1 – طرح مسئله

 

یکی از مسائل کلامی که اخیراً بیش از هر زمان دیگر در کانون توجه محققین و پژوهشگران قرار گرفته است، مسئلۀ علم امام بهعنوان یکی از مقوّمات امامت است که در مسیر تاریخ با رویکردهای متفاوت مورد داوری قرار گرفته است. یکی از رویکردهایی که اخیراً با داوری و تحلیلِ خود، مسئلۀ علم امام را با چالش روبرو کرده، رویکرد تاریخی است. در این رویکرد وانمود شده که باور کنونی شیعیان دربارۀ علم امام با باور اصحاب عقلگرای ائمه، چون هشام بن حکم و پیروان خط فکری او، مانند نوبختیان و ابن قبۀ رازی، همخوانی نداشته و حتی به باور غالیان و پیروانشان میماند.[3]

بنابراین صرفنظر از نقد موردی این رویکرد جدید دربارۀ علم امام، به سراغ امام المتکلمین همۀ مذاهب اسلامی، یعنی امام علی علیه السلام ، اولین طراح و نظریهپرداز مسائل کلامی میرویم تا مسئله را از نگاه آن حضرت با تأکید بر نهجالبلاغه دنبال کنیم؛ نهجالبلاغه میراثی گرانسنگ پس از قرآن کریم و سنّت نبوی است و به عبارتی مبین وحی و سرچشمهای زلال برای معارف دینی است که از چند جهت اهمیت ویژه دارد؛

اول: ازآنرو که محتوای آن منسوب به شخصیتی است که پس از رسول مکرم اسلام، همۀ متکلمان اسلامی خود را وامدار او میدانند.[4]

دوم: ازآنجهت که ازنظر تاریخی، به قرن اول و پیش از شکلگیری مکاتب کلامی مربوط میشود و چنانچه ثابت گردد مسئلهای از مسائل کلامی توسط امام علی علیه السلام  موردتوجه و تحلیل قرارگرفته است، سخنان پسین در نقد آن مسائل، جایگاه و وجاهتی تاریخی و کلامی نخواهند داشت.

بنابراین یکی از بهترین منابعی که بیش از همه پرده از روی بعضی از مسائل تاریخی _ کلامی ازجمله علم امام کنار میزند، نهجالبلاغه است.

ازاینرو در این جستار  _  با توجه به محدودیتی که مقاله دارد  _ تلاش شده با استناد به سخنان امام علی علیه السلام  و نهجالبلاغه دربارۀ ویژگیهای مورد مناقشۀ علم امام، مانند قلمرو، منشأ و علم غیب که امام را از دیگران متمایزمی سازد، بحث را دنبال کنیم تا روشن گردد که اعتقاد پیشین ائمه و اصحاب آنها دربارۀ علم امام چیزی متفاوت با آنچه اکنون گفته میشود نبوده است. تحول و تطوّر آموزههای کلامی در بستر تاریخ، به معنای تغییر ماهوی آنها نیست، بلکه تفاوت رویکردها و دگرگونی در برداشتها است که همۀ علوم ازجمله علم کلام و مسائل کلامی را نیز در فرایند تکامل قرار میدهد. در این صورت باید برآیند رویکردها را با عرضه بر کلام معصوم مورد ارزیابی قرار داد. بدینجهت در نوشتار پیش رو سه مسئلۀ کلیدی در علم امام  _ یعنی قلمرو، منابع و علم غیب  _ که گوی میدان ناقدین و نظریهپردازان قرار گرفته است، از نگاه امام علی علیه السلام  موردبررسی قرار میگیرد تا زمینۀ داوری و ارزیابی علمی را برای پژوهشگران کلامی فراهم آورد.

 

2 – نهجالبلاغه و گسترۀ علم امام

 

قبل از اینکه به فرازهایی از کلام امام علی علیه السلام  دربارۀ قلمرو علم امام استناد کنیم، نگاهی به خود نهج‌البلاغه و مجموعه معارف گردآمده در آن بهعنوان یکی از دلایل ملموس گسترۀ علم امام میاندازیم.

با توجه به تنوع علوم و موضوعات فراوان مندرج در نهج‌البلاغه، میتوان آن را بهعنوان بهترین برهان قاطع بر اثبات قلمرو گستردۀ علم امام موردعنایت قرار داد. تاکنون بسیاری از پژوهشگران برای نشان دادن موضوعات متنوع نهج‌البلاغه اقدام به تهیۀ معجمها، فرهنگنامهها، و فهرستهای موضوعی متعددی نمودهاند و درعینحال هرکدام تنها بخشی از موضوعات مطرح در این کتاب گرانسنگ را توانستهاند گزارش کنند و هنوز نیز جا دارد با نگاهها و رویکردهای جدیدتری به این دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از زوایای مختلف نظر اندازند تا فهرستهایی با امتیازات و موضوعات جدیدتر و بیشتری ارائه شود. این اختلاف گزارشها و تنوع موضوعات، بیتردید نشان از عظمت اعجاببرانگیز این مجموعۀ دائرةالمعارف نمون به یادگار مانده از امام علی علیه السلام  دارد که پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی در بسیاری از شئون زندگی را دارا است. اگر نهج‌البلاغه که تنها بخشی از سخنان امام علی علیه السلام  در آن گردآمده، اینگونه متنوع و جامع است، پس بهمراتب پدیدآورندۀ این گفتار که کلامش امام الکلام است نیز انسانی بینظیر، ذوابعاد و ازنظر آگاهی به علوم متنوع در میان جوامع بشری نیز بینظیر است، آنهم نه علومی که در زمان و مکان خاص کاربرد دارد و تاریخمصرف آنها محدود است، بلکه علومی که فرا تاریخی است و در تسخیر زمان و مکان درنمیآید، به نحوی است که پس از قرنهای متمادی گویا تازه کسی با آگاهی کامل به تمام پیچوخمهای زندگی امروزین بشر، از جوانب گوناگون و زاویههای مختلف، این اثر اعجاببرانگیز را پدید آورده است. بدون تردید هر کس اندک ارتباطی عالمانه همراه تدبر با نهجالبلاغه داشته باشد به جنبههای اعجاز گونۀ آن واقف خواهد شد، کما اینکه بسیاری از فرهیختگان و اندیشمندان اعم از شیعه و سنی، مسلمان و غیرمسلمان به این خصیصۀ نهج‌البلاغه اعتراف کردهاند؛[5] امام علی خود نیز در نهجالبلاغه بر این واقعیت مکرر مهر تأیید زده است.

3 – قلمرو علم امام از نگاه امام علی علیه السلام .

 

 امیرالمؤمنین علیه السلام  در نهج‌البلاغه گاهی به معرفی خصائص و ویژگیهای اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله پرداخته است که خود او نیز از آنها محسوب میشود؛ و گاهی خصائص و ویژگیهای شخصی خویش را معرفی میکند که باز در آن ویژگیها، همۀ امامان مشترکاند؛ درنتیجه چه سخن از اهلبیت باشد و چه از خود آن حضرت، هردو در مباحث مربوط به امامت، یک نتیجه دارد.

 امام علی علیه السلام  در نهجالبلاغه در موارد متعددی به معرفی اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله میپردازد. آنچه بیش از همه موردعنایت آن حضرت در معرفی این خاندان است، شاخصۀ علمی آنها است. حضرت درجایی میفرمایند:

خانواده پیامبر جایگاه اسرار خداوند، پناهگاه امر او، معدن علم او، مرجع حکمت او، مخزن کتابهای او، و کوه استوار دین اویند … این امت را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمیتوان پروردۀ نعمت ایشان را در رتبت آنان دانست که آل محمد پایۀ دین و ستون یقیناند.[6]

پس اهلبیت علیهمالسلام کسانی هستند که بهتماممعنا دینشناس و ستون یقیناند؛ بنابراین قلمرو آگاهی آنها با سنجههای عادی قابلاندازهگیری نیست.

حضرت امیر در فرازی دیگر، جوشش علم خود را همانند جاری شدن سیلاب خروشان از کوهسار میداند و بلندای اندیشهاش را از همۀ اندیشهها برتر میشمارد:

سیل علم و معرفت از کوهسار وجود من فرومیریزد، و مرغ اندیشه را یارای پرواز به بلندای من نیست.[7]

در این فرازها امام با نگاه به جایگاه علمیاش، خود را محق منصب خلافت میداند؛ یعنی به پیوند ناگسستنی امامت با علم و به تعبیری مرجعیت علمی امام، اشاره میکند.

در فرازی دیگر، امام علی علیه السلام  یکی از ویژگیهای اهلبیت علیهمالسلام را نجاتبخش بودن آنها از هرگونه تباهی و گمراهی میدانند.[8] ازاینرو امام باید به همۀ طرق هدایت و ضلالت آگاه باشد و لازمۀ آن اطلاع و آگاهی گستردۀ وی است.

حضرت در جای دیگر، دربارۀ دامنۀ گسترده و تنوع علوم اهلبیت علیهمالسلام میگوید: «نزد ما اهلبیت درهای حکمت الهی و چراغ دین است».[9]

علاوه بر آنچه گذشت، امام علی علیه السلام  در سه جای نهجالبلاغه، مردم را به پرسش از ایشان در مورد هر چیز، فراخواندهاند.[10] مردم نیز سؤالهای فراوان و متنوعی در امور مختلف از آن حضرت پرسیدهاند و امام نیز به همۀ آنها پاسخ داده است، اما ازآنرو که سیّد رضی رحمهالله تنها قطعات ادبی سخنان امام علی علیه السلام  را گردآورده، بهتمامی ماجرا نپرداخته است.

 امام درجایی خطاب به مردم میگوید:

مردم از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، که من به راههای آسمان آگاهتر از راههای زمین هستم.[11]

بار دیگر میگوید:

از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند نمیپرسید از چیزی که در بین شما است تا روز قیامت [مگر اینکه پاسخگوی شما خواهم بود]…[12]

شیخ مفید این روایت را اینگونه آورده است:

بپرسید مرا قبل از اینکه دیگر مرا نیابید، بپرسید که بهراستی نزد من است علم همۀ گذشتگان و همۀ آیندگان، حکم خواهم کرد بین پیروان تورات، به تورات، و بین پیروان انجیل، به انجیل، و بین پیروان زبور، به زبور، و بین پیروان قرآن، به قرآن،… بر هر یک از پیروان ادیان الهی طبق قوانین حقوقی خودشان قضاوت خواهم کرد.[13]

و درجایی دیگر میفرمایند:

 از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. بدان کس که جانم به دست او است، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن دیگر را موجب ضلالت است، جز آنکه شما را از آنکه رهبریشان میکند، و آنکه آنان را میراند؛ و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند؛ و آنکه کشته شود از آنان، و آنکه بمیرد از ایشان، مگر اینکه آگاهتان میکنم.[14]

این فراخوان امام علی علیه السلام  نهتنها در نهج‌البلاغه، بلکه در منابع دیگر شیعه و اهل سنّت نیز با عبارات متفاوت انعکاس پیدا کرده است.[15] سیوطی از علمای اهل سنّت از سعید بن مسیب[16] نقل میکند که میگفت:

هیچیک از اصحاب رسول خدا صلیالله علیه وآله چنین سخنی را نگفتهاند مگر امام علی علیه السلام ، یعنی فقط امام علی علیه السلام  توان چنین ادعایی را داشت که فریاد برآورد و همگان را به پرسش دعوت کند، آنهم پرسش از هر علم شهودی و غیبی، بدون اینکه محدودیتی در کار باشد.[17]

بنابراین نحوۀ مطالبۀ امام از جهاتی چند جای تأمل دارد؛

اول: امام بدون هیچ قید و شرطی از همۀ مردم درخواست سؤال میکند تا ازهر چه میخواهند آزادانه بپرسند.

دوم: خطاب امام متوجه همۀ مردم از اقشار مختلف جامعه است که البته از حیث معلومات و فرهنگ متفاوت هستند.

سوم: امیرالمؤمنین علیه السلام  سخن خویش را با قسم همراه کردهاند که هم بر استحکام سخن آن حضرت دلالت دارد وهم به مخاطبان اطمینان میدهد که پاسخ خویش را دریافت خواهند کرد.

چهارم: نوع فراخوان امام بهگونهای است که در مردم انگیزهای برای پرسیدن ایجاد میکند.

پنجم: از همه مهمتر اینکه با صراحت اعلام میدارد اگر خواسته باشید سؤالهای خود را از امور شهودی هم فراتر ببرید، مانعی ندارد، زیرا برای من آگاهی از امور غیب آسانتر از امور شهودی است.

ششم: دعوت امام فراخوانی بین الادیانی است و همۀ پیروان ادیان توحیدی را در برمیگیرد.

با این توضیح معلوم میشود که دایرۀ علوم امام آنقدر گسترده است که نهتنها عالم شهود، بلکه عالم غیب و علوم مرتبط با هر دین توحیدی را در برمیگیرد و امام هیچ دغدغهای از پرسشهای گوناگون در این زمینهها ندارند.

پس با توجه به اطلاق سخن امام علی علیه السلام ، نمیتوان برای قلمرو علم امام، محدودیت قائل شد و این است امتیاز بارز امام شیعه که مرجعیت او مبتنی بر علم او است، علمی که از ویژگیهایش الهی بودن است، آنهم با دامنهای گسترده که در زمرۀ علوم عادی و اکتسابی قرار نمیگیرد و با ابزار عادی نیز قابلاندازهگیری نیست.

 

4 – منابع علم امام از نگاه امام علی علیه السلام

 

با توجه به آنچه دربارۀ قلمرو علم امام بیان شد، این سؤال مطرح میشود که منشأ این علوم گستردۀ امام کجا است و چگونه حاصل شده است؟ دراینباره قبلاً مطالبی کلی بیان شد، اما در این قسمت بهصورت مصداقی، منشأ و سرچشمههای علم امام در سخنان امام علی علیه السلام  نمایانده میشود.

 4_ 1_ قرآن

در اینکه بخش قابلتوجهی از علم امام را معارف و علوم قرآن کریم شکل میدهد تردیدی نیست. در قرآن کریم در ذیل آیۀ 43 سورۀ رعد،[18]روایاتی از شیعه و سنّی نقل شده که مراد از «مَن عنده علم الکتاب» را امام علی علیه السلام  دانستهاند. منابع و مجامع فریقین هم دراینباره روایات و حکایات فراوانی از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله و اصحاب نقل کردهاند که حاکی از آن است که امام علی علیه السلام  بیش از همۀ صحابه، از قرآن آگاه بودند؛ آن حضرت را مفسّر قرآن دانستهاند؛ از او بهعنوان مؤسس علوم قرآن یاد نمودهاند و ایشان را آگاهتر از هر کس به فنون قرآن پس از رسول خدا صلیالله علیه وآله دانستهاند.[19]

اما آنچه در این جستار موردتوجه است، گفتار خود امام علی علیه السلام  دراینباره است. امام علی علیه السلام  قرآن را بهعنوان یکی از سرچشمهها و منابع آگاهی خود معرفی کرده و دربارۀ ارتباط و همراهیاش با قرآن میفرماید: «از آن هنگام که یار آن (قرآن) گشتم، از آن جدا نبودم».[20]

این سخن عین کلام پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله دربارۀ آن حضرت است که فرمود:

علی با قرآن است و قرآن با علی است، علی و قرآن از هم جدا نمیشوند تا بر حوض (کوثر) بر من وارد شوند.[21]

امیرالمؤمنین علیه السلام  درجایی میفرمایند:

به خدا قسم از من پیرامون هیچچیزی سؤال نکردید، مگر اینکه پاسختان دادم. از من بپرسید از کتاب خدا، به خدا سوگند آیهای نیست مگر اینکه آگاهی کامل دارم که در شب نازل شده یا در روز.[22]

و نیز میفرمایند:

نازل نشده بر رسول خدا صلیالله علیه وآله آیهای از قرآن مگر اینکه برای من میخواند، برایم املا میکرد و به خط خویش مینوشتم، به من میآموخت تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را. از خداوند درخواست میکرد که فهم آن آیه را به من بدهد، پس فراموش نمیکردم آیهای از کتاب خداوند را، و آنچه آن حضرت برای من املا میکرد، مینوشتم و فرونمیگذاشتم چیزی را که خداوند از حلال از حلال و حرام به من آموخت.[23]

آن حضرت در فرازی از نهج‌البلاغه، ائمه علیهمالسلام را تجسم آیات الهی دانسته و میفرماید:

نیکوترین آیات قرآن در شأن آنها است (مصداق آیات الهیاند) و آنها گنجینههای خداوند رحماناند.[24]

همچنین ایشان را بهترین ظرف معارف قرآن معرفی میکنند:

عترت پیغمبرتان در میان شما است، آنان زمامداران حق، پیشوایان دین و زبانهای صدقاند، آنها را در بهترین جایگاه قرآنی که دارند فرود آورید.[25]

از این گفتار روشن میشود که جایگاه قرآنی ائمه علیهمالسلام ویژه است، یعنی این خانواده، گنجینههای معارف قرآنی خداوند رحمان هستند و هیچگاه از قرآن جدایی نداشته و قرآن را از معلم اول آن، رسول خدا صلیالله علیه وآله، با تمام زوایایش فراگرفتهاند. بنابراین اهلبیت علیهمالسلام در آگاهی به تمام ابعاد قرآن کریم با هیچکس قابلمقایسه نیستند، همانگونه که آن حضرت در فرازی دیگر از سخن خویش فرمود: «از این امت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت».[26]

 وقتی از دانش قرآنی امامان سخن به میان میآید ، برخی پنداشتهاند که تمامی دانش ایشان، در قرآن خلاصه میشود[27]؛ حالآنکه علوم و معارف قرآنی، تنها بخشی از اطلاعات آنها را تشکیل میدهد و ائمه علیهمالسلام از علوم دیگری نیز بهره دارند. در ادامه، شواهدی برای این گفته اقامه میشود.

4_ 2_ سنت پیامبر صلیالله علیه وآله

 امام علی علیه السلام  دومین منبع علم اهلبیت علیه السلام  را علاوه بر قرآن کریم، دانشهای فراگرفته از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله دانستهاند. آن حضرت یکی از علل تمایز خود نسبت به دیگران را در فراگیری علم از پیامبر صلیالله علیه وآله میدانند که به سبب ملازمت با پیامبر تحقق پیدا کرده است. امام علی علیه السلام  این ملازمت و نحوۀ آموزشهای نبوی را اینگونه توصیف میکنند:

چنان بودم که بر رسول خدا صلیالله علیه وآله شب و روز وارد میشدم، از او سؤال میکردم و پاسخ میشنیدم، چنانچه ساکت بودم آن حضرت خود شروع به سخن میکرد، نازل نمیشد آیهای بر آن حضرت مگر اینکه برای من میخواند، تفسیر و تأویل آن را به من میآموخت، از خداوند درخواست میکرد که آنچه را به من آموخته بود فراموشم نشود، پس فراموش نکردم از حلال و حرام، امرونهی، طاعت و معصیت [هر آنچه آموخته بودم]، دست بر سینهام میگذاشت، میفرمود: «خداوندا سینهاش را از علم، حکمت و نور اشباع فرما» سپس به من خبر میداد که خداوند دعایم را در حقّت مستجاب کرد.[28]

درجایی دیگر، نحوۀ ملازمت و اطاعتشان از رسول خدا صلیالله علیه وآله و علمآموزیش را چنین شرح میدهند:

من و رسول خدا صلیالله علیه وآله چون دو شاخهایم که از یک درخت رسته، و چون آرنج به بازو پیوسته.[29]

نیز میفرمایند:

از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله کسانی که سرّ نگهدار آن حضرت بودند میدانند که من دمی معارض فرمان خدا و رسول خدا نبودم و به جان خود پیامبر صلیالله علیه وآله را یاری نمودم؛ آنجا که دلیران واپس خزیدند و گامها برگردیدند، آن دلیری و مردانگی بود که خدا به من ارزانی کرده و رسول خدا جان سپرد درحالیکه سرش در دامن من بود و نفْس او در کفّ من روان شد… .[30]

امیرالمؤمنین علیه السلام  در این گفتهها تأکید میکنند که از ابتدا تا انتهای عمر رسول خدا صلیالله علیه وآله با آن حضرت همراه و مصاحب بودهاند و این همراهی، صرف مصاحبت عادی نبوده است، بلکه از جانب هردو با انگیزه دنبال میشد. امام علی علیه السلام  هدف و انگیزۀ طرفین را در فرازی از سخن خویش چنین بیان میکند:

و من در پی او (پیامبر صلیالله علیه وآله) بودم، چنانکه شتربچه در پی مادر؛ هرروز برای من از اخلاق خود نشانهای برپا میداشت و مرا به پیروی آن میگماشت.[31]

تشبیه امام بسیار ظریف و قابلتوجه است. آن حضرت میخواهد بگوید نه پیامبر صلیالله علیه وآله بهعبث مرا همیشه همراه خود میبرد و نه من بیجهت پیامبر صلیالله علیه وآله را دنبال میکردم؛ بلکه من بهقصد فراگیری علم و معرفت، پیامبر را دنبال میکردم و پیامبر صلیالله علیه وآله نیز بهقصد تعلیم و تربیت من مرا با خود همراه مینمود. بدون تردید هرکس بدون حب و بغضهای مذهبی، اندک توجهی به خصیصۀ ملازمت امیرالمؤمنین علیه السلام  با پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله داشته باشد، تصدیق خواهد کرد که امام علی علیه السلام  در قیاس با دیگر صحابه، به سنّت رسولالله صلیالله علیه وآله آگاه بوده است.

 

5 – نحوۀ علمآموزی امام از پیامبر صلیالله علیه وآله

 

امام علی علیه السلام  نحوۀ دریافت علم از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله را به دو صورت بیان کردهاند؛ یکی بهصورت عادی و دیگری بهصورت غیرعادی.

فراگیری علم بهصورت عادی، امری است همگانی که هرکس بهاندازۀ استعداد، تلاش و کوشش خود میتواند از علم و معلّم بهره برد. امام علی علیه السلام  از این نظر هم در میان اصحاب فردی ممتاز بوده است؛ ازاینجهت وقتی به معاویه نامه مینویسند بر این نکته تأکید کرده و امتیاز بهرهمندی از علوم رسولالله صلیالله علیه وآله را مختص خود میدانند و موقعیت علمی خویش نسبت به قرآن و مسائل مربوط به دین را مرهون نزدیکیشان به پیامبر صلیالله علیه وآله میدانند. حضرت در بخشی از آن نامه میفرمایند:

بهراستیکه ممتازترین مردم برای رهبری این امت کسی است که درگذشته و اکنون نزدیکترین کس به رسول خدا صلیالله علیه وآله، داناترین کس به کتاب خدا و فهیمترین شما به دین خدا باشد.[32]

5_ 1_ علم عادی از نگاه امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام دربارۀ علوم عادی، به منابع انسانی و عادی اشاره میکنند و بعضی از آگاهیهای خود را ناشی از تجربه، تحقیق و بهکارگیری فکر و اندیشه میدانند. آن حضرت دراینباره در وصیتی که به فرزندانشان دارند، میفرمایند:

فرزندم! هرچند من بهاندازۀ همۀ آنان که پیش از من بودهاند نزیستهام، اما در کارهایشان نگریستهام و در سرگذشتشان اندیشیده و آنچه از آنان مانده را دیدهام تا چون یکی از ایشان گردیدهام؛ بلکه با آگاهی از کارهایشان، به دست آوردهام، گویی چنان است که با نخستین تا پسینیان به سر بردهام.[33]

پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله نیز درجایی به قدرت ذهنی و خرد امام علی علیه السلام  اشاره کرده و میفرمایند:

داناترین اصحاب، علی بن ابیطالب است، به علت داشتن علم فراوان و دقت نظر در برداشتها.[34]

5_ 2_  علم غیرعادی امام از نگاه امام علی علیه السلام

نخست باید توجه داشت که فراگیری علم بهصورت غیرعادی از جانب پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله چند ویژگی دارد:

اول: همانند علم عادی، همگانی و فراگیر نیست؛ کسی میتواند از این علم  _که از آن به علم القایی یاد میشود  _ بهرهمند گردد که دارای ظرفیت و جایگاهخاص باشد.

 دوم: به گواهی تاریخ، امام علی علیه السلام  از این ظرفیت و جایگاه در حد اعلای آن برخوردار بود.

سوم: این نوع آموزش، به امیرالمؤمنین علیه السلام اختصاص دارد و دیگر اصحاب از این نوع تعلیم بهره نداشتند، یا اگر داشتند، در تراز امام علی علیه السلام  نبود.

حضرت امیر علیه السلام  در خطبۀ قاصعه در تأیید موارد ذکر شده میفرمایند:

شما از موقعیت و جایگاه من نسبت به رسول خدا به سبب خویشاوندی نزدیک و مقام مخصوصم آگاهید. در زمان کودکی مرا در دامن خود مینشاند و در آغوشش به گرمی میفشرد و کنارش میخواباند؛ بدنش را به بدنم میچسباند و بوی عطر دل انگیزش را به مشامم میرساند و لقمه را میجوید و در دهانم میگذارد. هیچگاه دروغی در گفتارم و خطایی در رفتارم ندید. از آن زمان که پیامبر را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتهاش را ملازم وی ساخت تا شبانهروز او را در طریق کرامت و اخلاق نیک براند. من نیز همانند کودکی که در پی مادرش گام برمیدارد به دنبال او میرفتم، هرروز روزنهای از اخلاق کریمانۀ خود برایم میگشود و مرا به پیروی از خودش فرمان میداد. هرسال به غار حرا میرفت و مجاور آن میشد، من میدیدمش و جز من کسی نمیدیدش. در آن زمان اسلام در هیچ خانهای نیامد جز خانهای که پیامبر خدا و خدیجه در آن بودند و من سومین آنها بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی پیامبری به مشامم میرسید. صدای ناله و فغان شیطان را هنگامیکه وحی بر پیامبر فرود میآمد شنیدم، گفتم: «ای رسول خدا! این صدای ناله چیست؟» فرمود: «این فریاد فغان شیطان است که از اینکه پرستیده شود ناامید گشت». تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه را من میبینم، مگر اینکه نبی نیستی؛ اما وزیر و یاور من هستی و بر راه خیر میروی.[35]

شبیه همین مضمون را ابن اثیر از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام  اینگونه میآورد:

پیامبر میخواست مرا به یمن بفرستد، گفتم: «ای رسول خدا! مرا بهسوی یمن برمیانگیزانی درحالیکه از من قضاوت طلب میکنند و من نسبت به آن آگاهی ندارم» پیامبر گفت: «نزدیک بیا!» پس نزدیک شدم، با دستش بر سینهام زد و آنگاه فرمود: «خداوندا! زبانش را استوار گردان و قلبش را هدایت کن» سپس به شکافندۀ دانه سوگند، هرگز در قضاوت بین مردم ازآنپس تردید نکردم.[36]

ابن سعد این روایت را بهگونهای دیگر آورده به این مضمون که پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در پاسخ علی علیه السلام  در حق او اینگونه دعا کردند: «خدایا قلبش را هدایت کن و زبانش را استوار گردان».[37]

 تذکر این نکته لازم است که از روایات استفاده میشود که بعضی از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله، مانند سلمان فارسی و حذیفة بن یمان، نیز بهرهای از علوم القائی پیامبر داشتهاند؛ اما هیچکدام نگفتهاند که بر امام علی علیه السلام  پیشی دارند و شواهد گوناگونی بر اعتراف ایشان نسبت به برتری آن حضرت بر تمامی صحابه، وجود دارد.[38]

 

6 – علم غیب امام از نگاه امام علی علیه السلام

 

 علم غیب امام در همان قلمرو علم میگنجد و مطالب مربوط به هرکدام نسبت به دیگری همپوشانی دارد، اما ازآنجهت که علم غیب بهطور ویژه و خاص در کانون توجه ناقدین علم امام قرار دارد، جداگانه به آن میپردازیم.

بنا بر آنچه گذشت، بیتردید از نگاه امام علی علیه السلام ، علم امام از پشتوانهای الهی برخوردار است؛ زیرا با اندک تأملی در آنچه دربارۀ قلمرو و تنوع وسیع معارف امام بیان شد، این نتیجه حاصل میشود که فراگیری اینهمه معارف متنوع از طرق عادی با توجه به محدودیتهای زمانی و امکانات معمولی میسر نیست. ازاینرو امام علی علیه السلام  خود به این مسئلۀ مهم عنایت داشته و به جنبۀ غیرعادی بودن علم امام و عنایات ویژهای که خداوند به اهلبیت علیهمالسلام نموده است، توجه میدهند. آن حضرت درجایی میفرمایند:

کجایند کسانی که پندارند آنهایند که در علم فرورفتگانند نه ما؟ دروغ میگویند و ستم بر ما روا میدارند! خداوند ما را برتر و آنها را فروتر قرار داده، به ما ارزانی داشته و آنها را محروم کرده، ما را داخل در رحمت و عنایت خاص نموده و آنها را خارج کرده.[39]

امام علی علیه السلام  در خطبهای دیگر، وقتی خبری غیبی را دربارۀ آینده بیان میکنند که موجب تعجب یکی از اصحاب میشود، خطاب به او میفرمایند:

ای مرد کلبی! این علم غیب نیست، علمی است که از دارندۀ علم آموخته شده. علم غیب، علم قیامت است، و آنچه خدا در گفتۀ خود بر شمرده است <إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ> پس خدای سبحان میداند آنچه در زهدانها است، از نر و ماده، زشت و زیبا، جوانمرد و بخیل، بدبخت و نیکبخت که هیزم آتش سوزان است یا اهل بهشت و همراه با پیامبران. این است علم غیب که جز خدا کسی آن را نمیداند، و غیر از اینها علمی است که خداوند به پیامبرش آموخته و او مرا یاد داد و دعا کرد که سینهام آن را فراگیرد، و دلم آن را در خود پذیرد.[40]

دربارۀ این فراز از سخن امام نکتهای قابلتأمل وجود دارد و آن اینکه مخاطبین امام ازنظر ظرفیت، متفاوت بودند و امام بهناچار باید با هرکسی بهاندازۀ گنجایش فهم او سخن بگوید.

از این پاسخ امام معلوم میشود که اولاً: اصل ارتباط با غیب ممکن است؛ ثانیاً: پیامبر براثر استعداد و جایگاه معنویای که داشت از این نوع علم برخوردار شده بود. ثالثاً: پیامبر ازآنچه خداوند در اختیارش قرار داده بود، امام علی علیه السلام را هم مطلع کرده بود. رابعاً: باید امام علی علیه السلام  هم مانند پیامبر خصوصیتی داشته باشد که همانند پیامبر، ظرف معارف غیبی قرار گیرد. خامساً: اگر این ظرفیت در امام علی علیه السلام  نبود، پیامبر او را از این علم بهرهمند نمیکرد.

پس نتیجه چنین میشود که امیرالمؤمنین علیه السلام  نیز مانند پیامبر علم غیب دارد.

البته نباید ازنظر پنهان داشت که امام علی علیه السلام  با توجه به شرایط خاص زمان و ذهنیت جامعۀ روزگار خود بعضی حقایق را بهطور فراگیر و با صراحت برای همگان بازگو نکردهاند، زیرا بنا به اعتراف خود آن حضرت، برای بازگو کردن بسیاری از حقایق، شخص مستعدی یافت نمیشد، بهویژه دربارۀ آنچه مربوط به آگاهیهای غیبی او بود. آن حضرت دراینباره، میفرماید:

اگر بگویم و بشنوید [آنچه را از غیب میدانم و شما نمیدانید] به لرزه درمیآیید و دیگر بجای نمیآیید، لرزیدن ریسمان در چاهی عمیق که پایان آن ناپیدا است.[41]

آن حضرت همچنین دربارۀ عمق آگاهیهای خود از مسائل پنهانی میفرماید:

به خدا سوگند اگر بخواهم هر یک از شما را آگاه کنم که از کجا آمده و به کجا میروید و سرانجام کارتان چه خواهد شد، میتوانم، اما میترسم که دربارۀ من غلو کنید و مرا از رسول خدا صلیالله علیه وآله برتر بدانید.[42]

این سخنان آشکار میسازد که جوّ حاکم بر فضای ذهنی جامعۀ آن روز و یا سطح معلومات و ظرفیت بعضی مخاطبان بهگونهای نبوده است که امام علیه السلام  بتواند درباره اطلاعات غیبی خود بهآسانی با مردم سخن گوید. البته این فضا در دوران دیگر ائمه علیه السلام  هم کموبیش وجود داشت. بدینجهت امام علی علیه السلام  گاه خطاب به آن مردم میگفت:

اگر میدانستید آنچه را من میدانم و واقعیت آنها بر شما پوشیده است، در این هنگام سر به بیابان میگذاشتید و بر کردههای خود میگریستید.[43]

اما با توجه به همۀ این محدودیتها، اخبار غیبی فراوانی از آن حضرت در نهج‌البلاغه و مجموعههای روایی دیگر از شیعه و سنی گزارش شده است.[44] امام علی علیه السلام  در بعضی موارد، اصحاب خاص خود را نسبت به سرنوشت و نحوۀ شهادتشان آگاه میکرد. برای مثال به میثم تمّار میفرمود:

تو، حجر بن عدی، محمد بن اکثم و خالد بن مسعود را به قسمتهایی از این درخت (نخل خرما) به دار میآویزند.[45]

بر همین اساس بوده که بعضی از خواص اصحاب آن حضرت را با این ویژگی (غیبدانی) میشناختند؛ مانند رشید هجری که از نحوۀ شهادتش از قول امیرالمؤمنین علیه السلام  با اطمینان خاطر خبر میداد[46]، و عمّار یاسر که نحوۀ شهادتش را از آن حضرت شنیده بود و در جنگ صفین از امام سؤال میکرد که آیا وقت شهادتم رسیده یا نه؟[47]، و میثم تمّار که چگونگی شهادتش را از قول امام علی علیه السلام  بیان میکرد و تأکید مینمود که امام علی علیه السلام  صادق است.[48]

 هرثمة بن سلیم[49] میگوید:

با حضرت علی علیه السلام  پس از جنگ صفین هنگام برگشت به کوفه همراه بودم، به سرزمین کربلا رسید و مقداری خاک از آن زمین برداشت، استشمام نمود و نمازی خواند، فرمود: «ای خاک! بر تو بسیاری به هلاکت میرسند، از تو در قیامت مردمی برانگیخته میشوند که بدون حساب الهی وارد بهشت میشوند». هرسمة میگوید: «وقتی به منزل برگشتم، جریان را با همسرم که از شیعیان امام علی علیه السلام  بود با لحنی تمسخرآمیز اینگونه گفتم: ‹مثلاینکه مولایت از غیب هم خبر دارد؟›» از این جریان سالیانی گذشت تا اینکه در زمان عبیدالله بن زیاد در میان لشگریان او در کربلا بودم، در همان مکان امام حسین علیه السلام  را آمادۀ شهادت دیدم… آنگاه خدمت امام حسین علیه السلام  آمدم و جریان را آنگونه که از علی علیه السلام  دیده و شنیده بودم بر او بازگو کردم، و ازآنجا رو به بیابان نهادم و رفتم.[50]

 گفتنی است که آگاهیهای غیبی امام در آنچه از پیامبر فراگرفته منحصر نمیشود، بلکه امام علاوه بر علوم میراثی، از علوم ربانی نیز بهرهمند است و این همان علوم عنایتی است. شارح نهج‌البلاغة، ابن میثم بحرانی، در این مقام سخن دقیقی دارد:

اینگونه نیست که آنچه را امیرالمؤمنین علیه السلام  از اخبار غیبی گفته، همه را از پیامبر صلیالله علیه وآله شنیده باشد؛ اگرچه این منزلت هم منزلتی والا است که او لیاقت این اسرار الهی را یافته است، اما غیبدانی او ناشی از ملکۀ خاصی است که به این نفس الهی ارزانی شده است تا بهوسیلۀ آن علم، بر عالم کون احاطه پیدا کند؛ وگرنه چگونه امکان داشت انسانی هزارهزار باب از علم را در یک مناجات بگنجاند؟! این علم فوق تصور است و با هیچ مقیاسی قابلسنجش نیست.[51]

نتیجهگیری

هدف این جستار آن بود تا به این پرسش پاسخ دهد که آیا علم امام پیشینهای تاریخی از بدو پیدایش مسائل کلامی داشته است یا نه؟ و آیا براثر توسعۀ علوم اسلامی در بستر تاریخ، تغییری در ماهیت علم امام رخداده است یا نه؟ با مروری کوتاه در سخنان امام علی علیه السلام  معلوم شد که ویژگیهای علم امام در سخنان آن حضرت بهصراحت موردتوجه قرار گرفته بود؛ قلمرو علم امام فراتر و گستردهتر از علوم دیگران دانسته شده بود؛ منابع علم امام اعم از میراثی (عادی و غیرعادی) و غیرمیراثی بهتفصیل بیان شده بود؛ به علم غیب امام نیز بهتفصیل پرداخته شده بود.

همچنین آشکار شد که ماهیت بحث دربارۀ علم امام ثابت باقی مانده و در گذر زمان براثر نگاههای متفاوت، بر عمق معرفتی مسئلۀ علم امام افزوده شده است.

بنابراین رویکرد تاریخیای که علم امام را با ویژگیهایی که امروزه رایج است، منافی عصر ائمه علیه السلام ، اصحاب و متکلمان دانسته و کوشیده شیعیان معاصر را به علت مغایرت عقیدهشان با گذشتگان، غالی قلمداد نماید، بیاساس و مخالف مشی کلامی امامان علیهمالسلام است.

برفرض که بتوان شواهدی تاریخی از سخن اصحاب بر این گفته آورد، بازهم از مبنای استواری برخوردار نیست؛ زیرا باید سخن غیر معصوم را بر سخن معصوم عرضه کرد، نه اینکه با بعضی مستندات تاریخی، نظر بعضی از اصحاب و متکلمان عقلگرا را مقدم بر کلام امام دانست و دیگران را ازآنرو که به ویژگیهایی در علم امام قائلاند که مطابق با نظر بعضی دیگر از اصحاب نیست، در زمرۀ غالیان قلمداد کرد! اگر چنین باشد، باید امام علی علیه السلام  و اصحاب آن حضرت را نیز در رأس غالیان قرار داد!

 

فهرست منابع

 


پی نوشت ها:

[1] . تاریخ دریافت: 01/08/94، تاریخ پذیرش: 28/11/94.

1. عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان ومذاهب، مدیر گروه شیعه شناسی. Nadem185@yahoo.com

[3]. مدرسی طباطبایی، سیّد حسین، مکتب در فرایند تکامل، 73- 77 و 169- 177.

[4]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، 1/17.

[5]. نادم، محمد حسن، در آستانۀ نهج البلاغه، 36-46.

[6].  هم موضع سره، ولجأ أمره، وعیبة علمه، کهوف کتبه، وجبال دینه … لا یقاس بآل محمد أحد من هذه الامة، ولا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا، هم اساس الدین وعماد الیقین. (نهج البلاغه، خ 2)

[7]. ینحدر عنی السیل، ولایرقی الیّ الطیر. (همان، خ 3)

[8].  بنا أهدیتم فی الظلماء. (همان، خ 4)

[9]. و عندنا أهل البیت أبواب الحکم و ضیاء الأمر. (همان، خ 120)

[10]. همان، خ 93، 105، 189.

[11]. أیها الناس سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السّماء أعلم منّی بطرق الأرض. (همان، خ 189)

[12]. فاسئلونی قبل أن تفقدونی، فو الّذی نفسی بیده لا تسألونی عن شئ فیما بینکم و بین الساعة. (همان، خ 31)

[13]. سلوني قبل أن تفقدوني، سلوني فإن عندي علم الأوّلين و الآخرين أما والله لو ثنيّ لي الوسادة لحکمت بين اهل التورات بتوراتهم و بين أهل إلانجيل بانجيلهم و أهل الزّبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم. (مفید، محمد بن محمد، مصنفات، 611؛ همو، ارشاد، 1/35؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 40/145)

[14]. فاسألونی قبل أن تفقدونی فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیءفیما بینکم وبین الساعة ولا عن فئة تهدی مئة وتضل مئة الا أنبأتکم بناعقها وقائدها و سائقها ومناخ رکابها ومحط رحالها و من یقتل من أهلها قتلا ومن یموت منهم موتا. (نهج البلاغة، خ 93)

[15]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، 2/462؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابة، 4/22؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، 76؛ نقل از فیروز آبادی، فضائل الخمسة، 231 و 232؛ شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق وازهاق الباطل، 7/610 ـ 614.

[16]. یکی از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله است که شیعه و سنی از او روایتهای متعددی نقل کردهاند.

[17]. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، 170 و 171.

[18]. <ویقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب>

[19]. پاکتچی، احمد، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل امام علی علیه السلام ، علوم قرآنی وحدیث.

[20]. و الله جئتها أنّی للمحق الّذی یتّبع و أنّ الکتاب لمعی، ما فارقته مذصحبته. (نهج البلاغه، خ 122)

[21]. علي مع القرآن والقرآن مع علي لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض. (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 3/134)

[22]. فو الله لا تسألونی عن شئ یکون الی یوم القیمة ألاّ حدثتکم به. و سلونی عن کتاب الله، فو الله ما من آیة ألا و أنا أعلم أبلیل نزلت أم بنهارأم فی سهل أم فی جبل. (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 8/599؛ قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر، 1/35)

[23]. ما نزلت علی رسولالله (صلي الله عليه و آله) آية من القرآن ألا أقرأنيها و أملاها عليّ فکتبتها بخطّي و علّمني تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و دعا الله عزّ و جلّ أن يعلّمني فهمها فما نسيت آيه من کتاب الله عزّوجلّ و لا علما أملاه عليّ فکتبته و ما ترک شيئا علّمه الله عزّوجلّ من حلال و حرام. (أبن سعد، محمد، الطبقات الکبری، 2/101؛ ابن عبد البر، الاستیعاب،343؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، 46)

[24]. فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرّحمن. (نهج البلاغه، خ 154)

[25]. وبینکم عتره نبیکم، وهم أزمة الحق، وأعلام الدین، وأَلْسنة الصدق، فانزلوهم بأحسن منازل القرآن. (همان، خ 87)

[26]. لا یقاس بآل محمد أحد من هذه الامة. (همان، خ 2)

[27]. بعضی بر این باورند که ائمه علیهمالسلام هر آنچه دارند همه از قرآن است، زیرا به همۀ زیر وبم قرآن آگاهی کامل دارند، قرآن هم «تبیانٌ لکلّ شئ» است واین آگاهی کامل به قرآن، ناشی از آموزش کاملی است که پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله به آنها داده است. ر.ک: نادم، محمد حسن، تطور تاریخی علم پیامبر وامام در اندیشه امامیه،131.

[28]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 36/273؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، 75؛ ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینةدمشق، 62/385 و 386. در منابع روایی اهل سنّت این حدیث و احادیث دیگری با همین مضمون از طرق گوناگون از امام علی علیه السلام  آمده است. ر.ک: موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، 16/195 ـ 206. کنت أدخل علی رسول الله لیلا و نهارا، فکنت أذا سألته أجابنی، و أن سکتت أبتدأنی، و ما نزلت علیه آیه ألا قرأتها، و علمت تفسیرها و تأویلها و دعا الله لی أن لا أنسی شیئا علمنی أیاه، فما نسیته من حرام و حلال، و أمر و نهی، و طاعة و معصیة، و أنّه وضع یده علی صدری و قال: «اللّهم املأ قلبه علما و حکما و نورا» ثم قال لی: «أخبرنی ربّی عزّوجلّ أنّه قد أستجاب لی فیک». در سنن ترمذی، 5/642؛ عمرو بن هند از امام علی علیه السلام  نقل میکند که فرمود: کنت أذا سألتُ رسول الله صلیالله علیه وآله أعطانی و أذا سکت أبتدانی.

[29]. و أنا من رسول الله کالصّنو و الذّراع من العضد (نهج البلاغه، نامۀ 45)

[30].  و لقد علم المستحفظون من أصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) أن لم أردّ علی الله و لا علی رسوله ساعة قطّ و لقد واسیته بنفسی فی المواطن الّتی تنکص فیها الأبطال… و لقد قبض رسولالله (صلی الله علیه و آله) و إنّ رأسه لعلی صدری و لقد سالت نفسه فی کفّی. (همان، خ 197)

[31]. و لقد کنت أتّبعه إتباع الفصیل أثر أمه یرفع فی کلّ یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالإقتداء به. (همان، خ 192)

[32]. ابن مزاحم، نصر، وقعة الصفین، 150. قابل توجه اینکه امام در این نامه؛ ملاک امامت را برتری علمی خود در قرآن، در احکام دین ودرقرابت با رسول خدا بر دیگران میداند: إنّ أولی النّاس بأمر هذه الأمة قدیما و حدیثا أقربها من رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ألمها بالکتاب و أفقها فی الدّین… .

[33]. أَيْ‏ بُنَيَ‏ إِنِّي‏ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ‏ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِه‏… (نهج البلاغه، نامۀ 31)

[34]. عالمهم علي بن ابي طالب لمزيد علمه و دقايق مستنبطاته. (ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة،90؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابة،4/10)

[35]. وقد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة. وضعنی فی حجره وأنا ولید، یضمنی إلی صدره، ویکنفنی فی فراشه، ویمسنی جسده، ویشمنی عرفه. وکان یمضغ الشیء ثم یلقمنیه، وما وجد لی کذبة فی قول، ولا خطلة فی فعل، ولقد قرن الله به من لدن أن کان فطیما أعظم ملک من ملائکته، یسلک به طریق المکارم، ومحاسن أخلاق العالم، لیله ونهاره، ولقدکنت أتبعه إتباع الفصیل أثر أمه، یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما، ویأمرنی بالإقتداء به، ولقد کان یجاور فی کل سنه بحراء، فأراه ولا یراه غیری. ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله وخدیجه وأنا ثالثها، أری نور الوحی والرسالة وأشم ریح النبوة. ولقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادته. أنک تسمع ما أسمع. وتری ما أری، ألا إنک لست بنبی، ولکنک لوزیر، وأنک لعلی خیر.

[36]. بعثنی رسول الله (صلی الله علیه و آله) الی الیمن، فقلت: یا رسولالله (صلی الله علیه و آله) تبعثنی الی الیمن و یسألونی عن القضاء و لا علم لی به، قال أدن، فدنوت، فضرب بیده علی صدری، ثم قال: «اللّهم ثبّت لسانه واهد قلبه»، فلما و الّذی فلق الحبّة، و برأ النسمة، ما شککت فی قضاء بین اثنین بعد. (ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، همان، 4/99؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، 3/134؛ احمد حنبل، المسند، 1/83؛ ابی داوود طیالسی، المسند، 1/16 و 69؛ ابن حنبل، فضائل الصحابة، 2/581، 699، 716؛ به نقل ازمرعشی نجفی، موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، 16/215 و 216)

[37]. ابن سعد، طبقات الکبری، 2/100. دربارۀ اینکه رسول خدا در حق امام علی علیه السلام  مکرر دعا فرموده، ر.ک: مرعشی نجفی، همان، 16/223 ـ 228.

[38]. ر.ک: ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، همان، 2/286 و 287؛ مجلسی، محمد باقر، همان، 43/325،  331-332.

[39]. أین الّذین زعموا أنهم الراسخون فی العلم دوننا، کذبا و بغیا علینا، أن رفعنا الله و وضعهم، اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم. (نهج البلاغه، خ 144)

[40]. يا أخا کلب، ليس هو بعلم غيب، و أنّما هو تعلّم من ذي علم و انّما علم الغيب علم الساعة و ما عدّده الله بقوله <إنّ الله عنده علم الساعه و ينزّل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ما ذا تکسب غدا و ما تدري نفس بأي أرض تموت> و ما سوي ذلک فعلم علّمه الله نبيّه فعلمنيه، و دعالي بأن يعيه صدري و تظطم عليه جوارحي. (همان، خ 128)

[41]. بل أندمجت علی مکنون علم لو بحت به لا ضطربتم أضطراب الأرشیة فی الطّوی البعیده.(همان، خ 5)

[42]. و الله لو شئت أن أخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت، و لکن أخاف أن تکفروا فی برسول الله صلی الله علیه و آله. (همان، خ 175)

[43]. و لو تعلمون ما أعلم مما طوی عنکم غیبه، إذن لخرجتم إلی الصعدات تبکون علی أعمالکم. (همان، خ 116)

[44]. ر.ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، 343؛ مظفر، محمد رضا، دلائل الصدق، 2/342 ـ 344؛ طوسی، محمد بن الحسن، اختیار معرفة الرجال، 83.

[45]. همان،23، 77، 79، 83.

[46]. همان، 290، ش 131.

[47]. همان، 138، ش 56.

[48]. همان، 297، ش 139، 140.

[49]. از جنگجویان جبهۀ مقابل امام علی علیه السلام  در جنگ جمل است.

[50]. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ الخلفاء، 140 و 141؛ صدوق، محمد بن علی، التوحید، 109 و 368؛ شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، 8/87 – 181.

[51]. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغة،1/83-85.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *