«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
تسلیت عرض میکنم. شهادت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) جانکاه بود. حضرت آرزوی مرگ کرد و حضرت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب کرد که بعد از این دیگر من خواب ندارم؛ دیگر دلم از چَنگ غَم خلاصی ندارد. مُصیبت خیلی سنگین است. به امام زمانمان (ارواحنا فداه) تسلیت عرض میکنم و برای وجود نازنینشان هم از بارگاه حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) صبر طَلَب میکنم و خداوند به ما هم مَعرفتی بدهد که این مُصیبت را دَرک کنیم که غُروب شمس وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه ظُلمتی برای عالَم دنیا پیش آورد و او چه رَحمتی بود، چه نوری بود، چه بَرکتی بود، چه پَشتوانهای بود، چه سرمایهای برای بَشریّت بود. بَشر آن روز کُفران نعمت کرد؛ ولی تا دامنهی قیامت ما به حضرت زهرا (سلام الله علیها) احتیاج داریم و انشاءالله عنایتشان شامل حال ما بشود.
از دیگر آموزههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) در باب غذا خوردن «تَسمیه» است
شب گذشته عَرض کردیم که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: هر لُقمهای که انسان برمیدارد، 12 اَدب دارد. چند اَدب واجب است، چند اَدب مُستحبّ است و چند مورد رَوش هست؛ برای انسان مُفید است که رعایت بکند. یک: «یَجِبُ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَعرِفَهَا أربَعٌ فِیها فَرضٌ … فَامّا الفَرضُ فَالمَعرِفَۀُ[2]»؛ آن چهار مورد که اوّلین آنها مَعرفت است؛ دوّمین مورد رضاست؛ سوّم مورد تَسمیه است. تَسمیه یعنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» گفتن. و چهارمین مورد هم شُکر است که در ارتباط با این 3 مورد مَعرفت و رضا و شُکر مقداری به مَحضر شما صحبت شد. اما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» جُزء اَسرار عالَم کُوْن هست که در روایت داریم: هرچه خداوند متعال در کُتُب آسمانی از ابتدای خلقت تا ظُهور نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر مَعارف و اَسرار توحیدی تَعبیه کرده است، همه در قرآن آمده است و آنچه در قرآن آمده است، در سورهی مبارکهی فاتحه خُلاصه شده است. «سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ[3]»، خودِ خداوند این 7 آیهی سورهی مُبارکهی حَمد را مُعادل همهی قرآن قرار داده است. همهی قرآن در یک طرف و سورهی مُبارکهی فاتحه هم در یک طرف است. آنچه در قرآن است، آن در سورهی مُبارکهی فاتحه است و آنچه در سورهی مُبارکهی فاتحه است، در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خُلاصه شده است و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آنچه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آمده است در نُقطهی باء «بِسْمِ اللَّهِ» است و من آن نُقطه هستم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: من آن نُقطه هستم. بنابراین علوم و مَعارف گذشته و آینده همگی در وجود مُقدّس امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و هرقت «بِسْمِ اللَّهِ» میگویید، «یا علی» میگویید؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این «بِسْمِ اللَّهِ» جلوه دارد. به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» دل بدهید و زندگیتان با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» انشاءالله همیشه آباد باشد. خُتوماتی هم راجع به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» وجود دارد که آثار و بَرکاتش آن برای اَهل آن پوشیده نیست. «نِجاتاً مِنكَ يا سَيِّدَ الكَريمَ نِجِّنا وَ خَلِصّنا بِحَقِّ بَسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»؛ قَسم دادن به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» برای بازشدن گِرهها مُؤثّر است و باید از آن بَهره گرفت. و در روایت دارد که نزدیکی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» به اسم اَعظم پروردگار متعال از نزدیکی سیاهی چشم به سفیدی نزدیکتر است. یعنی درست هممَرز اسم اَعظم حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که اسم اَعظم 72 جُزء دارد که یک جُزء از 72 جُزء نَصیب «آصِف بن بَرخیا[4]» وصیّ حضرت سلیمان نَبی (علیه السلام) بود که دارای آن قدرت بود که تاج و تَخت مَلَکهی سَبا را همراه خودِ مَلَکه در لازَمان یعنی هیچ زمانی لازم نبود؛ همینکه اراده کرد از هزار فَرسخی این مَلَکه و این خانم را با تاج و تختش نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) حاضر کرد. و خداوند متعال همهی 72 جُزء در وجود نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان و حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار داده است و اینها خودِ اسم اَعظم پروردگار عالَم هستند. و در روایت دارد: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ بِسْمِ اَللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ[5]»؛ در هرکار مهمّی که با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آغاز نشود، آن بینتیجه خواهد بود. برای انسان ذخیره نمیشود؛ هزینه است، از دست او میرود. ولی اگر با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» شروع کرد، آن مُنتج خواهد بود و میوه خواهد داد.
اعتقاد ویژهی مرحوم سیّد مُرتضی (رحمت الله علیه) به کلمهی طیّبهی «بِسْمِ اللَّهِ»
در این مَسألهی خاصیّت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» مَطالب به صورت فراوان گفته شده است. مرحوم «سیّد مرتضی[6]» (اعلی الله مقامه الشریف) که از اُستوانههای عالَم تَشیُّع است. سیّد مرتضی و «سیّد رضی[7]» (رحمت الله علیهما) دو برادر بودند که مرحوم «شیخ مُفید» (اعلی الله مقامه الشریف) میگوید: در عالَم رؤیا دیدم بیبی حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دست حَسنین (علیهما السلام) را گرفته است و نزد من آورد. فرمود: «یَا شیخ! عَلِّمهُمَا الفِقه»؛ شیخ به این دو آقازاده فقه بیاموز. من بیدار شدم، حیرتزده بودم. من کُجا، حسن و حسین (علیهما السلام) کُجا؟! من کُجا، آمدن حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با این دو گوشوارهی عَرش خدا کُجا؟! در تَعبیر خواب مانده بودم. در همین فکر بودم که دیدم دَرب زده شد و «فاطمه بیگُم» مادر این دو سیّد بزرگوار دو دست این سیّدها را در دوران طُفولیّتشان گرفته است، آورد و با همان هیأتی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیده بودم، با همان هیأت دیدم. آورد و فرمود: «یَا شیخ! عَلِّمهُمَا الفِقه»؛ فَهمیدم قِداست و نورانیّت مادر این دو سیّد یک جلوهی کوچک و یک قطرهای از دریای عفّت و عصمت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است و این دو سیّد بزرگوار دو آیینهی تمامنَمای حَسنین (علیهما الصلاة و السلام) هستند. لذا مَسألهی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» که این سیّد مُرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) به آن رسیده است، تَعجُّب نکنید. ایشان درس بسیار پُر بار هم از نظر کَثرت عُلما و مُجتهدینی که پای کُرسی درس ایشان مینشستند و هم از نظر کیفیّت خیلی بالا بود. یکی از مُعمّرین که در درس سیّد (اعلی الله مقامه الشریف) شرکت میکرد، گِله کرد. گفت: آقا راه طولانی است. هر روز برمیخیزم و چند فَرسخ راه را تا بیایم خسته میشوم، بدنم فرسوده شده است. سیّد (اعلی الله مقامه الشریف) یک چیزی مینویسد و به او میگوید: این را داشته باش و دیگر این دریا و آب را دور نزن؛ از روی آب عُبور کُن و بیا که غَرق نمیشوی. راهِ تو میانبُر میشود و خسته هم نمیشوی. این بزرگوار این نوشته را میگیرد و هر روز میآمده و از روی آب عُبور میکرده است و غَرق نمیشده است.
دارد بر اینکه حضرت خِضر (علیه السلام) با تقوا بر روی آب راه میرود و اگر تقوای شما تقوای قابل قبولی نزد خداوند متعال باشد، در هوا هم راه میروید. هم در آب میتوانید راه بروید، هم در هوا میتوانید راه بروید و سقوط نکنید. «اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ[8]»؛ عُبودیّت یک گوهری است که ریشه در رُبوبیّت دارد. هرکسی بخواهد رنگ خدا بگیرد؛ رنگ خدا در قرآن است؛ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[9]»؛ هرکسی بخواهد رنگ خدا بگیرد، یعنی صفات خداوند در وجودش دیده بشود، آیینه بشود، خداوند «کُنْ فَیَکُون» است، این هم بتواند هرچه را بخواهد بشود؛ این صفت خداوند، این اَسماء حُسنای خداوند متعال در وجود او آیینهوار خدانَما بشود، قبلهی خداوند بشود؛ اگر کسی این را بخواهد باید بندگی کند. از بندگی انسان به جایی میرسد، «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند[10]». «که به جز خدا نبیند» دو مَعنا دارد؛ ولی مَعنای قابل فَهم و مُفید آن همین است که این دیگر همان حرفی را که امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتهاند، همان حرفی که حضرت زینب (سلام الله علیها) در مَجلس «ابن زیاد» گفت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: هرچه دیدم خدا را دیدم. «ما رَایتُ شیئاً إلاّ و رَایتُ اللهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ[11]»؛ حضرت زینب (سلام الله علیها) هم فرمودند: «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[12]». «ما رَایْنا الّا جَمیلًا» ، «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ[13]»؛ هرچه دیدم مَظهر جَمال خدا بود. هم پدر غیرِ خدا را ندید، هم دختر بزرگوارش حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) جُز خدا را ندید. این در اَثر بندگی است که انسان به این مقام میرسد. میگوید: من اِعجاب کردم که این چه مُعجزهای است! سیّد مُرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) چه سِرّی داده است که من از روی آب عُبور میکنم و آب من را غَرق نمیکند؟! آوردم و باز کردم تا ببینم چه چیزی است. باز کردم و دیدم نوشته است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ». این به نظرم کوچک آمد. گفتم این «بِسْمِ اللَّهِ» همان «بِسْمِ اللَّهِ» است که همیشه میگوییم. از فردا به مَحض اینکه آمدم و پایم را گذاشتم، دیدم دارم در آب فُرو میروم. آدم باید با عَقیده، با باوَر از رُموز و اَسرار الهی بَهره بگیرد.
طَعام پاک در تَفکُّر انسان اَثر مُستقیم دارد
در دعا هم همینجور است. در دعا تا دعا کننده یَقین نداشته باشد که خداوند پاسخ میدهد، این جواب نمیگیرد. در دعا وقتی دعا کردید، «فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ[14]»؛ باید اینجور فَرض کُنی که پُشت دَرب است. همینکه دَرب بزنید، دعای شما دَرب زدن است، باز میشود و مَطلب را به شما میدهند. این یَقین در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خیلی مهمّ است. لذا در غذا خوردن ابتدا بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ». و فکر نکنید که این غذا همان غذایی است که حیوانات میخورند. ما همین گیاهان را تبدیل میکنیم. گوشتی که میخوریم، خاک تبدیل به نبات شده است، نَبات خوراک حیوان شده است، بعد او گوشت شده و ما از او میخوریم و یا غذاهای گیاهی میخوریم؛ جُز اینکه نیست. اما خداوند متعال برحَسب نوع تَفکُّر ما، برداشت ما، نیّت ما در این غذا خاصیّت مَلَکوتی میدهد. اینکه فرمودند: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[15]»؛ در طعامتان دقّت کنید؛ حرام نخورید، شُبههناک نخورید، چیزهای آلوده استفاده نکنید. هم نَظیف بخورید، یعنی پاکیزگی ظاهری و پاکیزگی باطنی که حِلیّت آن غذاست و غذاهایی که در شَرع به عُنوان مُستحبّ از آن یاد شده است، از اینها استفاده کنید. چرا؟ برای اینکه «صدرالمُتألّهین» این فیلسوف بزرگ عالَم اسلام میگوید: غذا تبدیل به اندیشه میشود. آدم هر غذایی میخورد، هم نیّت و هم نوع غذا اَثر دارد. مرحوم علّامه «آیت الله مُطهّری» (رضوان الله علیه) میگویند: آقای «میرزا علی آقای شیرازی» (رحمت الله علیه) که اُستاد نهج البلاغهی ایشان است، از اصفهان به شهر قُم آمد و در حُجره میهمان من بود. گفتم: آقا! امشب یک آقایی از ما دعوت کرده است، اگر شما هم بیایید او خیلی خوشحال میشود. آقای مُطهّری (رضوان الله علیه) هم همراهی کردند و برای ضیافت او رفتیم. صُبح آقای مُطهّری (رضوان الله علیه) با یک ناراحتی گفتند: دیشب ما را کُجا بُردید؟ گفتم: مگر چطور شده است؟ گفتند: هم نماز شبم قَضا شد، هم نماز صُبحم را نتوانستم با حُضور قلب بخوانم؛ با کسادت خواندم. گفتم: آقا! این آدم مُتدیّنی است، ولی بانکی است، حُقوق از بانک میگیرد؛ این چهقَدر تأثیر دارد؟ آقای مُطهّری (رضوان الله علیه) که خبر نداشت اینجایی که رفته است چه غذایی به خورد ایشان میدهند. ولی غذا در فکر تأثیر دارد. فرمود: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا[16]»؛ پاک بخورید تا عمل صالح نَصیبتان بشود. از غذای حرام نمازِ باحال نَصیبتان نمیشود، دعای مُستجاب گیر نمیآید، حالِ ایثار و نثار برای انسان حاصل نمیشود. این غذاست و وقتی غذا میخورید به نیّت سیر شدن شکمتان نخورید؛ بلکه «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي، وَ اُشْدُدْ عَلَى اَلْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي[17]»؛ غذا میخورم که تبدیل به انرژی بشود، بتوانم نمازِ باحال بخوانم؛ بتوانم کار کنم و درآمد حَلال داشته باشم و به اَیتام برسم؛ به جبهه بدهم؛ بتوانم فرهنگ جامعهام را توسعه بدهم. اگر نیّت اینجوری شد، آن غذا را که با «بِسْمِ اللَّهِ» میخورید، تبدیل به نور میشود، تبدیل به اخلاص میشود، تبدیل به نماز شب میشود، تبدیل به علم میشود، تبدیل به عرفان میشود. لذا بزرگان ما در مَسألهی سِیر و سُلوک توصیهشان این بوده است؛ شبهایی که ریاضت میکِشیدند و به مسجد کوفه یا مسجد سَهله میرفتند، مرحوم آیت الله العُظمی آقای «سیّد جمال گُلپایگانی[18]» (اعلی الله مقامه الشریف) میگوید: اُستاد سِیر و سُلوک ما به ما دستور داده بود که همیشه نان همراهتان باشد. چند ساعتی که مشغول عبادت و ریاضت میشوید، یک تَجدید انرژی بکنید. آن کمک میکند تا شما سِیر عَرشیتان را داشته باشید.
مقام والا و عَرشی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
فکر نکنید بدن ما یک چیزی است؛ اگر بدن در خدمت ایمان انسان باشد، زیر خاک هم نمیپوسد؛ باقی میماند. بدن نازنین همین «شیخ صدوق» (اعلی الله مقامه الشریف) بعد از 11 قَرن تازه بوده است، کَفن ایشان هم پوسیده نبوده است. بنابراین غذا خیلی مهمّ است و چون مهمّ است بدون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» نباید آغاز شود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند واجب است. این 4 چیز در لُقمه برداشتن جُزء واجبات است. یکی مَعرفت است، دوّم رضاست، سوّم شُکر است و چهارم هم تَسمیه است. این چیزهایی بود که به تَعقیب مَطالب دیشب عَرض کردیم. بیبی 8 چیز دیگر را هم فرمودهاند و هرکُدام از آنها را هم اگر باز کنید، مَطالب زیادی از آن درمیآید. حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) هم مُحدِّثه است، هم مَحدَّثه است و هم آنچه خداوند برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) از مقامات عَرشی مَنظور فرموده است، برای امامان ما مَنظور نفرموده است. از این جَهت که جبرئیل (علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نازل میشد. اخبار آسمانی را میآورد و بیبی عالَم این اخبار آسمانی را املاء میکردند، کاتبشان هم علیبنابیطالب (علیه الصلاة و السلام) بود. همانگونه که قرآن بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد و پیامبر ما قرآن را میگفتند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) کاتب وَحی بودند و مینوشتند، برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم امیرالمؤمنین (علیه السلام) کاتب بودند. این مقام را ما نمیتوانیم، عَقلمان قَد نمیدهد که بگوییم حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه جایگاهی در عَرش خداوند، در پیشگاه ذات رُبوبی چه جایگاهی دارد. به همین مُناسبت بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب «سَیِّدَتِی» کردند. «سَیِّدَتِی» عادی نیست؛ آدم به سیّد و سیّده ما میگوییم: «يَا سَيِّدَنا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ[19]». «يَا سَيِّدَنا» یعنی تو همهکارهی من هستی، تو سرپرست من هستی، تو من را اداره میکُنی. حضرت امیر (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتند: «سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[20]»؛ بیبیِ من! سرپرست علی! همهچیزِ من! همهکَسِ من! فاطمهی من! دردت را به علی بگو؛ علّت گریههایت را به علی بگو.
روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
شاید در چنین شبی بود که «فِضّه» میگوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) من را طَلبید. فرمودند: فِضّه آب بیاور؛ میخواهم خودم را غُسل بدهم؛ میخواهم زَخمهای بدنم را شُستشو بدهم. خیلی خوشحال شد؛ زیرا بیبی تَوان نداشت؛ حتی نمیتوانست خودش سرش را برگرداند؛ به ایشان کمک میکردند. حالا که آب میخواهد من فکر کردم ایشان شِفا پیدا کردهاند. رفتم آب آوردم. «فَغَسَلَتْ أحْسَنَ غَسْلِها»؛ این تَصرُّف ولایی بود که در خودش کرد. دیدم چه غُسل پاکیزهای کرد. اُستاد ما میگفتند «غُسل» نگویید؛ این جراحتهایی که به بدنشان وارد شده بود، در این مُدّت که نمیتوانست به حضرت علی (علیه السلام) بگوید؛ لذا از روی رعایت حالِ بَچّهها و امیرالمؤمنین (علیه السلام) لباسش را هم عوض نکرده بود. ولی حالا که دیگر میخواهد به شهادت برسد، خودش را آماده کرد. «فَغَسَلَتْ أحْسَنَ غَسْلِها»؛ خونابههای سینهاش را شُست، جراحتهای بدنش را شُست. بعد فرمود: لباس نو و پاکیزه برایم بیاوَر. فرمود: بگو حَسنین (علیهما السلام) بیایند. حَسنین (علیهما السلام) آمدند. بیبی با همان دستِ نَحیف خودش، با گِل سرشور سر بَچّههایش را شُستشو میداد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد؛ دید حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با چه حالی دارد سر بَچّههایش را میشوید. دلش سوخت؛ فرمود: فاطمه جان! چرا با این حال به خودت رَنج میدهی؟ سر بَچّهها را میشویی؟ فرمود: چه کُنم؟! دیگر اینها مادر ندارند. وقتی کارش تمام شد، فرمود: فِضّه! بِسترم را از کنار دیوار به وسط اُتاق بیاور و رو به قبله قرار بده. بِستر را آورد و رو به قبله قرار داد. بیبی آمدند، دراز کشیدند، دو دستشان را بر روی صورتشان گذاشتند. فرمودند: فِضّه! یک قَطیفه بر روی من بکِش و بیرون بُرو، بعد بیا صدایم بزن؛ اگر دیدی جواب نمیدهم بدان دیگر کار فاطمه تمام شده است. فِضّه میگوید: دلشوره داشتم، طاقت نیاوردم و خیلی زود برگشتم. قَطیفهای بر روی بیبی کِشیده شده بود، دست مُبارک ایشان هم بر روی کَبودی صورتشان بود. صدا زدم: یا فاطمه! دیدم جواب نمیدهند؛ گفتم: دختر پیامبر! دیدم جواب نمیدهند؛ گفتم: یا اُمّ الحَسنین! دیدم جواب نمیدهند. قَطیفه را کنار زدم، دیدم روح از بدن بیبی مُفارقت کرده است. خودش را روی سینهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) انداخت. عَرضه داشت: بیبی! سلام من را به پدرت برسان. در همین حال میگوید: دیدم حَسنین (علیهما السلام) نالان و گریان دارند به طرف حُجره میآیند؛ اما امام حسین (علیه السلام) به امام حسن مجتبی (علیه السلام) تسلیت میگوید. میگوید: داداش! «آجَرَکَ اللهُ فِی الوَالِدَیکَ!»؛ خداوند به تو اَجر بدهد؛ مادرمان از دستمان رفت. امام حسن مجتبی (علیه السلام) بالای سر آمد، اما امام حسین (علیه السلام) کار عَجیبی کرد و پایین پا آمد. این قَطیفه را از روی پای مادر کنار زد، صورتش را زیر پای مادرش گذاشت. امام مجتبی (علیه السلام) میگفت: مادر! مادر! اما دید جواب نمیدهد. به امام حسین (علیه السلام) خطاب کرد و گفت: حسینِ من! مادرم تو را خیلی دوست داشت؛ تو صدایش بزن شاید جواب بدهد. امام حسین (علیه السلام) عَرضه داشت: «یا اُمّاه!»؛ مادر! من حُسین تو هستم؛ مادر با من حرف بزن؛ نزدیک است که بَند دلم پاره بشود… «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[21]»؛ در کربلا هم بَچّههای امام حسین (علیه السلام) آمدند؛ اما نه سَری بود، نه جای سالمی بود…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۹۲۰.
«نفائس اللباب: عن فاطمة عليها السّلام: فیِ المَائِدَۀِ اِثنَتَا عَشَرَۀَ خَصلَۀً یَجِبُ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَعرِفَهَا أربَعٌ فِیها فَرضٌ وَ اَربَعٌ فِیها سُنَّۀٌ وَ اَربَعٌ فیها تَأدیبٌ فَامّا الفَرضُ فَالمَعرِفَۀُ وَ الرِّضا وَ التَّسمِیَۀُ وَ الشُّکرُ فَامَّا السُّنَۀُ فَالوُضُوءُ قَبلَ الطَّعامِ، الجُلُوسُ عَلَی الجَانِبِ الأیسَرَ وَ الأکلُ بِثَلاثِ أصابِعَ فَامَّا التّأدیبُ. فَالأکلُ بِما یَلیِکَ وَ تَصغِیرُ اللُّقمَۀِ وَ المَضغُ الشَّدِیدُ وَ قِلَّۀُ النَّظَرِ فی وُجُوهِ النّاسِ».
[3] سوره مبارکه حجر، آیه 87.
«وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ».
[4] آصِف بن بَرخیا بن سمعیا وصی حضرت سلیمان (علیه السلام) که اسم اعظم خداوند را میدانست. نام او را ناطورا نیز ذکر کردهاند. مورخان، آصف را پسرخاله و یا خواهرزاده حضرت سلیمان (علیه السلام) دانستهاند. آصف همچنین دوست، وزیر و کاتب سلیمان (علیه السلام) نیز بود. حضرت سلیمان (علیه السلام) در اواخر عمر خود بنابر دستور الهی آصف را وصیّ خود قرار داد و مواریث، نور و حکمت را به او واگذار کرد. آصف نیز در هنگام وفات بنابر دستور الهی همه آنچه در دستش بود را به فرزندش «صفوراء» داد و او را وصی خود قرار داد. البته براساس برخی نقلها آصف پس از خود، حضرت زکریا را وصی خویش نمود. در مورد آصف نقل شده که از اسم اعظم خداوند اطلاع داشت و هر زمان دعایی داشت، مستجاب میشد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و آصف تنها یک حرف از آنرا میدانست. براساس برخی منابع، پس از وفات سلیمان (علیه السلام)، ابلیس حیلهای بهکار گرفت تا بگوید سلیمان بهوسیله سحر و جادو چنین قدرت یافته بود. ابلیس سحر و جادو را در کتابی نوشت و در پشت آن آورد که این علومی است که آصف بن برخیا برای پادشاه سلیمان (علیه السلام) نوشته است. بنابر آیات قرآن حضرت سلیمان (علیه السلام) خواستار آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ شد. یکی از جنیان گفت که قبل از بلند شدن حضرت سلیمان (علیه السلام) آنرا میآورد. فرد دیگری که آگاه به کتاب بوده، گفت پیش از چشم برهم زدن سلیمان (علیه السلام)، تخت را حاضر میکند و اینکار را انجام داد. قرآن از این فرد نام نبرده است. با این حال بنا به نظر مشهور مفسران این شخص را آصف بن برخیا دانستهاند. همچنین برخی این فرد را خود حضرت سلیمان (علیه السلام) و برخی آنرا حضرت خضر (علیه السلام) دانستهاند.
[5] التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۲.
«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: وَ لَرُبَّمَا تُرِكَ فِي اِفْتِتَاحِ أَمْرِ بَعْضِ شِيعَتِنَا «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»» فَيَمْتَحِنُهُ اَللَّهُ بِمَكْرُوهٍ، لِيُنَبِّهَهُ عَلَى شُكْرِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَ يَمْحُوَ عَنْهُ وَصْمَةَ تَقْصِيرِهِ عِنْدَ تَرْكِهِ قَوْلَ: «بِسْمِ اَللّٰهِ [اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ]». لَقَدْ دَخَلَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كُرْسِيٌّ فَأَمَرَهُ بِالْجُلُوسِ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ، فَمَالَ بِهِ حَتَّى سَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ، فَأَوْضَحَ عَنْ عَظْمِ رَأْسِهِ وَ سَالَ اَلدَّمُ فَأَمَرَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَاءٍ، فَغَسَلَ عَنْهُ ذَلِكَ اَلدَّمَ. ثُمَّ قَالَ: اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مُوضِحَتِهِ وَ قَدْ كَانَ يَجِدُ مِنْ أَلَمِهَا مَا لاَ صَبْرَ [لَهُ] مَعَهُ وَ مَسَحَ يَدَهُ عَلَيْهَا وَ تَفَلَ فِيهَا [فَمَا هُوَ إِلاَّ أَنْ فَعَلَ ذَلِكَ] حَتَّى اِنْدَمَلَ وَ صَارَ كَأَنَّهُ لَمْ يُصِبْهُ شَيْءٌ قَطُّ ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : يَا عَبْدَ اَللَّهِ ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ تَمْحِيصَ ذُنُوبِ شِيعَتِنَا فِي اَلدُّنْيَا بِمِحَنِهِمْ لِتَسْلَمَ [لَهُمْ] طَاعَاتُهُمْ وَ يَسْتَحِقُّوا عَلَيْهَا ثَوَابَهَا. فَقَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! [وَ] إِنَّا لاَ نُجَازَى بِذُنُوبِنَا إِلاَّ فِي اَلدُّنْيَا قَالَ: نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلدُّنْيَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ ، وَ جَنَّةُ اَلْكَافِرِ يُطَهِّرُ شِيعَتَنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِي اَلدُّنْيَا بِمَا يَبْتَلِيهِمْ [بِهِ] مِنَ اَلْمِحَنِ، وَ بِمَا يَغْفِرُهُ لَهُمْ، فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ:« (وَ مٰا أَصٰابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) » حَتَّى إِذَا وَرَدُوا اَلْقِيَامَةَ، تَوَفَّرَتْ عَلَيْهِمْ طَاعَاتُهُمْ وَ عِبَادَاتُهُمْ . وَ إِنَّ أَعْدَاءَ مُحَمَّدٍ وَ أَعْدَاءَنَا يُجَازِيهِمْ عَلَى طَاعَةٍ تَكُونُ مِنْهُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ إِنْ كَانَ لاَ وَزْنَ لَهَا لِأَنَّهُ لاَ إِخْلاَصَ مَعَهَا حَتَّى إِذَا وَافَوُا اَلْقِيَامَةَ، حُمِلَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ وَ بُغْضُهُمْ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ آلِهِ وَ خِيَارِ أَصْحَابِهِ، فَقُذِفُوا لِذَلِكَ فِي اَلنَّارِ . وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَبْلَكُمْ رَجُلاَنِ أَحَدُهُمَا مُطِيعٌ [لِلَّهِ مُؤْمِنٌ] وَ اَلْآخَرُ كَافِرٌ بِهِ مُجَاهِرٌ بِعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُوَالاَةِ أَعْدَائِهِ، وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مُلْكٌ عَظِيمٌ فِي قَطْرٍ مِنَ اَلْأَرْضِ، فَمَرِضَ اَلْكَافِرُ فَاشْتَهَى سَمَكَةً فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِأَنَّ ذَلِكَ اَلصِّنْفُ مِنَ اَلسَّمَكِ كَانَ فِي ذَلِكَ اَلْوَقْتِ فِي اَللُّجَجِ حَيْثُ لاَ يُقْدَرُ عَلَيْهِ، فَآيَسَتْهُ اَلْأَطِبَّاءُ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَالُوا [لَهُ]: اِسْتَخْلِفْ عَلَى مُلْكِكَ مَنْ يَقُومُ بِهِ، فَلَسْتَ بِأَخْلَدَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقُبُورِ، فَإِنَّ شِفَاءَكَ فِي هَذِهِ اَلسَّمَكَةِ اَلَّتِي اِشْتَهَيْتَهَا، وَ لاَ سَبِيلَ إِلَيْهَا. فَبَعَثَ اَللَّهُ مَلَكاً وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ [اَلْبَحْرَ بِ] تِلْكَ اَلسَّمَكَةِ إِلَى حَيْثُ يُسَهَّلُ أَخْذُهَا فَأُخِذَتْ لَهُ [تِلْكَ اَلسَّمَكَةُ] فَأَكَلَهَا، فَبَرَأَ مِنْ مَرَضِهِ، وَ بَقِيَ فِي مُلْكِهِ سِنِينَ بَعْدَهَا. ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ اَلْمُؤْمِنَ مَرِضَ فِي وَقْتٍ كَانَ جِنْسُ ذَلِكَ اَلسَّمَكِ بِعَيْنِهِ لاَ يُفَارِقُ اَلشُّطُوطَ اَلَّتِي يُسَهَّلُ أَخْذُهُ مِنْهَا، مِثْلَ عِلَّةِ اَلْكَافِرِ، وَ اِشْتَهَى تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ، وَ وَصَفَهَا لَهُ اَلْأَطِبَّاءُ. فَقَالُوا: طِبْ نَفْساً، فَهَذَا أَوَانُهَا تُؤْخَذُ لَكَ فَتَأْكُلُ مِنْهَا، وَ تَبْرَأُ. فَبَعَثَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْمَلَكَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ جِنْسَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةِ [كُلَّهُ] مِنَ اَلشُّطُوطِ إِلَى اَللُّجَجِ لِئَلاَّ يُقْدَرَ عَلَيْهِ فَيُؤْخَذَ حَتَّى مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ مِنْ شَهْوَتِهِ، لِعَدَمِ دَوَائِهِ. فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلْبَلَدِ [فِي اَلْأَرْضِ] حَتَّى كَادُوا يُفْتَنُونَ لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَهَّلَ عَلَى اَلْكَافِرِ مَا لاَ سَبِيلَ إِلَيْهِ، وَ عَسَّرَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ مَا كَانَ اَلسَّبِيلُ إِلَيْهِ سَهْلاً. فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلاَئِكَةِ اَلسَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلْأَرْضِ: أَنِّي أَنَا اَللَّهُ اَلْكَرِيمُ اَلْمُتَفَضِّلُ اَلْقَادِرُ، لاَ يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لاَ يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لاَ أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا اَلْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ اَلسَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لاَ أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ اَلْقِيَامَةَ وَ لاَ حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ اَلنَّارَ بِكُفْرِهِ. وَ مَنَعْتُ اَلْعَابِدَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ اَلشَّهْوَةِ،[وَ]إِعْدَامِ ذَلِكَ اَلدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ . فَقَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ اَلَّذِي اُمْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا اَلْمَجْلِسِ، حَتَّى لاَ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ. قَالَ: تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ» فَجَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ. أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَدَّثَنِي عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ. فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لاَ أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا. قَالَ: إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ. ثُمَّ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ يَحْيَى : يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ» قَالَ: إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلاً [وَ] يَقُولُ: [بِسْمِ اَللَّهِ أَيْ: بِهَذَا اَلاِسْمِ أَعْمَلُ هَذَا اَلْعَمَلَ. فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِ] «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ» فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ».
[6] علی بن حسین بن موسی، از نوادگان ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال ۳۵۵ ق در بغداد به دنیا آمد. کنیهاش ابوالقاسم و مشهور به سید مرتضی بود. پدرش حسین بن موسى علوى از علمای سرشناس شیعه و نزدیک به دستگاه خلافت و حاکمان آل بویه بود که منصب نقابت علویان، ریاست دیوان مظالم و منصب امیرالحاج را بر عهده داشت. مادر سید مرتضی، فاطمه دختر حسن (یا حسین)، از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بوده است. به گفتهی خود سید مرتضی، جد مادریِ وی، حسن بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر بوده که از حاکمان علوی طبرستان و از پیشوایان زیدیه شمرده شده است. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» میگویند. همچنین او به «علمالهدی» معروف است. بنابر گزارشی، یکی از بزرگان معاصرِ سید مرتضی، امام علی (علیه السلام) را در خواب دید که سید مرتضی را با لقب علم الهدی خواند و آن شخص او را به این لقب خطاب کرد. از دیگر القاب او ذُوالمَجدَین است که به دستور بهاءالدوله بویهای به او داده شد.
بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (علیه السلام) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم و ابنِعِنَبه، مورخ و نسب شناس قرن هشتم و نهم، نیز محل دفن دو برادر را در حرم امام حسین (علیه السلام) دانستهاند. امروزه در کاظمین بارگاهی منسوب به سید مرتضی وجود دارد؛ ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمیشود. سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفة القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است. شریف مرتضی از سال ۴۰۶ق از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند. سید مرتضی در رسالهای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ میدهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایدههای عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است. برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین میکنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کردهاند.
[7] محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی (۳۵۹ق-۴۰۶ق) از علمای شیعه، گردآورنده نهج البلاغه و برادر سید مرتضی. سید رضی منصبهای مهمی از جمله نقابت، قضاوت در دیوان مظالم و امیر الحاج در دوره آل بویه داشت. او از بزرگترین شاعران طالبیان بود که دیوان اشعاری از وی بر جای مانده است. سید رضی آثاری در کلام و تفسیر همچون خصائص الائمة و تلخیص البیان دارد. مهمترین اثر او گردآوری نهج البلاغه است. او همچنین دارالعلمی تأسیس کرد که به باور برخی نخستین مدرسه علوم دینی بوده است. محمد طبری، ابوعلی فارسی، قاضی سیرافی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن نباته، ابن جنی، شیخ مفید و سهل بن دیباجی از استادن وی بودند. سید رضی در سال ۳۵۹ق در بغداد زاده شد و در ۶ محرم ۴۰۶ق درگذشت. وی را در منزلش در محله کرخ بغداد دفن کردند. درباره مکان دفن وی اقوال دیگری نیز وجود دارد. بنابر قولی پس از خرابشدن خانهاش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در حرم کاظمین دفن کرد. به نظر سید بحرالعلوم او را به کربلا برده، در کنار قبر پدرش و سید ابراهیم مجاب دفن کردند. در کتابهای عمدة الطالب، الدرجات الرفیعة و لؤلؤة البحرین به این نکته تصریح شده است. ابن میثم (متوفای ۶۷۹ق) نیز گفته است: سید رضی به همراه برادرش سید مرتضی در کنار جدش امام حسین (علیه السلام) دفن شدند. در کاظمین بارگاهی منسوب به سید رضی وجود دارد ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمیشود. از سوی دیگر سایت مزارات استان دیالی عراق وابسته به دیوان وقف شیعی، تصویری منسوب به مرقد سید رضی در استان دیالی منتشر کرده است.
سید رضی را فقیه، متکلم، مفسر و شاعر معرفی کردهاند. او نزد برخی از عالمان شیعه و سنی از جمله شیخ مفید شاگردی کرده است. بنا بر نقل ابن ابیالحدید از فخار بن معد موسوی، شیخ مفید خوابی دید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر او وارد میشود در حالی که حسنین را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید میخواهد که به آن دو فقه بیاموزد. بنا بر این گزارش، شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آوردهام تا به آن دو فقه بیاموزی. سید رضی، علم نحو را نزد ابوعلی فارسی(متوفای ۳۷۷ق)، قاضی سیرافی، ابن جنی(متوفای ۳۹۲ق) و علی بن عیسی ربعی شیرازی خوانده است. او نزد ابن نباته در بلاغت و نزد ابوبکر خوارزمی (متوفای ۴۰۳ق) در فقه شاگردی کرده است. ابوحفص کنانی از استادان قرائت قرآن و حدیث او بوده است. برخی از استادانش علم و اطلاعات او را ستودهاند؛ ابن جنّی قصیده او در رثای ابوطاهر ناصرالدوله را شرح کرده و احاطه علمی سید رضی را ستایش کرده است. سید رضی همچنین از ابوعلی فارسی روایت کرده و از او اجازه روایت نقل کتاب الایضاح داشته است. همچنین، سهل بن دیباجی(متوفای ۳۸۰ق)، هارون تلعکبری(متوفای ۳۸۵ق) رَبَعی بغدادی(متوفای ۴۲۰ق) ابن جوزی نقل کرده که محمد طبری خانه خود در محله کرخ بغداد را به سید رضی بخشیده بود و قرآن را به حفظ او درآورده بود.
[8] تفسير نور الثقلين، جلد ۴، صفحه ۵۵۶.
«فِي مِصْبَاحِ اَلشَّرِيعَةِ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ فَمَا فُقِدَ مِنَ اَلْعُبُودِيَّةِ وُجِدَ فِي اَلرُّبُوبِيَّةِ، وَ مَا خَفِيَ فِي اَلرُّبُوبِيَّةِ أُصِيبَ فِي اَلْعُبُودِيَّةِ، قَالَ اَللَّهُ: «سَنُرِيهِمْ آيٰاتِنٰا فِي اَلْآفٰاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» أَيْ مَوْجُودٌ فِي غَيْبَتِكَ وَ حَضْرَتِكَ».
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 138.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[10] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸.
[11] علمالیقین، ملا محسن فیض کاشانی، ج ۱، ص 99.
[12] صحیفه امام، جلد 20، ص 204.
[13] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای سَحر.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِأَبْهاهُ وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِیٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِأَعْظَمِها وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظِیمَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِها وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِأَتَمِّها وَ کُلُّ کَلِماتِکَ تامَّهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّها…».
[14] الکافي، جلد ۲، صفحه ۴۷۳.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سُلَيْمٍ اَلْفَرَّاءِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ».
[15] سوره مبارکه عبس، آیه 24.
[16] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 51.
«يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ».
[17] زاد المعاد، جلد ۱، صفحه ۶۰.
«…يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ مَالِكَ رِقِّي، يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِي، يَا عَلِيماً بِضُرِّي وَ مَسْكَنَتِي، يَا خَبِيراً بِفَقْرِي وَ فَاقَتِي، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي فِي اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً، وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً، وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلَّهَا وِرْداً وَاحِداً، وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَداً، يَا سَيِّدِي يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي، وَ اُشْدُدْ عَلَى اَلْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي، وَ هَبْ لِيَ اَلْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ، وَ اَلدَّوَامَ فِي اَلاِتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ، حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِي مَيَادِينِ اَلسَّابِقِينَ، وَ أُسْرِعَ إِلَيْكَ فِي اَلْمُبَادِرِينَ وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِكَ فِي اَلْمُشْتَاقِينَ، وَ أَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ اَلْمُخْلِصِينَ، وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ اَلْمُوقِنِينَ، وَ أَجْتَمِعَ فِي جِوَارِكَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِينَ. اَللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ، وَ اِجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذَلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ، وَ جُدْ لِي بِجُودِكَ، وَ اِعْطِفْ عَلَيَّ بِمَجْدِكَ، وَ اِحْفَظْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَ اِجْعَلْ لِسَانِي بِذِكْرِكَ لَهِجاً، وَ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً، وَ مُنَّ عَلَيَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ، وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ اِغْفِرْ لِي زَلَّتِي، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ بِعِبَادَتِكَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ اَلْإِجَابَةَ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِي، وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِي، فَبِعِزَّتِكَ اِسْتَجِبْ لِي دُعَائِي وَ بَلِّغْنِي مُنَايَ، وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي، وَ اِكْفِنِي شَرَّ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِي، يَا سَرِيعَ اَلرِّضَا، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ اَلدُّعَاءَ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ، يَا مَنِ اِسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنًى، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ اَلرَّجَاءُ، وَ سِلاَحُهُ اَلْبُكَاءُ، يَا سَابِغَ اَلنِّعَمِ، يَا دَافِعَ اَلنِّقَمِ، يَا نُورَ اَلْمُسْتَوْحِشِينَ فِي اَلظُّلَمِ، يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اِفْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ اَلْأَئِمَّةِ اَلْمَيَامِينَ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً».
[18] سید جمالالدین گلپایگانی (۱۲۹۵-۱۳۷۷ق) فقیه شیعی قرن ۱۴ هجری قمری، از شاگردان میرزای نائینی بود و تقریرات دروس او را به رشته تحریر درآورد. همچنین با سید حسین بروجردی همدرس و هم مباحثه بود. جمالالدین گلپایگانی در سال ۱۲۹۵ق در سعیدآباد گلپایگان متولد شد. پدرش سیدحسین گلپایگانی از علمای این منطقه بود. سید جمالالدین گلپایگانی خواندن و نوشتن را در روستای خود فرا گرفت و دروس حوزوی را در پیش برادران خود آموخت. سپس برای ادامه دروس به گلپایگان رفت و آمد میکرد. بیشتر علوم عربی، بلاغت و منطق را از علمای گلپایگان آموخت. در سال ۱۳۱۱ق در ۱۶ سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. دربارهی ویژگیهای اخلاقی وسلوکی و [تزکیه|تهذیب نفس] سیدجمال الدین گلپایگانی مطالب متعدد ومتنوعی گزارش شده مانند: دیدن صورتهای برزخی، کشف وکرامات، ملاقات با ارواح، عبادت های طولانی و خلوت وتفکر در قبرستان ها، انس با صحیفه سجادیه و صبر و شکیبایی بیش از حد توان در برابر مشکلات وسختی ها و… سید محمدحسین حسینی تهرانی او را از مردان پاك و منزّه و از مراجع عاليقدر نجف اشرف می داند که در عين حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حقّ متعال بود. وى را فردی متين و استوار و مراقب و او را جمال السّالكين إلى الله تعالى نام برده است. و او را نمونه ظاهر و بارزى از علماء راستين، و مشايخ طائفه حقّه مذهب جعفريّه و آئينه و آيتى از سير و سلوك أئمّه طاهرين سلام الله عليهم أجمعين، و ياد آورنده خدا و عالم آخرت دانسته است. در جریان جنگ جهانی اول و تهاجم به کشورهای اسلامی، برخی از علمای شیعه در نجف و ایران به مبارزه برخاسته و خود نیز در صفوف مسلمانان به جبهههای جنگ اعزام شدند. در عراق، زمانی که میرزا محمدتقی شیرازی فتوا به وجوب جهاد علیه کفار داد و همه اقشار مردم و علما را به مبارزه با دشمنان اسلام فرامیخواند، سید جمال الدین گلپایگانی به همراه علما از بلاد اسلامی دفاع میکند. پس از انقلاب ۱۹۲۰م در عراق، ملک فیصل نامزد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری شد او و برخی از علمای شیعه عراق از جمله محمد مهدی خالصی، سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی و سید حسن صدر فتوا به تحریم انتخابات در عراق دادند. آنها فیصل را وابسته به انگلیس میدانستند. ملک فیصل پس از انتخاب شدن، دستور تبعید علمای ایرانی ساکن عراق را صادر کرد. گلپایگانی عصر دوشنبه ۲۹ محرم ۱۳۷۷ق در ۸۲ سالگی درگذشت و در قبرستان وادی السلام نجف دفن شد.
[19] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسل.
[20] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.
و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».
[21] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».





