مشاهدات قلبي ديگر از سنخ صورت نيست، از سنخ رنگ و قيافه و… نيست. مثلا عدل كه مفهومي كلي است، حقيقتي در عالم خاصّ خودش دارد كه آن را قلب مي بيند و ديگر صورت و فرمي ندارد ! مشاهدات قلبي از سنخ تمثّلات برزخي و صورت و قيافه و رنگ و امثال ذلك نيست، آن را قلب ادراك مي كند. اين نوع ادراك هم نصيب احدي از انسان هاست كه براي ما مقدور نيست و ما معمولاً همين مطالب كلي عقلي را حداكثر درك مي كنيم.
مرحله بعد كه مخصوص كساني است كه به قُرب نوافل راه پيدا كردند اين است كه كسي عبدِ محض باشد؛ اگر عبدِ محض باشد، چيزي از خود او نمي ماند! چون چيزي از خود او نماند، آنگاه مسئله قُرب نوافل به خوبي ظهور مي كند. اگر كسي خودش سميع بود، خودش بصير بود، خودش خيّال و وهّام و عاقل بود؛ ديگر تمام اين الواح نوشته است.
ديگر جا براي اين نيست كه خداي سبحان در قُرب نوافل بفرمايد: «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به»1 چون خود آن شخص هنوز به مقام عبوديّت محض نرسيد، مي گويد: من خدا را عبادت مي كنم، اما اگر من رخت بربست، فقط عبادت ماند، عبدِ محض ماند؛ ديگر سمع و بصري براي زيد نمي ماند! در اينجا ديگر مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ الله رَمَي2 است، «ما سمعت إذ سمعت و لكنّ الله سميع»، «ما أبصرت إذ أبصرت و لكنّ الله أبصر»، «ما تكلّمت إذ تكلّمت و لكنّ الله كلّم» و مانند آن.
بنابراين كلّ اين صحنه معراج را مي شود براساس قُرب نوافل حل كرد و قُرب نوافل شارح جمله مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ الله رَمَي است.
در آن حديث شريف دارد كه «ما تقرّب إليّ عبدٌ بشيء… و انه ليتقرّب إليّ بالنافله». به من نزديك مي شود، «حتي اُحبّه»؛ تا من بشوم مُحبّ او. «فإذا أحببته كنت سمعه» 3 تا آخر با نوافل اگر سندي براي قُرب فرائض پيدا بشود، آن وقت آن رواياتي كه مرحوم صدوق(رض) در كتاب شريف توحيدشان از وجود مبارك حضرت امير و ساير ائمه(ع) نقل مي كند كه وجود مبارك حضرت امير مي فرمايد: أنا يدالله 4 اين ديگر مي شود قُرب فرائض كه بالاتر از قُرب نوافل است.
در قُرب نوافل خداي سبحان مي فرمايد: من دست ِاويم؛ يعني مقام فعل كه خارج از ذات است و خارج از صفات ذات و در حوزه امكان است نه وجوب. اين فعل من در اين بنده ظهور كرده است. «كنت… و يده التي يبطش بها»5 ولي در مقام قُرب فرائض وجود مبارك حضرت امير مي شود «يد الله»، «عين الله»، «جنب الله».
پی نوشت ها:
1 – الكافي/ ج2 / ص352
2 – انفال / 17
3 – الكافي / ج2 / ص352
4 – توحيد صدوق / ص164
5 – الكافي / ج2 / ص3521
نهج البلاغه/ خطبه 46و2- صحيفه سجاديه/ دعاي 47
6 – كافي/ ج2 / ص54.ه4- فرقان/ آيه 3و5- حج/ آيه 61