آه! از دمي كه قافله سالار كربلا[1]
از زين فتاد در صف پيكار كربلا
آن دم كه گشت سر ز تن اطهرش جدا
خون ميچكيد از سر هر خار كربلا
آهِ سكينه ميرسدم هر زمان به گوش
دارد فغان ز محنت بسيار كربلا
بلبل به گلستان به فغان است گوييا
گويد به گل، حكايت گلزار كربلا
زاهد ببين كه رونق بازار كعبه را
بشكسته است رونق بازار كربلا
خورشيد، ذرّهوار درآمد به آسمان
چون جلوه كرد مظهر انوار كربلا
هرگز نميسزد كه نمايد ز عجب و كبر
زوّار كعبه فخر به زوّار كربلا
آن جا كه جايگاه عزيز پيمبر است
خاكش ز خاك كعبه به رفعت نه كمتر است
منابع: دیوان خبّاز كاشانی، مرآة الاولیا، خوشههای گلافشان، به عيّوق ميرسد
[1]. ديوان خبّاز كاشاني، ص 210 (خوشههاي گلافشان، ص 210 ـ 211، با دگرگوني كلمات).
درود
اشعار عرفانی استاد خباز را مطالعه کردم، بسیار خوب است. روحش شاد و در جوار حق مسرور باد.
ارادتمند اکبرنژاد ۰۹۱۱۳۴۲۷۰۹۷