اشاره :

در شمارۀ 6 این فصلنامه، ترجمۀ مقاله‌ای از «اتان کلبرگ» با عنوان «محدَّث»چاپ شد، که به برخی از مطالب آن انتقاداتی وارد است. یکی از مهم ترین اشکالاتی که در مقالۀ یاد شده مشاهده می‌شود، خلط بین ماهیت الهام و تحدیث است. در صفحۀ دوم این مقاله آمده است: «الهام در خواب و زمانی به امام منتقل می‌شود که او سخنان فرشته را به صورت «حک شدن در قلب» (النکت فی القلوب) یا «ضربه در گوش» (النقر فی الأذهان[2] أو الأسماع) دریافت می‌کند، با این تفاوت که برخلاف نبی و رسول، امام فرشته را نمی‌بیند». چنان‌که مترجم محترم در پاورقی اشاره کرده‌اند، تعبیر «در خواب»، در روایتی که در ادامه مقالۀ یاد شده به آن استناد شده، به پیامبر نسبت داده شده است، نه محدَّث و البته در آن روایت، تعبیر الهام نیز نیامده است. صرف نظر از این‌گونه نقدهای جزئی، ایشان الهام را به دو صورت «حک شدن در قلب» یا «ضربه در گوش» توصیف کرده‌اند. در ادامه، این مطلب را به عقیدۀ شیعه نسبت داده‌اند که «الهام، از راه شنیدن به امام منتقل می‌شود، نه از راه دیدن». چنین تعابیری نشانۀ خلط بین مفهوم الهام و تحدیث است. تمام آنچه ایشان در ادامه مقاله بیان کرده است، مطالبی دربارۀ تحدیث است، نه الهام.

نوشتار پیش رو، اگر چه مقاله‌ای مستقل می‌باشد، اما به مباحث آن مقاله نیز نظر دارد. خواهیم دید که بنابر روایات، تحدیث و الهام، دو شیوۀ مستقل می‌باشند که ائمه(علیهم السلام) از طریق این دو شیوه و شیوه‌های دیگر، علوم الهی خود را دریافت می‌کردند.

مقدمه :

برای کسی که با قرآن و معارف اسلامی آشنایی داشته باشد، وجود فرشتگان و ارتباط داشتن آنان با پیامبران از اصول روشن معارف اسلامی به شمار می‌آید. با وجود این، ارتباط فرشتگان با دیگر برگزیدگان خداوند مانند ائمه(علیهم السلام) _ با توجه به احتمال اختصاص چنین ارتباطی به پیامبران _ قابل تأمل و بررسی است. در صورت وجود چنین رابطه‌ای، یکی از سوالات مطرح در این حوزه آن است که شیوه‌های این ارتباط چگونه بوده است؟ و آیا چنین ارتباطی به پیامبران و ائمه[3](علیهم السلام) اختصاص دارد یا دیگر افراد نیز می‌توانند چنین رابطه‌ای داشته باشند.

با وجود اهمیت این موضوع، بررسی‌های مستقل چندانی در این موضوع انجام نشده است. در جستجوی این موضوع، به جز مقاله یاد شده از آقای «کولبرگ»، به یک پایان نامه و دو مقاله رسیدیم که همگی به بررسی موضوع گفتگوی فرشتگان با حضرت زهرا(سلام الله علیها)اختصاص داشتند.[4] روشن است که بررسی‌های این گونه، ضرورت بررسی‌های بیشتر در موضوع شیوۀ ارتباط ائمه(علیهم السلام) با فرشتگان را بیشتر نشان می‌دهد. در این مقاله با شیوه توصیفی _ تحلیلی به مرور روایاتی می‌پردازیم که به این موضوع پرداخته‌اند و تلاش می‌کنیم پاسخ هایی برای سؤالات یاد شده بیابیم.

 

1 – ارتباط با فرشتگان :

 

ارتباط با فرشتگان و دریافت برخی خبرها یا علوم از آنها، یکی از راه‌هایی است
که پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند به وسیله آن علومی الهی را دریافت می‌کرده‌اند. در قرآن کریم، افزون بر استناد نزول وحی به وسیله فرشتگان بر پیامبران(علیهم السلام)، از ارتباط
غیر پیامبران با فرشتگان نیز خبر داده شده است. در آیاتی، سخن گفتن فرشتگان
با حضرت مریم(سلام الله علیها)گزارش شده است. طبق این آیات فرشتگان به حضرت مریم(سلام الله علیها)خبر دادند که خداوند او را برگزیده است، و به او توصیه کردند که در عبادت
خداوند کوشا باشد.[5] در چند آیۀ بعد آمده است که فرشتگان به او بشارت تولد
حضرت عیسی(علیه السلام) را داده و به منزلت و کرامت‌های فرزندش اشاره کردند؛ و او نیز در مقابل با آنان سخن گفت.[6] کسی ادعا نکرده است که حضرت مریم(سلام الله علیها)پیامبر بوده است. بنابراین از این‌گونه آیات می‌توان دریافت که ارتباط با فرشتگان، ویژه پیامبران نیست. بنابراین، اصل ارتباط غیر پیامبران با فرشتگان دارای مستند قرآنی بوده و قابل انکار نیست.

در روایات متعددی، ارتباط ائمه(علیهم السلام) با فرشتگان مورد تأیید و تأکید قرار گرفته
 است و آنان به عنوان «مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَه» یعنی «محل رفت و آمد فرشتگان» توصیف شده‌اند. این تعبیر در روایات نبوی،[7] روایات امیرالمؤمنین،[8امام سجاد،[9] امام باقر،[10] امام صادق[11] و امام هادی[12](علیهم السلام) آمده است که با توجه به فراوانی و نقل این روایات، در دوره‌های مختلف و توسط راویان مختلف، درستی نقل آن‌ها اطمینان بخش است. در نقلی از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که می‌فرمود: «نَحْنُ الَّذِینَ إِلَینَا تَخْتَلِفُ الْمَلَائِكَه؛[13] ما کسانی هستیم که فرشتگان به سوی ما در رفت و آمد هستند».

روایات متعددی از امام صادق(علیه السلام) نیز خبر می‌دهند که فرشتگان نزد ائمه(علیهم السلام) در رفت و آمد بوده‌اند.[14] بنابراین، ارتباط فی الجمله امامان معصوم(علیهم السلام) با فرشتگان، با توجه به روایات متعدد قابل اثبات بوده و دارای پشتوانۀ قرآنی می‌باشد.

 

 

2 – شیوه‌های ارتباط ائمه(علیهم السلام) با فرشتگان :

 

به نظر می‌رسد ارتباط ائمه(علیهم السلام) با فرشتگان به دو شیوه انجام می‌شود: یکی تمثل فرشتگان در قالب‌های مادی و دیگری تحدیث یا سخن گفتن فرشتگان با آنانافزون بر روایات،
 شواهد قرآنی نیز نشان می‌دهد که برگزیدگان خداوند به این دو شکل با فرشتگان ارتباط یافته‌اند.

1_2_ ظهور در قالب مادی :

خداوند در قرآن کریم از تمثل فرشته‌ای بر حضرت مریم(سلام الله علیها)سخن گفته است: <فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا>؛ <و روح خود (جبرئیل) را به سوى او فرستادیم و در حالى كه بشرى درست اندام بود، بر او نمایان شد>.[15]

مفسران با توجه به روایات، مراد از روح در این آیۀ کریمه را حضرت جبرئیل(علیه السلام) دانسته‌اند.[16] همچنین در آیات دیگری آمده است که تعدادی از فرشتگان در قالب انسانی تمثل یافته و نزد حضرت ابراهیم و همسرش ساره؟عهما؟ حاضر شدند و با آن دو سخن گفتند.[17]همچنین این فرشتگان نزد حضرت لوط(علیه السلام) و قوم او حاضر شدند.[18] این فرشتگان برای عذاب قوم لوط آمده بودند و آنان این فرشتگان را که در قالب انسانی، ظاهر شده بودند، می‌دیدند؛ و به همین جهت، قصد تعرض به آنان را داشتند.[19با توجه به این مستندات قرآنی، تردیدی نیست که تمثّل فرشتگان در قالب‌های مادی برای انسان ها ممکن بوده و به پیامبران اختصاص ندارد. در روایات ائمّه(علیهم السلام)، گزارش‌های متعددی از تمثّل فرشتگان برای آنان ذکر شده است.

حُمران بن اعین نقل کرده است که:

خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: فدای شما شوم به ما خبر می‌رسد که فرشتگان بر شما نازل می‌شوند (آیا این‌گونه اخبار درست است؟) امام(علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم! فرشتگان بر ما نازل می‌شوند و بر فرش‌های ما قدم می‌گذارند».

آن حضرت در ادامه، این مطلب را بر آیه‌ای از قرآن تطبیق کرده و فرمودند:

آیا کتاب خدا را نمی‌خوانی (که فرموده است): <إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِكَه أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُون>؟![20]

این روایت نشان می‌دهد که این آیه اختصاص به نزول فرشتگان در قیامت یا هنگام مرگ ندارد و در مواقع دیگر فرشتگان بر برخی از بندگان خداوند نازل می‌شوند. ظاهر این روایت نیز تجسد فرشتگان را در هنگام حضور نزد ائمه(علیهم السلام) می‌رساند؛ زیرا از تعابیری مانند «بر فرش‌های ما قدم می‌گذارند»، همین مطلب به ذهن می‌رسد.

ابوحمزۀ ثمالی نقل کرده است که خدمت امام زین العابدین(علیه السلام) رسیدم، در حالی‌که آن حضرت دنبال چیزی می‌گشت. سپس آن را از پس پرده به کسی داد. از امام(علیه السلام) درباره آن چیز سؤال کردم و امام پاسخ داد که به دنبال باقیمانده پر فرشتگان بوده است». آن حضرت در ادامه توضیح دادند که وقتی فرشتگان از نزد ایشان خارج می‌شوند، آثار باقیمانده از آنان را برای فرزندانشان تعویذ (یا تسبیح)[21] می‌سازند. ابوحمزه از این گفتار امام تعجب کرد و از ایشان پرسید: آیا فرشتگان نزد شما می‌آیند؟ امام(علیه السلام) پاسخ داد: «یا أَبَا حَمْزَه، إِنَّهُمْ لَیزَاحِمُونَّا عَلى تُكَأَتِنَا؛[22] آنان نزد ما رفت و آمد می‌کنند و بر پشتی‌های ما تکیه می‌دهند».

ضمایر جمع به کار رفته از سوی امام(علیه السلام) در این روایت، نشان می‌دهد که این مسأله اختصاص به ایشان ندارد؛ بلکه حکمی کلی در مورد تمامی ائمه(علیهم السلام) است. ظاهر این روایت دلالت بر آن دارد که فرشتگان گاهی در صورتی جسمانی بر ائمه(علیهم السلام) نازل شده و ائمه(علیهم السلام) از باقیماندۀ آثار جسمانی آنان برای فرزندانشان گردن‌بندی برای تعویذ یا تسبیح درست می‌کردند.[23]

2_2_ تحدیث :

شیوۀ دوم ارتباط برگزیدگان خداوند با فرشتگان به شکل تحدیث بوده است. سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم(سلام الله علیها)_ در غیر حالت تمثل فرشتگان _ که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد، می‌تواند به شکل تحدیث باشد.[24] مرور روایات این احتمال را به ذهن متبادر می‌سازد که ارتباط ائمه(علیهم السلام) با فرشتگان بیشتر از طریق تحدیث بوده است. تحدیث در لغت مصدر باب تفعیل به معنای سخن گفتن و خبر دادن از چیزی است.[25] مطابق روایات در این حالت، «محدَّث» فقط صدایی را می‌شنود که با او سخن می‌گوید، بدون آنکه صاحب سخن را ببیند.[26]

در روایتی از پیامبر اکرم؟ص؟ نقل شده است: «مِنْ أَهْلِ بَیتِی اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثا؛[27] دوازده نفر از اهل بیت من محدَّث هستند».

در روایت دیگری، محتوای روایت پیشین، این‌گونه نقل شده است: «مِنْ ولْدِی اثْنَا عَشَرَ نَقِیباً، نُجَـبَاءُ، مُحَدَّثُونَ، مُفَهَّمُونَ؛[28] از فرزندانم دوازده نفر، سرپرست، صاحب شرافت و محدَّث هستند و فهمانیده می‌شوند».

از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نقل شده که خود و یازده نفر از نسل خود را امامان محدَّث معرفی کردند.[29] محدَّث (به فتح دال) اسم مفعول است و به معنای کسی است که با او سخن گفته شده است. روشن است که مقصود این‌گونه روایات این نیست که ائمه(علیهم السلام) سخنان عادی را می‌شنیدند؛ بلکه از یک مقام بلند و روش ویژه در دریافت برخی از علوم خبر می‌دهند.

در روایتی از امام سجاد(علیه السلام) به مسأله محدَّث بودن ائمه(علیهم السلام) اشاره شده است. بنابر این نقل آن حضرت به یکی از اصحاب خود فرمودند: «آیا آیه‌ای را می‌دانی که علی بن ابی طالب(علیه السلام) به وسیلۀ آن قاتل خود را می‌شناخت و از امور مهمی آگاه بود که مردم دربارۀ آن سخن می‌گویند؟» آن فرد، اظهار بی‌اطلاعی کرد. امام آیۀ شریفۀ <وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إلّا…>[30] را تلاوت کرده و عبارت «و لا محدَّثٍ» را به دنبال « وَ لا نَبِی» افزوده و ادامه دادند که علی بن ابی طالب(علیه السلام) محدَّث بود.[31] سپس فرمودند: «هر امامی از ما اهل بیت، محدّث است».[32]

 

 

3 – محدِّث (آنکه با ائمه(علیهم السلام) سخن می‌گفته است) :

 

بحث تحدیث از شیوه‌های مهم ارتباط ائمه(علیهم السلام) است که در روایات دربارۀ آن بسیار سخن گفته شده است. به همین جهت به نکات بیشتری در این موضوع
 اشاره می‌کنیم.

در روایاتی که تا کنون نقل شد، رابطه تحدیث و فرشتگان مشخص نشده است. روایات یاد شده فقط بر این مطلب دلالت داشت که ائمه(علیهم السلام) محدَّث هستند؛ اما این که چه کسی با آنان سخن می‌گوید، در روایات دیگر مورد اشاره قرار گرفته است:

در روایتی از حُمران بن اعین نقل شده است که امام باقر(علیه السلام) به من گفت: «علی(علیه السلام) محدّث بود». حمران نزد یارانش رفته و سخن امام باقر(علیه السلام) را برایشان نقل می‌کند؛ آنان او را تشویق کردند که از امام بپرسد چه کسی با امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) سخن می‌گفته است؟ حمران به نزد امام بازگشته و سؤال آنان را از آن حضرت می‌پرسد. امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید «فرشته‌ای (با او سخن می‌گفت)». حمران تعجب کرده و عرض می‌کند: «(یعنی) او پیامبر بود؟!» امام می‌فرماید: «خیر، بلکه همانند همراه موسی یا مانند ذو القرنین بود. آیا به شما (این خبر) نرسیده است که در میان شما نیز مانند او هست»؟[33] گویا مقصود امام(علیه السلام) از جمله اخیر آن است که خود آن حضرت نیز محدث هستند. این روایت با دو سند صحیح دیگر نیز نقل شده است.[34]

در روایتی دیگر «محدَّث» به‌صراحت این‌گونه تفسیر شده است: «إِنَّهُ یسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یرَى الشَّخْص؛ صدا را می‌شنود؛ اما شخص او را نمی‌بیند». در ادامه این روایت آمده است: از امام سؤال شد که در این صورت، امام چگونه می‌فهمد که این صدای فرشته است یا القای شیطان. حضرت پاسخ داد: «به او آرامش و وقار داده می‌شود به طوری که مطمئن می‌شود که آن صدای فرشته است».[35]

این روایت نیز نشان می‌دهد که محدِّث (کسی که با امام سخن می‌گوید) فرشته است و امام صدای او را می‌شنود، اما خود او را نمی‌بیند. بنابراین کسی که با امام سخن می‌گوید، فرشته است.

 

 

4 – شیوه تحدیث و الهام :

 

شیوۀ سخن گفتن فرشتگان با ائمه(علیهم السلام)، نکتۀ دیگری است که در روایات مورد بحث قرار گرفته است. در روایات متعددی شیوۀ دریافت برخی از علوم توسط ائمه(علیهم السلام)، القاء در قلب یا شنیدن صدا توسط گوش، معرفی شده است.[36] بنابر روایتی، یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از ایشان پرسید:

مطلبی که از امام پرسیده می‌شود و نزد او چیزی نیست، از کجا آن را می‌داند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ینْكَتُ فِی الْقَلْبِ نَكْتاً أَوْ ینْقَرُ فِی الْأُذُنِ نَقْراً؛[37یعنی به طور خاصی در قلب افکنده می‌شود یا توسط گوش
شنیده می‌شود».

در برخی از این نقل ها آمده است که گاهی هر دو شیوه با هم به کار می‌روند. «وَ قَدْ یكُونَانِ مَعاً»؛[38] یعنی هم در دل افکنده می‌شود و هم گوش صدا را می‌شنود.

«نکت» یعنی اثر گذاشتن در چیزی یا به تعبیر دیگر حک کردن. «نَكَتَ الأَرضَ بقضیبٍ أو بإصبعهِ»؛ یعنی چوب یا انگشت خود را بر زمین کشید و در آن اثر گذاشت.[39] بنابراین، نکت یک مطلب در قلب، به معنای حک کردن یا القاء دانشی در قلب است. «نقر» به معنای کوبیدن است.[40] مقصود از نقر در گوش، طنین انداختن صدا در گوش است. نقر در گوش در این روایات در کنار «نکت در قلب» از شیوه‌هایی معرفی شده است که امام توسط آن ها علم می‌آموزد.

به نظر می‌رسد، این دو شیوه، تعابیر دیگری از دو شیوه الهام و تحدیث هستند. شواهد لغوی و روایی، این برداشت را تأیید می‌کنندنکت در قلب، با معنای لغوی الهام هماهنگ است؛[41] افزون بر آن در برخی از روایات، به جای نکت در قلب و شنیدن توسط گوش آمده است: «إِلْهَامٌ أَوْ سَمَاعٌ وَ رُبَّمَا كَانَا جَمِیعاً»؛[42] یعنی شیوه دریافت علوم توسط ائمه(علیهم السلام) در این‌گونه موارد، الهام یا شنیدن یا هر دو است. در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) _ که در توضیح روایت امام صادق(علیه السلام) دربارۀ شیوه‌های رسیدن علم به ائمه(علیهم السلام) است _ به صراحت «حک کردن در قلب»، به الهام تفسیر شده است.[43] بنابراین تردیدی نیست که مقصود از نکت در قلب، همان الهام است. از مجموعه این روایت، این نکته نیز به خوبی روشن است که افکندن در قلب، امری جدای از افکندن صدا در گوش است، اگرچه گاهی هر دو اتفاق با هم می‌افتد، یعنی هم مطلب به گوش امام گفته می‌شود و هم در قلب او افکنده می‌شود؛ اما نباید تفاوت شیوۀ الهام و شنیدن صدا توسط گوش را نادیده گرفت.

«نقر در گوش» نیز تعبیر دیگری از تحدیث است؛ یعنی سخن گفتن فرشتگان با فرد محدَّث. افزون بر آنکه معنای لغوی این دو با هم سازگار است، در برخی از روایات بر این نکته تصریح شده است. در روایتی آمده است که پس از آنکه امام صادق(علیه السلام)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را محدَّث معرفی کردند، ابوبصیر از چگونگی این کار پرسید. امام فرمود: «یبْعَثُ اللَّهُ مَلَكاً ینْقُرُ فِی أُذُنِهِ كَیتَ وَ كَیتَ وَ كَیت؛[44] خداوند فرشته‌ای را به سوی او می‌فرستد که در گوش او چنین و چنان می‌افکند».

«نقر فی الأذن» همان تعبیری است که در روایات پیشین بود. بنابراین، این‌گونه روایات نشان می‌دهند که مراد از تحدیث، همان نقر در اذن (طنین افکندن صدا در گوش) است که در این حالت امام، صدایی را می‌شنود، اما خود فرشته را نمی‌بیند.

در برخی از روایات نکات بیشتری دربارۀ صدایی که محدَّث می‌شنود، بیان شده است. در تعدادی از روایات کیفیت این صدا به صدای زنجیری که در طشت افتاده و صدای آن بلند شود یا نجوای دو نفر با هم تشبیه شده است.

در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مَا یحَدِّثُ بِهَا الْمُرْسَلُونَ كَصَوْتِ السِّلْسِلَه أَوْ كَمُنَاجَاه الرَّجُلِ صَاحِبَه؛[45] به درستی که (چگونگی) تحدیث رسولان، همانند صدای زنجیر یا نجوای مردی با دوستش می‌باشد».

از ابتدای روایت که تحدیث رسولان را توضیح می‌هد، این نکته نیز قابل استنباط است که تحدیث، به غیر پیامبران اختصاص نداشته و شیوۀ عامی است که پیامبران نیز از آن بهره‌مند بودند.

 

 

5 – محتوای علوم تحدیثی :

 

در روایاتی از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده است که علم ائمه(علیهم السلام) به سه دستۀ گذشته، آینده و حادث تقسیم می‌شود که علم حادث، از طریق الهام در قلب یا افکندن صدا در گوش معرفی شده است.[46] به نظر می‌رسد علوم حادث، امور جاری و تحول پذیر مانند علم به حوادث و رخدادهای هر زمان است. بنابراین روایت، علوم مورد نیاز ائمه(علیهم السلام) دربارۀ امور حادث و جاری از طریق الهام یا تحدیث فرشتگان در اختیار آنان قرار می‌گرفته است.

 

 

6 – تفاوت الهام و تحدیث :

 

الهام، افکندن (القاء) امور معنوی از جانب خداوند، در قلب انسان است.[47] وقتی دانشی به کسی الهام می‌شود، آگاهی از آن را در درون خود می‌یابد. بسیاری از مفسران، وحی به غیر پیامبران مانند مادر موسی؟عهما؟[48] و حواریان حضرت عیسی[49](علیه السلام) را از نوع الهام دانسته‌اند.[50]

چنان‌که گذشت در روایات، الهام، امری جدا از تحدیث دانسته شده و تحدیث تنها به فرشتگان نسبت داده شده است. در یکی از این روایات آمده است: «أَمَّا النَّكْتُ فِی الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الْأَسْمَاعِ فَأَمْرُ الْمَلَك؛ افکندن در قلب الهام است؛ اما طنین انداختن در گوش، کار فرشته است». از این‌گونه تعابیر به دست می‌آید که الهام کار فرشتگان نیست. در برخی از روایات الهام، به طور مستقیم به خداوند نسبت داده شده است.[51البته در روایتی آمده است که فرشته‌ای در قلب امام علمی را می‌افکند: «یأْتِیهِ مَلَكٌ فَینْكُتُ فِی قَلْبِهِ كَیتَ وَ كَیت».[52]

با توجه به روایات یاد شده، به نظر می‌رسد این تعبیر، اشتباه راوی یا تصحیف نسخه برداران است. مؤید این مطلب روایتی مشابه روایت فوق است که در آن به جای قلب، گوش آمده است. از امام صادق(علیه السلام) درباره محدَّث سؤال شد. آن حضرت فرمود: «یبْعَثُ اللهُ مَلَكاً ینْقُرُ فِی أُذُنِهِ كَیتَ وَ كَیتَ وَ كَیتَ؛[53] خداوند فرشته‌ای را به سوی او می‌فرستد که در گوش او چنین و چنان می‌افکند».

هر چند پذیرش تحقق الهام با واسطۀ ملائکه نیز امری بدون اشکال و وابسته به وجود روایتی در این امر است.

در روایت دیگری محدَّث این‌گونه تعریف شده است که:

ینْكَتُ فِی أُذُنِهِ فَیسْمَعُ طَنِیناً كَطَنِینِ الطَّسْتِ أَوْ یقْرَعُ عَلَى قَلْبِهِ فَیسْمَعُ وَقْعاً كَوَقْعِ السِّلْسِلَه عَلَى الطَّسْتِ؛ در گوش او (صدایی) افکنده می‌شود. پس طنینی را همانند صدای طشت می‌شنود، یا در قلب او (چیزی) افکنده می‌شود پس چیزی را مانند (صدای) زنجیر در طشت می‌شنود.[54]

در این روایت، تحدیث دو‌گونه معرفی شده است، گاهی با شنیدن صدا توسط گوش است و گاهی ابتدا مطلبی در قلب فرد افکنده می‌شود، سپس او صدایی را می‌شنود. می‌توان این روایت را این‌گونه تفسیر کرد که در چنین حالتی، الهام و تحدیث با هم رخ داده است، نه آنکه الهام از مصادیق تحدیث باشد.

چنان‌که گفته شد در روایات متعددی، الهام (نکت در قلب) و تحدیث (نقر در اذن) دو شیوۀ مستقل معرفی شده‌اند. ظهور و تعدد این روایات، موجب اطمینان به استقلال این دو شیوه می‌شود. در برخی از همین روایات این نکته نیز تذکر داده شده است که «وَ قَدْ یكُونَانِ مَعاً»؛[55یا «وَ رُبَّمَا كَانَا جَمِیعاً»؛[56] یعنی الهام و تحدیث در برخی موارد با هم جمع می‌شوند؛ هم مطلب مورد نظر به قلب فرد الهام می‌شود و هم آن فرد صدای هاتف غیبی را در گوش خود می‌شنود. بنابراین الهام از اقسام تحدیث نیست؛ بلکه شیوۀ مستقلی است که گاهی همراه با تحدیث رخ می‌هد.

 

 

7 – فرق محدَّث با نبی :

 

سخن گفتن فرشتگان با ائمه(علیهم السلام) تحت عنوان محدَّث، این توهم را در ذهن برخی اصحاب ایجاد می‌کرد که آنان همانند پیامبران می‌باشند. ائمه(علیهم السلام) به صراحت و قاطعیت با این اندیشه مخالفت کردند. شواهدی که از تعجب برخی از اصحاب مانند حمران بن اعین از شنیدن خبر محدَّث بودن ائمه(علیهم السلام) نقل شد، نشان می‌دهد که ائمه(علیهم السلام) در بیان اموری که خطر بدفهمی و انحراف در آنها زیاد بود، بسیار با دقت و احتیاط قدم بر می‌داشتند. در روایتی آمده است که امام باقر(علیه السلام)، یکی از اسباب انحراف ابوالخطاب را فهم نادرست او از مقولۀ تحدیث و جمع میان مقام محدَّث و پیامبر معرفی کردند.[57] به همین جهت در روایات متعددی، فرق بین پیامبر و محدَّث بیان شده است.[58] علاوه براین، در برخی روایات، فرق رسول با پیامبر و محدّث نیز تبیین شده اشت:

رسول کسی است که فرشته بر او ظاهر می‌شود و با او سخن می‌گوید و نبی کسی است که در خواب می‌بیند؛ البته گاهی نبوت و رسالت در یک نفر جمع می‌شود، و محدث کسی است که صدا را می‌شنود ولی صورت را نمی‌بیند.[59]

در روایتی دیگر نقل شده است که:

شیوۀ کسب علوم الهی توسط اوصیاء (امامان) همچون رسول خدا؟ص؟ است، با این تفاوت که آنان، آنچه را که رسول خدا؟ص؟ می‌دید، نمی‌بینند؛ زیرا او پیامبر بود و آنان محدَّث هستند.[60]

این روایت محتوای روایت پیشین را تأیید می‌کند.

بیان مصداق افرادی که محدث اما پیامبر نبودند، از کارهای دیگری است که ائمه(علیهم السلام) برای دفع این شبهات انجام می‌دادند. نقل شد که امام باقر(علیه السلام) پس از آنکه امام علی(علیه السلام) را محدَّث معرفی کردند، ضمن نفی پیامبر بودن ایشان، محدَّث را به یار حضرت سلیمان(علیه السلام)، همراه حضرت موسی(علیه السلام) و حضرت ذو القرنین تشبیه کردند.[61] در روایات دیگری نیز مشابه این سؤال و جواب ها بین اصحاب و ائمه(علیهم السلام) گزارش
شده است.[62]

 

 

8 – تحدیث غیر پیامبران و ائمه(علیهم السلام) :

 

مسألۀ دیگر در این بحث آن است که آیا ارتباط با فرشتگان، مختص پیامبران و ائمه(علیهم السلام) است یا افراد دیگر نیز می‌توانند از این شیوه‌ها برای دریافت علوم استفاده کنند؟ چنان‌که در ابتدای بحث اشاره شد، ارتباط حضرت مریم؟عها؟، جناب ساره و حتی افراد قوم لوط نشان می‌دهد که ارتباط با فرشتگان _ حداقل در برخی از قالب ها _ اختصاص به پیامبران ندارد.

در روایتی آمده است كه:

فرشتگان پیوسته با یکی از صحابه به نام عمران بن حصین مصافحه کرده و به زیارت وی می‌رفتند. پس از مدّتی این ملاقات قطع شد. به رسول اكرم؟ص؟ عرض كرد: یا رسول الله! مردانی نزد من می‌آمدند كه زیباتر و خوشبوتر از آنان ندیده ام، ولی پیوند را قطع كردند و چندی است كه از آنان خبری نیست. پیامبر؟ص؟ فرمود: «آیا در راه خدا جراحتی به تو رسید كه آن را از دیگران كتمان می‌كردی؟» عرض کرد: آری. پیامبر؟ص؟ پرسید: «سپس آن را آشكار ساختی؟» گفت: آری. فرمود: «اگر همچنان تا هنگام مرگ بر کتمان زخم خود ثابت قدم می‌ماندی، فرشتگان تو را زیارت می‌كردند».[63]

بنابراین، ارتباط غیر پیامبران و اوصیای آنان با فرشتگان، فی‌الجمله قابل دفاع است. اما آنچه جای سؤال دارد آن است که آیا تحدیث _ که نوع خاصی از ارتباط با فرشتگان است _   منحصر به پیامبران و ائمه(علیهم السلام) است یا خیر؟ بنابر گزارشی، از محمد بن ابوبکر سؤال شده است که آیا فرشتگان با غیر پیامبران سخن می‌گویند؟. او پاسخ داد که:

مریم(سلام الله علیها)محدثه بود، اما پیامبر نبود؛ فاطمه(سلام الله علیها)محدّثه بود، اما پیامبر نبودساره همسر حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرشتگان را دید، اما پیامبر نبود.[64]

با توجه به شواهد قرآنی دربارۀ سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم(سلام الله علیها)می‌توان برداشت محمد بن ابی بکر را در مورد محدّثه بودن حضرت مریم(سلام الله علیها)تأیید کردالبته تمثّل روح بر آن حضرت در شکل یک انسان کامل، مطلبی غیر از محدث بودن است که دربارۀ آن سخن گفتیم. محدَّثه بودن حضرت فاطمه(سلام الله علیها)نیز مسلم است؛ زیرا روایات مصحف فاطمه(سلام الله علیها)و املای مطالب آن از سوی فرشته‌ای که در برخی از روایات، حضرت جبرئیل(علیه السلام) معرفی شده، اطمینان بخش است.[65]

بنابر روایاتی از امام باقر و امام صادق؟عهما؟، سلمان؟رح؟ نیز محدث معرفی شده است.[66]  در مقابل در روایتی دیگر، سخن گفتن فرشته با سلمان انکار شده و او محدَّث از سوی پیامبر؟ص؟ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) معرفی شده است که به او اسراری را بیان می‌کردند که دیگران تحمل آن را نداشتند.[67] این معنا از محدَّث، در واقع خارج شدن از معنای اصطلاحی این واژه بوده و مورد بحث نیست.

در روایت دیگر نیز او محدَّث از امامش معرفی شده و بیان شده است که غیر از ائمه(علیهم السلام) کسی از جانب پروردگارش مورد تحدیث واقع نمی‌شود.[68] محدث بودن از پروردگار، مخالف روایاتی است که صاحب سخن را فرشته معرفی می‌کردند؛ مگر آنکه منظور از محدث بودن از خداوند با واسطه فرشتگان باشد. در روایتی از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است که «من دوست دارم مؤمن، محدَّث باشد» در ادامه این روایت از آن حضرت درباره معنای محدَّث سؤال شد و آن حضرت فرمود: «محدَّث کسی است که مطالبی به او فهمانده می‌شود».[69] اگر مقصود از این فهم، فهم ویژه و خاصی باشد که در بحث تحدیث مطرح است، این روایت دلالت بر آن دارد که مقام تحدیث، اختصاص به ائمه(علیهم السلام) نداشته و هر مؤمنی می‌تواند به آن جایگاه نائل شود؛ اما اگر مراتبی از تیزهوشی مقصود باشد، با معنای اصطلاحی تحدیث که دربارۀ آن سخن گفتیم متفاوت بوده و این حدیث از موضوع بحث خارج می‌باشد.

به هر حال با توجه به شواهد قرآنی که نشان می‌دهند برخی از غیر پیامبران و امامان(علیهم السلام) مانند حضرت مریم(سلام الله علیها)به مقام محدَّث بودن رسیده‌اند، می‌توان عمومیت تحدیث را تأیید کرد. برخی از روایات که حضرت فاطمه(سلام الله علیها)را محدَّثه معرفی می‌کنند، نیز اطمینان بخش هستند. بنابراین در مجموع می‌توان گفت مقام تحدیث به ائمه(علیهم السلام) اختصاص ندارد.

تیجه گیری :

می توان نکات زیر را به اختصار، نتایج مباحث پیشین دانست:

1 – ارتباط برگزیدگان خداوند با فرشتگان، از پیامبران یا غیر آنان، امری ممکن است و شواهد قرآنی و روایی آن را تأیید می‌کند.

2 – دو شیوۀ ارتباط با فرشتگان، یعنی تمثّل فرشتگان بر فرد برگزیده و سخن گفتن آنان با او، دارای شواهد قرآنی و روایی است.

3 – در روایات، ائمه(علیهم السلام) به عنوان حجت‌های خداوند، محل رفت و آمد فرشتگان معرفی شده‌اند.

4 – بنابر روایات، در برخی از موارد، فرشتگان در قالبی مادی نزد ائمه(علیهم السلام) حضور می‌یافتند.

5 – در بسیاری از موارد، ائمه(علیهم السلام) علوم حادث (روزانه) مورد نیاز خود را از طریق تحدیث از فرشتگان دریافت می‌کردند.

6 – به هنگام تحدیث، امام، فرشته را نمی‌بیند، ولی صدای او را می‌شنود.

7 – ارتباط ائمه با فرشتگان با دو شیوۀ یاد شده، به وسیلۀ روایات معتبر قابل اثبات است.

8 – الهام غیر از تحدیث است. الهام، القاء مطالب در قلب است و تحدیث، شنیدن صدا بدون دیدن سخن‌گو است، هر چند گاهی الهام و تحدیث باهم رخ می‌دهند.

9 – محدَّث بودن ملازم با مقام نبوت نیست؛ پیامبر به جهت شیوۀ دریافت و محتوای معارف دریافتی، با امام و محَّدث متفاوت است.

10 – محدَّث بودن افرادی مانند حضرت زهرا و حضرت مریم؟عهما؟ نشان می‌دهد که این شیوه از ارتباط با فرشتگان، مخصوص پیامبران و ائمه(علیهم السلام) نیست.

 


پی نوشت ها :

[1] . دانش‌آموختۀ درس خارج حوزه‌های علمیه قم.دانشجوی دکتری کلام اسلامی جامعه المصطفی العالمیه.       s.a.h@chmail.ir

[2] . این کلمه به همین صورت در متن مقاله چاپ شده است که با توجه به روایات اشتباه است. تعبیر صحیح «الآذان» است، یعنی گوش ها. شاید اشتباه چاپی باشد.

[3] . مراد از ائمه(علیهم السلام) در این نوشتار، امامان دوازه‌گانه هستند که بنابر اعتقاد شیعه دوازده امامی، حجت‌های خداوند و جانشینان رسول خدا؟ص؟ می باشند.

[4] . پایان نامه «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا؟عها؟»، گل افشان پارسا نسب، کارشناسی ارشد، دانشکده اصول دین، قم، 1386ش. و مقاله «حقیقت مصحف فاطمه _ سلام الله علیها _ و پاسخ به شبهاتی پیرامون آن»؛ رضا برنجکار و محمد تقی شاکر، فصلنامه پژوهشهای اعتقادی کلامی ش6، تابستان 1391 و مقاله «گفتگوی ملائکه با حضرت فاطمه؟عها؟»، محمد کاظم رحمان ستایش، دو‌فصلنامه حدیث پژوهی، س4، ش7، 1391ش.

[5] . آل عمران/ 42 و 43: <وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَه یا مَرْیمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمینَ * یامَرْیمُ اقْنُتىِ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِین>.

[6] . آل عمران/ 45ـ 47: <إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَه یامَرْیمُ إِنَّ اللهَ یبَشِّرُكِ بِكلَِمَه مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فىِ الدُّنْیا وَ الاَْخِرَه وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * وَ یكَلِّمُ النَّاسَ فىِ الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِینَ * قَالَتْ رَبّ‏ِ أَنىَ‏ یكُونُ لىِ وَلَدٌ وَ لَمْ یمْسَسْنىِ بَشَرٌ قَالَ كَذَالِكِ اللَّهُ یخْلُقُ مَا یشَاءُ إِذَا قَضىَ أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ كُن فَیكُون>.

[7] . صفّار، بصائر الدرجات، 56.

[8] . کلینی، الکافی، ‏1/ 549. سند این روایت موثق است.

[9] . صفّار، همان، 56، ح2. سند این روایت صحیح است.

[10] . همان، 57  و 90ـ 95.

[11] . کلینی، همان، ‏1/ 550.

[12] . صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ‏2/ 610؛ طوسی، تهذیب الأحكام، ‏6/ 96. سند این روایت صحیح است.

[13] . صفّار، همان، 92؛ صدوق، كمال الدین و تمام النعمه، ‏1/ 206.

[14] . ر.ك: کلینی، همان، ‏2/ 310، روایت اول صحیح و روایت دوم این باب از امام صادق(علیه السلام) موثق است. نیز ر.ک: صفّار، همان، 90_ 95. روایات این باب مستفیض است. روایات، 1، 2، 9 و 13 این مجموعه صحیح و روایات 5 و 16 موثق هستند.

[15] . مریم/ 17.

[16] . اکثر مفسران این قول را پذیرفته‌اند. ر.ک: طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ‏14/ 35؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ‏13/ 36؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ‏18/ 286؛ مغنیه، تفسیر الكاشف، ‏5/ 175؛ شاه عبد العظیمی، تفسیر اثنا عشری، ‏8/ 158؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ‏6/ 314.

[17] . هود/ 71ـ73؛ ذاریات/ 29ـ30.

[18] . هود/ 77ـ81.

[19] . حجر/ 67ـ70: <وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَه یسْتَبْشِرُونَ * قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَیفِى فَلَا تَفْضَحُونِ * وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخُْزُونِ * قَالُواْ أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِینَ>.

[20] . صفّار، بصائر الدرجات، 91؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ‏4/ 360؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ‏4/ 787. و آیه: فصلت/ 30.

[21] . در معنای کلمه «سَبْحاً» که در روایت آمده است، دو احتمال بیان کرده‌اند. گردن‌بندی به جهت تعویذ یا تسبیح. ر.ک: مجلسی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ‏4/ 290؛ فیض کاشانی، الوافی، ‏3/ 635.

[22] . کلینی، الکافی، ‏2/ 311. سند این روایت صحیح است. نیز ر.ک: صفّار، بصائر الدرجات، 91_ 92.

[23] . اگر چه فرشتگان، در حالت عادی قابل مشاهده با چشم نبوده و آثار مادی ندارند؛ اما تمثل آنان در قالب مادی می‌تواند همراه با آثار مادی باشد.

[24] . آل عمران/ 42 و 43.

[25] . ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ‏2/ 133؛ طریحی، مجمع البحرین، ‏2/ 245_ 246.

[26] . در ادامه به این روایات اشاره خواهد شد.

[27] . صفّار، بصائر الدرجات، 320؛ نعمانی، الغیبه، 66. سند این روایت موثق است. نیز ر.ک: کلینی، الکافی، ‏1/ 673، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّه(علیهم السلام) مُحَدَّثُونَ‏ مُفَهَّمُون؛ صفّار، بصائر الدرجات، 319، 5 باب فی الأئمه أنهم(علیهم السلام) محدثون‏ مفهمون‏. روایات متعددی در این باب، مضمون روایت نقل شده را تأیید می‌کنند.

[28] ؛ عده اى از علماء، الأصول السته عشر، 139؛ کلینی، الکافی، ‏2/ 703_ 704.

[29] . کلینی، الکافی، ‏2/ 699؛ نعمانی، الغیبه، 60. برای مطالعه برخی از روایات سایر ائمه(علیهم السلام) ر.ک: کلینی، الکافی، ‏2/ 693 و 701؛ صفّار، بصائر الدرجات، 320. سند این روایت موثق است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ‏4/ 418؛ همو، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ‏1/ 213. سند این روایت موثق است.

[30] . حج/ 52.

[31] . عبارت «و لا محدَّثٍ» در نص قرآنی وجود ندارد. با توجه به اینکه تحریف ناپذیری قرآن امری مسلم است، گویا این عبارت تفسیر یا توضیحی بوده است که امام(علیه السلام) آن‌را مربوط به این آیه می‌دانسته است. به عبارت دیگر امام(علیه السلام) در صدد بیان این‌نکته بوده‌اند که حکم موجود در این آیه (تلاش شیاطین برای انحراف معارف الهی و عنایت ویژه خداوند برای حفظ آن معارف) اختصاص به پیامبران ندارد؛ بلکه کسانی که به اذن خداوند مورد خطاب فرشتگان قرار می‌گیرند، نیز این‌گونه هستند. طبق این بیان، چنین نکته‌ای را نباید به معنای اشاره به تحریف قرآن از سوی ائمه(علیهم السلام) شمرد.

[32] . صفّار، بصائر الدرجات، 319_ 320؛ کلینی، الکافی، ‏1/ 674.

[33] . صفّار، بصائر الدرجات، 321ـ322؛ مفید، الإختصاص، 286_ 287. سند این روایت صحیح است.

[34] . صفّار، همان، 323، ح11 و 366، ح4.

[35] . کلینی، الکافی، ‏1/ 676؛ صفّار، همان، 323.

[36] . ر.ک: کلینی، الکافی، ‏15/ 302 و ‏1/ 656؛ صفّار، بصائر الدرجات، 316ـ319. این روایات مستفیض هستند.

[37] . صفّار، همان، 316. سند این روایت صحیح است.

[38] . همان، 316.

[39] . خلیل فراهیدی، كتاب العین، ‏5/ 339؛ ابن منظور، لسان العرب، ‏2/ 100؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ‏5/ 113.

[40] . ر.ک: ابن منظور، همان، ‏5/ 227؛ راغب، مفردات،821.

[41] . در ادامه معنای لغوی الهام آمده است.

[42] . صفّار، همان، 317.

[43] . کلینی، الکافی، ‏1/ 658: «أَمَّا النَّكْتُ فِی الْقُلُوبِ‏، فَإِلْهَام»؛ صفّار، بصائر الدرجات، 318.

[44] . صفّار، بصائر الدرجات، 323. سند این روایت صحیح است.

[45] . همان، 144_ 145. سند این روایت صحیح است و ر.ک: همان، ص231_233.

[46] . کلینی، الکافی، ‏15/ 302. سند این روایت صحیح است. نیز ر.ک: همان، ‏1/ 656؛ صفّار، بصائر الدرجات، ص318_ 319.

[47] . ر.ک: خلیل فراهیدی، كتاب العین، 4/ 57؛ راغب، مفردات، 748؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، 4/ 282؛ ابن منظور، لسان العرب، 12/ 555؛ طریحی، مجمع البحرین، 6/ 171.

[48] . قصص/ 7.

[49] . مائده/ 111.

[50] . ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ‏7/ 377 و ‏3/ 406؛ طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ‏16/ 10؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ‏16/ 23 و ‏5/ 127و

[51] . به عنوان نمونه ر.ک: صفّار، بصائر الدرجات، 234_ 235 و 452. در این روایات تعابیری شبیه این تعبیر آمده است: «أَلْهَمَهُ اللهُ الْحَقَّ فِیهِ إِلْهَاماً». البته ممکن است این نسبت دادن از باب نسبت تمام امور به خداوند باشد.

[52] . صفّار، بصائر الدرجات، 322.

[53] . همان، 323. سند این روایت صحیح است.

[54] . همان، 324و 373؛ مفید، الإختصاص، 287.

[55] . همان، 316.

[56] . صفّار، بصائر الدرجات، 317.

[57] . همان، 320: «هِی الَّتِی هَلَكَ فِیهَا أَبُو الْخَطَّابِ لَمْ‏ یدْرِ تَأْوِیلَ الْمُحَدَّثِ‏ وَ النَّبِی؟ص؟». سند این روایت موثق است.

[58] . ر.ک: کلینی، الکافی، ‏1/ 428، بَابُ الْفَرْقِ بَینَ الرَّسُولِ وَ النَّبِی وَ الْمُحَدَّث؛ صفّار، بصائر الدرجات، 368، باب فی الفرق بین الأنبیاء و الرسل و الأئمه(علیهم السلام) و معرفتهم و صفتهم و أمر الحدیث.

[59] . کلینی، الکافی، ‏1/ 431؛ صفّار، بصائر الدرجات، 371. سند این روایت موثق است.

[60] . کلینی، همان،  ‏1/ 604.

[61] . کلینی، همان، ‏1/ 670: «إِنَّ عَلِیاً (علیه السلام) كَانَ‏ مُحَدَّثاً، فَقُلْت‏…»؛ صفّار، همان، 366. سند این روایت صحیح است. نیز ر.ک: صفّار، همان، 324 و 373؛ مفید، الإختصاص، 287.

[62] . کلینی، همان،  ‏1/ 670؛ صفّار، همان، 366 و 321_ 322؛ مفید،، همان، 286 _  287.

[63] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ‏1/ 94.

[64] . هلالی، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ‏2/ 823ـ824؛ نیز ر.ک: صفّار، بصائر الدرجات، 372؛ صدوق، علل الشرائع، ‏1/ 183؛ مفید، الإختصاص، 329.

[65] . ر.ک: کلینی، الکافی، ‏1/ 592؛ صفّار، همان، 150.

[66] . طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشّی)، 12؛ صفار، همان، 322.

[67] . صدوق، علل الشرائع، ‏1/ 183.

[68] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ‏27/ 146.

[69] . صدوق، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ‏1/ 307؛ همو، معانی الأخبار، 172: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یكُونَ الْمُؤْمِنُ‏ مُحَدَّثاً. قَالَ، قُلْتُ: وَ أَی شَی‏ءٍ یكُونُ الْمُحَدَّثُ؟ قَالَ: الْمُفَهَّمُ». صفّار، همان، 322؛ طوسی، الأمالی، 407.

 

منابع :

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، قم، انتشارات دار الهجره، [بی تا].

3. ابن أبی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، محقق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، مكتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1404ق.

4. ابن اثیر جزری، مبارك بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، مصحح: محمود محمد طناحى، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367ش.

5. ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار (علیهم السلام)، تحقیقمحمد حسین حسینی جلالی، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزه علمیه، 1409ق.

6. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلی الطفوف، مترجم: احمد فهرى زنجانى، تهران، نشر جهان، 1348ش.

7. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بیروت، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزیع_ دار صادر، 1414ق.

8. اربلى، على بن عیسى، كشف الغمّه فی معرفه الأئمه ( ط_ القدیمه)، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشمی، 1381ق.

9. اصفهانى، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان _ سوریه، دار العلم_ الدار الشامیه، 1412ق.

10. بحرانى، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.

11. حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1409ق.

12. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثناعشرى، تهران، انتشارات میقات، 1363ش.

13. حلی، حسن بن علی بن داود، الرجال( لابن داود)، تهران، دانشگاه تهران، 1342ش.

14. حلى، حسن بن یوسف، رجال العلامه الحلی، محقق: محمدصادق بحرالعلوم، نجف أشرف، دار الذخائر، 1411ق.

15. صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فی تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 1365ش.

16. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الأمالی، انتشارات كتابخانۀ اسلامیه، 1362ش.

17. __________________ ، کتاب من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1413ق.

18. __________________ ، كمال الدین و تمام النعمه، قم، دار الكتب الإسلامیه، 1395ق.

19. __________________ ، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، بی‌جا، انتشارات جهان، 1378ق.

20. __________________ ،  علل الشرایع، قم، كتاب فروشى داورى، 1385ش/ 1966م.

21. __________________ ، معانی الأخبار، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1361ش.

22. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، انتشارات كتابخانه آیه الله مرعشى، 1404ق.

23.  طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417ق.

24. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372ش.

25. طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1416ق.

26. طوسى، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، تحقیق: خرسان، حسن الموسوى، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1407ق.

27. __________________ ، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافه، 1414ق.

28. __________________ ، إختیار معرفه الرجال، معروف به رجال کشی، تحقیق: حسن مصطفوى، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409ق.

29. عده اى از علماء، الأصول الستّه عشر، محقق و مصحح: ضیاء الدین محمودى، نعمت الله جلیلى و مهدى غلامعلى، قم، دار الحدیث، 1423ق/1381ش.

عیاشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، چاپخانۀ علمیه، 1380ق.30.

31. فرات كوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الكوفی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410ق.

32. فراهیدى، خلیل بن أحمد، كتاب العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.

33. فیض كاشانى، ملامحسن، الوافی، اصفهان، كتابخانه امام أمیر المؤمنین، على(علیه السلام)، 1406ق.

34. __________________ ، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات الصدر، 1415ق.

35. قرشى، سید على اكبر، تفسیر أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش.

36. قطب الدین راوندى، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه الإمام المهدى (علیه السلام)، 1409ق.

37. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمى، قم، دارالكتاب، 1367ش.

38. كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی، قم، دارالحدیث، 1429ق.

39. مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافی_ الأصول و الروضه، محقق: ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبه الإسلامیه، 1382ق.

40. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.

41. __________________ ، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول (علیهم السلام)، تحقیق: هاشم رسولى محلاتى، تهران، دار الكتب الإسلامیه، 1404 ق.

42. مجلسى، محمدتقى، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ( ط_ القدیمه)، محققحسین موسوى كرمانى و على پناه اشتهاردى، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانپور، 1406ق.

43. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الكاشف، تهران، دارالكتب الإسلامیه، 1424ق.

44. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تصحیح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، كنگره شیخ مفید، 1413ق.

45. __________________ ،  الاختصاص، تحقیق: على اكبر غفارى و محمود محرمى زرندى، قم، كنگرۀ شیخ مفید، 1413ق.

46. __________________ ،  الأمالی، قم، انتشارات كنگرۀ جهانى شیخ مفید، 1413ق.

47. مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیه، 1374 ش.

48. نعمانی (ابن أبی زینب)، محمد بن ابراهیم، الغیبه (للنعمانی)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1397ق.

49. هلالى، سلیم بن قیس، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق: محمد انصارى زنجانى خوئینى، قم، الهادی، 1405ق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *