شبهه اول؛ ضعف در سلسله سند حدیث

ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه خود، بیان کرده که سندی که طبری برای حدیث انذار  در کتاب تاریخش ذکر نموده، ضعیف السند است؛ چراکه ابامریم‌کوفی در سلسله حدیث است و او شخصی است که جرح شده است.[1] ابن المدینی نیز به ابامریم‌کوفی اتهام دروغگویی زده است.[2]

علامه سید جعفر مرتضی در کتابشان، اشکال سندی به این روایت را در دو قسمت پاسخ می دهند: الف: اشکال سندی‌ای که نسبت به ابا مریم کوفی وجود دارد.

  در پاسخ به این اشکال باید بگوییم که اولاً؛ اگر کسی به کتب جرح و تعدیلی که نزد اهل سنت وجود دارد مراجعه کند، متوجه خواهد شد اکثر کسانی که مورد استناد بخاری و مسلم و دیگر اصحاب صحاح و مسانید قرار گرفته اند، جرح و قدح گشته‌اند، مگر اندکی از افراد که شمار آنها به صد نفر نمی‌رسد؛ واگر ما بخواهیم به روش ابن‌تیمیه عمل کنیم و هر کسی را که از جرح و قدح سالم نمانده، روایتش را قبول نکنیم، دیگر روایتی برایمان نمی‌ماند تا بخواهیم فقه را بر اساس آن بنا کنیم. ثانیاً؛ در مورد ابا مریم کوفی از ابن‌عدی نقل است که او از ابن‌عقده‌ شنیده که ابن‌عقده بسیار بسیار ابا مریم را مدح می‌کرد.[3] همچنین ذهبی گفته است که ابا‌مریم به علم و رجال، بسیار اعتنا می‌کرد.[4] ثالثاً؛ علت تضعیف ابا‌مریم را شیعی بودن او بیان کرده‌اند که این تهمت، ضرری به صحت حدیث نمی‌زند و همچنین بسیاری از اصحاب صحاح، بالاخص بخاری و مسلم از ده‌ها شیعه حدیث نقل کرده‌اند که در کتاب المراجعات نام بسیاری از آنها موجود است.[5] رابعاً؛ حدیث انذار توسط متقی هندی[6]، اسکافی معتزلی[7] و خفاجی در شرح الشفاء[8]، تصحیح شده است. همچنین احمد حنبل این حدیث را در مسندش آورده و سندش را باتمام راویانش ذکر نموده و هیچ صحبتی پیرامون راویان نکرده و آنها عبارتند از: شریک، أعمش، منهال، عباد و علی علیه السلام[9]. خامساً؛ سلّمنا که ما قبول کنیم که سند آن حدیث در بعضی کتب رجالی جرح شده است، باید گفت که طرق این حدیث مستفیض است و بعضی از آن، بعض دیگر را تقویت می‌کند.

ب: طعنی که به روایت ابن ابی حاتم وجود دارد، چراکه در سند این روایت عبدالله‌بن‌عبدالقدوس وجود دارد

 دارقطنی اورا تضعیف کرده است.[10] و نسائی گفته است که او ثقه نیست[11] و ابن‌معین گفته است که او رافضی خبیث است[12]. ما در جواب آنها می‌گوییم که شیخ مظفر رحمه‌الله گفته است که تضعیف آنها با سخن ابن‌حجر معارضه دارد، زیرا او، عبدالله‌بن‌عبدالقدوس را صدوق معرفی کرده است. همچنین در تهذیب التهذیب گفته شده است که محمد بن عیسی ثقه است و ابن حبان نیز او را از جمله ثقات نام برده است. علاوه بر این مطالب، بخاری نیز او را در اصل صدوق معرفی نموده اما گفته است که او از قومِ ضعیف و حقیری روایت نقل می‌کند و باید گفت که او از جمله رجال سنن ترمذی نیز هست.

با توجه به مجموعِ آنچه که بیان گردید، باید گفت که مدح بر قدح مقدم است؛ زیرا اعتباری بر قدح مخالفینی که علت مخالفتشان را شیعه بودن این فرد بیان نموده‌اند وجود ندارد. و قابل تامل‌است که ابن‌عدی بیان کرده که شیعه، فضائل اهل‌بیت را بیان می‌کند[13] و احتمالا علت تهمت هایی که به آنها زده می‌شود همین است.[14]

شبهه دوم؛ تعداد بنی عبدالمطلب

ابن تیمیه می گوید که بنی عبد المطلب در زمان إنذار عشیره، تعدادشان کمتر از چهل نفر است و چون در حدیث إنذار آمده است که چهل نفر به آن میهمانی آمده بودند، پس معلوم می‌شود که اعتباری برای این حدیث وجود ندارد.

علامه سید جعفر مرتضی در پاسخ به این اشکال می‌فرمایند: اولاً؛ زمانی که عبدالمطلب ده فرزند دارد، چرا اولاد آنها نمی توانند سی نفر باشند، در حالی که ابوطالب به تنهایی صاحب چهار فرزند است و ممکن است که دیگران، بیش از این هم فرزند داشته باشند. ثانیاً؛ آنگونه که به نظر می‌رسد، یا کلمه«عبد» به روایت اضافه گشته است و یا اینکه از روایت حذف شده است. در برخی از نصوص نیز آمده است که پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم بنی عبد المطلب و یک نفر نیز از بنی‌المطّلب را دعوت نمودند[15] و همچنین در برخی روایات دیگر گفته شده است که حضرت، بنی هاشم را دعوت نمودند.[16]

شبهه سوم؛صرف اجابت موجب خلافت نیست و اگر اجابت کننده، بیش از یک نفر بود، چه می‌شد؟

ابن تیمیه گفته است که صِرف إجابت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم برای یاری رساندن به ایشان، موجب نمی‌شود که اجابت کننده، وصیّ و خلیفه بعد از ایشان گردد. چرا که تمام مومنین، دعوت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را اجابت کرده‌اند و ایشان را یاری نموده و جان خود را در راه ایشان بذل نموده‌اند. همچنین، اگر هر چهل نفر و یا گروهی از آنها دعوت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را اجابت می‌کردند، آیا امکان داشت که تمام آنها خلیفه بعد از پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم باشند؟![17]

علامه سید جعفر مرتضی در جواب ابن تیمیه می فرمایند: اولاً؛ مرحوم مظفر فرموده‌اند:« قول پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در این جلسه، علت تامه برای اثبات ولایت و خلافت حضرت علی‌علیه‌السلام نیست و پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نیز چنین چیزی را نفرموده‌اند. بلکه خداوند به پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم امر کرد تا خویشاوندانش را به اسلام دعوت نماید و علت این تقدمِ در دعوت، این است که اقوام پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نسبت به پذیرفتن اسلام و دفاع و یاریِ از ایشان أولی هستند و در همین جلسه نیز، خداوند و پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم می‌دانند که کسی جز امیر المومنین علیه‌السلام، دعوت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را اجابت نمی‌کند. و این کار، موجب تثبیت امامت حضرت علی‌علیه‌السلام  و حجتی برای آنان گردید. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که چند نفر دعوت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را اجابت کردند، در این صورت نیز پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم کسی را که نسبت به بقیه شایسته‌تر به ولایت بود معین می‌فرمودند.»[18]

ثانیاً؛ اگر چند نفر دعوت پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را اجابت می‌کردند، پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم صبر می‌نمودند تا مشخص شود که چه کسی به معنای واقعی کلمه، ایشان را یاری می‌کند و بعد از آن ولیّ بعد از خودشان را معرفی می‌نمودند. و هیچ کسی همچون امیرالمومنین‌علیه‌السلام در مواقع مختلف مانند لیلة المبیت، کشتن پهلوانان عرب در جنگ‌های مختلف، فتح قلعه خیبر و امثال ذلک پیامبرصل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم را یاری ننموده است.

[1] منهاج السنه، ج4، ص81 و 82

[2] السیرة الحلبیة، ج1، ص461

[3] لسان المیزان، ج4، ص 42و 43

[4] میزان الاعتدال، ج2، ص 631و 640

[5] رجوع شود به: المراجعات(ط سنه1426ه‍)، من ص 137الی ص233

[6] کنز العمال(ط‌‌ هند)، ج15، ص113

[7] شرح نهج البلاغه للمعتزلی، ج13، ص244/ مناقب اهل بیت(علیهم السلام) للشیروانی، ص107/ العثمانیه للجاحظ، ص303

[8] رجوع شود به: الغدیر، ج2، ص280

[9] مسند احمد، ج1، ص111/ تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص 363/ رجوع شود: الغدیر، ج2، ص280

[10] میزان الاعتدال، ج2، ص457/ تهذیب التهذیب، ج5، ص265

[11] کتاب الضعفاء و المتروکین، ص199/ میزان الاعتدال، ج2، ص457/ رجوع شود به: خلاصه تهذیب تهذیب الکمال، ص205/ تهذیب‌الکمال، ج15، ص244/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج12، ص219/ تهذیب التهذیب، ج5، ص265

[12] الکامل، ج4، ص197/ میزان الاعتدال، ج2،ص457/ رجوع شود به: مجمع الزوائد: (ج1، ص120) و (ج2،ص161)/ خلاصه تهذیب تهذیب الکمال، ص205 / تهذیب الکمال، ج15، ص243/ ضعفا العقیلی،ج2، ص279/ الجرح و التعدیل للرازی، ج5، ص 104/ کاشف‌من‌له‌روایه‌فی‌کتب‌السنه، ج1، ص570/ تهذیب التهذیب، ج5،ص265/ تاریخ الاسلام للذهبی، (ج12،ص218) و (ج13، ص 257)

[13] رجوع شود به : میزان الاعتدال، ج2،ص 457/ تهذیب الکمال، ج15، ص244/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج12، ص219/ تهذیب التهذیب، ج5، ص265

[14] دلائل الصدق، ج2، ص234/ رجوع شود به : میزان الاعتدال، ج2، ص457/ تهذیب الکمال، ج15، ص244/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج12، ص219/ تهذیب التهذیب، ج5، ص265

[15] – الکامل فی التاریخ(ط دار صادر)، ج2، ص61

[16] – رجوع شود به: السیره النبویه لابن‌کثیر، ج1،ص459 عن ابن ابی حاتم / البدایه و النهایه، ج3، ص40 و (ط دار إحیاء التراث العربی)، ج3، ص53/ مجمع الزوائد، (ج7، ص85) و (ج8، ص302)/ فتح الباری، ج8، ص385/ تحفة الأحوذی، ج6، ص493/ شرح معانی الآثار، (ج3، ص284) و (ج4، ص387)/ معجم الکبیر للطبرانی، ج8، ص225/ تفسیر القرآن للصنعانی،ج3، ص77/ جامع البیان، ج19، ص150/ تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج9، ص2826/ الدر المنثور، ج5، ص96/ تاریخ مدینة الدمشق،ج42، ص47/ روضة الواعظین، ص52/ مناقب الامام امیر المومنین‌علیه‌السلام للکوفی، ج1، ص377/ مناقب آل ابی طالب، ج1، ص305/ حلیة الأبرار، ج1، ص70/ بحارالانوار، ج18، ص181

[17]– منهاج السنة، ج4، ص 81-83

[18]– دلائل الصدق، ج2،ص 236

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *