«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلِّي اللَّهُ عَلَي سَيِّدِنَا سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَيِّدِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي أَهْلِ بَيْتِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَةِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»

مقدّمه

برادران و خواهران عزیز؛ امروز دو قسمت از دعای توبه را می‌خوانیم، هر دو قسمت دارای نکته‌های دقیقی است، شما که اهل فضل هستید را دعوت می‌کنم دقّت بفرمایید.IMG_6641

شرح فراز بیست و دوم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه

امام علیه السلام به ما آموزش می‌دهد که «اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک مِنْ کلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَک» این‌ها خیلی دقیق است، مخصوصاً جوانانی عزیز به این‌ها دقّت بفرمایید، «أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِک» خدایا! من توبه می‌کنم به سوی تو از هر چیزی که با خواسته‌ی تو مخالف بوده است، یا محبّتِ تو را از من دور کرده است، «أزالَ» یعنی دور کرده، «زالَ» یعنی دور شده است، اما من نسخ را دیدم خیلی از نسخ صحیفه «زالَ» هست، اما نسخه‌ای که دست سید علیخان بزرگوار بوده است «أزالَ» است و این «أزالَ» درست است.

من توبه می‌کنم از هر چیزی که با خواسته‌ی تو مخالف بوده و یا محبّتِ تو را از من کنار زده است، چون خدای متعال ما را دوست دارد، اگر خدای نکرده کاری کنیم که محبّتِ او به ما کم شود خطرناک است.

این‌ها چیست که مخالفِ اراده‌ی خداست یا محبّت را کنار می‌زند؟ این‌ها را بیان می‌کند.

«مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی، وَ لَحَظَاتِ عَینِی، وَ حِکایاتِ لِسَانِی» تعدادی گناه داریم که از درون است، گناهانِ قلبِ ماست، تعدادی گناه داریم که برای چشمانِ ماست، تعدادی گناه داریم که برای زبانِ ماست، این «مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی» به قولِ علمای ادب به این می‌گویند مِنِ بیانیّه، این‌هایی که محبّتِ خدای متعال را کنار می‌زند این‌هاست: یکی افکارِ ناپسندیده‌ی قلبی است. مثل اینکه خدای نکرده انسان در دلِ خود برای کسی نقشه بکشد، یا حدیثِ نفس کند به گناهی که قبلاً کرده و حالا توبه کرده، خطرات به این می‌گویند، البته یک معنای دیگری هم دارد که آن این نیست، که ایشان شارح بزرگوار قول داده است در صفحه‌ی بعد بگوید و ان شاء الله من هم می‌گویم، البته قبلاً من آن معنا را گفته بودم.

خلاصه چیزهای نامرغوبی که خطور می‌کند، «وَ لَحَظَاتِ عَینِی» یعنی چیزهایی که نباید ببینم را می‌بینم، گاهی اوقات می‌گویند این لحظات، با گوشه‌ی چشم دیدن است. بعضی‌ها با چشمانِ خود گناه می‌کنند و از آن طرف هم دوست دارند که به آن گناه متّهم نشوند.

در قرآن کریم آیه‌ای هست که می‌فرماید: «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ»[1] خدای متعال می‌داند صاحبانِ چشم‌های خائن چه کسانی هستند و آنچه را که دل‌ها مخفی می‌کنند را می‌داند. یک نفر از امام صادق علیه السلام پرسید: «خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ» یعنی چه؟ امام صادق علیه السلام بعنوان بیانِ مصداق پاسخ دادند، نه اینکه معنای تمامِ آیه همین باشد، فرمودند: «هُوَ الّذِی یَنْظُرُ کَاَنَّهُ لَا یَنْظُر»[2] آن کسی است که نگاه می‌کند ولی مثلِ اینکه نگاه نمی‌کند، نگاهِ خود را هم مخفی می‌کند.

IMG_6652

به فرضِ مثال بالا می‌رود که کولر را درست کند، به بهانه‌ی کولر همانجا یواشکی به همسایه‌ها نگاه می‌کند و هیچ کسی هم متوجّه نمی‌شود.

بهرحال اینجا این خطراتِ قلب، چیزهایی که نباید به قلبِ ما خطور کند و چیزهایی که نباید ببینیم، چیزهایی را نباید بر زبان بیاوریم، «وَ حِکایاتِ لِسَانِی» در حالِ زدنِ حرفِ مردم هستند، الآن دیگر یکی از گناهانی که همه را آلوده کرده است همین زبان است، از فضای مجازی نقل قول می‌کنند، می‌گویم آن که حجّت نیست، در آنجا همه چیز دارد، اصلاً آنجا نمی‌تواند مستندِ شما باشد، یکی یک چیزی ساخته است و آنجا گذاشته است، حالا مردم می‌بینند، یعنی حیف از عمر است، حیف از قربِ الهی است که با این چیزها از بین برود.

در اینجا هر عضوی گناهی کرده است، قلب گناه کرده است، چشم گناه کرده است، زبان هم گناه کرده است، اما می‌گوید من توبه‌ای می‌کنم که «تَوْبَةً تَسْلَمُ بِهَا کلُّ جَارِحَةٍ عَلَی حِیالِهَا مِنْ تَبِعَاتِک» خدایا! هر عضوِ من علی الإنفراد، مستقلاً بر اثرِ این توبه از تبعاتِ تو سالم باشد، یعنی از اینکه تو بخواهی کیفر کنی، «وَ تَأْمَنُ مِمَا یخَافُ الْمُعْتَدُونَ» تمامِ این عضو‌هایی که با این‌ها گناه کردم، توبه‌ی من توبه‌ای باشد که این عضوهای من از چیزهایی که گنهکاران می‌ترسند در امنیّت باشند، آن چیست؟ «مِنْ أَلِیمِ سَطَوَاتِک» از آن عذاب‌های ألیم و غضب‌های تو.

خلاصه‌ی کلام اینجا به این اشاره می‌کند که با هر عضوی گناه می‌کنیم و این باعث می‌شود خدای نکرده محبّت کنار برود.

IMG_6662

می‌فرماید: «والخطرات: جمع خطرة، وهي ما يخطر ويرد على القلب مما ليس للعبد فيه تعمل»[3] دقّت بفرمایید، این با گذشته خیلی فرق می‌کند، عرض کردم که ایشان به مناسبت آورده است، وگرنه اصلاً بحث صحیفه در این خاطر نیست، چون خاطر یک زمانی به قلبِ مت خطور می‌کند، اگر خوب بود نمی‌گفت از این خطورها توبه می‌کنم، خدمت شما عرض کردم که منظور آن خطورهای نامرغوب است، گناه می‌کرده است و توبه کرده، حالا وسوسه می‌شود و به آن فکر می‌کند، یا مثلاً می‌گوید امروز برای فلان شخص نقشه‌ای کشیده‌ام، خلاصه چیزهایِ نامرغوب است و خودِ او انجام می‌دهد، و اینجا وظیفه این است که وقتی آن‌ها به درونِ او رسید به آن‌ها توجّه نکند و رها کند، منتها اینجا مطلبِ دیگری می‌گوید.

می‌گوید: یک نوع خاطر هست که واردِ قلب می‌شود «مما ليس للعبد فيه تعمل» تعمّل یعنی بنده هیچ دخالتی در آن ندارد، این بحثِ دیگری است، «و يسمى الخاطر» به این خاطر می‌گویم، من بحثِ خواطر را گفته‌ام و برای شما مکرر خوانده‌ام…

پس آن چیزی که خودش در قلب می‌آید و به آن خاطر می‌گویند و بشر هیچ نقشی در آن ندارد «و يسمى الخاطر. قال بعض العلماء: و هو على أربعة أقسام» برخی از دانشمندان گفته‌اند خاطری که در قلب می‌آید و بشر در آن دخالت ندارد…

یک زمانی خاطر هست، بالاخره انسان خاطرات دارد، مثلاً خاطراتِ دوران دانشگاه، خاطراتِ سفرِ حج، خاطراتِ دوران سربازی، دفتر خاطرات، این یک چیزِ ساده‌ای است، عرب‌ها می‌گویند ذکریّات، مثلاً انسان بعضی چیزها را از کودکیِ خود یاد می‌کند، دورانِ کودکی، دوران مدرسه، دوران سربازی، سفر حج، عدّه‌ای دفتر خاطرات می‌نویسند، خوب است، اتّفاقاً انسان بنویسد خوب است، خیلی از علما قبلاً حالاتِ خود را می‌نوشتند، سفرهای خود را می‌نوشتند، اینکه در آن سفرها چه شد، چه پیش آمد، اگر خوب باشد چیزِ جالبی است، اینجا نمی‌خواهد آن را بگوید، و اینکه خاطرِ بد در قلبِ تو بیاید که فردا بروم فلان شخص را اذیّت کنم یا فلان گناه را دوباره انجام بدهم یا… این را هم نمی‌گوید، این‌ها هم چیزهایی است که خودت می‌آوری و گناه هم دارد که انسان باید استغفار کند.

IMG_6710

اما یک بحث هم داریم که چیزهایی به ذهن می‌رسد که خودِ بشر هیچ نقش و دخلی در آن‌ها ندارد، به آنها هم خاطر گفته می‌شود. خاطر بالمعنی الأخص، خاطر به معنای عرفانی.

«قال بعض العلماء: و هو على أربعة أقسام» یک عدّه از علماء گفته‌اند که خاطر چهار قسم است.

قسمِ اول ربّانی است، «رباني، و هو اول الخواطر» اولی خاطرِ ربّانی است، «و هو لا يخطئ أبدا» هیچ وقت خطا نمی‌کند، «وقد يعرف بالقوة والتسلط وعدم الاندفاع بالدفع» گاهی هم به آن قوه و تسلّط می‌گویند.

«و ملكي، و هو الباعث على مندوب أو مفروض، و بالجملة: كل ما فيه صلاح، و يسمى إلهاما» دومی خاطرِ ملکی است که به مستحبّی یا واجب و یا هر چیزی که در آن صلاح هست امر می‌کند.

«و نفساني، و هو ما فيه حظ للنفس، و يسمى هاجسا» این معمولاً به چیزی دعوت می‌کند که انسان از آن لذّت ببرد، ممکن است گاهی اوقات حرام هم نباشد، اما گاهی هم ممکن است حرام باشد. نفسانی انسان را به لذایذ نفس دعوت می‌کند، اشکالی ندارد، یک وقت آن لذّت حرام است و یک زمان هم هست آن لذّت حلال است، آنجا دیگر باید شخص زیرک باشد و متوجّه شود.

«و شيطاني، و هو ما يدعو إلى مخالفة الحق» قسم چهارم شیطانی است که آن به مخالفت با حق دعوت می‌کند، «قال الله تعالى: «الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء»[4]» شیطان به شما وعده‌ی فقر می‌دهد و شما را امر به فحشاء می‌کند.

می‌فرماید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لَـمَّةُ الشَّيْطَانِ تَكْذِيبٌ بِالْـحَقِّ وَإِيعَادٌ بِالشَّرِّ [5]، و يسمى وسواسا» این «لَمّة» به معنای تماسِ شیطان است، با انسان تماس می‌گیرد، ملک هم تماس می‌گیرد، تماسِ ملک الهام نامیده می‌شود که دعوت به خیر می‌کند، تماسِ شیطان هم وسواس نامیده می‌شود و به شرّ دعوت می‌کند.

شرح فراز بیست و پنجم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه

اینجا ابتدا از خدای متعال می‌خواهد «اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک»[6] اولاً «خفیر» یعنی چه؟ در کشورهای عربی در حوزه‌ی استحفاظی می‌نویسند «الخُفَارَه» یعنی اینجا حوزه‌ی استحفاظیِ فلان استان است، در سابق که میان اعراب جنگ قبیله‌ای می‌شده است، عدّه بودند که در جامعه انسان‌های موجّهی بودند، اگر آن شخصی که به دنبالِ او هستند به قلمروی آن‌ها می‌رسید، طرف می‌گفت: اینجا خِفارَتِ من است و من خَفیرِ او هستم و هیچ کسی حق ندارد به او دست بزند، واقعاً هم نمی‌توانستند با او کاری کنند.

 اینجا می‌گوید: خدایا من خفیری ندارم، یعنی چیزی که مرا از عذابِ تو حفظ کند، «اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک» از بابتِ تو خفیری ندارم که مرا از عذابِ تو حفظ کند، «فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک» خدایا! این عزّتِ تو خفیرِ من بشود.

اینجا از خدا می‌خواهد که خدا او را عفو کند، می‌گوید من گناه کرده‌ام و می‌دانم.

شرح فراز بیست و ششم و بیست و هفتم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه

اینجا می‌گوید: «فَمَا کلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی، وَ لَا نِسْیانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی» خیلی دقیق است، اگر دقّت نکنید اشتباه می‌کنید، می‌گوید: خدایا! این همه که من حرف زدم، گفتم گناه کردم، بد کردم، این‌ها از جهلِ من به بدیِ گناهانِ خود نیست، منشأ آن این نیست که نسبت به بدی‌های خود جاهل هستم، منشأ آن این نیست که بدی‌های خود را فراموش کرده‌ام… چه می‌خواهد بگوید؟

اینجا دو مطلب است، یکی اینکه انسان در حضورِ بزرگ کمتر صحبت می‌کند، یک مطلب را در حضورِ بزرگ تکرار نمی‌کنند.

«فكانه عليه السلام خشى ان ينكر عليه اتساعه فى الكلام بالتوبه، و استرساله فى النطق بطلب المغفره»[7] می‌گوید: مثل این است که حضرت در این دعا زیاد از توبه صحبت کرده است، حالتِ امام مثل این است که به ایشان گفته باشند چقدر تو این را گفته‌ای، نه اینکه گفته باشند، مثلِ این است، «خشى ان ينكر عليه اتساعه فى الكلام» امام احتیاط کردند که به واسطه‌ی این اندازه وسعت دادنِ کلام از ایشان انتقاد شود، می‌گوید: «فاخذ فى الاعتذار عن ذلك» باید اعتذار کنید تا… این تکرار کردن یک سرّی دارد، وقتی من در محضرِ بزرگی رفته‌ام و یک مطلبی را چند مرتبه تکرار می‌کنم، می‌گویند: دیگر بس است، می‌گویم: نمی‌خواهم زیاد حرف بزنم، مصلحت این است، اجازه بدهید بگویم که چرا چهار مرتبه گفتم.

پس یک سرّی دارد، می‌دانم تکرار کردم، اما این برای این نیست که من گناهانِ خود را بد نمی‌دانم یا فراموش کرده‌ام، چرا؟ به گناه چه ربطی دارد؟… به علّتِ دوم توجه کنید، می‌گوید: اگر یک بنده‌ای مراقبِ خدا باشد و گناه کرده باشد، کارِ او به جایی می‌رسد که اصلاً زبانِ او خشک می‌شود، می‌خواهد این را برساند که خدایا! من که حرف می‌زنم، اولاً نمی‌خواهم نعوذبالله زیاد حرف بزنم، یک فلسفه‌ای دارد که می‌گویم، ثانیاً نه این است که گناهِ خود را فراموش کرده باشم، درست است که این گناهانی که من دارم اصلاً نباید اجازه می‌داد من الآن حرف بزنم، می‌گوید:  «و ذلك ان العبد المراقب لربه الخائف من ذنبه اذا علم اطلاع الله تعالى عليه، و تحقق ان لا منجى منه الا اليه، امتلا قلبه هيبه، و انقبضت نفسه حياء، و ارتعدت فرائصه رهبه، فاقتضى ذلك ان لا يطاوعه لسانه بلفظ و لا جنانه بمعنى و لا جوارحه بحركه»[8] اگر درست فکر کند که من چه کاری کرده‌ام و در مقابل چه کسی هستم، دیگر اصلاً زبانِ او کار نمی‌کند، حضرت سجّاد علیه السلام می‌خواهند این‌ها را به مت القاء کنند، نه این باشد که واقعاً خودشان بخواهند بگویند خدایا ببخشید من زیاد گفته‌ام، نه! می‌خواهد به ما بگوید که اولاً اگر در حضورِ بزرگ زیاد صحبت کردید متوجّه بشوید، بعد هم اگر حقایقِ گناهانتان را بدانید، اصلاً اینقدر جرأت نمی‌کنید که حرف بزنید، زبانِ شما خشک می‌شود.

پس دو جهت شد، یکی معذرت‌خواهی از تکرارِ کلام و دوم اینکه اصلاً گناه نباید می‌گذاشت من حرف بزنم.

«فَمَا کلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی، وَ لَا نِسْیانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی» نه نسبت به گناهانِ خود جاهل هستم و نه بدی‌های خود را فراموش کرده‌ام، «لَکنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُک وَ مَنْ فِیهَا» خدایا! تکرار می‌کنم که آسمانِ تو و کسانی که در آسمان هستند بشنود، همه بدانند من به گناهِ خود اقرار کردم، «وَ أَرْضُک وَ مَنْ عَلَیهَا» و زمینِ تو و آن کسانی که روی زمینِ تو هستند بشنوند… چه چیزی را بشنوند؟ «مَا أَظْهَرْتُ لَک مِنَ النَّدَمِ» این پشیمانی که من ظاهر کرده‌ام را بشنوند و همه بدانند که من پشیمان شده‌ام، «وَ لَجَأْتُ إِلَیک فِیهِ مِنَ التَّوْبَةِ» توبه‌ی من را بشنوند… اگر بشنوند چه می‌شود؟

پس چه شد؟ خدایا! من نمی‌خواستم تکرارِ مکرّرات کنم، تکرار کردم که آسمانِ تو و اهلِ آن بشنوند، و زمینِ تو و اهلِ آن بشنوند، اگر بشنوند چه می‌شود؟ «فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِک یرْحَمُنِی لِسُوءِ مَوْقِفِی» بلکه خدایا بعضی از این اهلِ آسمان و اهلِ زمین که می‌شنوند به رحمتی که تو در دلِ آن‌ها می‌اندازی به من رحم کنند، بخاطرِ این جایگاهِ بدی که من دارم، «أَوْ تُدْرِکهُ الرِّقَّةُ عَلَی لِسُوءِ حَالِی» بعضی از آن‌ها دل‌شان به من بسوزد و بر من رقّت بگیرند، اگر بشنوند و دل‌شان بسوزد و رقّت بگیرند چه می‌شود؟ «فَینَالَنِی مِنْهُ بِدَعْوَةٍ» یک دعا در حقِّ من کنند، «هِی أَسْمَعُ لَدَیک مِنْ دُعَائِی» آن دعای آن‌ها در نزدِ تو شریف‌تر از دعای خودم باشد، «أَوْ شَفَاعَةٍ أَوْکدُ عِنْدَک مِنْ شَفَاعَتِی» یک شفاعتی بکند که از شفاعتی که من می‌خواهم مؤکّدتر باشد، «تَکونُ بِهَا نَجَاتِی مِنْ غَضَبِک وَ فَوْزَتِی بِرِضَاک» اصلاً ممکن است این‌ها صدای من را بشنوند و یک کاری کنند که من از عذابِ تو نجات پیدا کنم و رستگار بشوم.

این مضامین جز در صحیفه سجّادیّه، هیچ جای دیگری نیست.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


پی نوشت:

[1] سوره مبارکه غافر، آیه 19

[2] معاني الأخبار، ص: 147

[3] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 452 (والخطرات: جمع خطرة، وهي ما يخطر ويرد على القلب مما ليس للعبد فيه تعمل ويسمى الخاطر. قال بعض العلماء: وهو على أربعة أقسام: رباني، وهو اول الخواطر، وهو لا يخطئ أبدا، وقد يعرف بالقوة والتسلط وعدم الاندفاع بالدفع. وملكي، وهو الباعث على مندوب أو مفروض، وبالجملة: كل ما فيه صلاح، ويسمى إلهاما. ونفساني، وهو ما فيه حظ للنفس، ويسمى هاجسا. وشيطاني، وهو ما يدعو إلى مخالفة الحق، قال الله تعالى: «الشيطان يعدكم الفقر ويامركم بالفحشاء»)

[4] سوره مبارکه بقره، آیه 268

[5] الجامع الصغير: ج ١ ص ٩٥، نهج الفصاحة: ص 178 ح 883، وفيهما: فأما لمة الشيطان فإيعاد بالشر وتكذيب بالحق.

[6] اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک، وَ لَا شَفِیعَ لِی إِلَیک فَلْیشْفَعْ لِی فَضْلُک، وَ قَدْ أَوْجَلَتْنِی خَطَایای فَلْیؤْمِنِّی عَفْوُک

[7] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 462 (فكأنه عليه السلام خشي أن ينكر عليه اتساعه في الكلام بالتوبة، واسترساله في النطق بطلب المغفرة، فأخذ في الاعتذار عن ذلك وبيان الباعث له عليه.)

[8] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 462 (إذا كان حالي على ما وصفت من فقدان الخفير والشفيع وإيجال الخطايا، فما كل ما نطقت به عن جهل مني إلى آخره. وذلك أن العبد المراقب لربه الخائف من ذنبه إذا علم اطلاع الله تعالى عليه، وتحقق أن لا منجى منه إلا إليه، امتلأ قلبه هيبة، وانقبضت نفسه حياء، وارتعدت فرائصه رهبة، فاقتضى ذلك أن لا يطاوعه لسانه بلفظ ولا جنانه بمعنى ولا جوارحه بحركة، فإن فعل شيئا من ذلك فعله تكلفا وتعاطاه تعسفا، ولذلك قال بعضهم: ينبغي لمن ذكر ذنبا أن ييبس لسانه على حنكه من خشية الله تعالى.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *