مقدمه :

سخنان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در روز غدیرخم، از مرتبه‌ای ویژه و حسّاس در مباحث کلامی مقارَن، و از جایگاه فوق العاده‌ای در شالودۀ اندیشگیِ شیعه برخوردار است. از این‌رو، شناختِ دقیقِ زوایای مختلف فرمایش آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در آن روز، اهمیّت ویژه‌ای می‌یابد. مصادر موجود و گزارش‌های در دسترس نشان می‌دهد که قاطبۀ عالمان فریقین در آثارِ حدیثی، کلامی، تفسیری، تاریخی، مناقب و دیگر آثار، به گزارش یا بررسی سخنانِ پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر دست یازیده‌اند. در میان این گزارش دهی ها و بررسی‌ها، (حدیث غدیر) با بسامدی چشمگیر، بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است؛ اما خطبۀ طولانی غدیر علی‌رغم موثّق بودن  پاره‌ای از اسناد آن کمتر مورد توجه سندی قرار گرفته است. این نوشتار ضمن معرفی منابع و اسناد این خطبه، دلایل وثاقت اسنادی این خطبۀ شریف را ارائه می‌دهد.

 

1_ (حدیث غدیر) :

سخنان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در جریان غدیر خم، در دو عنوانِ کلی (حدیث غدیر)، و (خطبۀ غدیر) تعریف شده است. (حدیث غدیر) تنها بخش کوتاهی از سخنان حضرت را در آن روز عظیم شامل می‌شود که دستِ کم مشتمل بر مهم‌ترین و اساسی‌ترین فرازِ این سخنرانی است: (من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه). این بخش از این حدیث، به طور قطع به صورت متواتر، هم در منابع شیعی، و هم در منابع مخالفان انعکاس یافته است، و آنچنان‌که سید بن طاووس اشاره کرده،[2] حدیث غدیر برای اهلِ علم و امانت و درایت آن قدر مشهود و مشهور است که نیازی به کشف و بیان ندارد.

گزارش‌های موجود حاکی از آن است که ابو سَعد مسعود بن ناصر سجستانی[3] (م 477ق) از أعلام قرن پنجم اهل تسنن در نیشابور[4]، در کتاب الدرایة في حدیث الولایة خود، این حدیث شریف را از طریق صد و بیست تن از صحابۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل و ضبط کرده است[5]. سید بن طاووس دربارۀ کتاب وی می‌گوید: (و عدد أسانيد كتاب دراية الولاية ألف و ثلاث مائة إسناد).[6] این امرِ شگرف و شگفت، علاوه بر آنکه بر عظمت و جلالتِ واقعۀ بزرگِ غدیر گواهی می‌دهد، بر همت و حافظۀ فوق العادۀ سجستانی در ثبت و ضبط احادیث نیز دلالت دارد، و بی‌شک به سبب وجودِ چنین آثاری است که ابو عبد الله دقاق[7] (م 516ق)، دربارۀ سجستانی می‌گوید: (لم أر أجود إتقاناً ولا أحسن ضبطاً منه.)[8]

 

2_ (خطبۀ غدیر) :

در کنارِ (حدیثِ غدیر)، گونه‌ای دیگر از ضبط سخنان پیامبر در روز غدیر در میان آثار موجود به چشم می‌خورَد که به خاطر حجم بیشتر آن، بدان (خطبۀ غدیر) گفته می‌شود. خطبۀ غدیر انعکاس دهندۀ تمام یا بخش‌های متعدد و مهم‌تر سخنان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم است، و با حجم هایی متفاوت، و حاویِ موضوعاتی متعدد، با طُرُق و اسنادی محدودتر نسبت به حدیث غدیر در منابع اسلامی روایت شده است. راویانِ حدیث، خطبۀ پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر را، با سه حجم متفاوت ضبط کرده‌اند. بنابراین، می‌توان این خطبۀ شریف را به سه حجمِ (طولانی)، (متوسط)، و (کوتاه)، تقسیم‌بندی کرد:

1_2_ خطبۀ کوتاه غدیر:

این خطبۀ شریف که با اندکی اختصار توسط ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری معروف به (طبری آملی کبیر) در کتاب المسترشد گزارش شده، توسطِ مرحوم شیخ صدوق(م 381 ق) با اندکی اضافات و با اسنادی متعدد و صحیح در کتاب الخصال ضبط گردیده است. آنچه که مرحوم صدوق نقل کرده است، حدود 300 واژه دارد که بدون حمد الهی و با عبارتِ (إنّه قد نَبَّأني اللَّطیف الخَبیر) آغاز می‌شود. این خطبه با اندکی تفاوت توسطِ ابوالقاسم طبرانی (م 360ق) در کتاب المعجم الکبیر و با سندِ (صحیح[9]) و در ضمن چهار حدیث متوالی ذکر شده که جمعاً حدود 250 واژه دارد.[10] پس از طبرانی و صدوق، ابن مغازلی شافعی در مناقب علی بن ابی طالب از طریقِ همسر زید بن ارقم، صورتی دیگر از این خطبه را نقل کرده که حدود 400 واژه دارد.

2_2_ خطبۀ متوسط غدیر:

این خطبه که نخستین بار در کتاب النشر و الطَیّ درج و ضبط شده است، حدود 700 واژه دارد و با حمد پروردگار و با عبارت (الحمد لله الذي علا فقهر…) آغاز می‌شود. سید بن طاووس این خطبه را به همراه متن و سند آن در کتاب الإقبال ضبط کرده است.

3_2_ خطبۀ طولانی غدیر:

این خطبه حدود 3500 واژه دارد که با حمد طولانی خدا و با عبارتِ (الحمد لله الذي علا في توحّده) آغاز می‌شود. احمد بن محمد طبری خَلیلی[11](م 275ق) در کتاب مناقب علی بن ابی طالب،[12] ابو جعفر محمد بن جَریر طبری معروف به طبری آملی صغیر (م سدۀ 5 ق) در یکی از آثار خود که برخی آن را کتاب دلائل الإمامة[13] دانسته‌اند، فَتّال نیشابوری (م 508ق) در کتاب رَوضَةُ الواعِظین،[14] حسن بن أحمد جاوانی (م سدۀ 6ق) در کتاب نورالهُدی،[15] مرحوم طَبرِسی(م 588ق) در الإحتجاج[16] و سَید بن طاووس (م 664ق) در دو کتاب الیقین[17] و التَّحصین[18] این خطبۀ شریف را نقل کرده‌اند.

از العُدَد القَویّة،[19]  نَهج الإیمان،[20]  نُزهَةُ الکِرام،[21]  رَوضَة المتّقین،[22]   تفسیر الصّافي،[23]  البُرهان في تفسیر القرآن،[24] غایةُ المَرام و حُجّة الخِصام،[25]  کشف المُهم،[26] و بِحار الأنوار[27] می‌توان به عنوانِ سایر آثار مشتمل بر خطبۀ طولانی غدیر تا پیش از وفاتِ مجلسیِ دوم، نام بُرد.

الصِّراط المُستقیمِ مرحوم نَباطی عاملی نیز به نقل از کتاب الوِلایة نوشتۀ محمد بن جَریر بن یزید طبری (م310ق)، بخش‌های اندکی از این خطبۀ طولانی را در خود جایپ داده است.[28] خطبۀ طولانی غدیر در مجموع با سه طریق و چهار سند گزارش شده است. ما در این متن به بررسی سندِ التحصین به عنوانِ آخرین سند موجود از خطبۀ اطول می‌پردازیم؛ چه اینکه این سند، بر پایۀ نظریۀ اطمینان، در حکمِ روایتِ  (موثّق) است.

 

3_ نظریۀ اطمینان :

هر گاه یک روایت از حیث معیارهای کمّی در نقل حدیث، معتبر نباشد؛ اعتبار آن متوقف بر توثیق روایان آن خبر یا توثیق صدور آن است. توثیق راویان یک روایت از طرق گوناگونی خاصةً و عامةً، اعم از رأی قدما و قول اهل خبره قابل طرح است. یکی از راه‌های حصول وثاقت راوی، اطمینانِ شخصی است. آنچه که مسلّم است هر گاه احتمالِ تعمّد بر کذب در نقلِ یک راویِ ضابط وجود نداشته باشد، در نتیجه، نسبت به صدقِ آن راوی، اطمینان یا قطع حاصل خواهد شد. اگر این اطمینان متوقفِ بر معیارهای اخلاقی و پاره‌ای از خصیصه‌های راوی باشد، در تمام نقل‌های او جاری خواهد بود؛ اما نوعی از اطمینان به صدق راوی مفروض است که مبتنی بر متن و در موردی خاص حاصل می‌شود و آن اینکه با دلایلی ثابت شود که راویِ مورد بحث، به طور خاص هنگام نقل این روایت، نمی‌توانسته است تعمّد بر کذب داشته باشد؛ زیرا به طور مثال آنچه او نقل کرده نصاً و قطعاً بر خلافِ باورهای او و به ضرر او بوده است؛ لذا با انتفای تمامِ انگیزه‌های مبنی بر کذب از راوی، نسبت به انتفای احتمالِ تعمّد او بر کذب، اطمینان یا قطع حاصل خواهد شد. بنابراین اگر یک راوی که در میان هم کیشان خود مطرود نیست، ناقل خبری باشد که آن خبر نصّاً و قطعاً بر خلافِ مسلّمات عقاید او دلالت دارد، از آنجایی که احتمال تعمّد بر کذب او منتفی است، نقل او محکوم به صدق، و حجت است.

با توجه به مجموعۀ فرازهای سخنان پیامبر گرامی اسلام در روایتِ خطبۀ طولانی غدیر در کتابِ التحصین که نصّاً و قطعاً بر خلافِ مسلّمات اعتقادی عامه می‌باشد، نسبت به وثاقت موردیِ راویانِ مخالفِ حاضر در این سند، اطمینان حاصل می‌شود. چه اینکه اگر چه ایشان به طور خاص و مبتنی بر مبانی رجالی اصحاب ما توثیق نشده‌اند، اما به واسطۀ اعتبار و وثاقت آنان نزد اهل عامه و مخالفت عقیدتی‌شان با نصوص مطرح شده در خطبۀ غدیر، نسبت به نقل آنان در هنگام گزارش این خطبه، اطمینان حاصل می‌شود. لذا مقاله حاضر می‌کوشد تا با توثیق روات حاضر در این خطبه مبتنی بر مبانی رجالی فریقین و با تکیه بر نظریۀ یاد شده، به بررسی وثاقت سندِ این روایت بپردازد.

 

4_ شناخت مصادر اخذ خطبۀ طولانی غدیر در التحصین :

در میان آثار موجود، التحصین آخرین منبعی است که سند جدیدی از خطبۀ طولانی غدیر ارائه کرده است. این کتاب با همان هدفی که الیقین به دنبال آن بوده، گرد آوری شده است. سیّد بن طاووس پس از اتمام نگارش الیقین، آنچنان‌که خود بیان کرده، با روایات فراوان دیگری مواجه می‌شود که هم‌مضمون روایاتِ کتاب الیقین است امّا یا آنها را در کتاب الیقین نیاورده، و یا با طریقی دیگر نقل کرده است. از این‌رو، به جهت آنکه این روایات از بین نرَوَند، آنها را در کتاب جدیدی با عنوانِ التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين‏ جمع می‌کند.[29] سیّد بن طاووس این خطبه را از کتابِ نورالهدی و المنجي من الردی تألیفِ حسن بن ابی طاهر احمد بن محمد نقل کرده است. وی در ابتدای کتاب التحصین در این باره نوشته است: رأينا ذلك في كتاب نور الهدى و المنجي من الردى تأليف الحسن بن أبي طاهر أحمد بن محمد بن الحسين الجاوابي‏.[30] و عليه خط الشيخ السعيد الحافظ محمد بن محمد المعروف بابن الكمال[31] بن هارون ‏و أنّهما قد اتّفقا على تحقيق ما فيه و تصديق معانيه. در نتیجه برای شناختِ خطبۀ طولانی غدیر در التحصین، لازم است، مصادر اخذ این خطبه مورد بررسی قرار گیرند. سید بن طاووس با تقریظِ ابن الکآل / ابن الکمال در کتاب نور الهدی اثر حسین بن طاهر جاوانی / جاوابی، این خطبه را از آن اخذ کرده است.

1_4_ تحقیقی در شناختِ ابن الکمال :

رياض العلماء او را این‌گونه معرفی کرده است: (أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن هارون بن محمّد بن كوكب الحليّ، المعروف بابن الكامل أو ابن الكيال…).[32] همانگونه که ملاحظه می‌شود در خصوص نحوۀ ضبطِ شهرت او اختلاف شده است. شهید ثانی در الرسائل،[33] و ذهبی در تذکرة الحفاظ[34] او را (ابن الکمال) ضبط کرده‌اند. همین ذهبی در سیر أعلام النبلاء، او را (ابن الکآل) خوانده است.[35]قیسیِ دمشقی در توضیح المُشتبه همین نحوۀ ضبط یعنی (ابن الکِآل) را ضبط مشهور دانسته؛[36]

در شذرات الذّهب از او به عنوانِ (ابن الکیال) یاد شده است،[37] و در نهایت علامه مجلسی در بحار الأنوار در یک موضع، آنچنان‌که در نسخۀ اصلی این کتاب آمده، او را (ابن المکال)! ثبت کرده[38] که این مورد بی‌شک ناشی از خطایِ در کتابت یا نسخه‌برداری است. آقا بزرگ در الذریعة اقوال سایر اندیشمندان را در خصوصِ ضبط شهرت وی به خوبی گردآوری کرده است، و نیازی به پرداخت دوباره به آرای آنان نیست؛[39]اما آنچه که دربارۀ او، برای ما مهم است، جایگاه علمی  و سال ولادت و وفات اوست که خوش‌بختانه در این دست از موارد اختلافی وجود ندارد.

این اندیشمندِ بزرگ در سال 515ق به دنیا آمده است. ابتدا در بغداد بوده و سپس به حلّه عزیمت نموده و در یازدهم ذی الحجة سالِ 597ق وفات کرده است.[40] این امر در حالی است که سید بن طاووس در سال 589ق در همین شهر حلّه دیده به جهان گشوده است.[41] بنابراین، سید بن طاووس به هنگام وفاتِ ابن کمال یا ابن کآل، نُه سال بیشتر نداشته، و سید بن طاوس خط این عالمِ بزرگ را بیش از 60 سال پس از وفاتِ او یافته است.[42] سید بن طاووس به خوانندگانِ کتابِ خود اطمینان می‌دهد که خطِ (ابن کمال) را تشخیص داده و او نسبتِ این کتاب به جاوانی را تأیید کرده است. در نتیجه مسؤولیّتِ صحتِ انتسابِ راوایات مندرج در نورالهدی به جاوانی، بر عهدۀ دو تن از اندیشمندانِ بزرگ شیعی، یعنی سید بن طاووس و ابن الکمال است. از این‌رو، با اعتمادِ به این دو اندیشمند، می‌توان نسبت به انتسابِ این روایات به جاوانی آسوده خاطر بود.

2_4_ تحقیقی در شناختِ ابو طاهر حسن بن احمد جاوانی :

أفندی در ریاض العلماء او را این‌گونه معرفی کرده است: (الشيخ الحسن بن أبي طاهر أحمد بن محمد بن الحسين الجاوابي، له كتاب نور الهدى والمنجي من الردى في فضائل علي)؛[43] اما در مورد جاواب یا همان جاوان، اظهار بی‌اطلاعی کرده است.[44] آقا بزرگ در الذریعة او را از کُردهای قبیلۀ جاوان در شهر حلّه بر شمرده است: (من الجاونيين أكراد الحلة).[45] سُبکی از اندیشمندانِ به نامِ اهل تسنن نیز در طبقات الشافعیّة الکبری ذیل مدخل یکی از اندیشمندانِ جاوانی می‌نویسد: (وجاوان قبيلة من الأكراد سكنوا الحلّة).[46] در نتیجه، مؤلفِ نورالهدی، و ابن الکآل، و نیز سید بن طاووس هر سه منتسب به شهر حلّه هستند.

در خصوص اینکه ابوطاهر جاوانی در چه قرنی می‌زیسته است، حدس هایی زده شده است. افندی او را (من قدماء الأصحاب)[47] خوانده در حالی‌که بسیار بعید، بلکه محال است که وی از متقدمان اصحاب باشد. اینکه برخی تصور کرده‌‌اند او متوفای اواخر سدۀ چهارم یا نیمۀ اول قرن پنجم است، ریشه در سندِ روایتی از باب هفدهم کتاب نورالهدی دارد. در این روایت، ابوطاهر جاوانی بدون واسطه و با قید (حدّثنا) از (علی بن احمد بن ابی عبد الله البرقی) نقل حدیث می‌کند. این امر سبب شده است تا او هم‌طبقه با شیخ صدوق (م 381ق) دانسته شود؛ در حالی‌که اساساً چنین امری محال است؛ زیرا او از یک سو با یک واسطه از علی بن ابراهیم (متوفای بعد از 307ق) نقل حدیث می‌کند و از این جهت باید با ابن قولویه قمی (م 367ق) هم‌طبقه دانسته شود. از سوی دیگر او از بسیاری از مشایخ صدوق بی‌واسطه نقل حدیث کرده است، پس باید با او هم‌طبقه خوانده شود. نقل بی‌واسطه و متعدد وی از مشایخ مفید، او را با مرحوم مفید (م 413ق) در یک طبقه قرار می‌دهد. از طرف دیگر او به دفعات از اساتید شیخ طوسی (م 460ق) نقل حدیث کرده است، در نتیجه باید او را هم‌طبقه با شیخ هم برشمرد. و این روند تا جایی ادامه دارد که او بی‌واسطه از یکی از استادانِ عماد الدین طبری (زنده در 553ق) نقل حدیث کرده که در نتیجه باید او را با عماد الدین طبری نیز هم‌عصر پنداشت! و اینها همه در حالی است که فاصله بین وفاتِ ابن قولویه قمی و وفاتِ عماد الدین طبری حدود دویست سال است و محال است که یک نفر بتواند از همۀ این مشایخ بی‌واسطه نقل حدیث کند.

باید توجه شود که ابوطاهر جاوانی در هیچ حدیثی جز همان حدیث باب هفدهم، با قید (حدّثنا) یا قیدهایی مشابه با آن سند، روایت را شروع نمی‌کند؛ یعنی او این روایات را از مشایخ مطرح شده در کتابش نشنیده است، بلکه آنها را به روشِ (وجادة) در کتاب خود نقل کرده است. بررسی روایاتِ کتاب او نشان می‌دهد که وی از کتاب‌های صدوق، مفید، ابن شاذان، ابن مغازلی، طوسی، و اندیشمندانی دیگر، بی‌آنکه نام کتابِ مرجع را ذکر کند، نقل حدیث کرده است.[48] در آن روایتِ بابِ هفدهم هم که بی‌شک برداشتی از آثار مرحوم صدوق است، قید (حدّثنا)، مثل سایر روایات این کتاب، باید از ابتدای سند حذف می‌گردیده، که احتمالاً در اثر یک غفلت از سوی مؤلف، با همان قید آورده شده است.

اما در خصوص زمانِ حیات او، باید گفته شود با توجه به نقل او از (محمد بن احمد بن شهریار خازن)، بعید است که وی زودتر از قرن ششم از دنیا رفته باشد؛ زیرا محمد بن احمد بن شهریار خازن، در سال 516ق زنده بوده و عماد الدین طبری (زنده در 553ق) از وی بی‌واسطه نقل حدیث کرده است. [49] هر چند که باید توجه شود که نقلِ ابوطاهر جاوانی از (الخازن) نیز لزوماً به طور مستقیم صورت نگرفته و ممکن است این نقل نیز به روش وجادة بوده باشد؛ لذا باید او را متوفای قرن ششم و هم‌عصر با ابن الکآل بر شمرد. علامه طهرانی در الثقات العیون نیز همین نکته را متذکر شده است: (يظهر منه أن المصنّف كان معاصراً لإبن الكال الذي كتب ما يشبه التقريظ لكتابه). و همانطور که ملاحظه می‌شود، و سید بن طاووس نیز در مقدمه التحصین شبیه به آن را آورده، ابن الکآل با نگارش مطلبی شبیه به تقریظ، انتساب کتاب نور الهدی به جاوانی را تأیید کرده است.

3_4_ تحقیقی در کشف مصدر اصلی نقل این خطبه :

اولین گام در بررسیِ سندِ این روایت، کشفِ مصدر اصلی آن است؛ چرا که میانِ (جاوانی) و نخستین راویِ مذکور در سندِ این روایت، حدود دویست سال فاصله است. در نتیجه اگر مصدرِ اصلیِ این روایت به درستی مشخص نشود، وضعیت اتصالِ سندِ آن را با تعلیق همراه می‌کند. داده‌های ذیل ثابت می‌کند که این روایت از یکی از آثارِ طبری سوم اخذ شده است. (ابن جبر) متوفای سدۀ هفتم هجری قمری، در کتاب نهج الإیمان، در صفحاتِ 91 تا 112، دقیقاً متنِ همین روایت را انعکاس داده است. وی در ابتدایِ گزارشِ این خطبه می‌نویسد: رواه الشيخ أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، مُسنداً عن زيد بن أرقم، قال: لما أقبل رسول الله(صلی الله علیه و آله) من حجّة الوداع جاء حتّى نزل بغدير خم بالجحفة…).

از آنجایی که این متن، همان متنِ ارائه شده در کتابِ نور الهدی است، و نیز سندِ آن هم به طور مسند به زید بن ارقم منتهی می‌‌شود، در نتیجه به نظر می‌رسد که این دو مؤلف، خطبۀ غدیر را از مصدری واحد اخذ کرده‌اند. محمد باقر انصاری در کتابِ خطبة الغدیر به اشتباه، ابو جعفر محمد بن جریر طبریِ مذکور در کتاب نهج الإیمان را (طبریِ سنّی) مورخِ مشهور پنداشته است؛[50] اما باید دانست که چنین پنداشتی به صواب نزدیک نیست؛ زیرا (ابن جبر) دقیقاً پیش از نقل این خطبه تأکید و تصریح می‌کند که می‌خواهد روایاتِ منقولِ از شیعیان را متذکر شود: … نزلت هذه الآية في علي (علیه السلام)، يعني بلغ ما أنزل إليك في علي بن أبي طالب، فمن ذلك ما روته فرقة الشيعة: رواه الشيخ أبو جعفر محمد بن جرير الطبري مسنداً عن زيد بن أرقم قال… .[51]

لذا این طبری، طبریِ اول، نویسندۀ تاریخ و تفسیر نخواهد بود. همچنین توجه به این نکته خالی از فایده نیست که ابن جبر، هیچ‌گاه نامِ طبریِ سنّی را با قید (الشیخ) در سراسر کتاب خود همراه نکرده است. علاوه بر این، مرحوم نباطی عاملی در الصراط المستقیم، خطبه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر را از کتاب طبریِ اول، از طریق زید بن ارقم نقل می‌کند، که مشتمل بر 700 واژه است، در حالی‌که این روایت، حدود 3000 واژه دارد. در نتیجه طبریِ مذکور در کلامِ (ابن جبر) همان طبریِ سوم، صاحب کتابِ دلائل الإمامة است. شاهد و مؤید این کلام نیز حضور ابوالمفضل شیبانی در نزولی‌ترین طبقه سند آن است؛ زیرا طبری از حیثِ طبقه با نجاشی (م 450ق) هم‌طبقه بوده و در کتاب دلائلِ الإمامة بیش از شصت بار از ابوالمفضل شیبانی با قیدِ (حدّثنا) نقل حدیث کرده است؛ لذا مؤلفِ مصدر اصلیِ این خطبه، که سند و متن آن را سید بن طاووس از کتابِ نورالهدی نقل کرده است، جنابِ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، معروف به طبری آملی صغیر، شیخِ مورد وثوقِ[52] اصحابِ ماست. برخی از محققان مصدرِ اصلیِ این خطبه را کتابِ دلائل الإمامة دانسته‌اند؛[53] چرا که هم نسبت به انتسابِ دلائل الإمامة به طبریِ سوم، اطمینان وجود دارد و هم مضامینِ مندرج در خطبۀ طولانی غدیر، با هدف و انگیزۀ تألیفِ این کتاب سازگاری دارد و هم نسبت به ناقص بودنِ نسخۀ موجودِ دلائل الإمامة قطع و یقین حاصل شده است.[54] از این‌رو، اعتقاد به چنین احتمالی، پسندیده است. اما باید توجه کرد که پاره‌ای از شواهد نیز به نفع چنین احتمالی نیست.[55] در نتیجه ما در این اثر، با قطعیت در خصوص عنوانِ مصدر اصلی این روایت سخن نمی‌گوییم؛ اما بر آن هستیم که این خطبه از آثارِ طبری سوم اخذ شده است.

 

5_ بررسی روات خطبۀ طولانی غدیر در التحصین :

پس از بحث در خصوص مصدر اصلی این خطبه، لازم است سند آن مورد بررسی قرار گیرد. سید در التحصین، سند این خطبه را این‌گونه ضبط کرده است: نذكرها من كتاب نور الهدى و المنجي من الردى الذي قدّمنا ذكره‏، فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّيْبَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ وَ هَارُونُ بْنُ عِيسَى بْنِ السِّكِّينِ الْبَلَدِيُّ، قَالا: حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ الرَّبِيعِ الْخَزَّازُ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، قَالَ: حَدَّثَنَا نُوحُ بْنُ مُبَشِّرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ امْرَأَةٍ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ وَ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ‏:… همانطور که ملاحظه می‌شود پس از نخستین راوی مذکور در نزولی‌ترین طبقۀ این سند، روات این خطبه وارد حوزۀ عامه می‌شود. (یزید بن هارون)[56] و (الولید بن صالح)[57] از روات موثّق اهل تسنن هستند، و (زید بن ارقم) نیز به صرف برخورداری از صحبت با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در انگارۀ مخالفان در زمرۀ عدول شمرده می‌شود. از بحث پیرامون (هارون بن عیسی) و (ابن امرأة زید بن ارقم) هم به خاطر حضور یک راویِ دیگر در همان طبقه، بی‌نیاز هستیم. لذا سایر روات این سند را مورد بررسی قرار می‌دهیم.  

1_ 5_ تحقیقی در شناخت ابوالمفضّل الشَّیبانی :

ابو المفضل به سال 297ق به دنیا آمد.[58] از اینکه او آموختن را از چه زمانی آغازید، اطلاع روشنی در دست نیست، اما باید خیلی زود به آموختن رو آورده باشد. در نُه سالگی ضبط حدیث را به طور صحیح آغاز کرد.[59] چهار سالِ بعد، یعنی در سال 310ق در بغداد از حمید بن زیاد بن حمید، مفتخر به اجازۀ نقل حدیث گردید.[60] دو تن از مشهورترین مشایخ او، یعنی (حمید بن زیاد) که ذکر شد، و نیز (محمد بن جریر بن یزید طبری)، تاریخ نگار و مفسّر مشهور، در همین سال از دنیا رفتند.[61] آن‌گونه که از گزارش‌های موجود بر می‌آید او دستِ کم دو سال پیش از وفات طبری یعنی در سال 308 هجری در جلسات عمومیِ او شرکت می‌کرده[62] و مواردی را (قرائتاً علیه)[63] و (املائاً)[64] از او ضبط کرده است. ابو المفضل بعدها از مسعودی، مؤلف مشهور مُروجُ الذَّهَب نیز کسب اجازۀ نقل حدیث کرد.[65] محمد بن جعفر بن بُطَّة دیگر استادی است که در نوبختیۀ بغداد به ابوالمفضل اجازه نقل حدیث داده است.[66] ابن نُعَیم (م 315ق)،[67] و ابن عُقدۀ کوفی[68] (م 333ق) نیز، دو تن دیگر از مشایخِ صاحب نام اویند. ابوعلی محمد بن هَمّام[69] (م 332ق)، و مرحوم کُلَینی[70] (م 329ق) نیز از جمله اساتیدِ مشهورِ امامی مذهب ابوالمفضل به شمار می‌‌آیند. شکی نیست که ابوالمفضل، مرحوم کلینی را در همان بغداد درک کرده است. گزارش‌های موجود حاکی از آن است که وی بخش هایی از کتاب الکافی را از کلینی شنیده است. گروهی از اصحابِ ما این کتاب شریف را به واسطۀ او دریافت کرده‌اند.[71] الصحیفة الکاملة السجادیّة اثر گرانسنگِ دیگری است که تمامی اسنادش به ابوالمفضل الشیبانی می‌رسد. در نتیجه باید ابو المفضل را راویِ کتبِ معتَمَدۀ امامیّه دانست. از آنجایی که ابوالمفضّل متولدِ پس از 260ق است، بنابراین موفق به درک هیچ یک از ائمه؟عهم؟ نشده است؛ اما وی با واسطۀ أبو محمد عبد الله بن محمد عابد از حضرت امام عسکری (علیه السلام) نقل حدیث می‌کرده است.[72]

ابو المفضل برای دریافت حدیث، عمر خود را به سفر گذراند. نجاشی می‌نویسد: (كان سافر في طلب الحديث عمره).[73] مؤلفِ تاریخ بغداد از مردمِ مصر، شام، جزر و از اهل ثغور به عنوانِ کسانی یاد می‌کند که ابوالمفضل از دانش آنان بهره برده است.[74] پژوهش‌های ما نشان می‌دهد که او علاوه بر این سرزمین ها به کوفه،[75] بلخ،[76] مکه،[77] طائف،[78] طوس،[79] نیشابور،[80] گرگان،[81] قزوین،[82] و بسیاری از مناطق دیگر سفر کرده و از دانشِ آن سرزمین‌ها بهره‌مند شده است. این سفرهای طولانی، سبب شد تا ابوالمفضل محضر بزرگان بسیاری را از مذاهب مختلف اسلامی درک کند. از این‌رو شمار مشایخ او به قدری قابل توجه بوده است که ابوالفرج القنانی یا القنائی در کتابی مستقل با نامِ معجم رجال أبي المفضل، به احصاء و ضبطِ نام مشایخ او همت گماشته است.[83]

از تعدّدِ شاگردانِ بغدادی ابوالمفضل بر می‌آید که او پس از سفرهایی طولانی، مجدداً به بغداد بازگشته و در آنجا رحل اقامت گزیده است. شاگردانِ بزرگی از امامیّه، در برابر او زانوی تلمُّذ زده‌اند: رئیس المحدثین شیخِ صدوق،[84] خزّاز قمی[85] مؤلفِ کفایة الأثر، حسین بن عبیدالله معروف به ابن الغضائری اول،[86] محمد بن احمد بن شاذان،[87] مؤلف مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة؟عهم؟ (م 460ق)، طبریِ سوم صاحبِ دلائل الإمامة[88] و بسیاری دیگر، در شمار شاگردان او ثبت شده‌اند. مرحوم نجاشی متولد 372ق نیز با آنکه در زمانِ وفات ابوالمفضل پانزده سال بیشتر نداشته، در جلساتِ درسی او حاضر می‌شده و از وی احادیث زیادی شنیده است.[89] علاوه بر این، دانشمند عدیم النظیرِ شیعه، جنابِ محمد بن هاورن بن موسی تلَّعُکبَری استادِ شیخ مفید، با آنکه با ابوالمفضّل هم‌طبقه می‌باشد، اما با این حال، احادیثی را از او مستقیماً شنیده و نقل کرده است.[90]

ابوالمفضل شیبانی، کتاب‌های بسیاری را نیز به رشتۀ تحریر در آورده است. نجاشی تصریح می‌کند: (له كتب كثيرة)[91]. شیخ می‌گوید: جمیعِ روایات او را با واسطۀ جماعتی از مشایخ خود، دریافت کرده ام.[92] اهتمامِ شیخ جهت کسبِ تمامیِ روایات او درخور توجه است! ابن شهر آشوب در مناقب آل أبی طالب؟عهم؟ از امالی  ابو المفضل الشیبانی نقل حدیث کرده است.[93] سید بن طاووس نیز در تألیفِ تتمة المصباح غیر از امالی[94] از کتاب المباهلة او نیز بهره برده است،[95] مرحوم ابن نَما و محمد بن ادریس، از کتاب شرف التُّربَة ابو المفضل حدیث نقل کرده‌‌اند.[96] اگرچه هم‌اینک اثری از آثار او موجود نیست، اما ردّ پای آثار او را می‌توان تا اولائل قرن دوازدهم دنبال کرد: علامه سید هاشم بحرانی (م 1107ق) در مدینة المعاجز  روایاتی را از امالیِ ابوالمفضل ذکر می‌کند.[97]

آنچه که از لابه لای گزارش‌های موجود بر می‌آید، ابوالمفضل الشیبانی تا سال‌های آخر عمر خود، همچنان جلساتِ عمومیِ علمی داشته است. طبریِ سوم، روایاتی را از او در سال 385ق شنیده است.[98] أبو الحسين محمد بن أحمد بن محمد بن مَخلَد مَدَاري، در شعبان سال 386ق، یعنی کمتر از یک سال پیش از وفات ابو المفضل، در جلساتِ علمی او حاضر بوده و از او نقل حدیث کرده است.[99] در نتیجه‌اندیشمندانِ امامی مذهب تا آخرین ماه‌های زندگانی او از محضر وی کسب علم می‌کرده‌اند. سرانجام، ابو المفضل شیبانی در بیست و نهم ربیع الثانی سال 387قمری، در بغداد و در سن 90 سالگی دار فانی را وداع گفت.[100]

اگر چه ابوالمفضل، مشایخی با مذاهب مختلف از جمله شافعی،[101] واقفی[102] و زیدی[103] داشته، اما وی امامی مذهب بوده است. نجاشی تصریح می‌کند که: (كان في أوّل أمره ثبتاً).[104] علامه حلّی نیز در بارۀ او می‌گوید: (کان فی أوّل عُمره ثبتاً).[105] اما نجاشی وی را به اختلاط در اواخر عمر متهم کرده است. [106] هم او و هم شیخ، می‌گویند که گروهی از اصحاب و عالمان شیعه، او را تضعیف کرده‌اند.[107]اما نه شیخ و نه نجاشی، هیچ کدام از نامِ تضعیف کنندگانِ ابوالمفضل سخنی به میان نیاورده‌اند. در نتیجه مطلقاً نمی‌دانیم تضعیف کنندگان او چه کسانی هستند، و با چه رویکردی یکی از برجسته‌ترین مشایخِ حدیثیِ امامیه را تضعیف کرده‌اند. با این حال، شواهد به خوبی نشان می‌دهد که هیچ‌گاه اعتماد شیعیان از او و احادیثش سلب نشده است.

یکی از شواهدی که نشان می‌دهد او تا آخرین سال‌های عمرش همچنان استادی معتمَد به شمار می‌رفته، حضور نجاشیِ نوجوان در جلسات حدیثی اوست؛ چرا که بسیار بعید، و در نتیجه انصراف آفرین است که پدرِ نجاشی _ که خود از اعلام شیعه در آن عصر بوده است _ فرزندِ نوجوان خود را برای کسب علم از کوفه به بغداد آورده باشد، آنگاه او را به محضر استادی فرستاده باشد که متخلط و مشهور به ضعف باشد. بنابراین، حضور نجاشیِ چهارده _ پانزده ساله در جلسات علمیِ ابو المفضل با در نظر گرفتن آنکه او تحت هدایتِ والدِ بصیر خود بوده است، نشان از جایگاه ویژۀ ابو المفضل در نزد اصحاب امامیه دارد. علاوه بر این، همانطور که گفته شد، بزرگان امامیّه تا سال ها و ماه‌های آخر عُمرِ او در جلساتِ او حاضر می‌شدند و احادیثی را که از وی می‌شنیدند در آثار خود انعکاس می‌دادند. طبری سوم احادیثی را که از او در سال 385 هجری شنیده، در کتاب دلائل الإمامة که آن را پس از 411ق تألیف کرده،[108] انعکاس داده، و از ابوالمفضل با عبارت (مترحم علیه) یاد کرده است؛ لذا ابوالمفضل شیبانی به هیچ وجه فردی متروک و مطرود در میان شیعیان نبوده است.

نجاشی می‌گوید از ابوالمفضل زیاد حدیث شنیده؛ ولی بعدها در آن احادیث توقف کرده است. شاید گمان شود، توقف نجاشی در احادیث او، به خاطر بی‌اعتمادی او به وثاقتِ ابو المفضل بوده باشد، اما جمله‌ای که نجاشی در ادامۀ کلام خود می‌آورَد، به روشنی دلیلِ توقف او را بیان می‌کند. نجاشی می‌گوید: رأيت هذا الشيخ و سمعت منه كثيراً، ثم توقفت عن الرواية عنه إلّا بواسطة بيني و بينه؛ (این شیخ را دیدم و از او بسیار شنیدم، اما در روایت کردن از او توقف کردم مگر با وجود واسطه‌ای میان من و او).

لذا همانطور که ملاحظه می‌شود توقف نجاشی، صرفاً ناشی از شدت احتیاط او از شنیده‌های دورۀ نوجوانی اش می‌باشد، نه آن که ابوالمفضل را فردی ضعیف و متروک بپندارد. و همانطور که خودِ او تصریح کرده، نجاشی با وجودِ واسطه‌ای بین او و ابوالمفضل، روایات او را نقل می‌کرده است.[109] نشانه‌ای دیگر بر جلالت جایگاه ابوالمفضل در اواخر عمر و حتی پس از وفاتِ او، مدح و ثنای بزرگانِ اصحابِ ما از او، در آثار حدیثی موجود است. مرحوم خزّاز قمی (م 400ق) که از اندیشمندانِ مشهور و موثق امامی است، نام او را در کتابِ کفایة الأثر با عبارتِ (رضی الله عنه) همراه می‌کند.[110] این امر در حالی ست که خزّاز قمی از میان مشایخ متعدد و صاحب نام خود در این کتاب تنها شیخ صدوق و ابوالمفضل را با این وصف مورد مدح قرار داده است. این نکته نشان گرِ عظمتِ جایگاه ابوالمفضل در نگاه خزّاز قمی است. شیخ به هنگامِ ذکر تضعیفاتِ متوجه به او، عبارتِ (إلّا أنّه ضعّفه قومٌ)[111] را به کار می‌بَرَد. و این می‌رساند که به احتمال قوی، دیدگاه خود شیخ متمایل به ضعف او نبوده، بلکه او تضعیفاتِ متوجه به او را به گروهی از اصحاب نسبت داده است. بنا بر گزارش‌های موجود، شیخِ طوسی نامِ ابوالمفضل را در کنار نامِ ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری با عبارتِ (رضی الله عنهما) همراه کرده است.[112] کاربرد نامِ ابوالمفضلِ شیبانی در کنارِ نامِ استادِ مشایخ عراق به شکلِ (مرتضیاً عنه)، نکتۀ در خور توجهی است. همچنین اهتمام جماعتی از اصحاب به نقلِ جمیعِ روایات او نیز ثابت کنندۀ اهمیت فوق العادۀ احادیثِ ابوالمفضل در نگاه بزرگان امامی است. لذا تضعیفات ما تأخر او، فاقد رجحان است.

2_ 5_ ابوجعفر طبری :

ابو جعفر محمد بن جَریر طبری، راویِ دیگر این سند نیز محلّ درنگ است. برخی به اشتباه او را ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری معروف به طبری دوم از علمای شیعیِ هم‌عصرِ با کُلَینی دانسته‌اند؛ اما از آن جایی که طبریِ مذکور در این سند مستقیماً و با قید (حدّثنا) از (حُمَید بن الرَّبیع الخَزّاز) نقل کرده است، در نتیجه وی ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید طبری (م 310ق) معروف به طبری اول، تاریخ نگار و مفسرِ مشهور اهل تسنن است. برای فهم دقیق این مطلب، باید دانسته شود که حُمَید بن رَبیع خَزّاز مستقیماً و با قید (حدّثنا) از سُفیان بن عُیَینَة (م 196 یا 198ق) نقل حدیث می‌کرده[113] و با ابن مَعین (م 233ق) هم‌عصر بوده است. حُمید که اصالتاً کوفی و ساکن بغداد بوده،[114] در رمضان[115] سال 258ق در سامرا[116] از دنیا رفته است.[117] با این توضیحات، بسیار بعید و در نتیجه انصراف آفرین است که طبریِ دوم (طبریِ امامی)، تا پیش از سالِ 258 هجری یعنی تا پیش از شهادتِ امام عسکری (علیه السلام)، به بغداد یا سامرا سفر کرده و در مجالس درسیِ حُمَید شرکت جسته باشد. چه اینکه او متولدِ آمل و ساکن ری بوده و امام عسکری (علیه السلام) را _ که در سامرا اقامت داشته‌اند_ و نیز نائبان اول و دوم را _ که هر دو اهل بغداد و ساکن آن بودند_ درک نکرده است.[118] در نتیجه نقل بی‌واسطۀ او از حُمید بن ربیع قابل پذیرش نیست. همچنین نقلِ ابو المفضل از طبری دوم نیز کاملاً بی‌سابقه و غیر مستعمل است؛ ولی در مقابل، طبریِ اول (طبری سنّی) از مشایخ ابوالمفضل بوده و نقل مستقیم ابوالمفضل از او کاملاً اثبات شده است. باید در نظر گرفت که طبری اوّل متولد 224 قمری، زادۀ آملِ طبرستان و محصّلِ در بغداد بوده و به هنگامِ وفات حُمید 34 ساله بوده، و هم در تاریخ[119] و هم در تفسیرش[120] به طور مستقیم و متصل با قید (حدّثنی) یا (حدّثنا) از حُمید نقل حدیث کرده است. در نتیجه شکی باقی نمی‌ماند که طبریِ مذکور در سند خطبۀ غدیر، همان ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید طبری مفسّر و مورّخ مشهور اهل تسنن است؛ لذا خطبۀ طولانی غدیر از طریق بزرگانِ مخالفان نیز نقل شده است.

3_ 5_ حُمَید بن الرَّبیع :

پژوهش‌های رجالی نشان می‌دهد که (حُمَید بن الرَّبیع) نیز از رواتِ مورد وثوق مخالفان است. اگرچه او توسطِ یحیی بن مَعین (م 233ق) و برخی دیگر، متهم به کذب[121] است اما در مقابل پاره‌ای از بزرگان رجالی اهل تسنن مانند دارَقُطنیّ،[122] ابو زُرعَة و ابو حاتِم به (حُسن حال) او اشاره کرده‌اند.[123] متقدمانی چون عُثمان[124] ابن ابی شَیبَة[125](م156_ 239ق)، احمد بن حَنبَل[126] (م241ق) و ابن حِبّان[127] (م 354ق)، او را ثقة دانسته، و از همه مهم تر، احمد بن حنبل، دیدگاه ابن مَعین در خصوص ضعفِ او را صراحتاً انکار کرده است.[128] لذا این توثیقاتِ متعدد، از اتهامِ به کذب او، انصراف آفرین است. چه اینکه تضعیفات او غیر مفسّر، و توثیقات او مبتنی بر قول خبرگان در امور حسی است. عثمان بن ابی شیبة به هنگام توثیق او ادعا کرده است که بیش از دیگران، او را می‌شناسد: (أنا أعلم الناس بحُمَيد بن الربيع هو ثقة)؛ لذا وثاقت وی بر ضعف او رجحان دارد.

4_ 5_ نوح بن مبشّر یا نوح بن قیس؟

(نوح بن مُبشّر) دیگر راویِ این روایت، کاملاً ناشناخته و غیر مذکور است. نه تنها عالمان رجالی دربارۀ او هیچ سخنی نگفته‌اند؛ بلکه اساساً چنین نامی در هیچ روایت دیگری در منابع موجود شیعه و اهل تسنن یافت نمی‌شود. این امر احتمالِ جدّیِ تصحیف در نام این راوی را در ذهن متبادر می‌سازد؛ زیرا یزید بن هارون که از أعلامِ متقن الوثوق و أعیانِ جلیل القدر اهل تسنن است با قید (حدّثنا) از او نقل روایت کرده است. بعید است که شیخِ چنین راویِ عظیم المنزله‌ای تا این حد ناشناخته باشد، به طوری که هیچ اثری از او در هیچ جایی نباشد. همچنین نوح بن مبشّر این روایت را از ولید بن صالح، یکی دیگر از راویان برجسته و مورد وثوق اهل تسنن با قیدِ (حدّثنا) نقل حدیث کرده است. این قرائن نشان می‌دهد که او باید همان (نوح بن قیس)[129] از مشایخِ یزید بن هارون، و از شاگردانِ ولید بن صالح باشد که کلمۀ (قیس) در اثرِ تصحیف، یا سهوِ قلم به (مبشّر) تغییر کرده است.[130] شواهد بسیاری وجود دارد که چنین ادعایی را  ثابت می‌کند:

علاوه بر آنکه ابن حِبّان در دو موضع از کتابِ الثقات به نقل کردنِ نوح بن قیس از ولید بن صالح اشاره می‌کند،[131] پژوهش‌های ما نیز نشان می‌دهد که تنها راهِ دسترسی به نقل هایِ ولید بن صالحِ مذکور در سند این روایت _ که نامِ کامل او ولید بن صالح بن امرأة زید بن ارقم) است _ و نیز تنها راهِ دسترسی به روایاتِ پدر او ابو الضحی، ابن امرأة زید بن ارقم از طریقِ همین نوح بن قیس است. لذا تردیدی نیست که (نوح بن مبشر) مضبوط در سند این روایت، همان (نوح بن قیس) است.

همچنین محمد بن اسماعیلِ بُخاری (م 256ق)، نویسندۀ نخستین جامعِ صحیحِ اهل تسنن در کتابِ التاریخ الکبیر در ضمن نقلِ حدیثی که آن را به احتمال قوی از سخنان پیامبر در روز غدیر خم نقل می‌کند،[132] سندی مشابه سندِ موجود در التحصین را ارائه کرده که در آن به جای نوح بن مبشّر، نوح بن قیس آمده است. البته او این روایت را فقط از طریقِ زید بن أرقم نقل کرده است: قال مُسلم [بن ابراهیم]: حدَّثنا نُوح بن قَيس، حدَّثنا الوَلِيد، عَنِ ابْنِ امْرَأَةِ زَيد بْن أَرقَم، عَن زَيدِ بنِ أَرقَمَ، عَنِ النَّبيِّ _ صَلى الله عَلَيه وسَلم _  لَبِثَ عِيسَى ابنُ مَريَمَ فِي قَومِهِ أَربَعِينَ سَنَةً.[133] ابن مغازلی شافعی نیز در المناقب متنِ مفصل سخنرانی پیامبر را در روز غدیر خم با سندی مشابه نقل کرده که در طبقات بالای آن آمده است: (… قَالَ حَدَّثَنِي مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي نُوحُ بْنُ قَيْسٍ الحُدَّانِيُّ حَدَّثَنِي الْوَلِيدُ بْنُ صَالِحٍ…). ابو محمّد قاسم بن ثابت بن الحَزم العُوفیّ السَّرَقُسطیّ[134] (م 302ق) در کتاب الدلائل على معاني الحديث بالشاهد و المثل نیز جریان غدیر خم را با سندی مشابه همین سند، ذکر کرده که در آن به جای نوح بن مبشر، نوح بن قیس آمده است: وَقَالَ فِي حَدِيثِ النَّبيِّ _ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ _  : أَنَّهُ قَدِمَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ حَتَّى نَزَلَ الْجُحْفَةَ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ بَيْنَ الدَّوْحَاتِ، فَقَمَّ مَا تَحْتَهَا فَذَكَرَ حَدِيثًا طَوِيلًا، ثُمَّ قَالَ: (إِنَّكُمْ تُوشِكُونَ أَنْ تَرِدُوا عَلَى الْحَوْضِ، فَأَسْأَلُكُمْ حِينَ تَلْقَوْنَنِي عَنْ ثَقَلَيَّ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا)؟ قَالَ: فَعِيلَ عَلَيْنَا، فَلَمْ نَدْرِ مَا الثَّقَلَانِ، حَتَّى قَامَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا الثَّقَلَانِ؟ فَقَالَ: (الْأَكْبَرُ مِنْهُمَا كِتَابُ اللهِ، وَالْأَصْغَرُ مِنْهُمَا عِتْرَتِي)، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقَالَ: (مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ). حَدَّثَنَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارٍ الْعَيْشِيُّ، قَالَ: حدّثنا نُوحُ بْنُ قَيْسٍ، قَالَ: حدّثنا الْوَلِيدُ بْنُ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ امْرَأَةِ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللهِ _ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ _ الْمَدِينَةَ، وَذَكَرَ الْحَدِيثَ.[135] در نتیجه شکی باقی نمی‌ماند که نوح بن مبشّر، در سند التحصین، همان نوح بن قیس است. مُسلِم نیشابوری در صحیح، و مؤلفان سنن اربعه در سنن، از نوح به قیس روایت کرده‌اند. او از رواتِ مورد وثوق اهل تسنن است.[136] مطابقِ متنِ التحصین، ولید بن صالح، از دو تن از مشایخ خود یعنی پدرش ابن امرأة زید بن ارقم و نیز از زید بن ارقم این خطبه را نقل کرده است. در تمامی نسخه‌های موجود از التحصین، این روایت به شکلِ (قَالَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ امْرَأَةٍ زَيْدِ بْنِ‏ أَرْقَمَ‏ وَ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَم‏) آمده است. شاید گمان شود نقلِ بی‌واسطۀ ولید بن صالح از زید بن ارقم آسیب زننده است. اما این گمان صحیح نیست؛ زیرا ابن حبّان از نقلِ روایتِ او از زید بن ارقم خبر داده است: (الْوَلِيد بن صَالح بن امْرَأَة زيد بن أَرقم يروي عَن زيد بن أَرقم، روى عَنهُ نوحُ بنُ قيس)؛[137] بنابراین مجهول بودنِ (ابن امرأة زید بن أرقم) در سند این روایت، آسیب زننده نخواهد بود.

 

نتیجه :

آخرین سند ارائه شده از طولانی‌ترین ضبط خطبه غدیر را سید بن طاووس در التحصین به صورت وجاده از کتاب نور الهدی جاوانی دریافت و نقل کرده است. انتساب این کتاب را به جاوانی، ابن کآل اندیشمند مشهور امامی سدۀ ششم، مورد تأیید قرار داده است. پاره‌ای از شواهد گویای آن است که (جاوانی) این خطبه را  از یکی از آثار طبری سوم، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری، اندیشمند امامی مذهب سدۀ پنجم هجری اخذ کرده است. بررسی‌های رجالی حاکی از آن است که تنها راویِ شیعیِ این روایت، به نام ابوالمفضل شیبانی، شیخِ ممدوحِ طبری سوم، مورد وثوق است و تضعیفات یاد شده پیرامون او محلّ اعتنا نیست. در سایرِ طبقات این روایت نیز حداقل یک راویِ مخالف که طبق مبانی رجالی مشهورِ مخالفان، مورد وثوق است، حضور دارد. در نتیجه با تکیه بر نظریۀ اطمینان، و انتفای تعمّد بر کذب در تمامی طبقات آن، سندِ روایت مورد بحث، (موثوق به) است.

 


پی نوشت ها :

1  . ژوهشگر علوم اسلامی و معاون پژوهشی کانون خورشید. 

2  . سید بن طاووس، اقبال الأعمال، 1 / 453. (اعلم أن نص النبي على مولانا علي بن أبي طالب يوم الغدير بالإمامة ما لا يحتاج إلى كشف و بيان لأهل العلم و الأمانة و الدراية…).

 3  . سَمعانی از شاگردان او دربارۀ وی مینویسد: (أبو سعيد مسعود بن ناصر بن أبي زيد السجزي الركاب: كان حافظاً متقناً فاضلاً رحل إلى خراسان والجبال و العراقين والحجاز، وأكثر من الحديث جمع الجمع، روى لنا عنه جماعة كثيرة بمرو و نيسابور و أصبهان، وتوفي سنة سبعة وسبعين وأربعمائة.) (سمعانی، الأنساب، 3 / 226)

 4  . ذهبی، العبر في خبر من غبر، 3 / 289، ذیل حوادث سنة سبع وسبعين وثلاث مائة.

 5  . سید بن طاووس، اقبال الأعمال، 1 / 453.

 6  . همان.

 7  . دربارۀ وی ر.ک: ذهبی، تذكرة الحفاظ، 4/ 1256، رقم: 1061.

 8  . ذهبی، العبر في خبر من غبر، 3 / 289.

 9  . ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقة، پیش از نقل خطبۀ غدیر می‌نویسد: الطبراني و غيره بسند صحيح أنّه _ صلى الله عليه وسلّم _ خطب بغدير خم تحت شجرات، فقال: (أيها الناس إنه قد نبأني اللطيف الخبير…) (ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، 1/ 109). همچنین مؤلف سمط النجوم العوالی چنین می‌نویسد: (حثه صلى الله عليه وسلم في هذه الخطبة على أهل بيته عموماً، وعلى علي خصوصاً. ويرشد إليه _ أيضاً _ ما ابتدأ به _ صلى الله عليه وسلم _ هذا الحديث، ولفظه _ عند الطبراني، بسند صحيح: أنه _ صلى الله عليه وسلم _ خطب بغدير خم، ثامن عشر ذي الحجة، مرجعة من حجة الوداع، تحت شجرات بُرِّح له ما تحتها بعد صلاة الظهر، فقال: (أيها الناس، إنه قد نبّأني اللطيفُ الخبير)…) (عصامی، سمط النجوم، 1/ 402).

 10  . شمارشِ واژگان، مطابق شمارش برنامۀ مایکروسافت ورد، و مطابق روش نوشتاریِ نرم افزار جامع الاحادیث نور، صورت گرفته است.

 11  . در خصوص این مؤلف و اینکه او دقیقاً چه کسی است بحث¬هایی وجود دارد. اگر او همان (احمد بن محمد المعروف بغلام خلیل) باشد، سال وفات او همان است که ذکر شد. در غیر این صورت اطلاع دقیقی در خصوص زمان وفات او در دسترس نیست.

 12  . این کتاب هم‌اینک موجود نیست، اما سید بن طاووس روایات محدودی از این کتاب _ از جمله خطبۀ طولانی غدیر خم_ را در کتابِ الیقین نقل کرده است.

 13  . نسخه‌های موجود و امروزین این کتاب، فاقدِ این خطبۀ شریفه است. اما دلایلِ قاطعی ثابت می‌کند که این خطبه تا سدۀ هفتم هجری در آثار طبریِ مذکور وجود داشته است. همچنین دلایل قاطعی ثابت می‌کند که بخش‌های متعددی از کتاب دلائل الإمامة مفقود شده است. در نتیجه برخی معتقدند این خطبه در این کتاب، وجود داشته است.

 14  . فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، 91.

 15  . اگر چه اصل این کتاب هم‌اینک موجود نیست، اما تمام یا بخش هایی از این کتاب به همراه متن و سند در حال حاضر در اثر دیگری به نامِ التحصین موجود است.

 16  . طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، 2/ 71.

 17  . ابن طاوس، الیقین، 346.

 18  . همو، التحصین، 578.

 19  . علامه حلی، العدد القویة لرفع المخاوف الیومیّة، 169.

 20  . ابن جبر، نهج الإیمان، 91.

 21  . رازی، نُزهة الکرام، 1 / 187.

 22  . مجلسی، روضة المتقین، 13 / 249.

 23  . فیض کاشانی، التفسیر الصافي، 2 / 56.

 24  . بحرانی،  البرهان، 2 / 229.

 25  . همو، غایة المرام، 329.

 26  . همو، کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم، 194.

 27  . مجلسی،  بحارالأنوار، 37 / 204.

 28  . نباطی بیاضی، الصراط المستقيم، 1 / 301.

 29  . سید بن طاووس، التحصین، مقدمة المؤلف.

 30  . در دو کتابِ ریاض العلماء (1 / 156) و الثقات العیون (54) به صورتِ (جاوابی) ذکر شده، ولی علامه طهرانی در الذریعة (26 / 387)، نام او را (جاوانی) ضبط کرده است.

 31  . در نسخۀ مخطوط التحصین که در کتاب خاتمة المستدرکِ میرزا حسین نوری(3 / 27)، از آن یاد شده، (المعروف بابن الكال) آمده است.

 32  . افندی، رياض العلماء، 1 / 156.

 33  . شهید ثانی، الرسائل، 2 / 1180.

 34  . ذهبی، تذکرة الحفاظ، 4 / 1348.

 35  . ذهبی، سیر أعلام النبلاء، 20 / 412.

 36  . قیسی دمشقی، توضیح المشتبه، 2 / 386..

 37  . ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، 4 / 333.

 38  . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، 1 / 77.

 39  . طهرانی، الذریعة، 4 / 245.

 40   همان؛ افندی، رياض العلماء، 1 / 156.

 41  . ر.ک: طهرانی، الذریعة، 25 / 279.

 42  . آنچنانکه گفته شد، سید بن طاووس در هنگام تألیفِ کتابِ الیقین، بیش از 70 سال داشته، و کتابِ نورالهدی را پس از اتمامِ الیقین یافته است.

 43  . افندی، رياض العلماء، 1 / 155.

 44  . همان.

 45  . طهرانی، الذریعة، 24 / 387.

 46  . سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، 6 / 152، ذیل مدخلِ محمد بن علي بن عبد الله بن أحمد بن حمدان أبو سعيد الجاواني الحلوي العراقي.

 47  . افندی، رياض العلماء، 1 / 155.

 48  . البته روایت¬‌هایی هم در این کتاب وجود دارد که مصدر اصلی آن نامعلوم است.

 49  . عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، 20.

 50  . انصاری، خطبة الغدیر، 19 و 20.

 51 . ابن جبر، نهج الإیمان، 91.

 52  . سید بن طاووس در باب شصت و پنجم کتابِ الیقین، طبریِ سوم را چنین توثیق کرده است: ( فيما نذكره‏ من‏ المجلد الأول‏ من‏ كتاب‏ الدلائل‏ تأليف‏ الشيخ‏ الثقة أبي‏ جعفر محمد بن‏ جرير الطبري‏ بتقديم تسمية مولانا علي  (علیه السلام) بأمير المؤمنين.) (الیقین، 100)

 53  . سید أحمد حسینی محقق کتابِ نهج الأیمان، در پاورقیِ صفحۀ 91 کتاب چنین نوشته است: (يبدو أن المؤلف أخذ خطبة النبي من دلائل الإمامة للطبري، وهو  =هی  في القسم الساقط من الدلائل…).

 54  . ر.ک: مقدمۀ دلائل الإمامة، با تصحیح اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی.

 55  . سید بن طاووس نسخۀ کامل کتابِ دلائل الإمامة را در اختیار داشته و در کتابِ (الإقبال) به دفعات بسیار زیاد از این کتاب به نقلِ حدیث پرداخته است. ولی سید بن طاووس نه در الإقبال، نه در الیقین و نه در التحصین با آن که در پی انعکاس مضامین این خطبه بوده، هرگز وجود چنین خطبه‌ای را به دلائل الإمامة نسبت نداده است. حتی در الیقین که خطبۀ طولانی غدیر را از طریقِ امام باقر ذکر می‌کند، نمی‌گوید که طبری سوم در دلائل الإمامة این خطبه را از سوی زید بن ارقم نقل کرده است. همچنین به هنگامِ نقل این خطبه با همین متن و سند از کتاب نورالهدی هرگز متذکر نشده است که دلائل الإمامة نیز چنین حدیثی را در خود جای داده است. اینها همه در حالی است که اولاَ او شدیداَ به دنبال چنین مضامینی بوده؛ و ثانیاً نگارشِ الإقبال، پیش از نگارش الیقین، و نگارش الیقین، پیش از تألیفِ التحصین اتفاق افتاده است. در نتیجه نباید با قطعیت این خطبه را به کتابِ دلائل الإمامة نسبت داد. زیرا محتمل است که این خطبه در سایر آثارِ طبری سوم منعکس شده باشد.

 56  . وی از رواتِ تمامی کتب ستّۀ اهل تسنن است. مزّی در تهذیب الکمال ذیل مدخل او، توثیقات فراوانی را ذکر کرده است. همچنین ر.ک: ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، 11/368.

 57  . ابن حبان در الثقات در دو موضع مختلف (رقم 5883 و 11424) او را در فهرست رواتِ ثقة برشمرده است.

 58  . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 3 / 86.

 59  . همان.

 60  . نجاشی، الفهرست: (حميد بن زياد بن حماد… أحمد بن جعفر بن سفيان عن حميد بكتبه. قال أبو المفضل‏ الشيباني‏: أجازنا سنة عشر و ثلاثمائة.)

 61  . نجاشی سال وفات حمید بن زیاد را به سال 310 قمری دانسته است.

 62  . مجلسی،  بحار الأنوار، 18 / 191.

 63   مرحوم خزاز قمی در سند یکی از روایات کتاب کفایة الاثر چنین نوشته است: (… وعنه (= ابوالمفضل الشیبانی) قال حدّثنا محمد بن جرير الطبري قراءة عليه…) (خزاز قمی، کفایة الأثر، 30)

 64  . برای نمونه روایتِ شریفِ (منزلت) از جمله مواردی است که او املائاً از طبری دریافت کرده است (محمد بن علی صوری، الفوائد المنتقاة، 54 و 55)؛ همچنین سید در الیقین عبارتی دارد که نشان می‌دهد ابوالمفضل دست نوشته‌هایی از جلساتِ طبری داشته است: (… فمنها ما حدثنا الشيخ أبو المفضل محمد بن عبد الله بن عبد المطلب الشيباني ؟رح؟، قال: وجدت في كتابي عن محمد بن جرير الطبري قال…) (ابن طاوس، الیقین، 368)

 65  . نجاشی در شرح حال مسعودی چنین نوشته است: (زعم أبو المفضل‏ الشيباني ؟رح؟ أنه لقيه و استجازه و قال: لقيته) (نجاشی، الفهرست، 254).

 66  . نجاشی از اجازۀ محمد بن جعفر بن بُطَّة این‌گونه یاد می‌¬کند: ( و قال أبو المفضل‏ محمد بن عبد الله بن المطلب: حدثنا محمد بن جعفر بن بطة، و قرأنا عليه، و أجازنا ببغداد في النوبختية و قد سكنها.) (نجاشی، الفهرست، 373)

 67  . سبحانی، موسوعة طبقات الفقهاء، 4 / 492.

 68  . طوسی، الأمالي، 449.

 69  . طوسی، الأمالي، 449؛ بحرانی، مدينة المعاجز، 1 / 318.

 70  . عبارت شیخ در فهرست نشان می¬‌دهد که ابن الغضائری اول شاگرد ابوالمفضل بوده، و ابوالمفضل نیز شاگرد مرحوم کلینی. (طوسی، الفهرست، 395)

 71  . همان.

 72  . طوسی، مصباح المتهجد، 399.

 73  . نجاشی، الفهرست، 396.

 74  . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 3 / 86.

 75  . محمد بن علی بن شاذان از مشایخی است که ابوالمفضل از او در کوفه حدیث شنیده است. (خزاز قمی، کفایة الأثر، 301)

 76  . برای نمونه محمد بن علی بن زبیر بلخی از مشایخی است که ابوالمفضل در جلسات حدیثی او در بلخ حاضر شده، و از او نقل روایت کرده است. (طبری، دلائل الإمامة، 317)

 77  . ابوالمفضل از مشایخ متعددی در مکّه بهره برده است. برای نمونه ر.ک: طوسی، الأمالی، 641 و 478؛ شامی، الدر النظیم، 788.

 78  . حر عاملی، الجواهر السنیة، 303.

 79  . ابو محمد بلخی از مشایخی است که در طوس برای ابوالمفضل حدیث نقل کرده است. (ابن طاوس، الإقبال، 1 / 10)

 80  . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 4 / 261.

 81  . برای نمونه، ابو محمد الشعرانی از جمله مشایخِ ابوالمفضل است که ابوالمفضل در گرگان از وی حدیث شنیده است. (نجاشی، الفهرست، 439)

 82  . طوسی، الأمالی، 448.

 83  . نجاشی، الفهرست، 398؛ طهرانی، الذریعة، 2 / 311.

 84  . علامۀ بحرانی در آثاری که از مرحوم صدوق در اختیار داشته است، روایاتی را نقل می‌¬کند که در آن روایات، مرحوم صدوق از ابوالمفضل شیبانی با قید (حدّثنا) نقل حدیث کرده است. برای نمونه ر.ک: بحرانی، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار؟عهم؟، ‏4 / 357.

 85  . مرحوم خزاز قمی در کفایة الأثر، نُه حدیث را از ابوالمفضل شیبانی با قید (حدّثنا) نقل کرده است.

 86  . برای نمونه، (الحسین بن عبیدالله الغضائری)، کتاب الکافی را از ابوالمفضل نقل کرده است. (ر.ک: طوسی، الفهرست، 395).

 87  . ابن شاذان در منقبة (53) حدیث بیست و هفتم را از ابوالمفضل نقل کرده است.

 88  . طبری سوم در دلائل الإمامة، قریب به شصت روایت از او با قید (حدثنی) یا (حدثنا) نقل کرده است.

 89  . نجاشی، الفهرست، 396.

 90  . سید بن طاووس، جمال الأسبوع، 423.

 91  . نجاشی، الفهرست، 395: ( له کتب کثیرة، منها: كتاب شرف التربة، كتاب مزار أمير المؤمنين  (علیه السلام)، كتاب مزار الحسين عليه السلام، كتاب فضائل العباس بن عبد المطلب، كتاب الدعاء، كتاب من روى حديث غدير خم، كتاب رسالة في التقية و الإذاعة، كتاب من روى عن زيد بن علي بن الحسين، كتاب فضائل زيد، كتاب الشافي في علوم الزيدية، كتاب أخبار أبي حنيفة، كتاب القلم… .)

 92  . طوسی، الفهرست، 403.

 93  . ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب؟عهم؟ به دفعات از او نقل حدیث کرده و در چهار موضع تصریح شده است که از امالی ابوالمفضل حدیث نقل می¬شود. (ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب؟عهم؟، 2 / 255 و 337 و 4 / 13 و 132)

 94  . سید بن طاووس، الإقبال، 1 / 18.

 95  . همان، ص 496.

 96  . سید بن طاووس، فرحة الغری، 87.

 97  . طهرانی، الذریعة، 2 311.

98  . طبری، دلائل الإمامة، 489.

 99  . عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، 131.

 100  . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 3 / 86.

 101  . برای نمونه از (محمد بن جریر بن یزید طبری) می‌¬توان به عنوان یکی از مشایخ مخالف و شافعی مذهب او یاد کرد.

 102  . برای نمونه (حمید بن زیاد بن حمید) از مشایخ مورد وثوق واقفی مذهب اوست.

 103  . برای نمونه (ابن عقدة) از مشایخ زیدی مسلک ابوالمفضل است.

 104  . نجاشی، الفهرست، 395.

 105  . علامه حلی، خلاصة الأقوال، 356.

 106  . نجاشی، همان 396.

 107  . طوسی، الفهرست، 401.

 108  . طبری سوم در کتابِ دلائل الإمامة (545) می‌¬نویسد: (نَقَلْتُ‏ هَذَا الْخَبَرَ مِنْ‏ أَصْلٍ‏ بِخَطِّ شَيْخِنَا أَبِي عَبْدِ اللهِ الْحُسَيْنِ الْغَضَائِرِيِّ رَحِمَهُ اللهُ). این امر با توجه به وفاتِ ابو عبدالله الغضائری در سال 411قمری، نشان می‌¬دهد که این کتاب پس از آن سال تکمیل شده است.

 109  . کلام علامه طهرانی در این راستا مفید فایده است. ر.ک: طهرانی، الذریعة، 2 / 314.

 110  . مرحوم خزاز قمی در چهار موضع پس از ذکر نام ابوالمفضل عبارتِ (رضی الله عنه) را آورده است. نگاه کنید به: خزاز قمی، کفایة الأثر، 30، 175، 187، 193.

 111  . طوسی، الرجال، 447.

 112  . سید بن طاووس، اليقين، 272.

 113  . حسکانی در شواهد التنزیل (1/ 571، و 2 / 188)، و ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق (3 / 33 و 20 / 312)، و ابن نجار بغدادی در ذیل تاریخ بغداد (4 / 116)، نقلِ مستقیمِ حُمید از سُفیان را با قیدِ (حدثنا) ذکر کرده‌اند: (…حميد بن الربيع الخزّاز حدثنا سفيان بن عيينة…). خطیب بغدادی نیز در تاریخ بغداد (8/ 159) سفیان بن عیینه را در شمار اساتید حُمید ذکر کرده است.

 114  . خطیب بغدادی در تاریخ بغداد (8/ 159)، او را کوفی می‌خواند و تصریح می‌کند که در بغداد ساکن شده و از اساتید بنامی همچون سفیان بن عیینه و غیره نقل حدیث می¬کرده است.

 115  . ابن حجر و بسیاری دیگر وفات او را در ماه رمضان دانسته‌اند. (ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان،

 ج2 / 364)

 116  . كانت وفاته في سنة ثمان وخمسين ومائتين بسر من رأى. (سمعانی، الأنساب، 5/ ص 132)

 117  . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2 / 364.

 118  . علامه طهرانی در نوابغ الرواة (250)، در این باره چنین نوشته است: (أنّ مؤلّف المسترشد كان متعاصراً مع الكليني تقريباً، و لم يكن ممّن أدرك أحد الأئمّة ظاهراً، فإنّه لو كان مدركاً لكان النّجاشي و الطّوسي يذكران ذلك كما هو ديدنهما، و على هذا فالمترجَم له غير ابن جرير الّذي خاطبه العسكري ثلاث مرّات ضمن قصّة المعجزات التّسع الواردة في‏مدينة المعجزات إذ يستبعد بقاء من خاطبه العسكري المتوفّي (260) إلى عصر الكليني فمخاطب العسكري سميّ آخر لمؤلّف المسترشد. و أيضا مؤلّف المسترشد معاصر لحسين بن روح المتوفّي (326) لأنّه يروي عنه من أدرك حسين بن روح، و هو: أبو العبّاس محمّد بن إبراهيم بن إسحاق الطّالقاني الّذي هو من مشايخ الصّدوق، و قد روى عنه في إكمال الدّين (278)، أنّه قال: كنت عند أبي القاسم الحسين بن روح مع جماعة و منهم عليّ بن عيسى القصري‏.

 119  . طبری، التاریخ، 2 / 433.

 120  . همو، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 27 / 16.

 121  . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2 / 364.

 122  . وی از بزرگان رجالی اهل تسنن است. خطیب بغدادی او را این‌گونه می‌ستاید: (كان فريد عصره وقريع دهره، ونسيج وحده، وإمام وقته، إنتهى إليه علم الأثر والمعرفة بعلل الحديث وأسماء الرجال وأحوال الرواة مع الصدق والأمانة والفقه والعدالة وقبول الشهادة و صحة الاعتقاد وسلامة المذهب والاضطلاع بعلوم سوى علم الحديث.) (خطیب بغدادی، تاريخ بغداد، 12 / 34)

 123  . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2 / 364؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 8 / 160.

 124  . ابو الحسن عثمان بن محمد ابی شیبه العبسی (156_ 239ق)، صاحب تفسیر و سنن، و استاد بُخاری است. برادرش عبدالله بن محمد ابی شیبه العبسی (159_ 235ق)، صاحب المصنف نیز استاد بخاری است. هر دو ثقة و از حافظان مشهور و متقدم اهل تسنن هستند. توجه شود که این دو را با هم اشتباه نگیریم. برادر دیگر این دو، القاسم بن محمد است که از شهرت کمتری برخوردار بوده، و از سوی برخی چون ابن معین متهم به کذب است.

 125  . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2 / 364.

 126  . همان.

 127  . ابن حِبّان نام او را در کتاب الثقات، که هدفش گرد آوریِ فهرستی از راویانِ ثقه است، ثبت کرده است. ابن حبان دربارۀ او می‌نویسد: (حميد بن الربيع الخزاز اللخمي أبو الحسن من أهل بغداد يروى عن هشيم روى عنه محمد بن إسحاق بن خزيمة وغيره من شيوخنا ربما أخطأ) (ابن حبّان، الثقات، 8 / 197)

 128  . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2 / 364.

 129  . ر.ک: مزّی، تهذیب، مدخل نوح بن قیس.

 130  . تغییر حرف (مـ) به (فـ) یا (قـ) یا به عکس آن، امر شایعی در کتابت بوده است. برای مثال گاهی کلمۀ (ملطی) به کلمۀ (فطحی) تغییر کرده است. با توجه به رسم الخط آن زمان و تعداد تقریباً مساوی دندانه‌های این دو کلمه، احتمال تصحیف کلمۀ (قیس) به (مبشر) کاملاً معقول است.

 131  . ابن حبان، الثقات، رقم‌های 5883 و 11424.

 132  . این حدیث بخش کوتاهی از خطبۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله) منقول در کتاب المناقبِ ابن مغازلی است؛ و ابن مغازلی با سندی تقریباً مشابه آن را نقل کرده است. در ادامه حدیثِ مذکور را خواهیم آورد.

 133  . بخاری، تاریخ الکبیر، 8 / 145، رقمِ 2507.

 134  . زرکلی، الأعلام، 5 / 174.

 135  . سرقسطی، الدلائل، 1 / 152.

 136  . مزّی، تهذیب الکمال، 30 / 55.

 137  . ابن حبّان، الثقات، 5 / 491.

 

فهرست منابع :

1) ابن بابویه، محمد بن علی،  الخصال، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین قم، 1361ش.

2) ابن جبر، زين الدين علي بن يوسف بن جبر، نهج الإيمان، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، چاپ اول، مشهد: مجتمع امام هادی (علیه السلام)، 1418ق.

3) ابن حاتم شامی، جمال الدين يوسف الشامي المشغری العاملي، الدر النظیم، قم: مؤسسة النشر الاسلامي.

4) ابن حبّان، محمد التميمي البستي، الثقات، هند: مؤسسة الكتب الثقافية، چاپ اول، 1393 ق.

5) ابن شاذان، أبوالحسن محمد بن أحمد بن علي بن الحسن القمي، مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب والأئمة من ولده ؟عهم؟ من طريق العامة، چاپ اول، قم: مدرسة الإمام المهدي  (علیه السلام)، 1407ق.

6) ابن شهر آشوب، مشير الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني،  مناقب آل ابی طالب ؟عهم؟، نجف: المكتبة الحيدرية، 1376ش.

7) ابن طاووس، السيد رضي الدين علي بن موسى، إقبال الاعمال، چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ق.

8) __________________ ،  التحصین لأسرار ما زاد من أخبار كتاب اليقين، چاپ اول، قم: دار الکتاب، 1413ق.

9) __________________ ،  الیقین باختصاص مولانا علي بإمرة المؤمنين  (علیه السلام)، چاپ اول، قم: دارالکتاب، 1413ق.

10) __________________ ،  جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، چاپ اول، قم: دارالرضی، 1330ق.

11) ابن طاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحة الغری في تعيين قبر أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب  (علیه السلام) في النجف‏، چاپ اول، قم: مركز الغدير للدراسات الإسلامية، 1419ق.

12) ابن عساکر، أبو القاسم علي بن الحسن الشافعي، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.

13) ابن العماد، ابو الفلاح عبد الحي بن أحمد العكري الحنبلي، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

14) ابن مغازلی،  أبو الحسن علي بن محمد الواسطي الجُلاّبي الشافعي، مناقب علی بن أبي طالب ؟عهم؟، چاپ اول، ایران: انتشارات سبط النبي، 1384 ش.

15) افندی، میرزا عبدالله بن عیسی بیگ،  ریاض العلماء و حیاض الفضلا، قم: مطبعة الخیام، 1412ق.

16) بحرانی، سید هاشم بن سلیمان،  البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بعثة، 1374 ش.

17) __________________ ، حلیة الأبرار فی احوال محمد و آله الاطهار ؟عهم؟، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1411 ق.

18) __________________ ،  غایة المرام و حجّة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام،  چاپ اول، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی،  1422ق.

19) __________________ ، کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم، چاپ اول، قم: مؤسسة احیاء تراث السید هاشم البحرانی، 1415ق.

20) __________________ ،مدینة المعاجز، چاپ اول، قم: موسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.

21) بخاری، محمد بن اسماعیل الجعفی، التاریخ الکبیر، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1406ق.

22) بغدادی، ابوبکر احمد بن علی الخطیب، تاریخ بغداد أو مدینة الاسلام، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.

23) حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیة، چاپ اول، نجف: النعمان، 1384ق.

24) حسکانی، عبیدالله بن عبدالله بن احمد؛  شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ اول، تهران: مجمع الثقافة الاسلامیة، 1411ق.

25) حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، خلاصة الأقوال، چاپ اول، ایران: نشر الفقاهة، 1417ق.

26) حلی، رضی الدین علی بن یوسف مطهر، العدد القویة لرفع المخاوف الیومیه، چاپ اول، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1408ق.

27) خزاز قمی، علی بن محمد رازی، کفایة الاثر فی النص علی الائمة اثنی عشر ؟عهم؟، قم: بیدار، 1401ق.

28) ذهبی، ابو عبدالله شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

29) __________________ ، العبر فی خبر من غبر، تحقیق: فؤاد سید، کویت، 1961م.

30) __________________ ،  سیر أعلام النبلاء، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق.

31) رازی، جمال الدین مرتضی محمد بن حسین، نزهةالکرام و بستان العوام، تهران: ترقی، 1361ش.

32) زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم، چاپ پنجم، بیروت: دارالعلم الملایین، 1980م.

33) سبحانی تبریزی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، چاپ اول، قم: مؤسسه امام صادق  (علیه السلام).

34) سُبکی، عبد الوهاب بن علی؛  طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق: محمود محمد الطناحی، دار احیاء الکتب العربیة.

35) سرقسطی، ابو محمد قاسم العوفی؛  الدلائل علی معانی الحدیث بالشاهد و المثل، بی جا، بی نا،

36) بی تا.

37) سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمد، الانساب، چاپ اول، بیروت: دار الجنان للطباعة والنشر والتوزيع، 1408ق.

38) صوری، محمد بن علی؛  الفوائد المنتقاة و الغرائب الحسان، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.

39) طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد،  المعجم الکبیر، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

40) طبرسی، ابو منصور احمد بن علی؛  الاحتجاج علی أهل اللجاج، چاپ اول، مشهد: نشر مرتضی، 1403ق.

41) طبرسی، میرزا حسین نوری؛  خاتمة مستدرک الوسائل، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت، 1415ق.

42) طبری، ابوجعفر عمادالدین محمد بن احمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی  (علیه السلام)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1383ق.

43) طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم آملی کبیر، المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب   (علیهما سلام) ، چاپ اول، قم: کوشانپور، 1415ق.

44) طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید، تاريخ الأمم والرسل والملوك، چاپ چهارم، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1403 ق.

45) __________________ ، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.

46) طهرانی، آقا بزرگ محمد محسن، الثقات العیون فی سادس القرون، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

47) __________________ ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ سوم، بیروت: دار الأضواء، 1403ق.

48) __________________ ، نوابغ الرواة فی رابعة المئات، بیروت دارالکتب العربی، 1390ق.

49) طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، چاپ اول، قم: دارالثقافة، 1414ق.

50) __________________ ،  الرجال، قم: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، 1373ش.

51) __________________ ،  فهرست کتب الشیعة و أصولهم، قم: مکتبة المحقق الطباطبائی

52) __________________ ، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعه، 1411ق.

53) عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1404ق.

54) __________________ ،  لسان المیزان، چاپ دوم، بیروت مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1390ق.

55) عصامی، عبدالملک بن حسین بن عبدالملک؛  سمط النجوم العوالی فی انباء الأوائل و التوالی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.

56) فتال نیشابوری، ابو علی محمد بن الحسن بن علی؛  روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم: انتشارات رضی، 1375ش.

57) فیض کاشانی،  ملا محمد محسن بن شاه مرتضی، التفسیر الصافی، تهران: مکتبة الصدر، 1415ق.

58) قیسی دمشقی، محمد بن عبدالله؛  توضیح المشتبه، چاپ دوم، بیروت: المؤسسة الرسالة، 1414ق.

59) مجلسی، محمد تقی،  روضة المتقین فی شرح کتاب من لا یحضره الفقیه، قم: کوشانبور، 1406ق.

60) مجلسی، محمدباقر،  بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

61) مزّی، جمال الدین ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1406ق.

62) نباطی عاملی، علی بن محمد بن علی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، نجف: مکتبة الحیدریة، 1384ق.

63) نجاشی، احمد بن علی،  فهرست اسامی مصنّفي الشیعة، قم:  مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، 1365ش.

64) هیتمی، احمد بن حجر مکی شافعی؛ الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، چاپ دوم، مصر: مکتبة القاهرة، 1385ق.

65) ابن بابویه، محمد بن علی،  الخصال، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین قم، 1361ش.

66) ابن جبر، زين الدين علي بن يوسف بن جبر، نهج الإيمان، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، چاپ اول، مشهد: مجتمع امام هادی (علیه السلام)، 1418ق.

67) ابن حاتم شامی، جمال الدين يوسف الشامي المشغری العاملي، الدر النظیم، قم: مؤسسة النشر الاسلامي.

68) ابن حبّان، محمد التميمي البستي، الثقات، هند: مؤسسة الكتب الثقافية، چاپ اول، 1393 ق.

69) ابن شاذان، أبوالحسن محمد بن أحمد بن علي بن الحسن القمي، مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب والأئمة من ولده ؟عهم؟ من طريق العامة، چاپ اول، قم: مدرسة الإمام المهدي  (علیه السلام)، 1407ق.

70) ابن شهر آشوب، مشير الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني،  مناقب آل ابی طالب ؟عهم؟، نجف: المكتبة الحيدرية، 1376ش.

71) ابن طاووس، السيد رضي الدين علي بن موسى، إقبال الاعمال، چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ق.

72) __________________ ،  التحصین لأسرار ما زاد من أخبار كتاب اليقين، چاپ اول، قم: دار الکتاب، 1413ق.

73) __________________ ،  الیقین باختصاص مولانا علي بإمرة المؤمنين  (علیه السلام)، چاپ اول، قم: دارالکتاب، 1413ق.

74) __________________ ،  جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، چاپ اول، قم: دارالرضی، 1330ق.

75) ابن طاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحة الغری في تعيين قبر أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب  (علیه السلام) في النجف‏، چاپ اول، قم: مركز الغدير للدراسات الإسلامية، 1419ق.

76) ابن عساکر، أبو القاسم علي بن الحسن الشافعي، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.

77) ابن العماد، ابو الفلاح عبد الحي بن أحمد العكري الحنبلي، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

78) ابن مغازلی،  أبو الحسن علي بن محمد الواسطي الجُلاّبي الشافعي، مناقب علی بن أبي طالب ؟عهم؟، چاپ اول، ایران: انتشارات سبط النبي، 1384 ش.

79) افندی، میرزا عبدالله بن عیسی بیگ،  ریاض العلماء و حیاض الفضلا، قم: مطبعة الخیام، 1412ق.

80) بحرانی، سید هاشم بن سلیمان،  البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: مؤسسه بعثة، 1374 ش.

81) __________________ ، حلیة الأبرار فی احوال محمد و آله الاطهار ؟عهم؟، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1411 ق.

82) __________________ ،  غایة المرام و حجّة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام،  چاپ اول، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی،  1422ق.

83) __________________ ، کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم، چاپ اول، قم: مؤسسة احیاء تراث السید هاشم البحرانی، 1415ق.

84) __________________ ،مدینة المعاجز، چاپ اول، قم: موسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.

85) بخاری، محمد بن اسماعیل الجعفی، التاریخ الکبیر، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1406ق.

86) بغدادی، ابوبکر احمد بن علی الخطیب، تاریخ بغداد أو مدینة الاسلام، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.

87) حر عاملی، محمد بن حسن، الجواهر السنیة، چاپ اول، نجف: النعمان، 1384ق.

88) حسکانی، عبیدالله بن عبدالله بن احمد؛  شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ اول، تهران: مجمع الثقافة الاسلامیة، 1411ق.

89) حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، خلاصة الأقوال، چاپ اول، ایران: نشر الفقاهة، 1417ق.

90) حلی، رضی الدین علی بن یوسف مطهر، العدد القویة لرفع المخاوف الیومیه، چاپ اول، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1408ق.

91) خزاز قمی، علی بن محمد رازی، کفایة الاثر فی النص علی الائمة اثنی عشر ؟عهم؟، قم: بیدار، 1401ق.

92) ذهبی، ابو عبدالله شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

93) __________________ ، العبر فی خبر من غبر، تحقیق: فؤاد سید، کویت، 1961م.

94) __________________ ،  سیر أعلام النبلاء، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق.

95) رازی، جمال الدین مرتضی محمد بن حسین، نزهةالکرام و بستان العوام، تهران: ترقی، 1361ش.

96) زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم، چاپ پنجم، بیروت: دارالعلم الملایین، 1980م.

97) سبحانی تبریزی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، چاپ اول، قم: مؤسسه امام صادق  (علیه السلام).

98) سُبکی، عبد الوهاب بن علی؛  طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق: محمود محمد الطناحی، دار احیاء الکتب العربیة.

99) سرقسطی، ابو محمد قاسم العوفی؛  الدلائل علی معانی الحدیث بالشاهد و المثل، بی جا، بی نا،

100) بی تا.

101) سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمد، الانساب، چاپ اول، بیروت: دار الجنان للطباعة والنشر والتوزيع، 1408ق.

102) صوری، محمد بن علی؛  الفوائد المنتقاة و الغرائب الحسان، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.

103) طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد،  المعجم الکبیر، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

104) طبرسی، ابو منصور احمد بن علی؛  الاحتجاج علی أهل اللجاج، چاپ اول، مشهد: نشر مرتضی، 1403ق.

105) طبرسی، میرزا حسین نوری؛  خاتمة مستدرک الوسائل، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت، 1415ق.

106) طبری، ابوجعفر عمادالدین محمد بن احمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی  (علیه السلام)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1383ق.

107) طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم آملی کبیر، المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب   (علیهما سلام) ، چاپ اول، قم: کوشانپور، 1415ق.

108) طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید، تاريخ الأمم والرسل والملوك، چاپ چهارم، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1403 ق.

109) __________________ ، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.

110) طهرانی، آقا بزرگ محمد محسن، الثقات العیون فی سادس القرون، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

111) __________________ ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ سوم، بیروت: دار الأضواء، 1403ق.

112) __________________ ، نوابغ الرواة فی رابعة المئات، بیروت دارالکتب العربی، 1390ق.

113) طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، چاپ اول، قم: دارالثقافة، 1414ق.

114) __________________ ،  الرجال، قم: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، 1373ش.

115) __________________ ،  فهرست کتب الشیعة و أصولهم، قم: مکتبة المحقق الطباطبائی

116) __________________ ، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعه، 1411ق.

117) عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1404ق.

118) __________________ ،  لسان المیزان، چاپ دوم، بیروت مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1390ق.

119) عصامی، عبدالملک بن حسین بن عبدالملک؛  سمط النجوم العوالی فی انباء الأوائل و التوالی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.

120) فتال نیشابوری، ابو علی محمد بن الحسن بن علی؛  روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم: انتشارات رضی، 1375ش.

121) فیض کاشانی،  ملا محمد محسن بن شاه مرتضی، التفسیر الصافی، تهران: مکتبة الصدر، 1415ق.

122) قیسی دمشقی، محمد بن عبدالله؛  توضیح المشتبه، چاپ دوم، بیروت: المؤسسة الرسالة، 1414ق.

123) مجلسی، محمد تقی،  روضة المتقین فی شرح کتاب من لا یحضره الفقیه، قم: کوشانبور، 1406ق.

124) مجلسی، محمدباقر،  بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

125) مزّی، جمال الدین ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1406ق.

126) نباطی عاملی، علی بن محمد بن علی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، نجف: مکتبة الحیدریة، 1384ق.

127) نجاشی، احمد بن علی،  فهرست اسامی مصنّفي الشیعة، قم:  مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، 1365ش.

128) هیتمی، احمد بن حجر مکی شافعی؛ الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، چاپ دوم، مصر: مکتبة القاهرة، 1385ق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *