تخميس تركيببند صباحي بيدگلي
گفتند بيكسان دلافگار كربلا[1]
واحسرتا! كه قوم تبهكار كربلا
كشتند بيگنه، شه بييار كربلا
«افتاد رايت صف پيكار كربلا
لبتشنه صيد وادي خونخوار كربلا»
دردا! كه سنگ، جبههي سبط نبي شكافت
وآن پيرهن كه فاطمهاش تار و پود بافت
خصم از براي غارت پيراهنش شتافت
«آن روز، روز آل علي تيره شد كه تافت
چون مهر از سنان، سر سردار كربلا»
زنهاي داغ ديده و طفلان ماهوش
گشتند بيخود از غم و كردند جمله غش
وز تشنگي، دل شه دين گشت مرتعش
«پژمرده غنچهي لب گلگونش از عطش
وز خونش آب خورده خس و خار كربلا»
از داغ ياوران شهنشاه بحر و بر
بيمار دشت غم، همه دم ريخت از بصر
اشكي كه بود قيمت او برتر از گهر
«لخت جگر، نوالهي طفلان بيپدر
وز آب ديده، شربت بيمار كربلا»
چون شاه تشنهلب، قد مردانه كرد راست
گفت: اين منم كه در ره حق، مايل بلاست
جان را اگر نثار به ايزد كنم رواست
«ماتم فكنْد رحل اقامت، دمي كه خاست
بانگ رحيل قافلهسالار كربلا»
از كافري ظلوم چو زد اين گناه، سر
كز دست داد دين و از آن شه گرفت سر
از شام، روز آل علي گشت تيرهتر
«شد كار اين جهان ز وي آشفته تا دگر
در كار آن جهان، چه كند كار كربلا»
هر دم كه تير جور، رها شد ز شصت چرخ
آزادهاي هدف شدي از كار پست چرخ
دارم اميد آن كه شود نيست، هست چرخ
«گويم چه سرگذشت شهيدان؟ كه دست چرخ
از خون نوشته بر در و ديوار كربلا»
آن را كه بود فاطمه، مشتاق ديدنش
بهر چه خواستند سر از تن بريدنش
نتوان شنيد قصّهي در خون تپيدنش
«افسانهاي كه كس نتواند شنيدنش
يارب! بر اهل بيت چه آمد ز ديدنش»
منابع: شرارهی عشق، صد آسمان ستاره، صد كهكشان ستاره، به عيّوق ميرسد
[1]. صد كهكشان ستاره، ص 279 ـ 282؛ اين شعر، بند دوم تخميس است كه 8 بند دارد..