«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
اوّلین آموزهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در باب غذا خوردن «مَعرفت» است
شهادت جانگُداز حَبیبهی خداوند، حَبیبهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حَلیلهی وَلی خدا امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تسلیت عرض میکنم. در ارتباط با بیبی (سلام الله علیها) سه نکته خدمتتان تقدیم میدارم. یکی از آموزههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) که انشاءالله در این 3ـ2 شب از آموزههای ایشان بیبَهره نباشیم، فرمودند: هر لُقمهای که برمیدارید، چند چیز واجب است، چند چیز مُستحبّ است و چند چیز هم اَدب غذا خوردن است. این جامعیّت اسلام برای تمام شُئون زندگی ما دستورالعمل دارد، جدول دارد. لذا آدمِ مسلمان مُنظّم است. دین نَظم همهجانبه است. چیزی که طبق بیان حضرت زهرا (سلام الله علیها)در غذا خوردن واجب است، «فَالمَعرِفَۀُ وَ الرِّضا وَ التَّسمِیَۀُ وَ الشُّکرُ[2]» است. اوّل این است که انسان بداند بر سر سُفرهی چه کسی نشسته است، چه کسی رِزق او را میدهد. مَعرفت به رازقی که به ما امکانات میداده است تا ما ادامهی حَیات بدهیم، این جُزء واجبات است. و اوّلین کتابی که ما در دوران قدیم در آغاز طلبگی میخواندیم، نام آن «اَمثله» بود و اوّلین جُملهی کتاب اَمثله این بود: «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار[3]»؛ اوّل علم مَعرفت خداوند جَبّار است. لذا اگر شما در غذا خوردن دقّت کنید، اَبر و باد و مَه و خورشید و فَلَک همه دست به دست هم دادهاند تا یک لُقمه بر سر سُفرهی ما آمده است. اگر شما این غذایی که بر سر سُفره نوش جان میکنید، حساب کنید اگر باران نیاید، اگر دریا تَبخیر نکند، اگر خورشید نتابد، اگر کشاورز کود لازم را نداشته باشد، اگر کسانی که کود تهیه میکنند نباشند، اگر زمین مُناسب نباشد، اگر این زمین مورد مُراقبت قرار نگیرد، اگر این آفت بخورد، اگر به آسیابان نرود، اگر نانوا این را پُخت نکند؛ ببینید عواملی است که اگر بخواهید بشمارید از عُهدهی آن برنمیآیید. برای یک غذا خوردن ما آفتاب و دریا و باران و اَبر و زمین و کشاورز و آسیابان و نانوا و عواملی که اینها را به هم رساندهاند تا به دست ما رسیده است و پولی هم که ما به دست آوردهایم را حساب کنید چه عواملی باعث شده است ما پول داشته باشیم که بتوانیم نان بخریم. اوّلین چیزی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در غذا خوردن واجب میدانند، تَوجّه به اینکه این غذایی که میخورید منّت خدا را داشته باشید، سپاسگزار خداوند باشید. خداوند همهی عالَم را در کنار هم قرار داده است تا غذای شما تأمین بشود.
دوّمین آموزهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در باب غذا خوردن «رضا» میباشد
دوّمین واجب در مَسأله رضا هست. هرچه خداوند متعال به شما داده است، ناشُکری نکنید. ناشُکریها و کُفران نعمت، نعمت را از ما میگیرد. لذا هرچه برایتان پیش آمد، نگویید ایکاش غذای بهتری بود. بگویید: الحمدلله امروز ما چیزی در سُفرهی خود داریم که بخوریم. سُفرهی رَنگینی داریم. این هم چیزی است که هم مایهی آرامش و آسایش ما در زندگی هست، فرمودند: در اُمور مادی همیشه به پایینتر از خودتان نگاه کنید؛ ولی در اُمور مَعنوی همیشه به بالاتر از خودتان تَوجّه داشته باشید. شما اگر امروز مُستاجر هستید، افرادی هستند که پولی برای اجاره کردن هم ندارند. این را ببینید؛ آدمهایی که عائلهی سنگینی دارند، ولی در زاغه زندگی میکنند. رفتهاند و در بیابان زندگی میکنند؛ از اینجا به آنجا دَربهدَر هستند. انسان در هر نعمتی که دارد هم بالا دست دارد و هم پایین دست دارد. اگر بخواهید بالا دست خود را ببینید، این خودآزاری است و چه فایدهای دارد؟ به آن چیزی که دارید راضی باشید. به آن چیزی که خدا داده است، بگویید خدا را شُکر که این را به من عَطا فرمودی. بنابراین رضا در همهی زندگی مایهی سعادت بَشر است؛ لذا در میان عبادتها هیچچیزی به اندازهی رضا در پیشگاه خداوند متعال اعتبار ندارد. «أفضَلُ عِبَادَةِ الْخَلْق اَلرِّضا» ؛ «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً[4]»؛ در میان همهی خوبیهایی که بَشر میتواند به پیشگاه خداوند تقدیم کند، ایثار دارد، احسان دارد، اَخلاق نیکو دارد، نماز دارد، نماز شب دارد، جبهه رفته است، همهی اینها یک طرف است؛ راضی بودن در یک طرف است. لذا مُمتازترین فرد کسی است که موقع رفتن از خدا راضی باشد. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ»؛ به سوی پروردگارت برگرد. اما با چه صفتی؟ «رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً»؛ این راضی بودن، «هرچه از دوست میرسد نیکوست». لذا رضا به آنچه که دارید هم خدا را راضی میکنید، هم خودتان یک نَفَس راحتی میکِشید. اما اگر به بالا دستی خود نگاه کردیم و دیدیم او وَضع بهتری دارد و یک آهی کِشیدیم، زندگی خودمان تَلخ میشود، خدا را هم از خودمان ناراضی کردهایم.
سوّمین آموزهی حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) در باب غذا خوردن مَسألهی «شُکر» است
سوّمین مَسأله هم شُکر است. شُکر واجب است. شُکر جُزء واجبات اخلاقی است. خداوند متعال به شاکرین وَعده داده است که ذات مُقدّسش به او پاداش بدهد. گاهی خداوند مَلَک را مأمور میکند، گاهی به اولیائش واگذار میکند، گاهی به دست بندگان کاری را انجام میدهد، گاهی خودِ خداوند انجام میدهد. در مورد شهدا خداوند فرمود: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ[5]»؛ خداوند متعال میفرماید به کسانی که در راهِ خداوند به قَتل رسیدند، فکر نکنید اینها مُردهاند؛ اینها زنده هستند. کُجا هستند؟ نزد خودِ خداوند هستند. چه کسی از آنها پذیرایی میکند؟ هیچکسی جُز خودِ خداوند. خداوند متعال در سورهی «محمّد» اینجور میفرماید: «وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ[6]»؛ فرمود: کسانی که در راهِ خدا به قَتل رسیدند، هیچچیزی از اَعمال اینها گُم نمیشود. حتی گناهانی که انجام دادهاند، خداوند گناهانشان را پاک میکند و تبدیل به حَسنه میکند. هرچه در این عُمر خوب یا بد کردهاند، اوّلین قطرهی خونی که از آنها بر روی زمین ریخته میشود تمام بدیها شُسته میشود و به جای بدیها تولید خوبی میشود. پروردگار عظیمالشأن اوّلین وعدهای که به شهید میدهد، میگوید: «فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»؛ کسی نمیتواند راهِ اینها را کور کند. راهِ شهادت صاف است؛ هرکسی بخواهد برود خداوند هدایتش میکند. دیگران یک راه و یک سُنّتی را میگذارند، بعد از خودشان هم تعطیل میشود؛ ولی راهِ شهادت تا قیام امام زمان (ارواحنا فداه) باز است. مُتنها روزی است؛ نَصیب همهکَس نمیشود. شهادت روزی است و باید خداوند این رِزق را به ما هم عنایت بکند. اوّلین مَطلب این است که شهید اَعمالش گُم نمیشود، راهش کور نمیشود. دوّمین این است که «سَيَهْدِيهِمْ»؛ شهید خودش نمیرود. شهید دلبَر دارد، دلش را خدا بُرده است. «سَيَهْدِيهِمْ» فاعل این «يَهْدِي» خودِ خداوند است. «سَ» در اینجا مَعنی استقبال ندارد؛ به مَعنی «قَدْ» هست، یعنی قطعاً. شهید خودش نیست که میرود؛ خداوند او را میبَرد.
گاهی در اینجا این جمله را تکرار میکنیم. خودم هم خیلی از این جُمله خوشم میآید. «گَر میروی بیحاصلی، چون میبَرندت واصلی». اگر کسی را خدا ببَرد، خداوند با قدرت خودش میبَرد، خداوند با رَحمت بیپایان خودش میبَرد، خداوند با فَضل و فَضیلت ویژهی ذاتِ رُبوبیاش بنده را جَذب میکند، با مِغناطیس عشق خودش بنده را بیحساب و با سرعت میبَرد. اگر ما بخواهیم با نماز خودمان، با روزهی خودمان به جایی برسیم، به جایی نمیرسیم. عمل ما در حَدّ خود ماست. نماز من هم نُمره دارد؟ به خدا قَسم اُمیدم به شفاعت است؛ والّا من خودم به نمازم نُمره نمیدهم. روزههای ما نُمره دارد؟ اگر به کسی احسان میکنیم نُمره دارد؟ مَعمولاً یا میخواهیم آن طرف مُقابل از ما راضی باشد، یا میخواهیم خودمان را راضی کنیم که من هم ایثارگر هستم. چه زمانی ما برای خدا یک کاری کردیم؟ یک عملی پیدا کنیم که نزد خداوند نُمره داشته باشد. لذا اَعمالی که ما انجام میدهیم مِنهای شفاعت پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) مَعمولاً عمل ما نُمره ندارد؛ ولی اگر خداوند بخواهد ببَرد…
مُعرّفی بعضی از آثار شیخ بهائی (رحمت الله علیه)
یک کتابی به نام «عُروة الوُثقی» برای مرحوم «شیخ بهائی[7]» (اعلی الله مقامه الشریف) هست. الحمدلله مُستمعین ما اَهل فَضل هستند، بعضیها هم طلبه هستند. بنده امشب چند کتاب از شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) به شما مُعرّفی میکنم که عموم و آدمهایی که سواد داشته باشند، میتوانند از این کتابها استفاده کنند. یکی به نام «اَربعین» است. عُلمای بزرگ ما در طول تاریخ کتاب اَربعین زیاد نوشتهاند. چرا؟ برای اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً … بَعَثَهُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَقِيهاً عَالِماً[8]»؛ حالا انشاءالله از این به بعد تصمیم بگیرید این حدیث را برای خودتان عملی کنید تا در روز قیامت در زُمرهی فُقها مَحشور بشوید. هرکسی چهل حدیث حفظ کند، روز قیامت خداوند او را فقیه و عالِم مَحشور میکند. با «آقای بُروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) مَحشور میشود؛ با «شیخ انصاری» (رضوان الله تعالی علیه) مَحشور میشود. کم نیست؛ 40 حدیث کوتاه را که یکی همین حدیثی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً … بَعَثَهُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَقِيهاً عَالِماً». یک چنین حدیث کوچکی که شبهای دیگر هم حدیث گفته میشود. گاهی اینها را بنویسید، گاهی ضبط کنید و بعد هم حفظ کنید. چون این کاربُردی است و برای آدم سرمایهساز است، عُلمای ما کتاب اَربعین فراوان نوشتهاند. مرحوم «شهید[9]» (رحمت الله علیه) نوشته است؛ مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) نوشته است؛ مرحوم شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) نوشته است. 40 حدیث را انتخاب کرده است، در کتابش آورده است و توضیح داده است؛ کتاب اَربعین شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف). یک کتابی دارد به نام «کَشکول[10]» که اَخیراً در 3 جلد چاپ شده است. مَطالب مُتنوّع خیلی زیبایی دارد. شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) است که کتاب کَشکول است. یک کتابی به نام «مِفتاح الفَلاح[11]» دارد. این کتاب مِفتاح الفَلاح ایشان را یکی از عُلمای عَصر شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) میگوید: من در عالَم رؤیا وجود نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) را در خواب دیدم. حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به من فرمودند: کتاب مِفتاح الفَلاح را اِستنساخ کُن. در آن زمان چاپ نبود و نُسخهبرداری میکردند. آقا به من دستور دادند کتاب مِفتاح الفَلاح را اِستنساخ کُن. من بیدار شدم؛ اَمر امام زمان (ارواحنا فداه) است؛ باید حتماً اجرا کنم؛ ولی به ذهنم مُراجعه کردم و مُتوجّه شدم در عُمرم کتاب مِفتاح الفَلاح را ندیدهام. نزد عُلمایی که اَهل تَتَبُّع بودند رفتم، غُور در کتابها کرده بودند، کُتُب شیعه را میدانستند که عُلمای شیعه چه آثاری دارند؛ اما آنها هم گفتند ما چنین کتابی را سُراغ نداریم. نزد خودِ شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) رفتم. گفتم: آقا شما کتاب مِفتاح الفَلاح سُراغ دارید؟ گفتند: مَگر چطور است؟ گفتم: من شب آقا حضرت ولی الله الاعظم امام زمان (ارواحنا فداه) را در خواب دیدم، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به من دستور دادند من کتاب مِفتاح الفَلاح را نُسخهبرداری کنم. شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) شروع به گریه کرد و فرمود: کتاب مِفتاح الفَلاح را من نوشتهام؛ ولی هنوز تازه تمام کردهام و کسی خبر ندارد. این جُزء خبرهای غیبی است و گریهاش برای این بوده است که از ذوق گریه میکرده است که امام زمان (ارواحنا فداه) این کتاب را پَسندیده است. به فارسی هم نوشته شده است؛ شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) به زبان فارسی کتاب مِفتاح الفَلاح را نوشتهاند که بیشتر آداب نماز و اَحادیث خیلی جالبی در این کتاب مرحوم شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) آوردهاند. حالا کتاب «خلاصة الحساب» دارد، کتابهای فقهی دارد که به درد شما نمیخورد. اما این 3 کتاب را گفتم که شما میتوانید از آن بَهره ببَرید. یک کتاب در تَفسیر دارد که نام آن را عُروة الوُثقی گذاشته است. کتاب عُروة الوُثقی تفسیر سورهی مُبارکهی حَمد است با مقدار کمی از سورهی مُبارکهی بَقره که نام آن عُروة الوُثقی هست و به زبان عربی نوشته شده است. در آنجا بَحث میکند که چرا خداوند در آیهی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[12]»، خداوند «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را قبل از «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» آورده است؟ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» یعنی فقط تو را میپَرستم؛ «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» یعنی فقط از تو کمک میخواهم. من از غیرِ تو کمک نخواهم خواست، غیر تو را هم پَرستش نمیکنم. شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) بَحث میکند که همهی کلمات خداوند ریاضی است. اینجور نیست که حالا خوشم آمد اینجور بنویسم. چرا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را قبل از «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» آورده است؟ شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب تفسیر بسیار مُمتاز خودش که نام آن عُروة الوُثقی است، میگوید: برای اینکه عبادت مَطلوب خداست، خواستِ خداست؛ ولی استعانت خواستِ من است. من از خدا کمک میخواهم، ولی خداوند از من عبادت میخواهد. پس خواست خداوند بهتر از خواستِ من است. چون آن خواستِ خداست، مُقدّم است بر آنچه که خواستِ بندهی خداست. عبادت را خداوند بر من واجب کرده است؛ واجب است من خداوند را بنده باشم و بندگی خدا را بکنم؛ اما استعانت نیاز من است. من مُحتاج خداوند هستم و باید بگویم خدایا کُمکم کُن؛ خدایا دستم را بگیر؛ خدایا من را تنها نگذار؛ خدایا من را وا مَگذار. ما همیشه به خدا احتیاج داریم، باید از خداوند کمک بخواهیم؛ اما خواستِ من کُجا و خواستِ خداوند کُجا؟! این است که میگویند: «گَر میروی بیحاصلی، چون میبَرندت واصلی». خدا ببَرد. اگر من بخواهم بروم هم بُردی ندارم. تا کُجا میتوانم بروم؟ تا کُجا نَفَس دارم؟ تا کُجا انرژی دارم؟ من کُجا و اَعلی علییّن کُجا؟! آنجا جَذبهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میخواهد. مگر ما میتوانیم بدون جَذبهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) وارد بهشت بشویم؟ بهشت خانهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ خانهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) آباد است. چراغ خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فاطمهی زهرا (سلام الله علیها و روحی فداها) است.
شُکر باعث زیادیِ انسان میشود و ثَمرهی کُفران نعمت عذاب الهی است
لذا یک: «وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» ، «سَيَهْدِيهِمْ»؛ شهیدِ مَقتول در راهِ خدا خودش نمیرود؛ قطعاً خداوند او را بُرده است. «سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ»؛ زندگیشان را هم خودِ خداوند عُهدهدار است. زَحمت زندگی به این شهید نمیدهد. همهکارهی شهید خودِ خداست. وقتی او خودش را به خدا داده است، خداوند هم خدایی خودش را در اختیار او قرار میدهد. فرمود«سَيَهْدِيهِمْ»؛ سوّم «يُصْلِحُ بَالَهُمْ». دیگر چیست؟ «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ»؛ یکوقت آدم دعوت میکند؛ خب آدم طبق دعوت به یک عروسی میرود و شرکت میکند، در یک ضیافتی، وَلیمهی حَجّی، وَلیمهی فرزندی میرود و شرکت میکند. یکوقت اینجور نیست؛ آدمی را سُراغ انسان میفرستند و میگویند: بُرو فُلانی را همراهی کُن و بیاور. یکوقت طرف خودش برمیخیزد، ماشین خود را روشن میکند و دَرب خانهی او میرود، زیرا خیلی مُحترم است، افتخار میکند که او در مجلسش حُضور داشته باشد. با ماشین خودش میرود، سوارش میکند و به خانهاش میآورد. خداوند نسبت به شهید این کار را میکند. به شهید نمیگوید بفرما داخل؛ خداوند میگوید: «يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ»؛ خداوند خودش شهید را داخل بهشت میکند. حالا چگونه است؟ عقل ما به آن نمیرسد. ولی خداوند از شهید استقبال میکند، خداوند شهید را نزد خودش رِزق میدهد؛ به واسطه واگذار نمیکند. شُکر اینجوری است. به این روزگاری که تَلخ هم هست، به این روزگاری که گرانی دارد بیداد میکند، به این روزگاری که به هم ریختگی هست، نکند خدایی ناخواسته آدم قَدر همین روزها را هم نداند و بدتر از این بشود؟ خداوند میفرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ[13]»؛ «لَأَزِيدَنَّكُمْ» یعنی خودم، نه مَلائکه. اگر شما بندهی شاکر باشید، با شُکر زندگی کنید، من خودم، ذاتِ خودم شما را اضافه میکنم؛ نه اینکه به مَلائکهام دستور بدهم. از آن طرف کُفران نعمت را هم خداوند میگوید خودم آن را میزَنم. نه اینکه به غلاظ شِداد جَهنّمیها بگویم. «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[14]»؛ عذابِ من؛ نه اینکه «عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ[15]»، خیر؛ اگر شاکر بودید، قَدر من را دانستید، نعمتهای من را دیدید، قَدر نعمتهای من را دانستید، من زیادتان میکنم. نمیگوید نعمتت را زیاد میکنم؛ بلکه میگوید خودت را زیاد میکنم. یک دعایی در اصطلاح ما هست که میگوید «خدا زیادت کند». خیلی دعای زیبایی است؛ خدا زیادت کند! خداوند زیادت میکند؛ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ». بیبی ما، مادر ما امشب 3 درس به ما دادند که آن هم سر سُفره است. اوّل مَعرفت خداست. ما طلبه بودیم، خداوند حفظ کند یکی از عُلمای اخلاقی شهر قُم آیت الله آقای «شیخ علی مُؤیّدی» هستند. با ایشان همغذا بودیم. ایشان اَهل سُنقُر کرمانشاه بودند. گاهی یک سیّد بزرگوار و مُعمّمی که سواد نداشت، ولی لباس داشت و آدمِ خیلی مُقدّسی بود؛ میآمد و میهمان ایشان بود. وقتی بر سر سُفره مینشست، با یک حالتی میگفت: «من از خَلّاق داوَر خجالت میکِشم. من برای او کاری نکردم، اما او سُفرهاش را برای من پَهن کرده است؛ همیشه به من میدهد، هیچوقت من را مَحروم نمیکند. من برای او هیچکاری نمیکنم؛ ولی او همهکار برای من میکند». آدم باید یاد بکند که این نعمت را چه کسی داده است، این رِزق را از کُجا دارم میخودم. دوّم مَسألهی رضاست؛ کم بوده است، زیاد بوده است، خانم غذا پُخته است، غذا نپُخته است، یادش رفته است؛ خیلی اَهل شکایت کردن نباشیم؛ راضی باشیم. وقتی بر سر سُفره نشستیم، با رضایت بنشینیم. سوّم هم اَهل شُکر باشیم.
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرای مَرضیه (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! حَوائجمان را برآورده بفرما.
خدایا! باران رَحمتت را بر ما اَرزانی بدار.
خدایا! مشکلات و صُعوبتهای این کشور را برطرف بفرما.
خدایا! اَمنیّت کامل به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! کسانی که نااَمن میکنند، دستشان را کوتاه بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را عاقبت به خیر بگردان.
خدایا! نَسل ما را شیعه قرار بده.
خدایا! ما را با مُهر شهادت از دنیا ببَر.
خدایا! گذشتگان و امام راحلمان (رضوان الله تعالی علیه) را ببخش و بیامُرز.
خدایا! همهی خوبانمان، رهبر خوبمان را، مردم خوبمان را مُستدام بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۹۲۰.
«نفائس اللباب: عن فاطمة عليها السّلام: فیِ المَائِدَۀِ اِثنَتَا عَشَرَۀَ خَصلَۀً یَجِبُ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَعرِفَهَا أربَعٌ فِیها فَرضٌ وَ اَربَعٌ فِیها سُنَّۀٌ وَ اَربَعٌ فیها تَأدیبٌ فَامّا الفَرضُ فَالمَعرِفَۀُ وَ الرِّضا وَ التَّسمِیَۀُ وَ الشُّکرُ فَامَّا السُّنَۀُ فَالوُضُوءُ قَبلَ الطَّعامِ، الجُلُوسُ عَلَی الجَانِبِ الأیسَرَ وَ الأکلُ بِثَلاثِ أصابِعَ فَامَّا التّأدیبُ. فَالأکلُ بِما یَلیِکَ وَ تَصغِیرُ اللُّقمَۀِ وَ المَضغُ الشَّدِیدُ وَ قِلَّۀُ النَّظَرِ فی وُجُوهِ النّاسِ».
[3] غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 404، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ یازدهم، 1383ش.
«أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر إلیه».
[4] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ و 28.
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیات 169 و 170.
[6] سوره مبارکه محمد، آیه 4.
«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ».
[7] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینههای مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زایندهرود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی، سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمتالله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره میبردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل میکرد.
بهائی پس از مدتی برای سفر حج، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ق به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر همراه شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب، شام و مصر و سَراَندیب (سِیلان)، حجاز و بیت المقدس رفته و در سفر خود، توانست بسیاری از علما و بزرگان صوفیه را ببیند. بهائی در سفرهای خود، ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیه میکرده است. او در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و حدود یک سال در آنجا ماند. وی سفری نیز به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱ق) دیدار کرده است. از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین، هرات، آذربایجان و قم و شیروان مسافرت کرده است. از سفرهای تاریخی شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد است. بار اول، در ۲۵ ذیالحجه ۱۰۰۸ق بود. در این زمان، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان، از طوس تا حرم امام رضا (علیه السلام) را پیاده رفت و شیخ بهایی نیز او را همراهی کرد. سه سال بعد، شاه عباس به سبب نذری كه داشت دوباره با پای پياده از اصفهان به مشهد رفت و ۳ ماه در اين شهر ماند كه در اين سفر نيز شيخ بهائی همراه او بود.
بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفهای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایعنگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کردهاند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمامکننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکرهنویسان از وی پیروی نمودهاند.
[8] الإختصاص، جلد ۱، صفحه ۶۱.
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ اَلْمَرْوَزِيُّ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً مِمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فِي أَمْرِ دِينِهِمْ بَعَثَهُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَقِيهاً عَالِماً».
[9] محمد بن جمال الدین مکی عاملی (۷۳۴-۷۸۶ق) مشهور به شهید اول از فقیهان شیعه در قرن هشتم قمری است. وی شاگرد فخرالمحققین بود و افرادی چون فاضل مقداد نزد او شاگردی کردند. شهید اول در فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت متبحر بود و به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد و از بزرگانی اجازه اجتهاد و نیز اجازه روایت دریافت نمود. وی صاحب کتاب فقهی معروف اللمعة الدمشقیة است. او به دست مخالفان شیعه و پس از یکسال اسارت در قلعه شام به شهادت رسید. صاحب جواهر، شهید اول را فقیهی دانسته که به خاطر مهارت زیاد در فقه به راحتی به مطالب پیچیده راه یافته است. محمدباقر خوانساری، تراجمنگار قرن سیزده، جایگاه وی را در علم فقه به جایگاه شیخ صدوق در نقل حدیث تشبیه میکند و در علم اصول عقاید و کلام، مناظره و انتقاد از اندیشههای او را همتراز با شیخ مفید و سید مرتضی دانسته و به خاطر تعداد زیاد شاگردان او را در کنار شیخ طوسی، و به جهت دقت علمی در دانش فقه او را شبیه ابن ادریس حلی قرار داده است.
تفرشی، رجالی شیعه نیز شهید اول را با عبارتهایی مانند شیخ الطائفه، علامه زمان، صاحب تحقیق و تدقیق، دانشمند عالی مقام و مورد وثوق امامیه، میستاید. و امینی در کتاب شهیدان راه فضیلت، شهید اول را ملجأ شیعیان و پرچمدار شریعت معرفی کرده و نظریات علمی و فقهی او را سرچشمه آرای فقهی دانشمندان و نقطه استناد عقایدشان میداند. شبیری زنجانی از مراجع تقلید در کتاب جرعهای از دریا ضمن فوق العاده خواندن شهید اول حواشی او را بر دروس نشانه احاطه او بر فقه و باعث بهت انسان میداند. علامه امینی ماجرای شهادت محمد بن مکی را از کتاب الؤلؤة چنین نقل میکند که در دوره سلطنت سیفالدین بَرْقوق (درگذشت ۸۰۱ق)، یوسف بن یحیی و تقیالدین جَبَلی به او تهمت زده و علیه او گزارشاتی نوشتند و عقائدش را فاسد معرفی کردند. ۷۰ نفر که نسبت به او کینه داشتند نیز در جلسهای علیه او شهادت دادند. حدود هزار نفر دیگر در محضر قاضی بیروت نسبت به شهید اول، مطالبی خلاف واقع را شهادت دادند. محمد بن مکی به همین جهت یکسال در زندان افتاد. شهادتنامهها به دمشق و قاضی عباد ابن جماعة فرستاده شد و او قاضی شام، برهانالدین مالکی را مأمور رسیدگی کرد. قاضی مالکی صورت جلسه را بر شهید اول قرائت کرد و او تکذیب کرد. شهید از خود دفاع کرد ولی شاه سخنانش را نپذیرفت و حکم را به قاضی مالکی ارجاع داد. او برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و بعد اعلام کرد که او باید اعدام شود. در آن زمان شهید اول ۵۲ سال داشت. شهید اول پنج شنبه ۹ جمادیالاول ۷۸۶ق در قلعه شام اعدام شد. شیخ حر عاملی درباره چگونگی کشتن وی نوشته: شهید اول را با شمشیر کشتند، بعد بهدار آویختند، سپس سنگسار کردند و جنازهاش را سوزاندند.
[10] الکَشْکول معروف به کَشْکول شیخ بهائی از مشهورترین تألیفات شیخ بهایی متوفای (۱۰۳۰ق) در سه جلد و به زبان عربی و فارسی است. اشعار گوناگون، فرازهایی حکیمانه و اشاره به جملات ناب و نغز حکما و عرفا و علمای اخلاق اسلامی، ایرانی و یونانی، بخشهای مختلف کتاب را تشکیل میدهد.
[11] مِفْتاحُ الْفَلاح فی عَمَلِ الْیَوْم و اللّیلَة مِنَ الْواجباتِ وَ الْمُسْتَحَبّات مشهور به مفتاح الفلاح، کتابی به زبان عربی اثر شیخ بهائی، که در سال ۱۰۱۵ق در شش باب درباره ادعیه، اعمال واجب و مستحب و آداب پسندیدهای که یک مسلمان انجام میدهد، نوشته شده است. این کتاب نزد عالمان و دانشمندان شیعه همواره دارای اهمیت فراوان بوده و ترجمهها، شرحها و تعلیقههایی بر آن نوشته شده است.
[12] سوره مبارکه فاتحه، آیه 5.
[13] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 7.
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ».
[14] همان.
[15] سوره مبارکه تحریم، آیه 6.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ».





