اولا در مورد يار غار پيامبر بين مورخان و مفسران اختلاف شديدي وجود دارد كه اهم آنها دو قول است: يك: آن شخص اصلا غير از ابوبكر بوده. دو: آن شخص ابوبكر بوده است.
اما قول اول: اينان قائلند كه يار غار حضرت پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ ابن بكر ـ عبداللّه بن بكر بن اريقط ـ همان راهنما و دليل پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ بوده و نه ابوبكر، كه اين قول حتي از بعضي از بزرگان اهل سنت نقل شده است كه از جمله آنها ابن كثيراست (البداية و النهاية 3: 176(
اينان مي گويند: اين تشابه و تقارب إسمى سبب شده كه آن شخص را اشتباها ابوبكر بدانيم.
دلايل اين قول:
1 – ابوبكر در هيچ كجا به اين فضيلت اعتراف نكرده است، در حاليكه در روز سقيفه به كمتر از آن اشاره كرد: نحن عشيرة رسول اللّه و اوسط العرب أنسابا و ليست قبيلة من قبائل العرب الا و لقريش فيها ولاده (البداية و النهاية 6: 205 )
2 – به گفته عسقلانى، از تابعين كسانى بودند كه منكر ارتباط داشتن آية غار با ابوبكر بودند; همانند ابوجعفر مؤمن طاق (لسان الميزان 5: 115 )
3 – عائشه تصريح دارد كه هرگز آيه اى در حق ما نازل نشده است: لم ينزل اللّه فينا شيئاً من القرآن. (صحيح بخارى 6: 42 ـ تاريخ ابن الاثير 3: 199 ـ البداية و النهاية 8: 96 ـ الاغاني 16: 90 )
4 – معروف است كه ابوبكر در مدينه به استقبال پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ آمد و اين بدان معناست كه ابوبكر همراه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و سلّم ـ نبوده است.
5 – وجود حديث صحيح دال بر اينكه به هنگام هجرت به غار، حضرت تنها بود(البداية و النهاية 6: 205 )
6 – آن قيافه شناس فقط آثار و جاى پاى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و سلّم ـ را ديد و هرگز سخن از ابوبكر به ميان نياورد و از يحيى بن معين تشكيك در آن فهميده مى شود.( فتوح البلدان 1: 64 )
7 – طبق روايت بخارى و ديگران، ابوبكر جزء اولين گروه از مهاجرين بوده و قبل از پيامبر ـ صلى الله عليه و سلّم ـ وارد مدينه شده و در نماز جماعت گروه اول از مهاجرين شركت مى كرد (صحيح بخارى 1: 128، كتاب الاذان ج 4 ص 240، كتاب الاحكام باب إستقضاء الموالي و استعمالهم، سنن البيهقى 3: 89، فتح البارى 13: 179 ج 7: 261 و 307 )
از جمع بندي اين مطالب در مي يابيم كه اصلا ابوبكر همراه پيامبر نبوده است.
ثانیا بر فرض که قبول کنیم یار غار پیامبر(ص) ابوبکر بوده است در جواب خواهیم گفت دلایل متقنی وجود دارد كه پيامبر (ص) او را به اجبار همراه خود به غار برده است تا خروج حضرت از خانه و مسير آن به عنوان راز باقي بماند و وی آنرا بر ملا نکند.
مرحوم سيد بن طاووس در کتاب ( الطرائف ، ص 410) مي فرمايد :
از دسته رواياتي که دلالت مي کند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از ترس اين که ابوبکر جاي را به کفار نشان ندهد او را با خود به غار بردند روايتي است که شيخ ابوهاشم بن صباغ در کتاب النور و البرهان باب : ما أنزل الله علي نبيه ذيل آيه « قم فأنذر» و آيه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما ضمن رسول الله (صلى الله عليه وآله) لمن أجابه وصدقه » مي آورد : حسان مي گويد براي انجام حج عمرة به مکه آمدم ديدم مردمي از قريش به اصحاب رسول خدا فحش مي دادند…. پس اينگونه مي گويد : رسول خدا به علي عليه السلام (درشب ليلة المبيت) امر نمود ( که درجاي ايشان بخوابد) علي عليه السلام نيز اجابت نمود ولي از ابن ابي قحافة ( کنيه ابوبکر) ترسيد که مبادا جاي ايشان را به کساني که دنبال پيامبر بودند نشان دهد به همين خاطر او را با خود به غار بردند .
نظير همين مطلب در کتب ديگر اهل سنت که در حال حاضر موجود مي باشد يافت مي شود .
ابوجعفر اسکافي استاد ابن ابي الحديد در جواب جاحظ که قائل است ابوبکر در راه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم از همه صحابه سختي بيشتري را تحمل کرد مي گويد :
تو را چه شده است که داستان خوابيدن علي عليه السلام را در جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب ليلة المبيت ذکر نکرده اي آيا آن را فراموش کرده اي يا خودت را به فراموشي زده اي ؟!
پس بدرستيکه اين کار تحمل سختي و پايداري بزرگي است كه هر زمان شخصي خود را به جاي وي گذارد و فکرش را متوجه آن کند مي بيند در آن فضيلت هاي بسيار ومنقبتهاي مختلفي موجود است .
وقضيه از اين قرار است که وقتي به مشرکين خبر رسيد که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قصد خروج براي هجرت به سوي غير ايشان ( اهل مدينه) دارند خواستند براي اينکار چاره اي انديشيند ، پس پيمان بستند که شب هنگام در کنار بستر وي جمع شوند واو را با شمشير هاي بسيار بزنند ، در دست افرادي از قبيله هاي مختلف قريش شمشيري از آن شمشير ها باشد تا خون وي بين گروههاي مختلف تقسيم شود وبني هاشم نتوانند خون وي را از قبيله اي خاص طلب کنند . و براي آن شب قسم خوردند و در آن شب با هم جمع شدند .
پس وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از اين ماجرا با خبر شدند ، کسي را فرا خواندند که از همه بيشتربه وي اطمينان داشتند (علي عليه السلام) و کسي که خود را بيشتر ازهمه براي رسول خدا صلي الله عليه وآله در معرض خطر مي گذاشت و کسي را که از همه بيشتر در راه خدا فداکاري مي کرد وکسي که سريعتر از همه از وي اطاعت مي کرد . پس به وي گفت که قريشيان هم پيمان شده اند که امشب بر سر من بريزند . پس به خوابگاه من برو و در جاي من بخواب و روپوش من را بر روي خود بينداز تا ايشان گمان کنند من بيرون نرفته ام ، و من با اذن خدا بيرون خواهم رفت .
پس اولا علي را ازاينکه حيله اي به کار برد تا جانش را حفظ کند منع کرد ( چون بايد به حالت عادي درجاي رسول خدا مي خوابيد) واو را مجبور کرد که جان خود را در معرض ضربات شمشير هاي صاحبان کينه و خشم قرار دهد . پس او اين مطلب را پذيرفت در حاليکه رضاي خاطر به آن داشت و در جاي رسول خدا خوابيد در حاليکه به خاطر خدا صبر مي کرد و با دادن جان خود جان رسول خدا را حفظ مي نمود و انتظار کشته شدن را مي کشيد. ما برتر از مقام بذل جان مقامي نمي شناسيم که آرزوي آن را بکنيم . (و بذل جان بالاترين بخشش هاست) .
و اگر رسول خدا نمي دانست و علم نداشت که وي صلاحيت اين کار را دارد وي را انتخاب نمي کرد و اگر در او اندکي کمبود صبر يا شجاعت يا خير خواهي براي رسول خدا وجود داشت و با اين وجود براي اين کار انتخاب مي شد رسول خدا کسي را انتخاب کرده بودند که انتخاب درستي نبود ، و حق گفتن چنين مطلبي را هيچ فردي از امت ندارد و همه اجماع دارند که رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل درست را انجام داده اند .
اگر کسي در اين مطلب نظر کند چند جهت برتري براي علي (نسبت به ابو بکر) مي بيند :
زيرا ابو بکر حتي اگر ( ازجهت ظاهري) مورد اطمينان رسول خدا بود اما پيامبراکرم به رازداري وي اطمينان نداشتند چون ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پيدا کنند در نتيجه تمام نقشه هاي رسول خدا نقش بر آب مي شد .
حتي اگر ابو بکر نزد رسول خدا از جهت رازداري مورد اطمينان بود اما رسول خدا از نترسيدن وي در هنگام مقابله با سختي اطمينان نداشتند پس شايد از خوابگاه رسول خدا فرار نموده متوجه محل نقشه رسول خدا شده دنبال رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم برود ؛ پس کفار ايشان را پيدا کنند.
حتي اگر ابوبکر حافظ سر رسول خدا بود وشجاع اما شايد توانايي خوابيدن در جايگاه رسول خدا را نداشت . چون تحمل آن حالت جداي از بحث شجاعت است . زيرا بايد شجاع را در حالت دست بسته ممنوع از مقابله قرار دهي(يعني شجاع جرات دفاع از خود را دارد اما در اينجا نمي توانداز خود دفاع کند) .بلکه اين امر سخت تر از شخص دست بسته است . زيرا شخص دست بسته مي داند که راه فراري ندارد اما اين شخص هم مي تواند فرار کند و هم مي تواند از خود دفاع نمايد(اما چنين کاري نمي نمايد).
حتي اگر او شخص رازدار وشجاعي بود و مي توانست در جاي رسول خدا بخوابد و فرار هم نکند اما رسول خدا از بعد آن اطمينان نداشتند که اگر وي را زنده گرفته وشکنجه کنند اقرار به آنچه که مي داند نکند و مسير رسول خدا را به کفار نشان ندهد پس ايشان به دنبال رسول خدا رفته ايشان را پيدا کنند.
به همين دليل است که علماي مسلمين گفته اند کسي را نمي شناسيم که به فضيلت علي در آن شب رسيده باشد .(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 258؛العثمانیه، جاحظ، ص 321)
منبع:پرسمان