بیان مرحوم مامقانی در مورد قیام زید    

اتفاق عالمان اسلام، بر جلالت و وثاقت و ورع و فضل زید می‌باشد و بر همین مطلب، اخبار زیادی وارد شده است. ابن بابویه، در العیون بابی را نسبت به زید اختصاص داده است. مرحوم شهید در القوائد و الفوائد در بحث امربه معروف و نهی از منکر می‌گوید که خروج زید به اجازه امام بود.

شیخ مفید در ارشاد می‌گوید: عده ای از شیعیان اعتقاد داشتند که زید، امام است و سبب چنین اعتقادی، خروج زید با شمشیر بود که مردم را دعوت به رضا از آل محمد می‌کرد؛ پس مردم گمان کردند که او، دیگران را دعوت به خود می‌کند. [باید فرق بگذارید بین دعوت به نفس و دعوت الی المعصوم] در حالیکه چنین نبود، چون زید معرفت به استحقاق برادرش، به امامت داشت و می‌دانست که برادرش وصیت به امامت امام صادق علیه السلام کرده است. و سبب خروج او علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر خونخواهی از خون امام حسین علیه السلام بود. [1]

ابن داوود می‌گوید: امام صادق علیه السلام، وفاداری او را امضا کرد و بر او ترحم نمود.(رحمه الله برای او گفت)[2]

مرحوم مامقانی می‌فرماید: در اینجا شایسته است که مقداری از اخبار و روایات در مورد او را ذکر نماییم که ما در این نوشتار به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:

روایت اول:

فضيل رَّسّان گفت: پس از شهادت زيد بن على، خدمت حضرت صادق علیه السلام رسيدم، مرا داخل اطاق عقب برده فرمود: فضيل! عمويم شهيد شد؟ عرض كردم: آرى فدايت شوم. فرمود: خدا او را رحمت كند، مؤمن و عارف ‏و عالم و راستگو بود اگر پيروز مي‌شد به عهد خود وفا مي‌كرد اگر زمامدار مي‌شد مي‌دانست بايد چه كند و در اختيار كه بسپارد. [3]

مرحوم مامقانی می‌فرماید: از این مطالب ظاهر می‌شود که هدف زید از قیام، بیرون کردن خلافت از دست غاصبان و قرار دادن خلافت در دست شایستگان آن بود. او امامت امام باقر و امام صادق علیهما السلام را تصدیق می‌کرد ولیکن چنین تصدیقی را از پیروانش هم، مخفی می‌نمود تا به امام صادق علیه السلام، ضرری وارد نشود. [4]

 

روایت دوم:

كفاية الاثر به سند خودش از محمد بن مسلم نقل می‌کند که او گفت: پيش زيد بن على رفتم، گفتم: گروهى چنان گمان دارند كه تو امامى، گفت: نه! من از عترت پيامبرم. پرسيدم چند نفر بعد از شما متصدى امامت مي‌شوند، گفت: هفت نفر كه مهدى از آن‌ها است. محمد بن مسلم گفت: خدمت حضرت باقر علیه السلام رسيدم و جريان را عرض كردم فرمود: راست گفته برادرم، زيد راست گفته است، پس از من، متصدى امامت هفت نفر مي‌شوند كه مهدى علیه السلام از آنها است، در اين موقع اشك از ديده امام باقر فرو ريخت و فرمود: گويا مى‏بينم كه زيد را در كناسه[5] كوفه به دار آويخته‏اند. امام باقر علیه السلام فرمود:

پسر مسلم! پدرم از پدرش، نقل كرد كه پيامبر دست برشانه من گذاشته فرمود: حسين جان، از نژاد تو فرزندى بنام زيد خواهد آمد كه او را مظلوم مي‌كشند. روز قيامت او و يارانش، رهسپار بهشت برين مي‌شوند.

 

مرحوم مجلسی میفرماید: روایات در مدح زید و تایید قیام او بسیار است که آن‌ها را در کتاب قطوری آورده ام.

خلاصه کلام این است که باید نسبت به زید حسن ظن داشت و عیبی بر او نگرفت.[6]

 

زید در نگاه عامه

مذاق عامه این است که خروج علیه حاکمیت هرکه می‌خواهد باشد را رد می‌کنند. اگر قیام کننده بر حکومت، خصوصاً از اهل بیت باشد، مورد تأیید نیست. بنابراین روایاتی که در مذمت زید اگر واقعاً دلالتش مذمت باشد وارد شده است، با توجه به این مبنا، باید در آن ها، تجدید نظر کرد.

آیت الله طبسی: به نظر بنده، یا روایات، ظهور در مذمت زید ندارد و یا اینکه باید چنین روایاتی، حمل بر تقیه شوند.

 

 


[1]مرحوم مامقانی در تنقیح المقال می فرماید که شیخ مفید می گوید:  زید، وارد بر هشام بن عبدالملک شد در حالیکه اطراف او، عده ای از شامیان بودند. هشام به اطرافیان دستور داد که نزدیک هم [فشرده] بنشینند تا زید نتواند نزدیک هشام شود. [ می‌خواست او را تحقیر کند]، زید به هشام گفت: هیچ کس از بندگان خدا، از توصیه به تقوا بی نیاز نیست، پس من تو را به تقوا سفارش می‌کنم.

هشام گفت: تو را چه به خلافت ای بی مادر(استغفرالله) تو بچه ی کنیزی.

زید گفت: کسی را از پیامبران نزد خدا بالاتر نمی‌بینم،در حالیکه تعدادی از آن ها، ابن امه بودند. اسماعیل اینگونه بود. نبوت بالاتر است یا خلافت؟[2] سپس زید گفت: تو عیب کسی می‌کنی که پدرش پیامبر و فرزند علی بن ابیطالب است.

هشام از جا بلند شد و جلاد را صدا کرد که این شخص را بیرون کنید.زید خارج می‌شد در حالیکه می‌گفت:

کسانی که روحیه جهاد و شمشیر ندارند، باید منتظر ذلت باشند [یعنی با تو، فقط با زبان شمشیر باید سخن گفت، باید گفت. آل محمد این‌ها هستند، کبیرهم لا یقاس و صغیرهم جمرة لا تداس؟ بزرگ شان قابل قیاس نیست و کوچک هایشان هم شراره آتش هستند]

هنگامی که زید به کوفه برگشتند، اهل کوفه اطراف او را گرفتند و با او برای جنگیدن، بیعت کردند سپس بیعت خودشان را شکستند. پس زید کشته شد و چهار سال پیکر مطهر او بر دار آویخته بود (تاریخ را نگاه کنید که چگونه دفنش کردند، حکومت پیدایش کرد و جنازه اش را اتش زدند).

و هنگامی که کشته شد، خبر شهادتش را به امام صادق دادند، امام بسیار غمگین شدند. امام به خانواده شهدای همراه زید از مال خودش، هزار دینار دادند. روز شهادت او دوم صفر از سال 120 بود در حالیکه 42 سال داشت.

[2] – هنگامی که زید به کوفه برگشت، شیعیان به او رو آوردند، تا اینکه 15000 نفر از مردان کوفه، غیر از مدائن، بصره، واسط، والموصل و خراسان و الری و جرجان و الجزیره- با او بیعت کردند. [همین که بتواند در اوج اقتدار شجره ملعونه 15 هزار نفر را فقط در کوفه جمع و مسلح کند موضوعیت دارد، جدای از اینکه نیروهایش، سر بیعت، ایستادگی نمایند یا بیعت را بشکنند.]

[3]«حَدَّثَنِي نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ أَخْبَرَنِي فُضَيْلٌ الرَّسَّانُ، قَالَ‏ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) بَعْدَ مَا قُتِلَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ، فَأُدْخِلْتُ‏ بَيْتاً جَوْفَ‏ بَيْتٍ‏ فَقَالَ لِي يَا فُضَيْلُ قُتِلَ عَمِّي زَيْدٌ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا إِنَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ كَانَ عَارِفاً وَ كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً، أَمَا إِنَّهُ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى، أَمَا إِنَّهُ لَوْ مَلَكَ لَعَرَفَ كَيْفَ يَضَعُهَا رجال الكشي إختيار معرفة الرجال ؛ ص285

[4]مامقانی،تنقیح المقال، ج29، ص 239

[5]کناسه محل ریختن زباله هاست. حضرت زید را، برای تحقیر بیشتر در محل زباله‌ها به دار زدند. سلفی‌ها نیز شهید قاضی نورالله شوشتری را در بازار مال و حیوانات بردند، لباسش را بیرون آورند و آنقدر با بوته های خار به او زدند که استخوانهایش نمایان شد. دیگ مسی روی سرش گذاشتند و آتشش زدند. عالم بزرگواری بود. روش اینها اینطور است. (برای شرح حال ایشان، به مقدمه احقاق الحق که مقدمه نجفی مرعشی است، مراجعه نمایید).

[6] – برای مطالعه بیشتر به مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص118 مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *