پس از آنکه حاضران در سقيفه همگي با ابوبکر بيعت کردند، عدهاي براي تثبيت آن به راه افتادند. «ابن ابي الحديد» به نقل از «براء بن عازب» مينويسد: عدهاي از بنيهاشم مشغول غسل رسول خدا بودند و من از شدت غصه و ناراحتيِ مصيبت وارده و از ترس اينکه مبادا خلافت را از دست بنيهاشم خارج سازند، بين اين گروه و مسجد در رفت آمد بودم. در اين اثناء خبر رسيد که عدهاي در سقيفه اجتماع کردهاند. ناگهان عمر و ابوبکر غيبشان زد. سپس خبر رسيد که با ابوبکر بيعت کردهاند. طولي نکشيد که ابوبکر به همراه عمر، ابو عبيدة جراح و عدهاي از اهل سقيفه را ديدم که به راه افتادهاند وهر که را ميبينند دستش را گرفته و به عنوان بيعت به دست ابوبکر ميدهند خواه راضي به چنين عملي باشد يا از آن اکراه داشته باشد. سريعا خود را به بنيهاشم رساندم. آنان در را (براي غسل دادن رسول خدا) به روي خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبيدم و با فريادي بلند آنان را از بيعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم. (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص219.)
عمر، ابوعبيده، ابوبکر و همرانشان رفته رفته وارد مسجد النبي شدند در حالي که عمر مرتب اطراف ابوبکر ميدويد و فرياد ميزد: همانا مردم با ابوبکر بيعت کردند(ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص56)، ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته خطبهاي خواند. ابوذر که از مسئله بيعت آگاهي يافته بود به مسجد رفت و طيّ سخناني مردم را به اطاعت از علي (ع) فرا خواند. (تفسیر فرات کوفی، ص81)
در اين اثناء قبيله از اعراب به نام بنی اسلم که براي تامين معاش خود وارد مدينه شده بودند با بيعتگیرندگان برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بيعت گرفتن ياريشان کنند در عوض مؤونه آنان را تامين خواهد نمود. آنان نيز پذيرفته و چوب به دست در مدينه به راه افتادند. تعداد آنها به حدي زياد بود که کوچههاي مدينه مملو از آنان گرديد.(تاريخ الامم و الملوک ،ج2، ص458) آنان هر کس را که ميديدند گرفته به زور و کشانکشان براي بيعت به نزد ابوبکر ميآوردند.(شيخ مفيد، الجمل، ص59) اين روند بيعت گيري تا شب ادامه يافت. با فرا رسيدن شب آنها به منازل خود بازگشتند.(شرح نهج البلاغه، ج6،ص19)
روز سه شنبه نیز ابوبکر به همراه عمر و ابوعبیده جراح به مسجد پیامبر آمدند و ضمن خواندن خطبه مجددا مردم را به بیعت با ابوبکر فراخواندند اما قبل از آن عمر منصب قضاوت و ابو عبیده منصب دریافت غنائم را بین خود تقسیم کردند.(عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج5، ص438.)
اکثریت مورخین و سیرهنویسان متقدم بر این عقیدهاند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص290؛ ابن هشام، السيرة النبوية، ج4،ص314؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص251؛ یعقوبی، تاریخیعقوبی، ج2، ص114؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج3، ص213.)برخی نیزمانند ابن هشام و طبری زمان دقیقتری از آن را تعیین کرده و تصریح کردهاند که این مسئله در نیمههای شب رخ داده است.(همان)
روز چهارشنبه یعنی تنها دو روز بعد از وفات پیامبر(ص)، ابوبکر و عمر با نقشه ای حساب شده، دستور دادند که تمام مردانی که در سپاه اسامه بودند باید به لشکر اسامه در بیرون از شهر مدینه پیوسته و از شهر خارج شوند(مغازی واقدی،ج3، ص1122) هدف آنان کاملا مشخص بود چرا که آنان سعی داشتند تمامی مهاجرین و انصار را از شهر خارج کرده و آنگاه با خیالی آسوده به دنبال بیعت گرفتن از مخالفین سرسخت خود که تا آنموقع بیعت نکرده بودند به خصوص بنی هاشم و امیرالمومنین علی علیه السلام باشند.(مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 657.)
بيعت نكردن امام علي عليهالسلام براي دستگاه خلافت سنگين و غير قابل تحمل بود، از اين رو تصميم گرفتند كه از علي عليهالسلام و بنيهاشم و افراد ديگري كه بيعت نكرده بودند، بيعت اجباري بگيرند. آنان دو روز بعد از تدفین پیامبر یعنی در روز جمعه اولین یورش را به خانه وحی انجام دادند(دانشنامة شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، ص 236 و 237)
يعقوبي در اين باره مينويسد:
ابوبكر و عمر كه خبر يافته بودند گروه بنيهاشم با علي بن ابيطالب در خانه فاطمه دختر پيامبر خدا فراهم گشتهاند، پس آنان با گروهي به عنوان مخالفت با اين اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علي عليهالسلام و مخالفان خلافت ابوبكر بيعت بگيرند، به همين علت بود كه عمر آنها را براي بيعت ـ به سوي مسجد ـ كشيد.(تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 527(
يعقوبي در ادامه جريان سقيفه چنين مينويسد:علي عليهالسلام بيرون آمد و زبير شمشيري حمايل داشت. پس عمر با او برخورد و با وي درگير شد و او را بر زمين زد و شمشيرش را شكست و به خانه ريختند، پس فاطمه«عليهاالسلام» بيرون آمد و گفت: به خدا قسم بايد بيرون رويد وگرنه مويم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاري كنم.(يعقوبي، همان، و نيز ر.ك: ابنقتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 27 ـ 33)
ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم ( ص ) آمدند كه وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و … موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پا به دنيا ننهاده بود گرديد . چنانكه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گرديد.(سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578).
بعد از انجام این جنایت هولناک آنان به زور علي عليهالسلام و ديگر افرادي را كه از بنيهاشم در آنجا گرد آمده بودند، به همراه خود بردند…
منبع:پرسمان