باز در تاریخ است چون در محضر اهل علم هستیم، این جای کار فقهی دارد یک مسئلهای در فقه آقایان است مثل سرخسی در مبسوط و ابن قدامه در مغنی و دیگران هم آوردند و آن اینکه آیا برای تشخیص مصلحتی که در دین نیامده است خلیفه حق دارد خلاف شرع انجام دهد یا نه؟ چرا این مسئله مطرح شد؟ برای اینکه یک روزی خلیفه با یک فرد زیبا رویی به نام نصر بن حجاج که صحابی بود مواجه شد گرچه آقایان سعی کردند اسم او را در کتب صحابهشناسی نیاورند، ولی سن او زمان پیغمبر بالای 20 سال بود و مسلمان بود، پدر او حجاج هم صحابی است. ولی خیلی ضایع بود به همین دلیل در کتب صحابهنگاری مثل صحابه به او نپرداختند او فقط زیبا رو بود، چشم و چال و خط و خالی داشت، خدادادی بود نه اینکه در خود تغییری ایجاد کرده باشد. روزی خلیفه با او مواجه شد یا شنید یک کسی از زیبایی او تعریف کرده است، صد ضربه شلاق زد. گفت: آقا من کاری کردم، در کوچهای ایستادم؟ جلوی ناموس مردم حرف زدم؟ صد ضربهی دوم، صد ضربهی سوم بعد او را کچل کردند و به صورتش خراش کشیدند 400 ضربهی شلاق به او زد و به بصره تبعید کرد. اگر به کتب ادبیاتی رجوع کنید اشعار نقض او در شکواییه داریم که یک ژانر ادبی شکواییه است، حبسیهی خاقانی را شنیدیم، شکواییهی هم یک ژانر ادبی است. از شکواییّهی نصر بن حجاج است که نفرین میکند میگوید: من را فقط به جرم زیبایی که خدا داده است میزنید.، 400 ضربه شلاق به چه جرمی؟ کسی هم توان اینکه بخواهد مقابله کند نداشت.