مرحوم آیت الله کمپانی اصفهانی در مورد گریههای امام سجّاد (ع) شعری دارد که خوب سروده است (از ترجمهی آن چشم پوشیدیم).
مضمون این اشعار، پایان ناپذیری گریههای آن حضرت در طول زندگی بر آن صحنههایی است که با چشم خود دیده است و اینکه آسمان هم بر آن مصیبتها گریست و در ملکوت اعلا بر آن حادثه، ماتم بر پا شد و داغی بود که هرگز فراموش نمیشود.
در قسمت دیگر، سخن از امام زمان است که انتقامگیرندهی آن خونها و گشایندهی درهای فرج به روی دلهای داغدار است.
و لقد أجاد المحقّق الإصفهانی حیث أنشد فی هذا المقام:
و ما انقضى بكاءه حتّى قضى حياته و هو حليف للرّضا
و كيف لا يبكى و قد شاهد ما بكت له عين السّماء بالدّما
و كيف لا تبكى دماً عین السّما و قد بكت سحائب القدس دما
و فى ذرى العوالم الِعلويّة أقيمت المآتم الشّجية
ناهيك في ذلك لطم الحور في جنة الحبور و السّرور
فكيف تنسى هذه الرّزيّة و الوتر وتر سيّد البريّة
إن يكن الموتور سيّد الورى فهل ترى أعظم منه هل ترى
(يا لثارات الحسين (ع))
أم هل ترى يذهب ثار المصطفى هدرأ ولا يطلب من أهل الجفا
فلا و ربّ العرش هذا الثّار يطلبه المنتقم القهّار
على يد الحجّة خاتم الحُجج من يفتح الله به باب الفرج
فكلّ قلب بالأسى شجىّ حتّى يقوم القائم المهدىّ
فانصره يا ربّ وخذ بثاره و اجعلني اللّهمّ من أنصاره[1]
[1]– الانوار القدسیة: 36.