بررسی روایت دوم  

این روایت را مرحوم مجلسی در بحارالانوار به نقل از الغیبه نعمانی ذکر می کند و در هیچ منبع دیگری (شیعه و سنی) نیامده است.

[الغيبة للنعماني‏] عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع حَدَّثَ عَنْ أَشْيَاءَ تَكُونُ بَعْدَهُ إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَتَى يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِينَ قَالَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِينَ حَتَّى يُسْفَكَ الدَّمُ الْحَرَامُ ثُمَّ ذَكَرَ أَمْرَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ وَ قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ وَ غَلَبَ عَلَى أَرْضِ كُوفَانَ وَ الْمُلْتَانِ وَ جَازَ جَزِيرَةَ بَنِي كَاوَانَ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِيلَانَ وَ أَجَابَتْهُ الْآبُر وَ الدَّيْلَمُ [1]وَ ظَهَرَتْ لِوَلَدِي رَايَاتُ التُّرْكِ مُتَفَرِّقَاتٍ فِي الْأَقْطَارِ وَ الْحَرَامَاتِ [الْجَنْبَاتِ‏] وَ كَانُوا بَيْنَ هَنَاتٍ وَ هَنَاتٍ إِذَا خَرِبَتِ الْبَصْرَةُ وَ قَامَ أَمِيرُ الْإِمْرَةِ فَحَكَى ع حِكَايَةً طَوِيلَةً ثُمَّ قَالَ إِذَا جُهِّزَتِ الْأُلُوفُ وَ صَفَّتِ الصُّفُوفُ وَ قُتلَ الْكَبْشُ الْخَرُوفَ هُنَاكَ يَقُومُ الْآخِرُ وَ يَثُورُ الثَّائِرُ وَ يَهْلِكُ الْكَافِرُ ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ الْمَأْمُولُ وَ الْإِمَامُ الْمَجْهُولُ لَهُ الشَّرَفُ وَ الْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ لَا ابْنٌ مِثْلَهُ يَظْهَرُ بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ فِي دَرِيسَيْنِ بَالِيَيْنِ  يَظْهَرُ عَلَى الثَّقَلَيْنِ وَ لَا يَتْرُكُ فِي الْأَرْضِ الْأَدْنَيْنَ طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ زَمَانَهُ وَ لَحِقَ أَوَانَهُ وَ شَهِدَ أَيَّامَهُ .[2]

شيخ نعماني در کتاب مذکور بسند معتبر از حضرت امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق روايت کرده است که آن حضرت فرمود که، روزي حضرت امير المؤمنين و امام المتقين علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ خبر مي دادند از وقايعي که بعد از آن حضرت به ظهور آيد تا ظاهر شدن قائم آل محمد ـ عليه السلام ـ پس حضرت سيد الشهداء حسين بن علي ـ عليه السلام ـ فرمودند که يا امير المؤمنين! چه وقت حق سبحانه و تعالي زمين را از ظالمان پاک خواهد کرد؟ ‌حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود که خداي تعالي زمين را از لوث کافران پاک نخواهد کرد تا خون حرام بسيار به زمين ريخته شود. بعد از آن پادشاهان بني اميه و بني عباس را به تفصيل بيان فرمودند. در حديث طولاني که راوي اختصار کرده است. پس فرمود که:

« هرگاه، خروج کند پادشاهي از خراسان و غالب شود بر زمين کوفه و ملتان و بگذرد از جزيره بني کاوان که در حوالي بصره است، و خروج کند از ما پادشاهي در گيلان و او را اجابت کنند و ياري نمايند اهل ابر ـ که در حوالي استراباد است ـ و ديلم ـ که قزوين و حوالي آن است ـ و ظاهر شود از براي فرزند من عَلَماي ترکان، و متفرق شوند اطراف عالم و در مکان هاي شريف و جنگها و فن‌هاي عظيم ايشان رو دهد، در وقتي که جنگ کننده در بصره و برخيزد پادشاه پادشاهان. ـ پس حکايت طولاني بيان فرمودند که راوي از ميان انداخته است، پس فرمودند ـ : که آن گاه تهيه کرده شود چندين هزار لشکر برکشيده صفها، و بکشد قوچ فرزند خود را، در آن هنگام ديگري پادشاه شود، امامي که مردم قدرش را ندانند يا پي به مکانش نبرند. او راست شرف و فضيلت بر عالميان و او از فرزندان تست اي حسين. وصف آن نمي‌توان کرد. مثل او کجا بهم مي رسد؟ ظاهر شود در ميان دو رکن کعبه معظمه با جماعتي اندک، و بر جن و انس غالب گردد و مردم دون، يعني کافران و ظالمان را از زمين براندازد. خوشا حال کسي که زمان او را دريابد و به روزگار دولت او برسد و در خدمتش حاضر گردد.» .

***

این روایت یکی از دلایل کسانی است که خراسانی را از علائم ظهور و احیاناً چهره او را مثبت دانسته، می‌باشد.                         

***

   بررسی سندی روایت

[الغيبة للنعماني‏] عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ (انصاری) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع

ما در بررسی سندی به إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ، که سند به وی منتهی می‌شود اکتفا می کنیم.

قال ابن الغضائري: لا نعرفه الا بما ينسب إليه عبد الله بن محمد البلَوى، وينسب إلى أبيه عبيد الله بن العلاء عمارة بن زيد، وما يسند إليه (اعتماد نمی‌کند به او) الا الفاسد المتهافت، قال: وأظنه اسما موضوعا على غير واحد. أقول (علامه حلی): وهذا لا اعتمد على روايته، لوجود طعن هذا الشيخ فيه، مع اني لم اقف له على تعديل من غيره (کسی را نیافتم که إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ را تعدیل نماید. [3]

الرجل مجهول الحال و طعن ابن الغضائری قد عرفت حاله غیر مره (ابراهیم بن عبدالله مجهول حال است هرچند کتاب ابن غضائری را قبول ندارم).

قال سعد بن عبد الله أدرك الرضا  علیه السلام و لم يسمع منه فترك لذلك روايته[4]

سعد گوید: ابراهیم بن عبدالله امام رضا علیه السلام را درک کرده ولی روایتی از امام نقل نکرده است، به همین جهت روایتش ترک می شود. آری راوی که معاصر امام علیه السلام باشد ولی روایتی از امام نقل نکند این راوی مشکل دارد (ریگی در کفشش است.)

آیت الله طبسی: بعضی از اصحاب صحاح مثل بخاری، امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام را درک کرده است و با اینکه رحال و کثیر السفر برای نقل حديث بود و به محیط های علمی سر می‌زد، ولی یک روایت از ائمه معصومین علیهم السلام ما نقل نمی‌کند. معلوم می‌شود دشمنی و عداوت و کینه اشان باعث عدم نقل شده است. بخاری با اینکه از عمران بن حطان که آرزوی بوسه زدن بر دست ابن ملجم مرادی به خاطر کشتن امام علی علیه السلام دارد و یا از حریزی که روزی 140 بار مولا علی علیه السلام را نعوذ بالله لعن می‌کرد روایت نقل می کند ولی از امام علیه السلام نقل نمی‌کند. آیا این بزرگواران در حد یک راوی هم نبودند؟!

با اینکه وحید بهبهانی برای توثیق افراد بسیار سعي مشرب دارد و حدود 40 مورد برای توثیق افراد يا روايت آنان علاوه بر طرق مشهور بیان می کند ولی باز ترک و نپذیرفتن روایت ابراهیم بن عبدالله را به خاطر عدم نقل از امام علیه السلام با وجود درک زمان امام علیه السلام قبول دارد.

مجهول در اصطلاح مشهور یکی از الفاظ جرح و نشان ضعف است ولی در اصطلاح مامقانی مجهول یعنی بعد از تحقیقات در مورد فلان شخص به جایی نرسیده است.[5]

فرزند ایشان هم می‌گوید: در صورت اعتماد به تضعیف ابن غضائری شخص ضعیف، و در صورت عدم اعتماد مجهول الحال می شود.

هرچند نتیجه یکی است ولی نظر ما (آیت الله طبسی) این است که راوی ضعیف است گرچه کتاب ابن غضائری را قبول نداریم. پس روایت سندش مشکل دارد.

نسبت به عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) هم، کتب رجالی مانند جامع الرواة، صاحب تنقیح، رجال خوئی، قدما و نامی از او به میان نیاورده‌اند؛ فقط الغیبه نعمانی 13 روایت از عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى نقل می‌کند؛ ولی آیا نقل نعمانی باعث وثاقت است؟! انتخاب وثاقت یا عدم وثاقت به مبنای هر شخص بر می‌گردد. [6]

نتیجه نهائی

 اگر از طریق قوت متن وارد شویم و یا روایت را به عنوان موید روایت دیگر قرار دهیم، می توانیم از سند صرف نظر کنیم. و در صورتی‌ که روایات خراسانی به حد استفاضه برسد باز هم اغماض از سند مشکلی ندارد، هر چند به چنین استفاضه ای دست نیافتیم.

***

 

بررسی روایت سوم

حدثنا سعيد أبو عثمان عن جابر عن أبي جعفر قال يخرج شاب من بني هاشم بكفه اليمنى خال من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم[7].

ناقلین این روایت

کتاب عقد الدرر في أخبار المنتظر المقدسي الشافعي السلمي (ص171) وعرف الوردي السیوطی[8] (ج2 ص 68 ) و البرهان متقی هندی (ص151 ) هر سه از فتن ابن حماد نقل می‌کنند.

اما از شیعه سید ابن طاووس در الملاحم و الفتن خود (ص53 باب97) از فتن ابن حماد نقل می‌کند است البته قبل ازعبارت « من خراسان » « یاتی » اضافه دارد.

ملحقات مرحوم مرعشی نجفی هم ج29 ص 411،476و 605 در 3 جای کتاب خود از 3 کتاب عقدالدرر والفتن والبرهان نقل می‌کند. دیگر کسی از ما نقل نکرده است چون قبلاً هم گفتیم کتاب الفتن و صاحب کتاب (ابن حماد) از نظر شیعه اشکال دارد، این کتاب از نظر خود اهل سنّت هم دارای مشکل است.

***

بررسی سندی (با اغماض از مولِف و مولَف)

ابن حماد می‌گوید: حدثنا سعيد أبو عثمان عن جابر عن أبي جعفر (امام باقر علیه السلام)

ما هرچه در کتب رجالی شیعه جستجو کردیم سعيد أبو عثمان را نیافتیم. به نظر ما نه تنها مجهول بلکه مهمل (در کتب رجالی اسمش نیامده) است.

اما از نظر اهل سنت[9]:

در کتب اهل سنت به سعيد أبو عثمان، ابن زکریا القرشی و ابو عمرو مدائنی هم می گویند. نزد اهل عامه مورد اختلاف است.

 

نتیجه: حال با توصیفات مذکور آیا می‌توان به این روایت اعتماد کرد؟!

***

 

بررسی روایت چهارم

[إقبال الأعمال‏] وَجَدْتُ فِي كِتَابِ الْمَلَاحِمِ لِلْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَخْبِرْنِي بِمَا أَسْتَرِيحُ إِلَيْهِ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَيْسَ يَرَى أُمَّةُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِي فُلَانٍ مُلْكٌ حَتَّى يَنْقَرِضَ مُلْكُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْكُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتَ يُشِيرُ بِالتُّقَى وَ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا يَأْخُذُ فِي حُكْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ ثُمَّ يَأْتِينَا الْغَلِيظُ الْقَصَرَةِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَيْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ يَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً[10]

سید ابن طاووس روایت را از ملاحم بطائنی نقل می کند. روایت، علائم خراسانی را ذکر می کند. هرچند نامی از خراسانی در روایت نیامده است؛ ولی با توجه به عبارت «حَتَّى يَنْقَرِضَ مُلْكُهُمْ» منظور انقراض ملک عباسیان به دست خراسانی است. روایت مذکور را مرحوم مجلسی [11] از اقبال و اثبات الهداة[12] هم از بحار الانوار نقل می کند.

آقا بزرگ طهراني[13] بیش از 20 كتاب به نام ملاحم از شیعه نام می برد. یکی از این ملاحم، ملاحم بطائنی است و او کسی جز حسن بن علی بن أبی حمزه بطائنی نمی‌باشد. مرحوم ابن طاووس طبق بیان الذریعه در مورد ملاحم بطائنی می گوید: و هي نسخة عتيقة في خزانة مشهد الكاظم عليه السلام.

این روایت را ابن طاووس از بطائنی نقل می کند. آیا نقل سید از همان کتاب بطائنی است؟ آیا سید طریقی به آن کتاب دارد و به اصطلاح وجاده نيست؟ بر فرض قبول موارد مذکور، آیا می توان به بطائنی اعتماد کرد؟ قبلاً بیان شد که ایشان قابل اعتماد نیست؛ پس این روایت هم مشکل دارد.

***

 

بررسی روایت پنجم

رُوِيَ عَنْ بَشِيرٍ النَّبَّالِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  علیه السلام إذَ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ رَجُلٌ ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَنْقَى ثِيَابَكَ (چه لباسهای تمیزی) هَذِهِ!! قَالَ هِيَ لِبَاسُ بِلَادِنَا ثُمَّ قَالَ جِئْتُكَ بِهَدِيَّةٍ فَدَخَلَ غُلَامٌ وَ مَعَهُ جِرَابٌ (انبان) فِيهِ ثِيَابٌ فَوَضَعَهُ ثُمَّ تَحَدَّثَ سَاعَةً ثُمَّ قَامَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ بَلَغَ الْوَقْتُ وَ صَدَقَ الْوَصْفُ فَهُوَ صَاحِبُ الرَّايَاتِ السُّودِ مِنْ خُرَاسَانَ يَتَقَعْقَعُ ثُمَّ قَالَ لِغُلَامٍ قَائِمٍ عَلَى رَأْسِهِ الْحِقْهُ فَسَلْهُ مَا اسْمُكَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ اللَّهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُوَ هُوَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ قَالَ بِشْرٌ فَلَمَّا قَدِمَ أَبُو مُسْلِمٍ الکوفه جِئْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ الرَّجُلُ الَّذِي دَخَلَ عَلَيْنَا

از این روایت استفاده می شود که خراسانی همان ابو مسلم است و در زمانی آمده و جریانش تمام شده است.

ناقلین روایت

اولین منبع چاپ شده این روایت که الان در دست ماست، دلائل الامامة طبری شیعی[14] است. بعد از او اثبات الوصیه مسعودی[15] با کمی تفاوت نقل، بعد از او إعلام الوری که همان متن اثبات الوصیه است هر چند مدرک او نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیی (این کتاب در دسترس ما نیست) می باشد، بعد از او خرائج راوندی[16] (قبر شریفش در صحن حرم مطهر قم است)، بعد از او مناقب ابن شهر آشوب[17]، بعد اثبات الهداة حر عاملی[18]، بعد بحرانی[19] و بعد بحار[20]؛ این روایت را در منابع خودمان آورده‌اند، ولي از اهل سنّت کسی این روایت را نقل نمی کند.

***

بررسی سند روایت

دلائل الامامة محمد بن جرير الطبري (الشيعي) سلسله سند را اینگونه ذکر می‌کند:

بإسناده آخبرنی آبوالحسین محمد بن هارون عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله الكناني، عن موسى بن بكر، قال: حدثني بشير النبال، قال: كنت عند أبي عبد الله

اما محمد بن هارون موسی:

مرحوم خوئی می فرماید: نجاشی در مورد ایشان «رحمة الله علیه» گفته است. نکته ای را هم بنده (آیت الله طبسی) اضافه کنم؛ نجاشی در مورد پدرش گفته است: كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر والناس يقرأون عليه [21]من درس پدرش هارون می رفتم و پسرش هم در درس بود.

نجاشی گفته است: هم بحث بودیم آیا هم بحث بودن دلیل بر وثاقت است؟ به نظر ما هم بحث بودن و ترحم نشانه وثاقت نیست. مرحوم خویی هم این مبنا را قبول ندارد. مقدمه معجم رجال مرحوم خوئی ناظر به مقدمه مامقانی (سعه مشرب مامقانی در مورد توثیق افراد و ارائه طرق مختلف علاوه بر راه های توثیق مشهور) است. مرحوم مامقانی ترضی و ترحم را اماره حسن و مدح می داند؛ ولی مرحوم خوئیی قبول ندارد و ترضی را بر فاسق هم ممکن می داند.

نتیجه: محمد بن هارون توثیق ندارد.

 اما بشیر نبال:

مرحوم مامقانی به علامه اشکال می‌کند که اگر شما توقف در روایت وی می کنید؛ پس چرا اسم ایشان را در قسمت اول کتاب خلاصة الاقوال خویش میاورید؟ (چون روش علامه در خلاصة الاقوال اینگونه است که عدول را در قسمت اول و ضعاف را در قسمت دوم کتاب خود بیان میکند.)

آیت الله طبسی: اگر چه روش علامه بر همین مبناست ولی علامه تصریح بر خلاف روش دارد بنابراین ظاهراً اشکال مامقانی وارد نباشد.

[رجال الكشي‏] طَاهِرُ بْنُ عِيسَى الْوَرَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ رَآنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أُصَلِّي فَأَرْسَلَ إِلَيَّ وَ دَعَانِي فَقَالَ لِي مِنْ أَيْنَ أَنْتَ قُلْتُ مِنْ مَوَالِيكَ قَالَ فَأَيُّ مَوَالِيَّ قُلْتُ مِنَ الْكُوفَةِ فَقَالَ مَنْ تَعْرِفُ مِنَ الْكُوفَةِ قُلْتُ بَشِيرَ النَّبَّالِ وَ شَجَرَةَ قَالَ وَ كَيْفَ صَنِيعَتُهُمَا إِلَيْكَ (برخورد این دو نفر با تو چگونه است) قُلْتُ وَ مَا أَحْسَنَ صَنِيعَتَهُمَا إِلَيَّ (بسیار خوب است) قَالَ خَيْرُ الْمُسْلِمِينَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ مَا بِتُّ لَيْلَةً قَطُّ وَ للَّهِ وَ فِي مَالِي حَقٌّ يَسْأَلُنِيهِ ثُمَّ قَالَ‌اي شَيْ‏ءٍ مَعَكُمْ مِنَ النَّفَقَةِ قُلْتُ عِنْدِي مِائَتَا دِرْهَمٍ قَالَ أَرِنِيهَا فَأَتَيْتُهُ بِهَا فَزَادَنِي فِيهَا ثَلَاثِينَ دِرْهَماً وَ دِينَارَيْنِ.

ثُمَّ قَالَ تَعَشَّ عِنْدِي فَجِئْتُ فَتَعَشَّيْتُ عِنْدَهُ قَالَ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْقَابِلَةِ لَمْ أَذْهَبْ إِلَيْهِ فَأَرْسَلَ إِلَيَّ فَدَعَانِي مِنْ غَدِهِ فَقَالَ مَا لَكَ لَمْ تَأْتِنِي الْبَارِحَةَ قَدْ شَفَقْتَ عَلَيَّ قُلْتُ لَمْ يَجِئْنِي رَسُولُكَ فَقَالَ أَنَا رَسُولُ نَفْسِي إِلَيْكَ مَا دُمْتَ مُقِيماً فِي هَذِهِ الْبَلْدَةِ‌اي شَيْ‏ءٍ تَشْتَهِي مِنَ الطَّعَامِ قُلْتُ اللَّبَنَ فَاشْتَرَى مِنْ أَجْلِي شَاتاً لَبُوناً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عَلِّمْنِي دُعَاءً قَالَ اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ عَثْرَةٍ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ وَ يَا مَنْ أَعْطَى مَنْ سَأَلَهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً يَا مَنْ أَعْطَى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ سَعَةِ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ فَقَالَ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ ارْحَمْ شَيْبَتِي مِنَ النَّارِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ لَمْ يَرْفَعْهُمَا إِلَّا وَ قَدِ امْتَلَأَ ظَهْرُ كَفَّيْهِ دُمُوعاً [25]

امام صادق علیه السّلام به محمّد بن زیاد فرمود: چه كسى از اهل كوفه را مى شناسى؟ گفتم: بشیر نبّال و شجره، فرمود: با مؤمنین چگونه اند؟ بهترین مسلمانان كسى است كه به مسلمان كمك كند و به آن ها نفع رساند، سپس  فرمود: چه مقدار پول نزد تو هست؟ گفتم: دویست درهم، فرمود: نشانم بده، آن را نشان حضرت دادم، ایشان سه درهم و دو دینار بر آن افزودند. سپس فرمود امشب شام را پيش من بخور، من غذاى شب را خدمت ايشان صرف كردم ولى شب بعد خدمتش نرفتم.

فردا از پى من فرستاد رفتم فرمود: چرا ديشب نيامدى. بياد تو بودم و منتظرت شدم. عرض كردم كسى نيامد از طرف شما بمن خبر دهد. فرمود: من خودم خبر ميدهم تا وقتى در اين شهر هستى مهمان ما باش حالا بگو ببينم چه غذائى ميل دارى؟ عرض كردم شير. يك گوسفند شير دار براى من خريد عرض كردم آقا يك دعا بمن بياموز فرمود بنويس:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم يا من ارجوه لكل خير و امن سخطه عند كل شر يا من يعطى الكثير بالقليل. و يا من اعطى من سأله تحننا منه و رحمة يا من اعطى من لم يسأله و لم يعرفه، صل على محمّد و اهل بيته. و اعطنى بمسألتى اياك جميع خير الدنيا و جميع خير الآخرة فإنه غير منقوص ما اعطيت، و زدنى من سعة فضلك يا كريم» آنگاه دستهاى خود را بلند نموده فرمود: «يا ذا المن و الطول يا ذا الجلال و الاكرام يا ذا النعماء و الجود ارحم شيبتى من النار»

در اين موقع دست هاى خود را روى محاسن خويش گذاشت وقتى برداشت پشت دستهايش پر از اشك شده بود.

 

مرحوم مامقانی می فرماید: این روایت دلیل بر مدح بشیر است چون امام علیه السلام وقتی سوال از برخورد بشیر نبال و شجره نسبت به او (زید شحام) نمودند، و او برخوردشان را عالی توصیف کرد (ظاهراً زید شحام مشکل مالی داشته که آنها برطرف کرده بودند) امام علیه السلام فرمودند: خَيْرُ الْمُسْلِمِينَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ  از این عبارت امام علیه السلام و تطبیق آن بر بشیر، مدح و حُسن بشیر فهمیده می‌شود.

مرحوم خویی در معجم رجال خود می فرماید:

لکن سند الروایة ضعیف، و لاأقل من جهة صالح بن أبی حماد الرازی .[26]

مرحوم مامقانی می فرمایند: اقل ما یفیده ذلک حُسنه

آیت الله طبسی: آیا کمک امام علیه السلام به شخصی نشانه خوبی آن شخص یا از خوبی معِین است؟ خود امام صادق علیه السلام فرمودند: خَيْرُ الْمُسْلِمِينَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ

فرزند مرحوم مامقانی هم در تایید اعتبار بشیر به پدر خویش می گوید: روایت نقل شده در سندش محمد بن سنان است و شما محمد بن سنان را ثقه دانستید، پس این روایت مدح بشیر است « تکون حجة علیه لابد مِن عَده من الحسان».

آیت الله طبسی: ولی بنده نتوانستم به استناد این مطالب حَسن بودن و اعتبار بشیر را ثابت کنم مگر کسی با توجه به مطالب مامقانی ایشان را به مرحله حُسن برساند (ومانعی از ناحيه راویان دیگر در سند نباشد) در اینصورت روایت مشکلی ندارد.

***

 

بررسی روایت ششم

الْفَضْلُ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْفَرَجِ فَقَالَ لِي مَا تُرِيدُ الْإِكْثَارَ أَوْ أُجْمِلُ لَكَ فَقُلْتُ أُرِيدُ تُجْمِلُهُ لِي فَقَالَ إِذَا تَحَرَّكَتْ رَايَاتُ قَيْسٍ بِمِصْرَ وَ رَايَاتُ كِنْدَةَ بِخُرَاسَانَ أَوْ ذَكَرَ غَيْرَ كِنْدَةَ [27]

ابن اسباط از امام رضا نقل مي كند كه مردي از امام رضا علیه السلام در باره فرج سوال كرد، امام فرمودند: مي خواهى مفصل بيان كنم يا مجمل و سربسته؟ عرض كردم: «بطور اجمال بفرمائيد! فرمود: هنگامى كه پرچم هاى شهر قيس در مصر و پرچم هاى كنده در خراسان به حركت آمد موقع فرج است». البته راوي مردد است كه امام فرمودند: “كنده” يا كلمه ديگري را گفتند!

آیا این روایت دلالت بر اصل ظهور خراسانی و ارتباطی با علائم ظهور مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف دارد؟

آیت الله طبسی: سؤال از فرج است، فراز و نشیب هایی در تاریخ شیعه بوده که اگر به کسی کافر می گفتند برایش آسانتر بود تا به او شیعه گویند. در سال 407 در آفریقا وارد شدند (طبق نقل ابن اثیر) و جمیع شیعیان را حتی آنان که به مسجد پناهنده شدند قتل عام کردند. سخت ترین فشار‌ها را سلفی‌ها به شیخ مفید در بغداد وارد کردند، نامه امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را به شیخ مفید ببینید حضرت می فرماید: این آتش را اموی‌ها بپا کرده اند برای اینکه شما را مستاصل کنند، وارد درگیری ها نشوید.  

آقازاده مرحوم شرف الدین برای بنده تعریف می کرد که وقتی رژیم اشغالگر به جنوب لبنان حمله کرد آشپزخانه های آنها تا 6 ماه از کتابخانه های جنوب لبنان به عنوان سوخت استفاده می کردند.

در روایات داریم دو دفعه (سالهای 70 و 150) بنا بود فرج حاصل شود ولی خداوند تاخیر انداخت آیا این فرج منظور ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است؟ مسلماً ظهور امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نمی باشد چون تولد آن حضرت 255 ق است، پس منظور از فرج، گشایش در امور و کاهش سختی ها است.

پس این روایت: هم دلالتی بر علائم ظهور و خراسانی ندارد.

***

 

بررسی روایت هفتم

حدثنا محمد بن أ بی عمیر، قال: حدثنا جمیل بن دراج، قال: حدثنا زرارة بن أعین، عن أ بی عبدالله علیه السلام، قال: ا ستعیذوا بالله من شرالسفیانی و الدجال و غیرهما من أصحاب الفتن ثم یخرج الجرهمی من بلاد الشام و یخرج القحطانی من بلاد الیمن و لکل واحد مِن هولاء شوکة عظیمة فی ولایتهم و یغلب علی اهلها الظلم و الفتنة منهم فبینا هم کذلک یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود و السفیانی مِن الوادی الیابس مِن أودیة الشام و هو من ولد عتبه ا بن ا بی سفیان و هذا الملعون یُظهر الزهد قبل خروجه[28]

شاهد در « یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود » است که این روایت را جزو روایات خراسانی قرار می دهد.

بررسی روایت:

اولاً: این کتاب وجاده (پیدا شده) است یعنی طریقی به كتاب و مولف نیست و با توجه به فرمایشات آقا بزرگ تهرانی این کتاب غامض است، حال اگر ثابت شود کتاب در دسترس مردم بوده (تا از وجاده بودن خارج شود) و مشکل غامض بودن آن نیز حل شود، روایت مشکل سندی ندارد.

ثانیاً: از لحاظ دلالت چگونه قابل تطبیق است، شخص سمرقندی که از خراسان خارج میشود چه کسی است؟ آیا ابو مسلم خراسانی است یا احتمالات دیگری که در خراسانی داده شده است؟ (البته احتمال سید ابن طاووس به عنوان خراسانی منتفی است)

ثالثاً: متن با متون دیگر نمی سازد چون در ادامه روایت این گونه آمده است که یمانی، سفیانی را شکست می دهد و بعد از اینکه سفیانی و پسرش را در رودخانه لو(نام رودخانه ای) قطعه قطعه می کند، ثم یعیش فی سلطنته فارغا من الاعداء ثلاثین سنة، ثم یفوض الملک بابنه السعید و یأوی مکه و ینتظر ظهور قائمنا عج الله تعالی فرجه الشریف حتی یتوفی فیبقی ابنه بعد وفاة أبیه فی ملکه و سلطانه قریبا من أربعین سنة و هما یرجعان إلی الدنیا بدعاء قائمنا عج الله تعالی فرجه الشریف

یمانی که در این روایت نقل میشود آن است که 70 سال قبل ظهور میاید و این مساله با روایات دیگر سازگاری ندارد.

نتیجه: اصل یمانی و خراسانی در روایات آمده است. ولی آیا خراسانی از علائم ظهور یا علائم گشایش برای شیعه است؟ (این دو با هم تفاوت دارند) پس این روایت هم از نظر متن مشکل دارد.

***

 

بررسی روایت هشتم

روایتی دیگر از کتاب مختصر اثبات الرجعة فضل بن شاذان:

عَنْه (مرجع ضمیر عنه کیست؟ آيا فضل بن شاذان است یا ابن ابی عمیر که هر کدام مشکلی دارد) سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ الْخُرَاسَانِيِّ وَ السُّفْيَانِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَيْسَ فِيهَا رَايَةٌ بِأَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ يهْدِي إِلَى الْحَقِّ .[29]

اگر اغماض از سند کنیم، از این روایت استفاده می شود که خراسانی معهود کسی است که در آخر الزّمان میاید و غیر از کسانی است که آمده اند پس اگر سند درست شود روایت از نظر متن روشن است (مشکل دلالی ندارد).

***

 

جمع بندی روایات

ما از بین این روایات فقط چند روایت داریم که تصریح بر خراسانی دارد که هیچکدام هم صحیح السند نبودند، اما از طریق تواتر اجمالی (اگر به این حد برسد) یا استفاضه می توانیم بگوییم که در روایات به خراسانی اشاره شده است. هر چند مشکل دلالت موجود است که آیا خراسانی؛ خراسانی علائم ظهور و یا خراسانی باعث سرنگونی عباسیان (هلاکوخان) و یا خراسانی باعث سقوط حکومت امویان (ابومسلم خراسانی) و یا همان سید ابن طاووس است؟ (هرکدام از احتمالات) بهرحال دلالت برای ما روشن نمی باشد.

 


[1]معجم حمويني، ج2، ص 544

[2]الغيبه نعماني، ص 282، باب 14، ح55 ؛ بحارالانوار، ج‏52، ص 236، ح104 ؛ معجم الاحاديث‌المهدي ج4، ص18

[3]خلاصة الأقوال العلامة الحلي ص 315

[4]تعليقة على منهج المقال الوحيد البهبهاني ص 49

[5]تنقيح المقال، ج4، ص151، شماره231. يکي از اشکالات عمده که بر مرحوم مامقاني وارد مي‌کنند اين است که شما حدود12000 راوي را مجهول مي‌دانيد، آقا بزرگ جواب ميدهد که منظور ازمجهول مامقاني مجهول اصطلاحي نيست بلکه منظور اين است که بعد از تحقيقش به جائي نرسيده است.

[6]در اين مورد به مستدركات علم رجال الحديث، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج5، ص196، مراجعه نماييد.

[7]  – كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 189

[8]  – بعضي نظر به کتاب عرف الوردي السيوطي قائلند که سيوطي شيعه است. اين حرف صحيح نيست، کتاب القام الحجر ايشان ميزان تعصبش را ميرساند

[9]به تهذيب التهذيب ابن حجر العسقلاني، ج4، ص28 مراجعه کنید (هرچند تضعف ایشان به درد ما نمی‌خورد بلکه برای تکمیل بحث است) ایشان از متعصبین اهل سنت است. کتاب فتح الملک العلي راببينيد که خودش را صاحب مذهب مي‌داند ميگويد روش آقايان اين است، رواتي را که فضائل نقل مي کنند از رده خارج کنند.

[10] – إقبال الأعمال‏، ص 599

[11]بحارالانوار ، ج52 ص 269.

[12]اثبات الهداة، ج3 ص 581.

[13]الذريعة، آقا بزرگ الطهراني،ج 22، ص 188.

[14]دلائل الامامة طبری شیعی، ص140؛ دو نفر طبری هستند که هردو نامشان محمد بن جریر طبری است. صاحب دلائل الامامه طبری ابن رستم، شیعی است (م قرن 4 ) وصاحب تاریخ طبری(م 310) سنی است به سیر أعلام النبلا ذهبی متعصب در مورد این دو شخص مراجعه کنید که چگونه غیر منصفانه در مورد طبری سنی چندین صفحه بحث دارد؛ ولی در مورد طبری شیعی چند سطر، آن هم همراه با اهانت مینویسد.

[15]اثبات الوصیه مسعودی، ص158؛ در مورد ایشان بحث است که شیعه یا سنی شافعی است، اگر صاحب مروج الذهب و اثبات الوصية یکی باشند، نظر حقیر این است که مروج مسعودی سنی شافعی است.

[16]خرائج راوندی، ج2 ص 645.

[17]مناقب ابن شهر آشوب، ج4 ص 229.

[18]اثبات الهداة حر عاملی، ج3 ص112و120.

[19]بحرانی، ج5 ص293.

[20]بحارالانوار، ج47 ص 109و132 و 274.

[21]رجال النجاشي ص 439

[22]خلاصة الاقوال، ص78، شماره 152.

[23]    – رجال ا بن داود ا بن داوود الحلي ص 57

[24]تنقيح المقال، ج12، ص365

[25]بحارالانوار، ج‏47، ص 36 ح35

[26]معجم رجال الحديث ج 3 ص 323 ضمناً در همین روایت است که دعای معروف ماه رجب را امام صادق  علیه السلام به زید شحام تعلیم فرمودند. البته این دعا به خاطر ضعف سندی به جهت مساله تسامح زیر سوال نمیرود.

[27]ارشاد ص360 ؛ غیبة طوسی ص 448 ؛ بحارالانوار، ج‏52، ص 214 ح68 ؛ معجم ج 5 ص 406 ؛ هیچ مصدر عامی هم نقل نکرده است.

[28]مختصر اثبات الرجعة فضل بن شاذان (متوفاي 260).

[29] – بحارالانوار، ج‏52، ص 210 ح52

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *