛ بحار الانوار، 21/20؛ الخصال، 2/120-124.
[5]– مسند احمد، 5/535؛ تاریخ الخمیس، 2/48؛ بحار الانوار، 21/28؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 107؛ منتخب کنز العمّال، 5/48؛ المناقب المرتضویه، 158؛ معارج النبوه، 219؛ الریاض النضره، 1/185-187.
[6]– المعجم الصغیر، 163؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/38؛ المغازی، 2/653؛ بحار الانوار، 21/20-28؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 107؛ الخصال، 2/120.
[7]– تاریخ الخمیس، 2/48.
[8]– المستدرک علی الصحیحین، 3/38؛ المعجم الصغیر، 163؛ تاریخ بغداد، 8/5؛ السنن الکبری، بیهقی، 9/107؛ الاستیعاب، 3/366؛ کفایة الطالب، 130؛ تذکرة الخواص، 24؛ منتخب کنز العمّال، 5/48؛ 4/130؛ الصواعق المحرقه، 74؛ مشکاة المصابیح، 564؛ الاصابه، 2/502؛ البدایة و النهایه، 4/184-185؛ ذخائر العقبی، 4؛ لباب التأویل، 4/182-183؛ مجمع الزوائد، 9/123؛ معارج النبوه، 219؛ الخصائص الکبری، 1/251-252؛ تاریخ الخلفاء، 168؛ نور الابصار، 81؛ اسعاف الراغبین، 169؛ تاج العروس، 7/133؛ ینابیع الموده، 41.
[9]– مسند احمد، 1/133؛ ر.ک: تاریخ بخاری، 1/2/115؛ صحیح مسلم، 7/120؛ سنن ابن ماجه، 1/56؛ الجامع الصحیح، 5/638؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 4؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/437؛ منتخب کنز العمّال، 4/127؛ البدایة و النهایه، 4/184-185؛ الریاض النضره، 1/184-188؛ مجمع الزوائد، 9/123.
[10]– صحیح بخاری، 5/171؛ صحیح مسلم، 7/121؛ مسند احمد، 5/333؛ تاج العروس، 7/133؛ ینابیع الموده، 41؛ دلائل النبوه، بیهقی، 4/205؛ حلیة الاولیاء، 1/62؛ السنن الکبری، بیهقی، 9/107؛ جامع الاصول، 9/472؛ تذکرة الخواص، 24؛ اسد الغابه، 4/22؛ الصواعق المحرقه، 74؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 19؛ البدایة و النهایه، 4/184؛ سبل الهدی و الرشاد، 5/124؛ مسند طیالسی، 320؛ الخائص الکبری، 1/251-252؛ ذخائر العقبی، 74؛ الریاض النضره، 1/184-188؛ تاریخ الخلفاء؛ 168؛ اسعاف الراغبین، 169؛ نور الابصار، 81.
[11]– صحیح بخاری، 5/171؛ صحیح مسلم، 7/121؛ مسند احمد، 5/333؛ مشکاة المصابیح، 564؛ الاصابه، 2/502؛ ذخائر العقبی، 74؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 6؛ مصابیح السنه، 2/201؛ تذکرة الخواص، 24؛ الصواعق المحرقه، 74.
[12]– بحار الانوار، 21؛ به نقل از الخرائج و الجرائح.
[13]– تاریخ الامم و الملوک، 3/30؛ السنن الکبری، بیهقی، 9/107؛ الکامل فی التاریخ، 2/219؛ ر.ک: منتخب کنز العمّال، 4/128؛ البدایة و النهایه، 4/158؛ الریاض النضره، 1/184-188؛ الخصائص الکبری، 1/251-252؛ تاریخ الخمیس، 2/48.
[14]– ر.ک: منتخب کنز العمّال، 4/128؛ تاریخ الخمیس، 2/48.
[15]– مناقب آل ابی طالب، 2/319؛ بحار الانوار، 21/21؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 1/207.
[16]– بحار الانوار، 21/21؛ تاریخ الخمیس، 2/48؛ اعلام الوری باعلام الهدی، 1/207؛ قصص الانبیاء (علیهم السّلام)، راوندی، 344.
[17]– مسند احمد، 1/99؛ سیره حلبی، 3/36؛ سنن ابن ماجه، 1/56؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 5؛ العقد الفرید، 3/94؛ کفایة الطالب، 130؛ تاریخ الخمیس، 2/49؛ مجمع الزوائد، 9/122؛ تذکرة الخواص، 25؛ الریاض النضره، 2/188؛ الخصائص الکبری، 1/252-253؛ بحار الانوار، 21/4، 20، 29؛ المیزان، 18/296؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/106؛ سبل الهدی و الرشاد، 10/214؛ کنز العمّال، 13/121؛ المصنّف، ابن ابی شیبه، 7/497؛ مناقب امیر المؤمنین (ه)، 2/88-89؛ مجمع البیان، 9/155.
[18]– سیره حلبی، 3/36؛ حلیة الابرار، 2/246؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/477؛ ینابیع الموده، 2/195؛ بحار الانوار، 40/334؛ التذکرة الحمدونیه، 69؛ مختصر حیاة الصحابه، 253؛ الاموال، 284؛ قمع الحرص بالزهد و القناعه، 79؛ صفة الصفوه، 1/122؛ حلیة الاولیاء، 1/82؛ احقاق الحق، 8/295؛ جواهر المطالب، 1/284؛ کشف الغمّه، 1/173.
[19]– سیره حلبی، 3/36.
[20]– سبل الهدی والرشاد، 10/214؛ مجمع الزوائد، 1/318؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، 1/346؛ الموضوعات، 2/93؛ اسد الغابه، 1/209؛ میزان الاعتدال، 1/289؛ لسان المیزان، 1/482؛ البدایة و النهایه، 6/185.