مركز دلها
كربلا مركز دلهاي كباب است هنوز[1]
گوييا بهر حرم، قحطي آب است هنوز
شيعه در سوگ جگرگوشهي زهرا و علي
چشمش از اشك روان، رشك سحاب است هنوز
تن صد پارهي شاه شهدا، يا الله!
بي سر اندر دل آن پاكْتراب است هنوز
گويي عبّاس علمدار ز نهر علقم
به سوي خيمهي طفلان به شتاب است هنوز
خوب با ديدهي دل، سوي حرم گر نگري
سر اكبر به سر زانوي باب است هنوز
به روي سينهي بابا، به دل مهد تراب
اصغر آن كودك بي شير به خواب است هنوز
ظلم و بيداد فزون گشته به عالم امّا
چهرهي حضرت مهدي به نقاب است هنوز
ز غم پهلوي بشكستهي زهرا شب و روز
جاري از ديدهي مهديش گلاب است هنوز
گفت «محرم» به بقيع، اشكفشان، دلنگران:
اي خدا! قبر حسن از چه خراب است هنوز؟
[1]. شاعر مشهور ادبيّات عاشورايي استاد محمّدجواد غفورزاده «شفق» كه از دوستان «محرم» بوده، غزلي در اين وزن و با اين رديف و قافيه دارند كه به بهانهي اين دوستي به چند بيتي از آن اشاره ميشود:
كربلا چون دل ما در تب و تاب است هنوز
مگر اين دشت بلا، تشنهي آب است هنوز؟
دامن از سايه كشيده است پس از عاشورا
چشم خورشيد به دنبال رباب است هنوز
نرم و آهسته بياييد كه يك غنچهي ناز
«از صداي سخن عشق» به خواب است هنوز
روح موّاج اباالفضل هم از شطّ فرات
به سوي خيمهي گلها به شتاب است هنوز
سلام بر حسين، ص 168.