گاهى ذات اقدس اله بر اساس معجزه، قدرت خود را نشان مىدهد؛ زيرا در جهان بينى توحيدى وقتى مىتون گفت خدا شكست خورده است كه شخص تبهكار كه به صورت مشرك و كافر، فاتحانه از ميدان جنگ برمىگردد از قلمرو قدرت خدا بيرون رود، اين را مىگويند شكست خدا و چنين چيزى محال است.

براى روشن شدن بحث لازم است به نكتهاى اخلاقى از قرآن كريم اشاره كنيم. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: ما انسان را با كرامت آفريديم: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ»[1] از طرف ديگر در تعبيرات قرآن است كه فرمود خداوند باغبان خوبى است: «وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً»[2] خدا همه شما را آفريد و نهالهاى هستى شما را آبيارى كرد. از سوى ديگر فرمود من به شما كوثر دادم: «إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»[3] دين كوثر است، صراط مستقيم كوثر است، وحى و رسالت كوثر است، اهل بيت كوثرند و نمونه بارز آن سيده نساء عالميان فاطمه زهرا (علیهاالسلام)است.

خداوند به انسان فرمود: من همه وسايل را براى تو آماده كردم و تنها يك كار را به عهده خودت گذاشتم و آن نوشيدن اين آب حيات است، اين دهان باز كردن و كوثر را به فضاى دهان بردن و از مجراى هاضمه به دستگاه درون رساندن، كار تو است. من همه نعمتها را به پاى نهال هستى تو آوردم، راه را هم به تو نشان دادم، به تو گفتم دهان خود را به چه سمتى باز كن و چه چيز بخور و چه چيز نخور، همه را گفتم اگر خوردى بُردى و اگر نخوردى مُردى. به تعبير جناب سعدى كه گفت:

 «حرم در پيش و حرامى در پس

 اگر رفتى بردى اگر خفتى مردى».

اگر شما اين كوثر را در دهانتان ريختيد نهال هستى شما بارور مىشود و گرنه هيزم مىشويد و مىسوزيد.

اگر بخواهيد كورهاى را آماده افروختن كنيد، سه كار انجام مىدهيد: اول موادى نظير زغال سنگ را درون كوره مىريزيد، بعد مواد انفجارى نظير تى ان تى را به اين ذغال سنگ مىزنيد تا مشتعل شود، در نهايت موادى را كه مىخواهيد ذوب كنيد – مثل آهن – در كوره مىريزيد.

پس يك سرى مواد خام است براى سوخت و سوز مثل زغال سنگ، يك آتش زنه است مثل تى ان تى، و يك سنگ آهن براى ذوب شدن.

هر سه كار را در جهنم داريم، هر سه هم از سنخ آدميان است. جهنم هيزم مىخواهد، هيزم جهنم چه كسانى هستند؟ فرمود: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»[4] قاسط از قَسط است، قَسط يعنى ظلم و جور – در قبال قِسط به معنى عدل – قاسطان همان ظالمانند. فرمود: افراد ظالم هيزمهاى جهنم هستند.

سران و ائمه كفر و امثال آنها؛ مواد آتشزنه و به اصطلاح تى ان تى جهنماند كه عرب از آنها تعبير به وقود مىكند، وقود يعنى كبريت. آنها كه در روستا زندگى كردهاند مىدانند، چوبهاى بزرگ دير سوزى هست كه اگر هيزمهاى قبلى سوخت و خاكستر شد اينها را با آن هيزم ديرسوز مشتعل مىكنند. آن هيزمى كه آتش دارد و هيزمهاى ديگر با آتش آن روشن مىشود آن را وقود مىگويند. «فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ».[5]

هيزمهاى جهنم را با بنزين يا كبريت نمىسوزانند، بلكه با سران كفر به آتش مىكشند. سران كفر در حقيقت حكم مواد منفجره و تى ان تى جهنماند. پس ظالمان عادى، هيزم جهنم اند و سران ستم و كفر «وقودالنار»اند.

حال باز گرديم به پاسخ اين سؤال كه آيا كسى كه در جنگ به حسب ظاهر فاتح برگشت، آيا خدا را شكست داد؟ آيا بر خدا غالب شد؟ يا نه، بر اثر اين تبهكارى، خودش هيزم جهنم يا وقود النار شده است و جزء افرادى است كه با سوخت و سوز جهنم افروخته مىشوند.

اصلاً مىشود تصور كرد كه چنين كسى خدا را شكست بدهد؟ شما فرض كنيد در دنياى كنونى كه بيش از پنج ميليارد بشر در آن زندگى مىكنند و در اثر ارتباطات علمى، اين پنج ميليارد در حد اعضاى يك خانواده بوده و يك نفر بر آنها حكومت مىكند و همه مطيع او هستند، حال شخصى پيدا شود و بگويد من اين حاكم روى زمين را كه پنج ميليارد امت دارد قبول ندارم. عقلاً چنين چيزى امكان دارد ولى همين كه قيام كرد شكست مىخورد.

درباره ذات اقدس اله اصلاً چنين چيزى فرض ندارد كه كسى بگويد من خدا را قبول ندارم و در برابر خدا مىايستم، اين فرضش محال است، چرا؟ چون اين شخص كه الان در برابر خدا قد عَلَم كرده با همه انديشهها و افكارى كه دارد خودش از سربازان خدا است. اينكه در چند قسمت از قرآن فرمود: «وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ»[6] يا فرمود: «لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[7] معنايش اين است كه سراسر جهان هستى سربازان خدا هستند. حتى خود اين شخص از سربازان خدا است.

حضرت على (علیهالسلام) مىفرمايد: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[8] اعضاى و جوارح شما سربازان خدا هستند. دست شما، پاى شما، چشم شما، سرباز خدا هستند، اگر خداى ناكرده بيراهه رفتيد، ممكن است خدا با زبانتان، شما را بگيرد. با دستتان، شما را بگيرد. گاهى انسان حرفى مىزند و سقوط مىكند، جايى را امضاء مىكند سقوط مىكند. خدا با دست انسان، انسان را مىگيرد، با زبان او، او را مىگيرد.

يعنى بايد شخصى در مقابل خدا باشد تا خدا با او بجنگد و شكست بخورد. وقتى خود اين شخص با همه هستى خود در قبضه قدرت خدا و جزء سربازان خدا است ديگر جنگ در برابر خدا فرض ندارد. چنين چيزى محال است. در برابر خدا چيزى نيست تا بتواند بگويد خدا آنجا من اين جا، من در برابر خدا مىجنگم منتها شكست مىخورم.

يك نَم در برابر يَم [دريا] يا به اصطلاح يك قطره در برابر دريا، چقدر است؟ اگر كسى سوزنى را به دريا فرو ببرد و نوك سوزنتر شود، اينترى نوك سوزن در برابر اقيانوس مىتواند بگويد من نم هستم و تو دريا، و تو را قبول ندارم؛ منتها شكست مىخورد چون جداى از او است. اما سخن بنده و خالق، سخن نَم و يَم نيست، چون خود اين شخص از محدوده قدرت خدا بيرون و جدا نيست، بلكه از سربازان خدا است. لذا شكست ذات اقدس اله نه تنها فرضى محال است، بلكه خود اين فرض، محال است.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:آیت اللّه عبداللّه جواد آملی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[1] – سوره اسراء17: آيه 70.

[2] – سوره نوح 71: آيه، 17.

[3] – سوره كوثر108: آيه 1.

[4] – سوره جن72: آيه 15.

[5] – سوره بقره2: آيه 24.

[6] – سوره مدثر74: آيه 31.

[7] – سوره فتح48: آيه 4.

[8] – نهجالبلاغه، خطبه 199.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *