در پاسخ به این سوال دو عامل از همه مهم ترند.اولین عامل فطرت خداجویی که همان گرایش به پرستش و معنویت است. این عامل بستری درونی در همه انسان ها ایجاد کرده و ایشان را به سمت معناگرایی و امور باطنی می کشد.

اگرچه تعریفی که مکاتب مختلف از این بخش وجود انسان دارند یکسان نیست اما همگی اصل این گرایش و میل را در انسان پذیرفته اند. به هر روی آن چه مهم است وجود چنین گرایش مشترکی است که در همه انسان ها وجود دارد.

 

دومین عامل اقتضائات زندگی ماشینی است. دنیای امروز شاهد بالا رفتن آمار افرادي است که دچار استرس، اختلال رواني و روان ‌پريشي ‌اند. از نگاه روان شناسي وجود «بحران» در بعد روح و روان مشخصه ‌هايي دارد و فقط به بعضی از این عوارض، بحران اطلاق شده است؛ اما بايد اذعان کرد که تنش ‌هاي به ‌ظاهر سطحي از آن ‌جا که به عدم تعادل روحي دامن مي ‌زنند، فرساينده و آزار دهنده‌اند و اگر در مراحل ابتدایی به آن ‌ها بحران اطلاق نشود، بی ‌شک مي ‌توانند بستر شکنندگي روان (بحران رواني) را فراهم کنند. همين رنجش ‌هاي دروني و ناملایمات روانی است که يکي از علل پيدايش معنويت ‌هاي جديد است. فشارهای زندگی ماشینی چنان شکننده است که بعضی از محققان ادیان جدید گفته ‌اند:

 

امروزه مشکل می ‌توان انسانی را درحال قدم زدن در خیابان‌های نیویورک مشاهده کرد که تحت تاثیر داروهای روان‏گردان نباشد.[1]

اين عامل نه بستر و زمينه، که «علّت» پيدايش بسیاری از جنبش ‌های معنوي جديد است. جالب اين ‌که امروزه شمار بسیاری از کساني که حامل يک پيام معنوي و صاحب مسلکي عرفاني ‌اند، افرادي هستند که دوره ‌اي از بحران را پشت سر گذاشته‌اند و به مدد دسته ‌اي از عوامل توانسته ‌اند «برون ‌رفتِ از بحران» را تجربۀ کنند. تجربه موفق ايشان در فرار از بحران يا احياناً فرو نشاندن و مهار بحران، باعث شده که «عوامل برون ‌رفت» را به جای معنويت و گاهي با نام عرفان مطرح و تبليغ کنند.

 

بعضي از محققان برجسته‌ی جنبش ‌هاي معنوي جديد از جمله استارک و بين بريج، سردمداران مکاتب معنوي جديد را افرادي با استعداد ويژه و نبوغ خاص مي ‌دانند که توانسته‌اند تجربۀ شخصي و داستان نجات خود را نظام ‌مند سازند و آن را به صورت مکتب عرضه کنند.

 

اين افراد هنگام پشت سرگذاشتن یک دوره بیماری، بسيار خلّاق و نوآورند و مي ‌توانند جبران‏کننده ‌ها و افکار مذهبي کاملاً نويني را ايجاد کنند. آن ‌ها پس از بهبودی و پيداکردن وضعيت بهنجار قادر خواهند بود افکاري را که در دورۀ بيماري ‌شان به دست آوردند به گوش ديگران برسانند و آن را به صورت يک سازمان نوپديد تجسّم بخشند.[2]

 

بررسی ‌های میدانی در غرب حاکی از آن است که فشارهاي شکنندۀ زندگي ماشيني، تشدید بيماري ‌هاي رواني، انزوا و بي ‌اعتمادي از يک سو و دسترسي نداشتن به معنويت ناب و عرفان حقيقي از دیگر سو، در شکل ‌گيري معنویت ‌هاي نوپديد سهم جدّي داشته است.

 

ملکم هميلتون متخصّص جامعه ‌شناسی دين و يکي از پرکارترين پژوهشگران عرصۀ اديان جديد، اين واقعیت را در مورد غرب به خصوص کشور ايالات متحده صادق مي ‌داند و معتقد است که به ‌هم ‌ريختگي و تلخي روابط شخصي، اعتياد به مواد مخدر، بيماري ‌هاي رواني، انزوا، بي ‌اعتمادي و تنهايي باعث خلق گروه‏های تازه‏ای شده و فرقه ‌هاي جديد از اين اوضاع بيمار ‌گونه بيش ‌ترين بهره را بردند[3].

 

منبع:پرسمان


پی نوشت:

[1] . ناگدرا، یوگا و چشم اندازهای نو در برخورد با تنش، ترجمه مجید آصفی، ص 47.

[2] . ملکم هميلتون، جامعه شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، ص 354.

[3] همان، ص 368.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *