جز غم نبود مائدهي[1] خوان[2] كربلا[3]

جز خون نبود نعمت الوان كربلا

 

از نان لختهاي دل و آب ديده بود

كردند اگر ضيافت مهمان كربلا

 

تا شور حشر بر دل ناسور[4] ميرسد

صد كاروان نمك ز نمكدان كربلا

 

ز آن دم كه گشت شعلهور آن آتش قتال

سيخي است جاده بر دل بريان كربلا

 

همچون نمك در آتش دلها فغان كند

شور شبِ وداع اسيران كربلا[5]

 

افلاكيان هنوز به سر خاك ميكنند[6]

ز آن گردها كه خاست ز ميدان كربلا

 

پاي فرات، آبلهدار از حباب شد

در جستوجوي سوخته جانان كربلا

 

آب روان ز موج، الف ميكشد[7] هنوز

از انفعال حلق شهيدان كربلا

 

شد شمعوار ريشهكن از سوز تشنگي

نخلي كه سركشيد ز بستان كربلا

 

در قيد رشته همچو اسيران فتاده است

عقد گهر به ياد يتيمان كربلا

 

دارد پيام از دل صد چاك مصطفي

هر گل كه سرزند ز گلستان كربلا

 

از غم دگر نكرد كمر، چرخ پير، راست

ز آن دم كه ديد داغ جوانان كربلا

 

دلها چو داغ لاله بُوَد در وطن، غريب

از روز بيكسيّ غربيان كربلا

 

ياد از زبان تشنهلبان ميدهد هنوز

گر سبزهاي دمد ز بيابان كربلا

 

زآن دم كه ديد تشنهلب آن ناموَر بمانْد

آب گهر، گره به گلوي گهر بمانْد


منابع: دیوان محسن تأثیر تبریزی، سخنوران آذربایجان، به عيّوق مي‌رسد

[1]. در اين جا «مائده» به معني خوردني و طعام است نه سفره؛ چرا كه در غير اين صورت، تركيب «مائده‌ي خوان» بي‌معني و كم‌لطف مي‌شود.

[2]. سفره (پاورقي قبل مطالع شود).

[3]. ديوان محسن تأثير تبريزي، ص 51.

[4]. جراحت، زخم.

[5]. نسخه‌ي ديگر: شد چون نمك ز آتش دل‌ها فغان، بلند     از سوزش وداع اسيران كربلا.

[6]. نسخه‌ي ديگر: دست زمانه خاك به سر مي‌كند هنوز.

[7]. الف به تن كشيدن، داغ به صورت الف بر بدن سوزاندن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *