«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
مقدّمه
حتماً خاطرِ مبارکتان مستحضر است که بحثِ ما در دعای توبه است، منتها بنده خدمت شما عرض کردم که ما برای توبه مسائلی داریم که این هفته باید به آن مسائل رسیدگی کنیم، و البته شما اهلِ فضل هستید، به خودتان نگاه نکنید، این مسائل تاکنون خیلی در جامعه گفته نشده است، یک توبهای شنیدهایم، اما مباحثی در توبه هست که الآن خواهید دید این مباحث اصلاً در جامعه گفته نمیشود. بنده دیدم حیف است که این مباحث را محضر شما عرض نکنم.
توبهی مبعّضه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
ما اینجا چند مسئله داریم، یکی این است: «اختلف في أن التوبة هل تصح من قبيح دون قبيح و تسمى التوبة المبعضة»[1] این مطلبِ خیلی تازهای است، میگوید: علماء در این اختلاف کردند که آیا میشود انسان از یک گناهی توبه کند و از گناهِ دیگری توبه نکند؟ و به این توبه «توبهی مُبَعَّضه» گفته میشود، یعنی توبه با تبعیض است.
مثلاً خدای نکرده کسی میگوید: من هم دزد هستم و هم شراب میخورم، ولی شرابخوری را توبه میکنم تا ببینم دزدی چه میشود! یا دزدی را توبه میکنم تا ببینم شرابخوری چه میشود!
میگوید: «فذهب أبو هاشم وجماعة إلى عدم الصحة» وقتی «أبو هاشم» میگوید مقصودِ او «ابوهاشم جُبائی» است، ابوهاشم یک متکلِّمِ معتزلی بوده است، به این پدر و پسر «جبائیین» میگفتند، اینها از علمای کلامِ معتزله بودند، ابوهاشم و جامعتی به سوی عدمِ صحّت رفتند، یعنی گفتند: نه! اینطور نمیشود. میگوید: «قالوا: لأن التوبة عن القبيح إنما هو لقبحه وهو عام» توبه از یک چیزِ قبیحی بخاطرِ قبحِ آن است و این هم عام است، «فلو تاب من قبيح دون قبيح كشف ذلك عن كونه تائبا لا لقبحه» خلاصه اینها قبول نکردهاند.
اینجا یک ظریفهای وجود دارد که به آن دقّت بفرمایید که به رأیِ صحیح برسیم که آیا این نوع توبه میشود یا نمیشود.
سیّد علیخان مدنی رضوان الله علیه مؤلّفِ کتاب «ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیّد السّاجدین» میفرماید: «و ذهب الجمهور من الفريقين إلى الصحة»[2] جمهوری از فریقین، از سنّی و شیعه قائل به صحّت شدند، چرا؟ «قالوا: لأن الأفعال تقع بحسب الدواعي وتنتفي بحسب الصوارف» میگوید: افعال بر حَسَبِ دَواعی واقع میشود، ما در فارسی به دَواعی میگوییم «انگیزهها»، داعی به معنیِ انگیزه است، افعال با یک انگیزههایی واقع میشود، و یک چیزهایی هم هست که اینها را «صَوارِف» میگویند، یعنی چیزهایی که اجازه نمیدهند انسان آن کار را انجام دهد، پس بنابراین افعال بر حسبِ دَواعی واقع میشود و بر حَسبِ صَوارِف هم منتفی میشود.
الآن میگوید: اگر این شخص برای این کار یک داعی داشت «فإن الأفعال الكثيرة قد تشترك في الدواعي» افعالِ زیادی در دواعی شریک میشوند، یعنی در انگیزهها، «ثم يؤثر صاحب الدواعي بعض تلك الأفعال على بعض» میگوید: دواعی مشترک است، مثلاً برای ده کارِ متفاوت انگیزه داری، ممکن است آن شخص بعضی را برای بعضی ایثار کند، یعنی بعضیها را مقدّم بدارد، مثلاً بگوید: من الآن فعلاً این سه کار را انجام بدهم تا ببینم برای مابقیِ کارها چه میشود، «ثم يؤثر صاحب الدواعي بعض تلك الأفعال على بعض، بأن يرجح دواعيه إلى ذلك الفعل بما يقترن به من زيادة الدواعي، فلا استبعاد في كون قبح الفعل داعيا إلى الندم على ذلك البعض» اصلِ ریشهی توبه پشیمانی است، این در اختیارِ من و شما نیست، وقتی ریشهی توبه پشیمانی است، اگر چنانچه پشیمانی حاصل نشد چه توبهای است؟
مثلاً دیدهاید که بعضی از عوام میگویند: من گذاشتهام که بروم مشهد توبه کنم! اصلاً معنیِ توبه را نمیفهمد، یعنی بگوید من بروم مشهد پشیمان شوم! اصلاً پشیمانی در اختیارِ تو نیست، اصلِ توبه پشیمانی است.
دقّت بفرمایید، میگوید: «ولو اشتركت القبائح في قوة الدواعي» اگر چند قبیح در دواعی شریک بشوند، یعنی انگیزهی این را دارد که چند قبیح را انجام بدهد، «ولو اشتركت القبائح في قوة الدواعي» من الآن چند عملِ زشت را انجام میدهم، میگوید: اینجا نمیشود تو توبه کنی و از این قبیح پیشمان بشوی و از آن قبیح پشیمان نشوی، «اشتركت في وقوع الندم» اینها در پشیمانی که اصلِ ریشه است شریک میشوند، اما…
اولاً که خدمتِ شما توضیح بدهم، در گذشته خدمتِ عزیزان گفتهام، (البته اینجا اضافه بر آن چیزهای دیگر هم داریم) توضیح دادیم که پشیمانی، خجالت، ترس، شادی و… اینها حالاتِ درونیِ بشر است و اینها بدونِ سَبَب واقع نمیشود.
مثلاً من الآن نشستهام، به من بگوید که کمی بترس! چه کار کنم؟ چون داعیِ ترس وجود ندارد، اما خدای نکرده یک مار از جایی در بیاید همه با یکدیگر فرار میکنند.
یک وقت من در جوانی در جایی منبر رفته بودم، دیدم مردم در میانِ صحبتِ ما هر کدام به طرفی فرار میکنند، پرسیدم که چه شده است؟ گفتند: یک عقربی در آمده است!
مثلاً شما یک فرش خریدهاید، مثلاً یک فرش که به اندازهی اتاقتان بوده است دستِ دوم از سمساری خریدهاید، مثلاً همسرتان راضی شد و فرزندانتان خوشحال شدند، اما ما الآن داعی نداریم که ناراحت باشیم، اما اگر صبح تماس گرفتند و گفتند: این فرش دزدی بوده است و برای یک طفلِ یتیم است، اصلاً پوستِ بدنِ تو جمع میشود، میگویید که تو را به خدا عجله کنید و یک ماشین تهیّه کنید و آن فرش را پس بدهید، اصلاً نمیدانید چطوری میروید آن فرش را پس میدهید، چرا؟ اگر داعیِ نَدَم (ندامت) باشد… آن انسانِ عوام که میگوید میخواهم بروم مشهد توبه کنم، نمیفهمد توبه یعنی چه! این را قبول بفرمایید.
توبه به معنایِ پشیمانی است، این باید یک سبب داشته باشد تا شما پشیمان شوید، الحمدلله الآن ما سببِ ترس نداریم و نشستهایم، مثلاً الآن به من بگویند شما امروز پشیمان بشوید، از چه پشیمان شوم؟ چون داعی ندارم.
اینجا علّامهی حلّی برای اینکه توبهی مبعّضه صحیح است یک دلیل آورده است، البته به شما بگویم ان شاء الله خدای متعال بحقِّ سیّدالسّاجدین علیه السلام توفیق بدهد با عافیت از همهی گناهان واقعاً توبه کنیم، اما بالاخره این یک بحثِ علمی است که توبهی مبعّضه قبول است یا خیر!
قدمای عرب یک حکایتی ساختهاند (البته خودِ آنها قبول کردهاند، اما من تصوّر میکنم که این حکایت را ساختهاند) «اعشا» یک شاعرِ خیلی توانمندی بوده است، ما دو «اعشا» داریم، یکی «اعشای کبیر» و یک «اعشا» بعد از آن است که او مدّ نظرِ ما نیست، به او «اعشای کبیر» میگویند.
گفتند: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم مبعوث شده است، او گفت: من هم یک قصیده میگویم و نزدِ ایشان میروم و ایمان میآورم، قسمتی از آن ساختگی است و قسمتی دیگر درست است، آن قسمتی که صحیح است این است که واقعاً این قصیده را گفت، به نظرِ من مسلمان از دنیا رفت، چون کسی قصیده بگوید و در آن قصیده بگوید تو رسول الله هستی، بالاخره این شهادتین است و خدای متعال قبول میکند، بهرحال میگویند ایشان قصیده را گفتند و سوار ناقهی خود شد تا برود حضرت را ببینید و قصیده را بخواند و به اسلام مشرّف شود.
مشرکین جلویِ او را گرفتند، پرسیدند: کجا میروی؟ گفت: ببینید او زناء و شراب را حرام میداند، زناء خودش مرا ترک کرده است، آن هیچ! شراب هم برویم ببینیم چه میشود، بلکه مهلتی گرفتیم و… (اینجاها ساختگی است) قصیدهاش درست است ولی این قسمت ساختگی است چون آیاتِ تحریمِ شراب هنوز نازل نشده بود، بعداً بیچاره آمد و ناقهی او رَم کردم و او را زمین زد و مُرد و به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم نرسید.
خلاصه بنده الآن چند گناه دارم، میخواهم از بعضیِ آن توبه کنم و بعضیِ دیگر باشد تا بعد، این چطوری است؟ عرض کردم که معتزلیها این را باطل میدانند، چون این یک بحثِ کلامی است علّامهی حلّی یک دلیل آورده است که دیگر هیچ کس نتوانسته است پاسخی بدهد، نه سنّی و نه شیعه! توجّه کنید که خیلی عالی است.
میفرماید: «وقال العلامة الحلي نور الله مرقده ولأن اليهودي لو سرق درهما ثم تاب عن اليهودية دون السرقة فإنه يكون مسلما بالإجماع»[3] یک یهودی یک دِرهَم دزدی کرد و سپس توبه کرد، یعنی از کُفر توبه کرد، از یهودیّت توبه کرد، این به اجماعِ مسلمین مسلمان حساب میشود، پس میشود! چون دو گناه بوده است، یکی دزدیِ دِرهَم بوده است و دیگری کُفر، از دزدیِ دِرهَم توبه نکرده است ولی از کُفر توبه کرده است، این به اجماعِ همه مسلمان حساب میشود، هیچ کس به او نمیگوید برگرد و ابتدا آن دِرهَم را بده و بعد بیا و شهادتین بگو! آن گناه سرِ جایِ خود است، اما الآن ایشان مسلمان محسوب میشوند.
پس تا اینجا این شد که توبهی مبعّضه صحیح است، میخواهیم مسئله را بدانیم، وگرنه عرض کردم که ان شاء الله خدای متعال توفیق بدهد که از همهی گناهانمان توبه کنیم.
«ذهب بعض المعتزلة»[4] بعضی از معتزله به این قول رفتند، «إلى أن التائب إن كان عالما بذنوبه على التفصيل وجب عليه التوبة عن كل واحد منها مفصلا، و إن علم بعضها مفصلا و بعضها مجملا وجب عليه التفصيل فيما علم مفصلا و الإجمال فيما علم مجملا» بعضی از معتزله گفتهاند که اگر تائب علی التفصیل بر گناهانِ خود واقف بشود، یعنی خوب در خاطر دارد، مثلاً خدای نکرده ده مرتبه شراب خورده است، ده مرتبه دل شکسته است، همهی اینها را تک تک به خاطر دارد، میگوید: اگر علی التفصیل در یاد داشته باشد، وقتی توبه میکند از هر کدام تک تک توبه کند، یا اگر اجمال بوده است و دقیقاً نمیداند، فقط آنقدر میداند که چند مرتبه فلان گناه را انجام داده است، چند مرتبه هم فلان گناه را مرتکب شد است، باید از آن مجملها توبه کند.
اینجا شیخ بهایی هم مطلبی فرمودهاند: «و قال العلامة البهائي: أما التوبة المجملة كأن يتوب عن الذنوب على الإجمال من دون تفصيلها و هو ذاكر للتفصيل، فقد توقف فيها المحقق الطوسي، و القول بصحتها غير بعيد، إذ لا دليل على اشتراط التفصيل» شیخ بهایی میفرماید: اگر انسان نمیداند خدای نکرده چند مرتبه شراب خورده است، خدای نکرده فلان قبیح چند مرتبه از او سر زده است، الآن بگوید: پروردگارا! آن چیزی که از من سر زده است، من از تمامِ آنها توبه میکنم، این صحیح است. چون اینجا شیخ بهایی با خواجه اختلاف دارد.
پس توبهی مبعّضه صحیح است.
توبهی موقّت
آیا توبهی موقّت هم صحیح است یا خیر؟ خیلی عجیب است!
مثلاً من توبه میکنم که یک سال خدای نکرده مسکرات نخورم، تا یک سال! آیا این صحیح است یا خیر؟
میفرماید: «أختلف في التوبة الموقتة»[5] در توبهی موقّت اختلاف شده است، «مثل أن لا يذنب إلى سنة» مثلاً تا یک سال گناه نکند، «فذهب بعضهم إلى بطلانها» یک عدّه گفتهاند این باطل است، «لانه اذا ندم على ذنب فى وقت و لم يندم عليه فى وقت آخر ظهر انه لم يندم عليه لقبحه» این اصلاً حرفِ صحیحی است، چون ریشهی گناه پشیمانی است، این انسان که میگوید من توبه میکنم که مثلاً تا یک سال شراب نخورم، اگر پشیمان میشد این کار را موقّت انجام نمیداد. این حرف کاملاً عقلی است.
البته بعضی اوقات توبهها توبههایِ خدایی نیست، توبه باید بر اساسِ پشیمانی و لِوَجه الله باشد، پشیمانیِ تنها هم کافی نیست، یک وجه برای خدای متعال باشد و یک وجه هم اینکه پشیمان باشد.
مثلاً الآن من اینجا به یک کودکی یک حرفی زدهام، پشیمان میشوم که ای دادِ بیداد… چرا گفتم؟ بلکه برود به پدرش بگوید… پدرِ او هم در جایی یک کارهای هست…
یکی از اولیاء خدا میگفت: در یک مدرسهی طلبگی طلّاب در حجره انگور میخوردند، یک کلاه نمدی هم در حیاط راه میرفت، این کلاه نمدی از اولیاء خدا بود…
چون اولیاء خدا که تابلو ندارند… فرمود: خدای متعال چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است، ولیِّ خود را هم بینِ همین مردم مخفی کرده است… فرمودند به کسی توهین نکنید، یک وقت دیدید آن شخص ولیِّ خداست.
یک سرهنگ در حمّام به مرحوم شاهآبادی گفته بود: مرتیکه! زود باش! (مرحوم شاهآبادی استادِ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه) آن زمان حمّامها تاریک بودند و چراغی نداشتند، مرحوم شاهآبادی هم پیرمرد بودند، همین که از خزینه بیرون آمدند آن سرهنگ این حرفِ زشت را به ایشان زده بود، آن سرهنگ همانجا درجا مُرد! مرحوم شاهآبادی بیرون میآیند که خودشان را خشک کنند، به ایشان میگویند: این سرهنگ مُرد! مرحوم شاهآبادی زار زار گریه کرده بودند و فرموده بودند: اگر چیزی به او گفته بودم او نمیمُرد!
ای مردم بترسید… یک زن دارید که جوابتان را نمیدهد، یک شوهر دارید که جوابتان را نمیدهد، سرِ خود را پایین میاندازد و میرود، بترسید! آنهایی که جواب میدهند کم خطر هستند، آنهایی که جواب نمیدهند خطرناک هستند! یک وقت میبینید آهِ او شما را بدبخت میکند.
خلاصه اینکه آن شخص میگفت یک کلاه نمدی در حیاط راه میرفت، یکی از علمای تهران که خدای متعال او را رحمت کند، او به طلبهها اشاره کرد که به آن شخص تعارف کنید، (میخواهم عنوانگرایی را بگویم)، گفتند: حاج آقا بفرمایید انگور بخورید، این کلاه نمدی بالا رفت و دو حبّه انگور خورد، بعد به آن عالِمِ تهرانی گفته بود: این طلبهها اگر بدونِ اشارهی تو به ما انگور میدادند به درجات میرسیدند.
ابتدا به ساکن کاری کنید، چه اشکالی دارد؟ حتماً باید بدانیم رئیسِ یک جایی هست؟ حتماً باید بدانیم عنوان دارد؟ الله اکبر از این عنوانگرایی…
بهرحال حالا من پشیمان شدم، شدهام، اما چرا شدهام؟ لِوَجه الله نیست…
پس توبه دو رُکن دارد، یکی پشیمانی است، و یکی اینکه برای خدای متعال باشد، لِوَجه الله باشد، مثلاً الآن من به این کودک حرفی زدهام، پیشِ خودم میگویم: ای خدا! اگر الآن برود به پدرش بگوید… پدرِ او هم فلانکاره است و دیگر هیچ…
مثلاً مطلبی گفتم و همسرم شنید، ای وای که بلکه امشب قهر کند، بلکه امشب دیگر سرِ سفره نیاید… اینها توبه نیست، در توبه باید اوّل پشیمانی باشد و دوّم اینکه برای خدای متعال باشد.
میفرماید: این انسان که میگوید من تا یک سال توبه میکنم تا شراب نخورم، مشخّص است که اصلاً برای این قبح پشیمان نشده است، اگر پشیمان میشد برای آن وقت تعیین نمیکرد.
سیّد میفرماید: «و الحق ان اشتراط العزم على عدم العود ابدا يقتضى بطلانها»[6] یکی از شرایطِ توبه این بود که ما قرار میگذاشتیم که دیگر اصلاً برنگردیم، توبه را نشکنیم، میگوید این قرار با آن اصل منافات دارد، تائب نباید برگردد.
ما در دعاها میخوانیم که خدایا کمک کن من برنگردم، «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»[7] نصوح به توبهای میگویند که دیگر برگشتی در آن نباشد، پس اگر در آن برگشت باشد مشخّص است که باطل است، چرا؟ «و الحق ان اشتراط العزم على عدم العود ابدا» این شرطِ عزم بر عدمِ عود که در توبه میگذارند «يقتضى بطلانها» بطلانِ این توبهی موقّت را اقتضاء میکند.
میفرماید: «قال شيخنا البهائى قدس سره»[8] این قدس سره یعنی چه؟ دعای خیلی زیبایی است، یکی از همشهریانِ ما (خودم را عرض میکنم)… درست میکنند دیگر… برای همه درست میکنند، ماشاءالله ایران مانندِ بهشت است، حالا ما هم سهمیّهای داریم، خلاصه هر شهری از این چیزها یک سهمیّهای دارد…
به یکی از همشهریانِ ما گفتند: قدس سره یعنی چه؟ گفته بود که فکر کنم حوالیِ «دَمِت گَرم» باشد…
قدس سره یعنی روحِ او مقدّس باشد، مقصود از «سِرُه» روح است.
«قال شيخنا البهائى قدس سره فى شرح الاربعين» شیخ قدس سره در شرح اربعین فرموده است: «العزم على عدم العود الى الذنب فيما بقى من العمر لابد منه فى التوبه» عزم بر اینکه من به این گناه برنمیگردم باید تا آخر عمر باقی بماند.
پس توبهی موقّت یک خواب و خیال است.
تا چه زمانی توبه قبول است؟
توبه تا چه زمانی قبول است؟ میفرمایند: مادامی که علائمِ حتمیّهی مرگ ظاهر نشده، توبه قبول است. اگر علائمِ حتمیّه ظاهر شد و یا یک وقت ملک الموت را دید دیگر توبه قبول نیست.
از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایت نقل میکنند که فرمودند: «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ»[9] هر کس یک روز به مرگِ او مانده است توبه کند خدای متعال قبول میکند، قبلِ آن میفرماید: «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ» هر کس یک هفته مانده به مرگِ خود توبه کند توبهی او قبول است، فرمود: «ثمَّ قَالَ إِنَّ اَلْجُمُعَةَ لَكَثِيرَةٌ» یعنی یک هفته زیاد است.
چون «جمعه» دو معنا دارد، یک معنای آن همان جمعه است که در آن نماز جمعه میخوانند، یک معنای جمعه هم به معنیِ هفته است.
«مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ» یعنی یک هفته مانده «ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْجُمُعَةَ لَكَثِيرَةٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ» یک روز به مرگِ او مانده توبه کند، توبهی او قبول است. «ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْيَوْمَ لَكَثِيرٌ» فرمود: یک روز زیاد است، «مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ» مثل اینکه این را دو مدل خواندهاند، یک بار مجهول و یک بار معلوم، « قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ» یعنی قبل از اینکه عیناً علائم مرگ را ببیند، اگر علائمِ حتمیّه یا ملک الموت را دید، دیگر توبه قبول نیست.
اینجا آیهی آن را هم فرموده: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ»[10] توبه برای آنهایی نیست که گناهانی میکنند، یا توبه میکند و میرود، اما اینجا اینطور نیست، به آیه توجّه کنید:
«وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» اما آنها که گناه میکنند و توبه نمیکنند، تا مرگِ آنها میرسد میگویند که الآن توبه میکنم، توبهی او قبول نیست.
فرعون هم گفت دیگر! گفت: من الآن ایمان آوردم! «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ»[11] همان فرعون که «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»[12] میگفت، «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ» دید دیگر در حالِ خفه شدن است، چون دنبالِ حضرت موسی علیه السلام رفت، آن آب به معجزهی حضرت موسی علیه السلام جدا شده بود، فرعون هم چون فکر میکرد آن آب برای همه باز شده است وارد شد، خلاصه اینکه آب آمد و او را در بر گرفت، که ملائکه به او گفتند: «آلْآن؟»
میدانید که ما در قرآن چند «آلْآن» داریم، «آلْآن» در اصل «أ الان» است، مانندِ «آلله خَیرٌ» که میگویند، در اصل «أ الله» است، همزهی آن همزهی استفهام است، مثلاً «أ الله خَیرٌ» آیا خدا بهتر است یا این بُتهایِ شما؟ آنجا میگویند: «آلله خَیرٌ» «أ الله»
الآن هم «أ الان» میشود «آلْآن»، که خطاب رسید «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ»[13] الآن میخواهی توبه کنی؟ دیگر گذشته است، یک معجزهای در اینجا هستت که میفرماید: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ»[14] نمیگوید «نُنَجِّيكَ» یعنی نجاتت میدهیم، میگوید: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ» جسدِ تو را، لاشهی تو را نجات میدهیم، اجازه نمیدهیم که بدنِ تو ناپدید بشود، «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» برای نسلهای بعدی نشانه باشی، الآن آن جسدِ فرعون هست، همان کسی که میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى» میتوانید الآن آنجا بروید و از آن فیلم هم تهیّه کنید!
جمعبندیِ بحث
پس بنابراین جمعبندی این شد که توبهی مبعّضه صحیح است، عرض کردم که ما نباید آنطور توبه کنیم، اما اگر یک زمانی پیش آمد و گیر کردیم، باید مسئلهی خودمان را بدانیم.
آیا در توبه باید به تفصیل به گناهانِ خود واقف شود یا به اجمال؟ نه، اگر چنانکه به تفصیل واقع نشد و بگوید: خدایا! هرچه که از من سر زده است، من از آنها توبه میکنم، هرچه که بوده توبه میکنم.
توبهی موقّت هم که باطل است، اینجا عرض کردیم که چون مشخّص میشود طرف پشیمان نشده است، چون ریشهی توبه پشیمانی است.
بحثِ گناهانِ کبیره میماند که ان شاء الله آن را در هفتهی آینده میخوانیم.
خدای متعال روحِ شهید دستغیب را شاد کند، ایشان کتابی به نامِ «گناهانِ کبیره» داشتند، ایشان در یک مجلسی وارد شده بودند و گفته بودند: حضرت آیت الله دستغیب صاحبِ «گناهانِ کبیره» وارد میشود! ایشان فرموده بودند: مؤمن! ما یک کتابِ «قلبِ سلیم» هم داریم!
زمانی هم که علائمِ حتمیّهی مرگ ظاهر شود توبه قبول نیست.
اگر پشیمانی برای ضرر باشد، مثلاً یک کسی میگوید: میدانی این مشروب که میخوری ریهی تو را از بین میبرد، طرف هم میگوید: پس دیگر نمیخورم. این کار برای خدای متعال نیست، بلکه برای ریهی آن شخص بوده است، این هم قبول نیست.
برای توبه اولاً باید شخص پشیمان باشد، دوماً اینکه فقط برای خدای متعال باشد.
میگوید اگر کسی از خوفِ خدا، یا از اشتیاقِ جوار خدا در نماز گریه کند، نماز او باطل نیست، مثلِ آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه، من در مجلسِ ختمِ ایشان گفتم که مولوی میگوید: از فقیهی پرسیدند فلانی در نماز گریه میکند، حکمِ آن چیست؟ گفت: آن را گویند آبِ دیده، باید دید که چه دیده!
بله! او آقای بهجت است که گریه میکند.
اما اگر یک نفر عقب افتاده مثل من و امثالِ من به یادِ گناهانِ خود افتاد و پیش خود فکر کرد که من عجب بندهی بدی هستم، از این طرف میگویم «ایّاکَ نَعبُد» و از آن طرف هم گناه میکنم، خلاصه گریهای کرد… عیبی ندارد، نماز رنگینتر هم میشود، ولی یک زمانی هم هست که نه! برایِ امرِ دنیا گریهاش گرفت، آن نماز قطعاً باطل است و باید آن را اعاده کند.
پس همینطور توبه هم باید برای خدا باشد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
پی نوشت
[1] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 423 (اختلف في أن التوبة هل تصح من قبيح دون قبيح وتسمى التوبة المبعضة أم لا؟ فذهب أبو هاشم وجماعة إلى عدم الصحة، قالوا: لأن التوبة عن القبيح إنما هو لقبحه وهو عام، فلو تاب من قبيح دون قبيح كشف ذلك عن كونه تائبا لا لقبحه)
[2] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحات 423 و 424 (وذهب الجمهور من الفريقين إلى الصحة، قالوا: لأن الأفعال تقع بحسب الدواعي وتنتفي بحسب الصوارف، فإذا ترجح الداعي وقع الفعل، فجاز أن يرجح فاعل القبائح دواعيه إلى الندم عليها، وذلك بأن يقترن بعض القبائح بأمر زائد، كعظم الذنب أو كثرة الزواجر عنه أو الشناعة عند العقلاء عند فعله، فإن الأفعال الكثيرة قد تشترك في الدواعي ثم يؤثر صاحب الدواعي بعض تلك الأفعال على بعض، بأن يرجح دواعيه إلى ذلك الفعل بما يقترن به من زيادة الدواعي، فلا استبعاد في كون قبح الفعل داعيا إلى الندم على ذلك البعض، ولو اشتركت القبائح في قوة الدواعي اشتركت في وقوع الندم، ولم يصح الندم على بعض دون آخر)
[3] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 424
[4] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 424 (ذهب بعض المعتزلة إلى أن التائب إن كان عالما بذنوبه على التفصيل وجب عليه التوبة عن كل واحد منها مفصلا، وإن علم بعضها مفصلا وبعضها مجملا وجب عليه التفصيل فيما علم مفصلا والإجمال فيما علم مجملا)
[5] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحات 424 و 425 (أختلف في التوبة الموقتة مثل أن لا يذنب إلى سنة، فذهب بعضهم إلى بطلانها، لأنه إذا ندم على ذنب في وقت ولم يندم عليه لقبحه، و الا ندم عليه فى جميع الاوقات، و اذا لم يكن ندمه لقبحه لم يكن توبه)
[6] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 426 (و الحق ان اشتراط العزم على عدم العود ابدا يقتضى بطلانها، فمن اشترطه- و هم الشيعه و المعتزله- قال بالبطلان، و من لم يشترطه- و هم الاشاعره- قال بالصحه. لكن صرح بعضهم ان النادم على المعصيه لا يخلو من ذلك العزم البته على تقدير الحضور و الاقتدار.)
[7] سوره مبارکه تحریم، آیه 8 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)
[8] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه 426 (قال شيخنا البهائى قدس سره فى شرح الاربعين: العزم على عدم العود الى الذنب فيما بقى من العمر لابد منه فى التوبه)
[9] بحارالأنوار، جلد 6، صفحه 19 (مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلسَّنَةَ لَكَثِيرَةٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلشَّهْرَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْجُمُعَةَ لَكَثِيرَةٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَلْيَوْمَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ)
[10] سوره مبارکه نساء، آیه 18 (وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا)
[11] سوره مبارکه یونس، آیه 90 (وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ)
[12] سوره مبارکه نازعات، آیه 24 (فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى)
[13] سوره مبارکه یونس، آیه 91 (آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)
[14] سوره مبارکه یونس، آیه 92 (فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ)