از خون نوشته شد خط ديوان كربلا[1]

ز اشك بصر نوشته به ايوان كربلا

 

چون گوشوار عرش ز گوشش برون شدي

افتاد در زمين به بيابان كربلا

 

بس جستوجو نمود بر آن گوهر گران

تا سر بريده يافت به ميدان كربلا

 

بنشسته اهرمن به سر تخت زرنگار

افتاده روي خاك، سليمان كربلا

 

اندر سرير ناز زنازاده با جلال[2]

در خون تپيده پيكر سلطان كربلا

 

بستند آب را به روي آل بوتراب

خشكيده از عطش همه بستان كربلا

 

مهمان محترم طلبيدند از حجاز

خوش ميزبان شدند به مهمان كربلا

 

تير و سنان و نيزه و زوبين و تيغ و تير

چيدند كوفيان همه بر خوان كربلا

 

بيش از هزار و نهصد و پنجاه زخم كين

آمد به سينهي مه تابان كربلا

 

شد ميهمان، شهيد، «بنايي»! در آن زمين

از ضرب تير و نيزه و پيكان كربلا


منابع: نغمههای پیروزی، دیوان بنایی یزدی، گلستان راز

[1]. ديوان بنايي يزدي، ص 123.

[2]. به نظر مي‌رسد واژه‌اي مانند «غرور»، در اين مضمون، مناسب‌تر از «جلال» باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *