بررسی روایات ذامّه 1
برخی روایاتی مانند روایت زیر دلالت بر عدم رضایت امام صادق علیه السلام از قیام زید و یا تضعیف و یا رد زید، دارد:
روایت اول:
بكار بن ابى بكر حضرمى گفت: ابوبكر و علقمه پيش زيد بن على رفتند. علقمه از پدرم ابوبكر بزرگتر بود يكى طرف راست و ديگرى طرف چپ زيد نشست. اين دو شنيده بودند كه زيد گفته است: كسى كه در خانه بنشيند امام نيست، امام كسى است كه با شمشير قيام كند. ابوبكر كه جرات بيشتر داشت گفت: يا اباالحسين (كنيه زيد بود) بگو ببينم على بن ابى طالب علیه السلام تا وقتى خانهنشين بود امام نبود؟ وقتى به شمشير قيام كرد، امام شد؟ زيد كه مرد زيركى بود چيزى نگفت؛ سه مرتبه تكرار كرد. هيچ جواب نداد، ابوبکر گفت: اگر على بن ابى طالب علیه السلام [در دوران خانه نشینی] امام بود پس جايز است بعد از او نيز امام، خانهنشين باشد [یعنی امام صادق هم، امام است] در صورتى كه على بن ابى طالب علیه السلام در زمان خانهنشينى امام نباشد، تو چرا اينجا آمدهاى. علقمه، از پدرم ابى بكر تقاضا كرد كه دست از او بردارد پدرم هم، از سخن خوددارى كرده و ادامه نداد. [1]
اگر این روایت، صحیح باشد، دلالت بر مشکل اعتقادی زید دارد و قیام او هم، بالتبع زیر سوال میرود.
مرحوم خویی میفرماید: محمد بن جمهور ضعیف و بکارهم، مجهول است و ما نمیتوانیم بر این روایت اعتماد کنیم. [2]
روایت دوم:
ابو الصّباح گويد: «بر امام صادق عليه السّلام وارد شدم پس به من فرمود: چه خبر؟ عرض كردم: خبرى مسرّت بخش از عمويتان زيد دارم، او خروج كرده، مىپندارد (يا مدّعى است) كه او همان ابن سبيه و او قائم اين امّت و فرزند برگزيده كنيزان است، امام فرمود: دروغ پنداشته است، او چنان كه مدّعى شده نيست، اگر خروج كند كشته خواهد شد [3].
شاهد در کلمه «کذب» و ادعای مهدویت از طرف زید است، پس این روایت، در مذمت زید و قیام زید است. البته ادعای مهدویت در کلمات امام نیست و در کلمات راوی است. حدس من اینست، حرفهایی که به برخی نسبت داده میشود، یا از دوستان نادان و یا از دشمنان دانا است. امام در مورد زید اگر واقعاً انحرافي داشته باشد موضع صریح میگیرند.
سند روایت
مرحوم خوئی میفرماید:
روایت به جهت مجهول بودن قاسم بن محمد، ضعیف است. البته در روایت، علی بن ابی مغیره هم وجود دارد که در او هم بحث است.[4]
بیان مرحوم مجلسی در مورد قیام زید
ایشان بعد از نقل روایتی[5] که ظاهرش قدح و مذمت زید و قیام او است، می گوید: این روایت، مشکل سندی دارد، و مجهول است؛ ضمن اینکه، روایت« عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَأْبٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام» مرسله است.
مرحوم مجلسی پس از نقل یک روایت در مذمت زید، آن را مجهول میداند و سپس در مورد روایت بیانی دارند:
بدان که اخبار، در احوالات زید متفاوت است. [6]بعضی از روایات، دلالت بر کفر ایشان، به سبب ادعای امامت دارد و در بسیاری از روایات آمده که زید مردم را بسوی رضای از آل محمد علیهم السلام دعوت میکرد و هدفش، دفع حکومت کافران و سپردن حق، به اهلش بوده است.
و گفته شده که زید از طرف امام، اجازه داشت هر چند بنا به تقیه،آن را پنهان میکرد و این، بعید است.
و گفته شده که قیام زید برای دفع شر حاکمان از خودش و از اهل بیت بوده است، مثل جهاد مرزبانان در زمان غیبت که برای دفع کافران، صورت میگیرد [ امام سجاد علیه السلام در اوج حکومت امویین، برای مرزبانان از سرحدات کشور اسلامی دعا میکند که به دعای «ثغور» نامیده شده است.] و یا اینکه بگوییم قیام زید، مثل مجاهدی است که از جان و مال و ناموس خود در برابر دشمن، دفاع میکند [ و دفاع هم که نیازی به اذن ندارد][7]
و مجمل گویی زید [علت عدم صراحت]، این بوده است که یک سری از طرفدارانش عامه بودند[ اهل کوفه، دوستدار اهل بیت بودند، ولی شیخین را هم، قبول داشتند و بر امیرالمومنین علیه السلام، مقدم میداشتند] و شیعیان، ضرر میدیدند [در صورت شفاف گویی] و حمل حالات زید بر یکی از این احتمالات، اولی است، زیرا اصل در قیام اهل بیت، مورد تقدیر قرار گرفتن است. و در روایات بسیاری، از تعرض به چنین افرادی، منع شده است.
[1] – «حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ الْقُتَيْبِيُّ، قَالا حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ بَكَّارِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ، دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ كَانَ عَلْقَمَةُ أَكْبَرَ مِنْ أَبِي، فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ يَسَارِهِ، وَ كَانَ بَلَغَهُمَا أَنَّهُ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ أَرْخَى عَلَيْهِ سَتْرَهُ، إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَيْفَهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ كَانَ أَجْرَأَهُمَا يَا أَبَا الْحُسَيْنِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَ كَانَ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ أَوْ لَمْ يَكُنْ إِمَاماً حَتَّى خَرَجَ وَ شَهَرَ سَيْفَهُ قَالَ، وَ كَانَ زَيْدٌ يُبْصِرُ الْكَلَامَ، قَالَ، فَسَكَتَ فَلَمْ يُجِبْهُ، فَرَدَّ عَلَيْهِ الْكَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، كُلَّ ذَلِكَ لَا يُجِيبُهُ بِشَيْءٍ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: إِنْ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِمَاماً فَقَدْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ بَعْدَهُ إِمَامٌ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ، وَ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ (ع) لَمْ يَكُنْ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِي عَلَيْهِ سَتْرَهُ فَأَنْتَ مَا جَاءَ بِكَ هَاهُنَا، قَالَ، فَطَلَبَ إِلَى عَلْقَمَةَ أَنْ يَكُفَّ عَنْهُ! فَكَفَّ . معجمرجالالحديث ج، 7 ،ص، 348
[2] – معجمرجالالحديث ج، 7 ،ص، 348
[3] – أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْسُ بْنُ هِشَامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لِي مَا وَرَاءَكَ فَقُلْتُ سُرُورٌ مِنْ عَمِّكَ زَيْدٍ خَرَجَ يَزْعُمُ أَنَّهُ ابْنُ سَبِيَّةٍ وَ هُوَ قَائِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَنَّهُ ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ فَقَالَ كَذَبَ لَيْسَ هُوَ كَمَا قَالَ إِنْ خَرَجَ قُتِلَ؛ الغيبة( للنعماني) ؛ ص229
[4] – معجمرجالالحديث ج،7 ص، 351
[5] – مرآة العقول؛ في شرح أخبار آل الرسول ج4، ص118.
[6] – روی عبارت « الأخبار اختلفت» دقت کنید، اخبار در احوالات زید مختلفاند نه اینکه نظرات شیعه، متفاوت باشند زیرا نظرات شیعه، ظاهراً همه بر جلالت و اعتبار حضرت زید، متفق القولند و اینکه او قبل از ظهور امام زمان، خروج کرده است.
[7] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج2 ؛ ص278