راجع به این شخص اقوالی در بین علماء وجود دارد که به آنها اشاره میشود:
برخی میگویند، خراسانی همان ابو مسلم است که انقراض امویین به دست او بود و یک جریان تاریخی مربوط به گذشته است.
برخی دیگر، همچون ابن طاووس روایات خراسانی را بر خود تطبیق میدهند و می گوید خراسانی من هستم؟!
برخی دیگر میگویند، خراسانی یکی از سادات بنی هاشم و از یاران امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از ایران است و نیرو میفرستد به یاری امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و در اسطخر با امام ملاقات میکند، و بالاخره او از یاران و فرماندهان شاخص در دوران ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف است.
این عده مستند و دلیلی که بتوان به آن اعتماد کرد، ندارند. البته روایاتی داریم که در قرب ظهور حضرت مهدي عج الله تعالی فرجه الشریف، ایران، پایگاه قوی فرهنگی و زمینه ساز برای حکومت حضرت عج الله تعالی فرجه الشریف است، لکن این تفصیلات از قبیل حرکت نيروهاي نظامی به فرماندهی خراسانی و اعزام نیرو و ملاقات با امام عج الله تعالی فرجه الشریف، اینها تفصيلاتي است که نیاز به ادله محکم دارد.
ما قبل از نقل کلمات نگاهی به روایات میکنیم تا سخنان رجماً بالغیب نباشد، و ببینیم:
آیا روایاتی در این زمینه هست یا خیر؟
از این روایات چه به دست میآید؟
آیا از خراسانی به عنوان یک چهره مثبت در روایات یاد شده و یا تنها یکی ازعلامات است؟
و همچنین ببینیم سایر تفصیلات فقط در کتب عامه است یا در منابع ما هم بیان شده است؟
***
دیدگاه اول
بیان مرحوم صدر در مورد خراسانی
مرحوم صدر می گوید: [1] اننا فهمنا فی التاریخ السابق من الاخبار التی تذکر خروج الرایات السود من خراسان، دراینجا دو تعبیر وجود دارد:
تعبیراول: الرایات السود من خراسان است و تعبیر دوم: خود خراسانی است. آیا ایندو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ مرحوم صدر می گوید: رایات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و به ذهن چنین تبادر میکند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابومسلم خراسانی است، و این احتمال معقولی است درصورتی که بتوانیم اشکالات وارده برآن را پاسخ گوییم.
اما اشکالات:
اشکال اول:
این روایت (لابد من بنی فلان) از امام باقر علیه السلام است و ایشان زمان حیاتشان مقارن با حکومت بنی امیه است پس معنائی برای این فرمایش تصویر نمی شود زیرا تحصیل حاصل است. چون بنی امیه الان مالک هستند و دیگر اشاره به آینده ندارد. پس بايد این فرمایش را حمل کنیم بر دولتی که هنوز روی کار نیامده و آن نیست غیر از دولت عباسیین و شکی نيست که ابومسلم خراسانی از موسسین دولت عباسیان است نه از بین برنده آن.
اشکال دوم:
این روایت بین ظهور خراسانی و سفیانی مقارنت قرار داده و پر واضح است که سفیانی هنوز نیامده است. پس باید بگوئیم حرکت خراسانی نیز هنوز محقق نشده است. پس این روایت ربطی به ابومسلم ندارد. نتیجه اینکه باید تفکیک قائل شویم بین رایات سود و بین خراسانی، وباید بگوئیم حرکت رایات سود غیر از حرکت خراسانی است. اگر بین ایندو حرکت تفکیک کردیم با یک مشکل مواجه میشویم، وآن این است که ما در مورد رایات سود روایات زیادی داریم ولی راجع به خراسانی روایات کمی داریم. اگر ایندو حرکت را یکی بدانیم، مجموع روایات ما مستفیض یا متواتر میشود و در نتیجه اَسناد جریان خراسانی محکم میشود، ولی اگر گفتیم این دو حرکت از همديگر جدا است، بحث خراسانی از تعداد کمی روایات برخوردار خواهد بود.
از لابلای کلام ایشان اینگونه استفاده میشود که ما هنوز نتوانستیم مشخص کنیم که منظور از خراسانی کیست؟ و آیا خراسانی همان ابومسلم است یا شخص دیگر؟ معلوم نیست، البته از این روایات همین ابهام و عدم وضوح به نظر میرسد.
***
دیدگاه دوم
نظر برخی از معاصرین در مورد خراسانی
در مقابل برخی از معاصرین اصرار دارند که بگویند، خراسانی از ایران و از یاران امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است و از مراجع و شخصیتهای بزرگی است که نه فقط مرجعیت بلکه بسط ید نیز دارد.
البته ما از خدا میخواهیم اینگونه باشد، ولی دلیلی بر این مطلب نداریم.
آیت الله كوراني ميگوید: ظهور الخراسانی و شعیب فی ایران تذکر هاتین الشخصیتین و انهما یظهران فی ایران قرب الظهور و یشارکان فی حرکة ظهور المقدسة و لا تذکر الروایات ان الایرانیین …
روایت نداریم بر اینکه ایرانیها نیرو میفرستند برای کمک به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برای آزادسازی حجاز، شاید به این دلیل که امام عج الله تعالی فرجه الشریف درآن زمان نیازی به آنها ندارد. و نیروهای ایران همین مقدار اکتفا میکنند که نیروهایشان را به عراق بفرستند ودر همانجا بیعت و تبعیتشان را از امام عج الله تعالی فرجه الشریف اعلام میکنند.
دلیلی که ایشان میآورند این روایت است: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ بُعِثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ.[2]
پرچم های سیاهی از ناحیه خراسان بیرون می آید و به جانب کوفه به حرکت در می آید. پس چون مهدی ظاهر شود، اینان اقدام به بیعت با آن حضرت می نمایند.
اگر دلیل شما این روایت است که اولاً مشکل سندی دارد. چون در سند آن نعيم بن حماد است و ايشان توثيق ندارد؛ بلكه از نظر ما (آیت الله طبسی) اعتباري ندارد. مگر از طريق قوت متن يا وجود روايات ديگر به همين مضمون يا نقل آن به عنوان مؤيد.
ثانیاً اصلاً دلالتی بر مدعا ندارد. سپس ایشان وارد روایات اهل سنّت شده و می گوید روایات آنها پررنگتر است و اشاره به این دارند که ایرانیها بسیج شده و به خوزستان میروند تا بعد از آن به حجاز وارد شوند، ایشان میگوید دلیل من روایتی از فتن ابن حماد است که میگوید:
عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال: إذا خرجت خيل السفياني إلى الكوفة بعث في طلب أهل خراسان ويخرج أهل خراسان في طلب المهدي فيلتقي هو والهاشمي برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح فيلتقي هو وأصحاب السفياني بباب إصطخر[3] فتكون بينهم ملحمة عظيمة فتظهر الرايات السود وتهرب خيل السفياني فعند ذلك يتمنى الناس المهدي ويطلبونه.[4]
لشكر سفياني براي جنگ به كوفه خروج ميكند و از اهل خراسان (ايران) طلب جنگ ميكنند اهل خراسان حضرت مهدي عليه السلام را طلب ميكنند و لشكر سفياني با لشكري كه پرچمهايشان سياه است (خراساني–ايران) كه در مقدمه انها شخصي به اسم شعيب ابن صالح است به جنگ بر ميخيزند، و اهل خراسان و لشكر سفياني در منطقه اي به اسم اصطخر به نبرد برميخيزند و در اين جنگ ملحمه وخونريزي عظيمي بیش میافتد ميشود، كه لشكر سفياني فرار ميكند و اهل خراسان ارزوي حضرت مهدي را ميكنند و ايشان را ميطلبند.
البته روایاتی داریم که جبیر بن خابور[5] با چهار هزار مسلح در نقطهاي به نام «جبل اهواز» به عنوان نیروهای واکنش سریع آماده هستند و منتظر فرمانند.
سپس میگوید: امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بعد از اینکه حجاز را آزاد کردند به اهواز میآیند. یلتقی بانصاره الخراسانی وجیشه و یخوضون بقیادته معرکة هناک مع السفیانی ومن المحتمل ان تکون المعرکة المذکوره مع قواة بحریة من الروم …[6] فعند ذلک یتمنی الناس المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ویطلبونه ومنذ ذلک الحین یصبح الخراسانی والشعیب من اصحاب الامام المهدی الخاصَّیین ویصبح الشعیب القائدالعام وتکون قوي الخراسانی هی الثقل اوثقلا کبیرا الذی یعتمد علیه فی تثبیت الاوضاع الداخلیة. اغتشاشات را حضرت در عراق به واسطه خراسانیها فرومی نشاند و بعد از آن حضرت به همراه خراسانی به سمت قدس حرکت میکند. کما یستفاد من احادیثهم الکثیرة فی مصادر السنة والقلیلة فی مصادرنا.
سپس در ادامه میگوید: من احتمال میدادم که حرکت خراسانی از مجعولات ابومسلم و عباسیان باشد، لكن وجدت الروایات صحیحة السند تذکر الخراسانی منها روایة ابی بصیر عن الصادق علیه السلام فی الیمانی[7] ووجدت الروایات تدل علی ان امرالخراسانی کان معروفا[8]، فأمر الخراسانی ثابت فی مصادرنا ایضا ودوره الذی اشرنا الیه قریب من دوره في روايات السنة. نقشی که در روایات ما نسبت به خراسانی هست با نقشی که در روایات اهل سنّت هست، دور نیست و هر دو تقریباً یک جور بیان دارند.
در اینجا دو روایتی[9] را که خیلی به آن توجه شده است بیان میکنیم:
روایت اول: همان روایت ابوبصیر است که ایشان آنرا صحیح دانستند از غیبت نعمانی است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ عج الله تعالی فرجه الشریف فَقَالَ: يَا ابَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صل الله علیه وآله وسلم كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ يَا بَا مُحَمَّدٍ إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ أَوَّلُهُنَّ النِّدَاءُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِيِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ خَسْفٌ بِالْبَيْدَاء …
محمد بن حسان رازی، ضعیف است، محمد بن علی کوفی مشکل دارد، و این روایت را غیر از نعمانی تا زمان مرحوم مجلسی کسی آنرا نقل نکرده است، از اینها گذشته اصلاً کجای این روایت اشاره به حرکت مثبت خراسانی دارد؟!
روایت دوم: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَخْبِرْنِي بِمَا أَسْتَرِيحُ إِلَيْهِ قَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَيْسَ يَرَى أُمَّةُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِي فُلَانٍ مُلْكٌ حَتَّى يَنْقَرِضَ مُلْكُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْكُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتَ يسِيرُ بِالتُّقَى وَ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا يَأْخُذُ فِي حُكْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ ثُمَّ يَأْتِينَا الْغَلِيظُ الْقَصَرَةِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَيْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ يَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً.
خداوند منزهتر، گرامىتر و بزرگتر از آن است كه زمين را بدون امام عادل رها كند. عرض كردم: فدايت گردم! خبرى به من بده كه مرا آسودهخاطر كند. فرمود: اى ابو محمد، تا زمانى كه فلان خاندان سلطنت مىكنند، امت محمد-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-هرگز روز گشايش را نخواهد ديد، تا اينكه سلطنت آنها از بين برود. وقتى سلطنتشان منقرض شد، خداوند مردى از ما اهل بيت را به امت محمد-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-ارزانى مىدارد كه [مردم را]به تقوا راهنمايى نموده و براساس هدايت الهى عمل مىكند و در برابر حكم و دادرسى، رشوه نمىگيرد. به خدا سوگند، من او را مىشناسم و نام او و نام پدرش را مىدانم. سپس شخص ديگر كه درشتاندام و كوتاه قد و داراى خال و بهويژه دو خال مخصوص است، قيام مىكند و به عدل و داد حكم نموده و از آنچه به او سپرده شده، نگاهدارى مىكند و همان گونه كه بدكاران، زمين را از جور و ستم آكنده كردهاند، او زمين را از قسط و داد پر مىكند.
این روایت را ما در معجم احادیث امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از کتاب اقبال ابن طاووس نقل کرده ایم، معاصرینی که شخصیت خراسانی را مثبت ميدانند، استنادشان به این روایت بوده است، ما فعلاً کاری به سند این روایت نداریم، فقط نظر و برداشت ابن طاووس را بيان ميكنيم. ابن طاووس میگوید:
أقول و من حيث انقرض ملك بني العباس لم أجد و لا أسمع برجل من أهل البيت يسير بالتقى و يعمل بالهدى و لا يأخذ في حكمه الرشا كما قد تفضل الله به علينا باطنا و ظاهرا و غلب ظني أو عرفت أن ذلك إشارة إلينا و إنعام فقلت ما معناه يا الله إن كان هذا الرجل المشار إليه أنا فلا تمنعني من صوم هذا يوم ثالث عشر ربيع الأول على عادتك و رحمتك في المنع مما تريد منعي منه و إطلاقي فيما تريد تمكيني منه فوجدت إذنا و أمرا بصوم هذا اليوم و قد تضاحى نهاره فصمته و قلت في معناه يا الله إن كنت أنا المشار إليه فلا تمنعني من صلاة الشكر و أدعيتها فقمت فلم أمنع بل وجدت لشيء مأمور فصليتها و دعوت بأدعيتها و قد رجوت أن يكون الله تعالى برحمته قد شرفني بذكري في الكتب السالفة على لسان الصادق علیه السلام فإن منا [فإننا] قبل الولاية على العلويين كنا في تلك الصفات مجتهدين و بعد الولاية على العلويين زدنا في الاجتهاد في هذه الصفات و السيرة فيهم بالتقوى و المشورة بها و العمل معهم بالهدى و ترك الرشا قديما و حديثا لا يخفى ذلك على من عرفنا و لم يتمكن أحد في هذه الدولة القاهرة من العترة الطاهرة كما تمكنا نحن من صدقاتها المتواترة و استجلاب الأدعية الباهرة و الفرامين [القراءين] المتضمنة لعدلها و رحمتها المتظاهرة و قد وعدت أن كل سنة أكون متمكنا على عادتي من عبادتي أعمل فيها ما يهديني الله إليه من الشكر و سعادة دنياي و آخرتي و كذلك ينبغي أن تعمله ذريتي فإنهم مشاركون فيما تضمنته كرامتي و وجدت بشارتين فيما ذكرته في كتاب البشارات في الملاحم تصديق أن المراد نحن بهذه المراحم و المكارم.[10]
[1] – تاریخ ما بعد الظهور، ج3 ص169.
[2] – بحارالأنوار، ج52، ص217، ب25، ح77.
[3] – اسطخر، مسجد سليمان کنوني است.
[4] – كتاب الفتن، نعيم بن حماد المروزي، ص 1/192ح و 1/316 ح 912 نرم افزار الشامله.
[5] – جريان جبير بن خابور وسخن معاويه به او درمورد عدم رفتن به کوفه به خاطر ترس از مواجهه جبيربا حضرت علي ع درروايات بيان شده است (ن.ك: نشانههايي از دولت موعود، ص118 و في رحاب حكومة الامام المهدي4، ص114 و الخرائج، ج1، ص185 و بحارالانوار، ج41، ص296).
[6] – روم بالتحديد يعني ايتالياي کنوني که مرکز مسيحيت است.
[7] – کدام يک از روايات يماني راکه مطرح کرديم صحيح است؟
[8] – به نظر من (آیت الله طبسی) اين دليل محکمي نمي تواند باشد، اگر بعد از خراساني اين روايات معروفيت داشت معلوم ميشود که ابومسلم مصداق آن نبوده است، ولي شما که خودتان تاييد ميکنيد که قبل بوده است زمان کدام يک از ائمه بوده است؟
[9] – معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام، ج5 ص197و 205
[10] – اقبال الاعمال، ج3، ص117.