پس از گذشت چند روز از ازدواجش، شتابان به منطقه رفت. کمتر به مرخصی میآمد و اگر میآمد، کمتر در منزل میماند. اگر حتّی روز جمعه را در مرخصی بود، به دنبال کار میرفت. هر وقت به او میگفتم لااقل امروز را که جمعه است و تعطیل هستی در خانه بمان؛ میگفت: «نه، جنگ جمعه و شنبه ندارد. باید بروم و کارهایی را که بر زمین مانده تمام کنم.»
او روحیّهی توکّل عجیبی داشت و همیشه شکرگزار خداوند بود. اگر چیزی به دست میآورد، شکر میکرد و اگر به دست نمیآورد، باز هم شکر میکرد.
کتاب رسم خوبان 2- مقصود تویی؛ شهید محمّد صادق بابایی، ص 63. / ره یافتگان، ص 146.