هر گاه اصل يك باور يا حكمى از راه عقلى و نقلى ثابت و مسلم شد، پايبندى بر آن لازم و حتمى است، هر چند انديشه ى محدود انسانى به زواياى ژرف آن پى نبرد و يا وحى به بيان حكمت و چراهاى آن نپردازد و اين ابهام، در اصل عقيده، تزلزلى ايجاد نمى كند; چون تا امروز هيچ انسانى ادعا نكرده كه به تمام رمز و رازهاى عقايد و احكام الهى رسيده است و نيز شرع مقدس تضمينى نداده است كه تمام اهداف و حكمت هاى عقايد و احكام را بيان كند.
البته برخى از اهداف و حكمت هاى يك حكم بعد از اجرا و ظهور آن مشخص مى شود; نظير غيبت حضرت مهدى (عج) كه هر چند حكمت هاى بالغه ى آن روشن و تبيين شده، اما برخى از روايات مى گويند: غرض و هدف نهايى بعد از ظهور حضرت معلوم خواهد شد. (10)
به هر حال، به گوشه اى از اهداف رجعت اشاره مى شود:
الف) مؤمنان و اوليايى بوده اند كه عمرى را زير فشار طاغوت ها و يارانشان سپرى كرده، با تحمل ناراحتى ها و دلى پرخون از دنيا رخت بربسته اند، شكنجه و عذاب ظالمين در مقابل چشم مظلومين در همين دنيا، يك نوع تسليت خاطر و تشفى دل هاى مجروح است.
يرجع المؤمن لزيادة الفرح و السرور و الكافر لزيادة أنعم و الهم; (11) ; مؤمن رجعت مى كند تا شادى و خوشحالى اش بيشتر شود و كافر رجعت مى كند تا غم و اندوهش بيش تر گردد.
ب) رجعت باورى، اثر سازنده در تربيت انسان ها دارد; يكى از آرزوهاى هر مسلمانى، هم نشينى و هم يارى و همراهى با معصومان و شخصيت هاى الهى است. انديشه ى رجعت مى گويد: مؤمن محض و خالص، لياقت درك عصر امام زمان (عج) را (كه اهل سنت و تشيع بر ظهور او اتفاق نظر دارند) پيدا مى كند.
در مقابل براى تبهكاران هشدارى است كه غرق در فساد و تباهى نشوند، وگرنه دست انتقام در همين دنيا آنان را به سزاى اعمالشان خواهد رساند. (12)
ج) انسان هاى تربيت يافته ى بسيارى، همواره آرزوى ديدار انبيا و اولياى الهى را دارند; اندوه شان اين است كه چرا از فيض و نعمت ديدار اولياى الهى و شركت در فعاليت هاى انسانى الهى آنها محروم مانده اند; عدالت و حكمت الهى اين اشتياق و عطش را بى پاسخ نمى گذارد; چنين مؤمنانى توفيق شرف يابى را در ايام رجعت مى يابند. سيد مرتضى مى فرمايد:
در هنگامه ى ظهور مهدى امت، گروهى از شيعه ها زنده مى شوند تا به ثواب نصرت و هم يارى او برسند و دولتش را مشاهده كنند. (13)
منبع:پرسمان
- رجعت از نظر شيعه، ص 102.
- همان، ص 103.
- همان، ص 103; و سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 2، ص 106.
- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 53، ص 193 و شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجمة، الباب الثانى، ص 58.