اين توجّه و اقبال دل و جان به محبوب واقعى، تنها در پرتو يك چيز به دست مىآيد و آن عشق و محبت به خدا و تعلّق قلبى شديد به او است.

«عشقه»، گياهى است كه به دور درخت مىپيچد و آب آن را مىخورد. اما در اصطلاح، عشق عبارت است از: «محبت شديد و قوى» و به عبارت ديگر: «عشق مرتبه عالى و اعلاى محبت است؛ هنگامىكه محبت شديد و قوى شد، عشق ناميده مىشود».

عشق حقيقى، عشق به خداوند سبحان و محبّت درونى و قلبى به آفريدگار توانا است. و در اجراى فرمان خدا و كسب رضايت از  جان و مال گذشتن است.

**عشق يعنى مستى و ديوانگى

عشق يعنى با جهان بيگانگى

عشق يعنى شب نخفتن تا سحر

عشق يعنى سجدهها با چشم تر

عشق يعنى سر به دار آويختن

عشق يعنى اشك حسرت ريختن

عشق يعنى ديده بر در داشتن

عشق يعنى در فراقش سوختن

عشق يعنى انتظار و انتظار

عشق يعنى هر چه بينى عكس يار

عشق يعنى با گلى گفتن سخن

عشق يعنى خون لاله در چمن

عشق يعنى شعله بر خرمن زدن

عشق يعنى آب بر آذر زدن

عشق يعنى يك تيمم يك نماز

عشق يعنى عالمى راز و نياز

عشق يعنى قطعه شعر ناتمام

عشق يعنى بهترين حسن ختام**

چنين نماز شكوهمند و پرستش عاشقانه را تنها مىتوان در مكتب رسول گرامى خدا (صلیاللهعلیهوآله) و پيروان عاشق او يافت.

امام حسن عسكرى (علیهالسلام)فرمود: زمانى كه بنده «بسماللّه الرحمن الرحيم، الحمدللّه رب العالمين» را قرائت كرد و فاتحة الكتاب و سوره را خواند، خداوند تعالى خطاب به ملائكه خود مىگويد: آيا اين بنده مرا نمىبينيد چگونه با قرائت كلام من لذّت مىبرد؟ شما را شاهد مىگيرم، اى ملائكه من! هر آينه در روز قيامت به او خواهم گفت: در بهشت من قرائت كن و به درجات (بالا) ارتقا پيدا كن؛ پس او دائم قرائت مىكند و به عدد هر حرف، درجهاى از طلا و نقره، درجه از نور ربّ العزّة به او عطا  خواهد شد».[1]

پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بعد از نزول وحى و قرآن، عبادت بسيار مىكرد و مخصوصاً ايستاده به عبادت مشغول مىشد؛ آن قدر كه پاهاى او متورّم مىگرديد. گاهى براى آنكه بتواند به عبادت خود ادامه دهد، سنگينى خود را بر يك پا قرار مىداد و گاه بر پاى ديگر و گاه بر پاشنه مىايستاد و گاه بر انگشتان پا. آياتى نازل شد و به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور داد كه اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكند.[2]

يكى از آزادگان نقل مىكند: «صبح زود، با صداى بيدار باش يكى از بچهها ـ كه نزديك شدن اذان صبح را خبر مىداد ـ از خواب بيدار شدم. هنوز خستگى در بدنم باقى بود؛ اما وقتى فهميدم كه بيشتر بچهها مدت زيادى است بيدار شدهاند، تعجب كردم. در چهره هيچ كدام از آنها آثار خواب آلودگى و خستگى ديده نمىشد. من هم بلافاصله وضو گرفتم. پس از اذان، نماز را به جماعت خوانديم، البته اين كار به سادگى، عملى نبود؛ مىبايست مراقب اطراف مىبوديم، به همين دليل يكى از بچهها را كنار پنجره گذاشتيم كه مواظب باشد و يكى دو پنجره ديگر را هم با لباس پوشانديم. در اردوگاه، معمولاً از انجام اين گونه فرايض دينى، به شدّت جلوگيرى مىشد. با اين حال، بچهها با اشتياق فراوان مشغول راز و نياز مىشدند و كمترين اهميتى به اخطار نگهبانها نمىدادند.  در واقع دعا و نيايش، از اعماق وجود بچهها مىجوشيد. به حدّى كه حتّى يك بار، يكى از نگهبانها گفته بود: مگر شما پيغمبريد كه اين قدر نماز مىخوانيد».[3]

راه رسيدن به عشق واقعى

براى رسيدن به اين درجه از عشق و محبت، بايد خداوند را به جهت خداوندىاش بندگى و عبادت كنيم، نه براى رسيدن به مقام عالى و برتر. آنچه وظيفه ماست، انجام تكليف است و بندگى نمودن و به همين انگيزه و نيّت، بايد پا به عرصه گذاشت؛ وگرنه هر انگيزهاى غير از اين، شايسته انسانهاى طالب كمال نيست. ازاين رو در تشهّد نماز ابتدا شهادت به بندگى و عبوديت پيامبر مىدهيم؛ سپس ايمان خويش را به رسالتش ابراز مىداريم و مىگوييم: «و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه و رَسولُه».

آيا در قرآن نيامده است كه شيطان گفت: خدايا! به عزتت سوگند كه همه انسانها را گمراه خواهم كرد؛ مگر بندگانت را كه از جمله آنان مخلصان هستند.

عشق حقيقى آنگاه آغاز مىشود كه معشوق با نگاه محبت آميزش، رضايت و خشنودى خويش را از عاشق و گفتار و رفتار او ابراز دارد؛ به بيان ديگر عاشقى، «نيازمند قابليت و شايستگى ويژهاى» است  كه معشوق وقتى آن رادر اخلاق و رفتار و گفتار عاشق ملاحظه كرد، نگاه مهر آميزش را نثار او مىكند. بنابراين گام ديگر براى تحقّق عشق، سير و حركت عملى به سوى خدا و جلب رضايت او است و رضايت و خشنودى حق تعالى بدون نماز و طاعت و عبادت او و ترك معصيت و توبه از همه گناهان و تهذيب و تخليه نفس از صفات رذيله و ناپسند، محقق نمىگردد.

دوستى اهل بيت (علیهمالسلام)، نيز وسيله دوستى خداست. انسانى كه به خدا عشق و محبت مىورزد، پاكترين انسانها را نيز به خاطر خدا دوست داشته و از اين دوستى، براى قرب و نزديكى به خدا استفاده مىكند. قرآن مىفرمايد:

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ…»؛[4] «بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد».

ابن عربى در وجه ارتباط بين پيروى از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و محبّت خدا مىگويد: «اگر خداوند پيروى از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) را عامل محبّت برشمرده، به آن دليل است كه رسول جلوه حق در آيينه عالم است».[5] بنابراين از نگاه وى هيچ كس نمىتواند بدون تبعيت از رسول (صلیاللهعلیهوآله)، محبوب  حضرت حق گردد؛ زيرا پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم تابع دستورات الهى است. بدين ترتيب، تبعيت هم در پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)و هم در پيروانش انگيزه محبّت خدا است.[6]

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:رحیم کارگر/پرسش وپاسخ دانشجویی


[1] – بحارالانوار، ج 82، ص 221.

[2] – سنن نبوى، ص 14.

[3] – نماز در اسارت، ص 21.

[4] – آل عمران 3، آيه 31.

[5] – فتوحات مكيه، ج 2، ص 336.

[6] – سخن عشق، ص 171.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *