عقیده ما در راههای شناخت خدا
هرچند انسان، این موجود شگفت انگیز هوشمند، به فطرت خداجویی و خداپرستی سرشته شده است،[2] گردِ غبار دنیا، گاه سرشت انسانیاش را میپوشاند. آدم (ع)، نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع) و محمد (ص) همه آمدهاند و اولیاء همه میآیند و آمدهاند، تا این سرشت را دوباره پویا کنند. آنان، گاه با موعظهها، گاه با استدلالها و گاه با معجزهها و کرامتها، فطرتهای خفته را بیدار میکنند.[3] قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان، برای دعوت به ایمان، معجزات انبیاء، داستان حضور خدا، قدرت، مهربانی و نزدیکیاش را یادآور میشود. در این آخرین آیین، یادآوری الطاف خداوند در هدایت امتها، و حتی معجزات عصری، ضروری دانسته شده است.[4]
توجه به نشانههای طبیعت یکی دیگر از راههای قرآن در دعوت به ایمان است. علم به اسرار طبیعت، دل را برای ایمان آماده میکند.[5] به برخی از شگفتی آفرینش توجه کنید:
– رشتههای عصبی با کنار هم قرار گرفتن سلولهای عصبی، سراسر بدن را پوشش میدهند. این سلولها در محل اتصال به هم پیوسته نیستند و با فاصله کنار هم قرار میگیرند. به فضای این فاصله سیناپس گفته میشود. در شرایط بحران (مثلاً برخورد شدید جسمی با بدن، دریده شدن بدن توسط حیوانات وحشی، جراحت شدید در میدان جنگ) مادهای به نام آنتروفین در این فضای سیناپسی ترشح میشود و مانند یک عایق عمل میکند تا پیام درد مخابره نشود. همان زمان اندک که این ماده باقی است، بدن فرصت دارد بدون احساس درد شدید، خود را در موقعیت مناسب قرار دهد. دست طراح خداوند برای طراحی این سیستم هوشمندانه آن هم برای موقعیتی که شاید در هر ده هزار نفر، برای یک نفر و برای هر ده هزار روز در یک روز اتفاق افتد، دل را برای اعتماد به خداوند خاضع میکند.
– کهکشان راه شیری، همان کهکشان کوچکی که منظومه خورشید و همه سیارههایش در آن نقطهای بیش نیستند، حدود 200 الی 300 میلیارد ستاره دارد. برای درک پیچیدگی آفرینش در این یک کهکشان از میلیاردها کهکشان، کافی است تصور کنید اگر یک نفر هر ثانیه دو عدد در ذهن بشمارد و روزی 10 ساعت مشغول این کار باشد، شمارش از یک تا یک میلیارد، 38 سال و نیم زمان میبرد.
هرچند برخی میخواهند بر طبل شکاکیت بکوبند، قرآن پاسخ میدهد: مگر در خدایی که آفریننده آسمان و زمین است، شکی است.[6] حال که آسمان و زمین برپاست مگر می توان شکی در وجود هستی بخش آنها داشت. به هر حال سرشت الهی را همچنان میتوان با استدلالهای عقلی برای پذیرش ایمان آماده کرد. مثلاً میتوان بر وجود خداوند استدلال کرد: انسان چون در وجود خود نیک نظر میکند، مییابد که خود این وجود را به خود نداده است. چه اینکه اصلاً قبل از وجودش، وجودی نداشته که به خود بخشد.[7] هر آنچه چون انسان، وجودی مستقل از خود ندارد، سرانجام برای هستی یافتنش باید به وجودی متصل شود که هستی بخش او باشد و آن وجود در هستی و هستی بخشی خود نیازمند دیگری نباشد. این وجود بینیاز همان خدا (خود+آی) است. خداوند همان وجود بینیازی است که هرآنچه موجود است، از او وجود گرفته است و معنا ندارد که در صفاتش محدودیتی داشته باشد. محدودیت به این معناست که محدود کنندهای فراتر از او بوده است که هستی محدود به او بخشیده است و این خلاف فرض خدایی است که از دیگری هستی نگرفته است.
عقیده ما در صفات خدا
توحید خدا که خوب فهمیده شود، تمام دین به درستی درک میشود.[8] خداوند آن یگانهای است که به وجود بیانتهایش، همه اسماء حسنی را دارد.[9] توجه به صفات مختلف تنها برای آسان شدن فهم مؤمنان از تصویر بیانتهای خداست. او به تمام وجودش عالم است و به تمام وجودش قادر است و به تمام وجودش حکیم است. اینطور نیست که حکمتش صفتی جداگانه باشد که قدرتش را محدود کند. چنین نیست که او تنها مالک مطلق باشد؛ او مالک مهربان عالم توانای حکیم است.[10]
جامعترین اسم خداوند پس از الله، رحمان (بیاندازه مهربان) است. او دنیا را از سر رحمتش خلق کرده است[11] و به رحمانتیش آن را فرمانروایی می کند.[12] او چون خالق و هستی بخش دنیاست، عالم به همه اسرار دنیاست.[13] خداوندی که چنین بیاندازه مهربان و عالم و قادر است، نیازی به مخلوق ندارد. خلق، اقتضای رحمت خداوند است. او دنیا را برای انسان آفرید و انسان را آفرید تا از لذت نامحدود بهرهمند شود. نعمتهای بهشتی چنان لذت بخش هستند که اگر انسانها خود را برای آن مهیا نکرده باشند، تحمل پذیر نیست.[14] انسان برای جاودان بهره بردن از حیات بهشتی باید در این دنیا باید پاک و طیب شود.[15]
اگر توحید به درستی درک شود، آشکار است که خداوند هرگز بر بندگانش ظلم نمیکند. او بزرگوارتر از آن است که آنان را به حال خود رها کند و عادلتر از آن است که آنان را به خاطر گناهی که خود در آن اختیار نداشتهاند، توبیخ کند.[16]
عقیده ما در نبوت و امامت
توحید خداوند که خوب فهمیده شود، نبوت و امامت نیز فهمیده می شود. به ارشاد قرآن، آنان که گفتند خداوند چیزی بر بشری نازل نکرده است، در حقیقت خدا را نشناختهاند.[17] اگر خدا جامع کمالات باشد، آن وقت بر بندگان ولایت دارد و از کمال بینهایتش است که بر برندگانش کتاب میفرستد و انسانهای صالح را سرپرستی میکند.[18]
از آنجا که قوای شناختی انسان کاستی دارد، گاه غفلت میکند و گاه تحت تأثیر عواطف زودگذر قرار میگیرد، خداوند پیامبران را برگزید و آنان را تربیت کرد تا حجت و پیامرسان هدایت باشند. پرتکرارترین نام خداوند در قرآن پس از نام الله؛ رب است.[19] او دنیا را برای پرورش انسانها مهیا کرده است. او امکانات زمین، استعدادهای انسان، غریزهها و میلهایش، قوه فهم و شناختش را مناسب با پرورش یافتن تدبیر کرده است. خداون افزون بر حجت درون (عقل و فطرت)، امامان و انبیاء را نیز به تذکر و هشدار دهی مأمور کرده است. امامت سنت ربوبیت خداوند در زمین است. انسانهای کامل که به مقام قرب و ولایت (نزدیکی) الهی میرسیدند، به امامت و نبوت خلق برگزیده میشوند.[20]
چون نسخه هدایت کامل شد و پیامبری ختم شد، خداوند همچنان مقام امامت را برای حفظ دین، به عنوان جانشینان خطاناپذیر پیامبران حفظ کرد. انسان کامل از جانب خداوند هم در بیان دین و اجرای دین، امامت دارد و هم از سوی او در پرورش استعدادها، ولایت. به راستی آن خدایی که علفزار را هدایت میکند،[21] مهربانتر و حکیم تر از آن است که انسان را بدون سرپرست و بدون راهنمایی وحی و امامت رها کند.[22]
مطابق روایات منصور بن حازم از اصحاب امام صادق (ع) بر همین مبنا که همه دین را میتوان از خداشناسی استنباط کرد، دینش را چنین بر امامش عرضه کرده است:
منصور بن حازم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اینست که به خلقش شناخته شود؛ (زیرا صفات مخلوق نمیتواند نشان دهنده صفات بیانتهای او باشد و معرفت او موهبتی است که خودش آشکار میکند، یا از راهنمایی پیغمبرانش روشن میشود و یا از تفکر در وجود او حاصل میشود.) بلکه این مخلوق است که به وسیله خدا شناخته میشود. امام فرمود: راست گفتی.
عرض کرد: کسی که بداند براي او پروردگاری ست (که میخواهد او را بپروارند) سزاوار است که بداند براي آن پروردگار خرسندي و خشم است و خرسندي و خشم او جز به وسیله وحی یا فرستاده او معلوم نشود. و کسی که بر او وحی نازل نشود باید که در جستجوي پیغمبران باشد و چون ایشان را بیابد باید بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازمست. (با این حساب) من به مردم (اهل سنت) گفتم: آیا شما میدانید که پیغمبر، حجت خدا بود در میان خلقش؟ گفتند: آري. گفتم: چون پیغمبر در گذشت، حجت خدا بر خلقش کیست؟ گفتند: قرآن. (اما چون) من در قرآن نظر کردم و دیدم سنی و تفویضی مذهب و زندیقی که به آن ایمان ندارد، براي مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله به آن استدلال میکنند، (و آیات قرآن را به رأي و سلیقه خویش بر معتقد خود تطبیق میکنند) پس دانستم که قرآن بدون قیّم (سرپرستی که آنرا طبق واقع و حقیقت تفسیر کند) حجت نباشد و آن قیم هر چه نسبت به قرآن گوید حق است. پس به ایشان گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را میدانست، عمر هم میدانست، حذیفه هم میدانست، گفتم تمام قرآن را؟ گفتند: نه. پس نیافتم کسی را که گوید همه قرآن را میداند، جز علی علیه السلام. حال که چنین بود که فلانی اعتراف میکرد که همه قرآن را نمیدانم و دیگران نیز چنین میگفتند و تنها علی بن ابیطالب میگفت همه قرآن را میدانم، گواهی دهم که علی علیه السلام، قیم قرآن باشد و اطاعتش لازم است و اوست حجت خدا بعد از پیغمبر بر مردم و اوست که هر چه نسبت به قرآن گوید حق است. (آنگاه) حضرت فرمود: خدایت رحمت کند.[23] (خدایش او را رحمت کند و ما را نیز در رحمت بیانتهایش غرق کند.)
عقیده ما در جهانبینی دینی
عقیده ما این است که دین مجموعهای از جهانبینیها و مناسکی است که شناخت و گرایش انسان را تصحیح میکند، انسان را رشد میدهد[24] و روحش را برای آن بهرهمندی بیانتها، پرورش میدهد.[25] غرض از همه امرها و نهیها، بزرگ شدن و شخصیت یافتن انسان است. بیان پاداشها و عذابها نیز برای همین تربیت ربوبی است. وقتی پسری درس نمیخواند و پدر او را وعده به پاداش میدهد تا درس بخواند، هدف درس خواندن نبوده است؛ هدف پدر باسواد شدن پسر بوده است تا در زندگی اجتماعی آیندهاش، بتواند بهرههای بیشتری ببرد. در دین نیز تشویقمان کردهاند که اگر عمل صالح انجام دهیم پاداش میدهند. در اینجا نیز هدف عمل صالح نیست، بزرگ شدن برای بیشتر بهره بردن در بهشت، منظور بوده است.
در این سیستم وضو و غسل برای این است که طهارت قلب حاصل شود، نماز برای این است که یادخدا فراموش نشود، انسان به گونه ای پرورش یابد که از فحشا به دور باشد، روزه تمرین خویشتن داری است و واجبات مالی برای بریدن بند تعلق دنیا و پاکی روح انسان است. از همین روست که در این مسیر اجباری نیست. اجبار نمیتوان انسان را رشد دهد. هر آنکس که بخواند میتواند راه سعادت را در پیش گیرد و هرکس نخواست خود را از رحمت محروم کرده است.[26] غرض از خلقت پرورش یافتن است. انسان آن موجودی است که ظرفیت رشد بیاندازه دارد.[27] امر خداوند به عبودیت، امر عبادت کردن پرودگار است.[28] معبود بودن پروردگار نشان از این است که عبادت، انسان را مهیای پرورش یافتن میکند.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در بیان راه سلوک تمام آنچه را در معارف و مناسک دینی آمده است، این طور خلاصه میکند: «کدامین سعادت نزد مؤمن مثل لقای پرودگار و انس با اوست و این جز با تحصیل محبت او حاصل نشود و تحصیل محبت او جز پس از معرفت نصیب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فکر به دست نیاید و دوام فکر غالباً جز با ذکر خدا و یاد او حاصل نمیشود. ذکر و فکر به دور ساختن خویش از مشاغل دنیایی و قطع الفت و دوستی شهوات و خواستههای نفسانی فراهم شود و این جز به کندن محبت دنیا و خواستههای دنیایی از دل به دست نمیآید و برکندن ریشههای محبت دنیا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمیشود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق پیدا نمیکند.»[29] این بیان، تصویر نقشه دین است. با این بیان مشخص می شود که نظام دینی به چه ظرافت معقولی طراحی شده است.
عقیده ما در ایمان
ایمان دلبستگی به خدای اعتمادپذیر است؛ خدایی که تدبیر همه امور به دست اوست؛ خدایی که نشانههای قدرت، نظم و علمش در آفرینش، دل را برای ایمان و سرسپردگی فروتن میکند؛ خدایی که در دنیا و آخرت رحمتش بر بندگان جاری است؛ خدایی که فرشتگانش را مأمور به حراست و دعای مؤمنان کرده است و خدایی که حتی جهنمش نیز رحمت است بر آنان که هنوز برای بهشت طاهر نشدهاند و پالایشی است تا از آلودگیها پیراسته شوند.
اوست خدایی که اعتماد را سزاوار است. او مالک مشرق و مغرب است و بندگان هرکجا که روی آورند، روی خدا با آنان است. او مدیر و مدبر همه امور است.[30] اوست که زنده میکند و میمیراند؛ خورشید را از خاور در میآورد،[31] روزی گستر است،[32] مکرهای کافران را باطل میکند.[33] اوست آن خدایی که ابراهیم (ع) و زکریا (ع) را در کهن سالی و نازایی همسرانشان، صاحب فرزند میکند،[34] سایه رحمتش را بر پناهندگان «کهف» میگسترد و آرامش را به آنها باز میگرداند[35] و چون بخواهد نعمت هدایتش را بر مردم تمام کند، به مادر موسی (ع) در آن عصر نسل کشی بنی اسرائیل وحی میکند که فرزندت را به نیل افکن[36] و موسی (ع) را به دست دشمنش بزرگ میکند و آن گاه او را برای امر خود پرورش میدهد[37] و چون زمانش فرا میرسد که به مدین، شاگری استادی چون شعیب را کند، او را از شهر میراند.[38] او همان خدایی است که چون میخواهد مریم(س) پرورش دهنده عیسی (ع) باشد، قرعه کفالت مریم را به نام زکریا میاندازد.[39] اوست آن خدایی که اگر بخواهد خیری را به پدر و مادری رساند و کشتی و گنجی را برای مالکینش حفظ کند، خضرش را مأمور میکند تا اراده خدا را در بستر زمان حاضر کند.[40]
او خدایی ست که در روند تاریخ حضور دارد و حضور خواهد داشت. آنگاه که مؤمنان صدقه میدهند، تقوا میورزند و نیکیها را راست میشمارند، خداوند گشایشها و آسانیها را برای آنها مهیا میکند.[41] اوست همان خدایی که در پهنه جنگها با سپاهیانی از ملائک امداد کننده حضور خود را آشکار میکند،[42] برای اینکه پیروزی آسان شود، شمار دشمنان را در چشم مؤمنان اندک مینمایاند[43] و گاه مؤمنان را در چشم کافران دوبرابر مینمایاند.[44] او خدای موسی (ع) است. بنی اسرائیل تا به ساحل رسیدند و فرار را بر خود بسته یافتند، ناله افسوس کشیدند، اما موسی (ع) به خدای حاضر در تاریخ زمین اطمینان داشت و فریاد کرد که پروردگاری همراه من است که هدایتم خواهد کرد. آن گاه خدایش وحی کرد که عصایت را به دریا زن تا شکافته شود.[45] اوست آن خدایی که چون آخرین پیامبرش مهیای هجرت شده بود و در غار پناه گرفته بود، خداوند آرامش را بر همراه مضطربش نازل کرد و سپاهیانی از ملائکش را همراه کرد.[46]
خدا، آن خدایی ست که به آنچه بندگان در بستر زمان انجام میدهند، آگاه و شنوا و بیناست.[47] او همراه موسی و هارون در دربار فرعون میبیند و میشنود و پشتوانه اطمینان قلبهایشان است.[48] او چهارمینِ سه نفر نجوا کننده و ششمین پنج نفر است.[49] او همان خدای بلند مرتبهای است که صدای آن زن را که به پیامبر از شوهرش شکایت میکرد، میشنود[50] و دعای آنان را که درمانده شدهاند و او را میخوانند، پاسخ میدهد.[51] او دعای آنان را که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند،[52] دعای یوسف در زندان را،[53] دعای ایوب را در شدت بلایش،[54] دعای یونس را در تاریکی شکم ماهی،[55] و دعای زکریا را از شکایت وارث نداشتنش، میشوند؛[56] که او بندگانش را وعده داده، من نزدیکم و دعای شما را اجابت میکنم.[57]
به بیان قرآن، آنانی در ایمان خود راستگو هستند چنان به خدا و رسولش ایمان آوردهاند که شکّ و تردیدی به خود راه نمیدهند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد میکنند.[58] آنان جهاد میکنند تا طاغوتها را از مسیر زندگی انسان بشویند و انسان رها از سلطه هر غیرخدایی باشد. به یقین آنان که میگویند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است![59] آری، مؤمنان آناناند که وجودشان را به زینت دنیا و کالای کمبهایش، مبادله نمیکنند و پروای سرای پایدار دارند.
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِ.[60]
[1] . حامد حسینیان، دکتری فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
[2]. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ﴿الروم، 30﴾
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ؛ و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.﴿الأعراف، 172﴾
خداوند ابتدا انسان را به خودش بینا کرد. انسان وقتی خودش، تعلق خودش به خداوند و اینکه همه کمالاتش را از خداوند میگیرد نگریست، آماده شد تا در پاسخ به سؤال از پروردگار بگوید، خداوندا تو پروردگار منی.
[3] .حضرت علی(ع)میفرماید:خداوند انبیاء را برای مطالبه پیمان فطری و یادآوری نعمتهای فراموش شده مبعوث کرد. فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَة.(نهجالبلاغه،ص43)
[4] . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِکَ لَآيَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿إبراهيم، 5﴾؛ ما موسی را با آیات خود فرستادیم؛ (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانههایی است برای هر صبر کننده شکرگزار!
[5] . وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ﴿فاطر، 28﴾؛ و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، (آری) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند؛ خداوند عزیز و غفور است!
نکته مهم این است که این آیه پس از بیان برخی اسرار طبیعت آمده است.
[6] . قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوکُمْ لِيَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ يُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى …؛ پيامبرانشان گفتند : «مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست؟ او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد.» … ﴿إبراهيم، 10﴾
[7] . أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ﴿الطور، 35﴾ آيا از هيچ خلق شدهاند؟ يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟
[8] . قال الصادق (ع): لو وجدت لعلمي الذي آتاني الله عز و جل حملة لنشرت التوحيد و الإسلام و الإيمان و الدين و الشرائع من الصمد. (صدوق، التوحید، ص92)
[9] . قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى… الإسراء، 110﴾ بگو: «خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد، براى او نامهاى نيكوتر است.»
[10] . اشاعره نسبت به حسن و قبح داشتن ذاتی اعمال موضعگیری میکنند. به نظر آنها حسن تنها آن است که خدا بگوید و خدا انجام دهد. استدلال آنان این است که خداوند مالک مطلق است و کسی نمیتوان توقع و انتظاری از او داشته باشد. از بیان متن معلوم شد این کلام خطاست. خداوند مالک حکیم مهربان است.
[11] . إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿هود، 119﴾ مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده، و براى همين آنان را آفريده است. و وعده پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه] «البتّه جهنّم را از جنّ و انس يكسره پر خواهم كرد.»
[12] . الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى؛ خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است. ﴿طه، 5﴾
[13] . أَ لاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿الملك، 14﴾ آيا كسى كه آفريده است نمىداند؟ با اينكه او خود باريكبين آگاه است .
[14] . يا أبا ذر، لو أن امرأة من نساء أهل الجنة أطلعت من سماء الدنيا في ليلة ظلماء لأضاءت لها الأرض أفضل مما يضيء القمر ليلة البدر، و لوجد ريح نشرها جميع أهل الأرض، و لو أن ثوبا من ثياب أهل الجنة نشر اليوم في الدنيا لصعق من ينظر إليه و ما حملته أبصارهم.(الأماليللطوسي، ص533)
[15] . مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿النحل، 97﴾ هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ [حقيقى] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.
مَا کَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿آلعمران، 179﴾ خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [ حالى ] كه شما بر آن هستيد، واگذارد، تا آنكه پليد را از پاك جدا كند. و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمىگزيند. پس، به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد؛ و اگر بگرويد و پرهيزگارى كنيد، براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود .
[16] . [تفسير القمي] قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَى الْمُعْتَزِلَةِ فَإِنَّ الرَّدَّ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَيْهِمْ كَثِيرٌ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمُعْتَزِلَةَ قَالُوا نَحْنُ نَخْلُقُ أَفْعَالَنَا وَ لَيْسَ لِلَّهِ فِيهَا صُنْعٌ وَ لَا مَشِيَّةٌ وَ لَا إِرَادَةٌ وَ يَكُونُ مَا شَاءَ إِبْلِيسُ وَ لَا يَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ احْتَجُّوا أَنَّهُمْ خَالِقُونَ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ فَقَالُوا فِي الْخَلْقِ خَالِقُونَ غَيْرَ اللَّهِ فَلَمْ يَعْرِفُوا مَعْنَى الْخَلْقِ وَ عَلَى كَمْ وَجْهٍ هُوَ فَسُئِلَ الصَّادِقُ ع أَ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى الْعِبَادِ أَمْراً فَقَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ فَقِيلَ فَأَجْبَرَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى فِعْلٍ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهِ فَقِيلَ لَهُ هَلْ بَيْنَ هَاتَيْنِ الْمَنْزِلَتَيْنِ مَنْزِلَةٌ قَالَ نَعَمْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (بحار الانوار، ج5، ص116)
[17] . وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاَ آبَاؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿الأنعام، 91﴾
[18] . إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ ﴿الأعراف، 196﴾
[19] . بیش از 900 مرتبه. یکی از معانی رب در لغت مربی است. البته رب به معنای صاحب نیز هست؛ صاحبی که تدبیر و هدایت امور را برعهده دارد. این مهم از استعمال قرآن نیز آشکار است. مثلاٌ قرآن رب را هدایت کننده، اجر دهنده، بخشنده، روزی دهنده، عقاب کننده و … معرفی کرده.
[20] . سنت امامت در اسلام مربوط به بعد از خاتمیت نیست. در قرآن از امامت در نسل حضرت اسحاق و یعقوب و موسی و ابراهیم یاد شده است:
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴿الأنبياء، 73﴾
وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (24)
وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴿البقرة، 124﴾
[21] . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (1) الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (2) وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (3) وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى (4) فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (5) سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى ﴿الأعلى، 6﴾؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان نام پروردگار والاىِ خود را به پاكى بستاى؛ همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد. و آنكه اندازهگيرى كرد و راه نمود. و آنكه چمنزار را برآورد و پس [ از چندى] آن را خاشاكى تيرهگون گردانيد. ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى.
[22] . عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ.(کلینی، کافی، ج1، ص 178)
[23] . مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّةُ وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَةَ وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالُوا بَلَى قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالُوا الْقُرْآنُ فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِيُّ وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ كَانَ حَقّاً فَقُلْتُ لَهُمْ مَنْ قَيِّمُ الْقُرْآنِ فَقَالُوا ابْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ قُلْتُ كُلَّهُ قَالُوا لَا فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيّاً ع وَ إِذَا كَانَ الشَّيْءُ بَيْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ (کلینی، کافی، ج1، ص 168)
[24] . در چندجای قرآن تصریح شده است که الیه المصیر. مصیر اسم مکان از مصدر صیرورت به معنای محل شدن است. محل شدن انسان، خدایی شدن است. ر.ک: ﴿المائدة، 18﴾ ﴿غافر، 3﴾ ﴿الشورى، 15﴾ ﴿التغابن، 3﴾
[25] . الشريعة رياضة النفس. (غرر الحکم، ص 238)
[26] . لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ انْفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ در دين هيچ اجبارى نيست . و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است . پس هر كس به طاغوت كفر ورزد ، و به خدا ايمان آورد ، به يقين ، به دستاويزى استوار ، كه آن را گسستن نيست ، چنگ زده است . و خداوند شنواىِ داناست .﴿البقرة، 256﴾
[27] . اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ خدا [همان] كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنايى [گردانيد] و شما را صورتگرى كرد و صورتهاى شما را نيكو نمود و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. اين است خدا پروردگار شما! بلندمرتبه و بزرگ است خد ، پروردگار جهانيان. ﴿غافر، 64﴾
نکته اینکه در این کلام خداوند به خود آفرین نگفته است. او اعلام کرده است که او برکت صادر میشود. اما از آنجا که این کلام را در خلق انسان فرمود، معلوم میشود انسان خلق ویژهای است. خدا میخواسته بگوید در انسان برکت قرار دادهام. انسان تنها موجودی است که میتواند سعه وجودی پیدا کند.
[28] . ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ (انعام:102)
إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (آل عمران: 51)
و همچنین ر.ک: (بقره:21) (مائده:72) (مائده:117) (یونس:3) (زخرف:64) (حج:77) (انبیاء:92) (مریم:36) (اسراء:23)
[29] . میرزا جواد ملکی تبریزی، اسرار الصلاه، تهران، پیام آزادی، 1365، ص199 به نقل از: محمد تقی مصباح یزدی، سجادههای سلوک، تدوین: کریم سبحانی، ج1، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1390، ص236
[30] . وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (115) ﴿البقرة، 115﴾
[31] . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿البقرة، 258﴾
[32] . إِنَّ رَبَّکَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ﴿الإسراء، 30﴾
[33] . وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنَا مَکْراً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ﴿النمل، 50﴾
[34] . قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَکُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ کَذلِکِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ ﴿آلعمران، 47﴾
[35] . وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ يَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً ﴿الكهف، 16﴾
[36] . وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لاَ تَخَافِي وَ لاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿القصص،7﴾
[37] . أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْکَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي ﴿طه، 39﴾
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِي ﴿طه، 41﴾
[38] . … وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى ﴿طه، 40﴾
[39] . ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْکَ وَ مَا کُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَکْفُلُ مَرْيَمَ وَ مَا کُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ﴿آلعمران، 44﴾
[40] . (کهف:71-82)
[41] . فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى (6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ﴿الليل، 7﴾
[42] . إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّي مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُرْدِفِينَ ﴿الأنفال، 9﴾
داستان جنگ تحمیلی صفحات ظهور خدا در تاریخ است. همانطور که خداوند بنی اسرائیل را از دریا عبور داد، غواصان ایرانی را از اروند وحشی عبور داد. خداوند بود که بر رودهای پرتلاطم پل بست و نیروی اسلام را به سلامت عبور داد. این در حالی بود که برای پل بستن بر رودخانه به جهات مسائل امنیتی نمیتوانستند از ماشینهای راه سازی استفاده کنند و خروشانی اروند چنان بود که مهندسین سازه ژاپنی به حزب بعث اطمینان داده بودند که انسانی نمیتواند از اروند عبور کند.
[43]. إِذْ يُرِيکَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِکَ قَلِيلاً وَ لَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذْ يُرِيکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِکُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُکُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿الأنفال، 44﴾
[44] . قَدْ کَانَ لَکُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى کَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿آلعمران، 13﴾
[45] . فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61) قَالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ ﴿الشعراء، 63﴾
[46] . إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ کَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِينَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ ﴿التوبة، 40﴾
[47] . … وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿البقرة، 283﴾؛ … وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿البقرة، 273﴾؛ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿الأعراف، 200﴾؛ وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿البقرة، 227﴾
[48] . قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَى ﴿طه، 46﴾
[49] . أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مَا يَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَى مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿المجادلة، 7﴾
[50] . قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُکَ فِي زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿المجادلة، 1﴾
[51] . أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَکْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَکَّرُونَ (نمل:62)
[52] . وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ﴿الشورى، 26﴾
[53] . قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي کَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ (33) فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿يوسف، 34﴾
[54] . وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (83) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ ذِکْرَى لِلْعَابِدِينَ ﴿الأنبياء، 84﴾
[55] . وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿الأنبياء، 88﴾
[56] . وَ زَکَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ (89) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ …﴿الأنبياء، 90﴾
[57] . وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ﴿البقرة، 186﴾
[58] . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حجرات:15)
[59] . إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿فصلت، 30﴾
خلبان لشگری اولین ایرانی بود که روز اول جنگ به اسارت حزب بعث در آمد. صدام او را به عنوان سند جنگی تجاوز ایران به عراق، 18 سال در سلول انفرادی حبس کرد. در این مدت بارها به او پیشنهاد شد در رادیوی عراق متجاوز بودن ایران را اعلام کند تا آزاد شود و زندگی مرفهی برای او فراهم شود، اما عزت ایران اسلامی برای او مهمتر از هرچیزی بود. داستان انتقال ایشان به سلول جدید نشانهای از خدای همیشه حاضر است:
تازه به شرایط سلول عاده کرده بودم که مرا به سلول جدیدی بردند. تابستان گرم عراق، غربت، سلول کوچکی که مجال دراز کشیدن هم نداشتم، امانم را بریده بود و روانم را برای پذیرش مرگ آماده میکرد. در همین فکرها بودم که متوجه ورود دو مهمان ناخوانده شدم. دو مارمولک از روزنهای داخل سلول آمدند و جلوی من با هم کشتی گرفتن و بازی کردند. آن قدر خندهام گرفت که همه غمهایم یادم رفت. مارمولکها هر روز سر ساعت معین برایم نمایش بازی میکردند. ایمان داشتم آن دو، سفیران خدای مهربان بودند.
[60] . این دعایی است که امام صادق (ع) به زراره آموزش دادند. این دعا نیز نشان میدهد که شناخت خدا انسان را به شناخت فرستاده خدا و شناخت فرستاده خدا، او را به شناخت امام میرساند. (کلینی، كافي، ج1، ص337)