تعريف قدرت: يكى از مفاهيمى كه همچون غالب مفاهيم اجتماعى و انسانى، دچار دشوارىِ تعريف است و همواره از آن تعريفهاى متعدد و غير متفق عليه داده شده، واژه قدرت است.

راسل، قدرت را «پديد آوردن آثار مطلوب»[1] تعريف كرده است.

ماكس وبر آن را «امكان تحميل اراده خود بر رفتار ديگران»[2] خوانده است.

پولانزاس «توانايى يك طبقه اجتماعى براى تحقق منافع خاص عينى خود» را قدرت مىنامد.[3]

هاناآرنت «توانايى آدمى براى عمل، در اتفاق عمل با گروه»[4] را قدرتمىداند.

هر يك از اين تعاريف از اشكالهاى مشترك و ويژهاى رنج مىبرد كه نقد و بررسى آنها در اين مختصر نمىگنجد.[5] يكى از اشكالات مشترك همه اين تعريفها، نگاه صرفا «مادى» به قدرت است. در مقابل، متفكران مسلمان نگرشى عامتر به قدرت دارند.

برخى از نويسندگان از لابهلاى سخنان امام خمينى و سيره و رفتار سياسى ايشان، چنين استنتاج كردهاند كه قدرت در نگاه وى عبارت است از:

«توان به فعليت رساندن جميع منابع معنوى و مادى قابل دسترس انسانها، براى دستيابى به عدالت و رستگارى».[6] در اين نگاه، افزون بر عناصر مادى، منابع معنوى و نيز غايت قدرت در اين جهان و در عرصه حيات جاودان آدمى، معين گرديده است.

قدرت و فساد:

برخى از متفكران بر آنند كه «قدرت» ذاتا فسادآور است. لرد آكتون مىنويسد: «قدرت تمايل به فساد دارد».[7] اين ديدگاه از جهاتى، مورد چون و چرا واقع شده است.[8] بىترديد قدرت مهار نشده در دست انسانِ غير معصوم و لغزشپذير، زمينه بسيارى از فسادها را فراهم مىآورد.

پارهاى از مفاسدِ ناشى از آن، عبارت است از: جاهطلبى، استبداد، قانونگريزى و سلب آزادىهاى مشروع. بنابراين، مسئله قدرت و كنترل آن، از بايستههاى هر نظريه سياسى است.

بايستههاى كنترل قدرت:

1 – كمال و جامعيت

كنترل قدرت بايد جامع و همه جانبه و داراى كارآمدى هر چه بيشتر باشد؛ به گونهاى كه احتمال سوء استفاده از قدرت را به صفر يا كمترين حد ممكن برساند.

2 – بازدارندگى

روشهاى مهار و كنترل قدرت، بايد چنان باشد كه راه سوء استفاده از قدرت را مسدود كند؛ نه آنكه صرفا پس از ظهور فساد و ريشه دوانيدن آن، به درمان بپردازد. البته برخورد بافساد پديد آمده نيز ضرورت دارد؛ ولى پيشگيرى بر درمان مقدم است.

3 – دست و پاگيرنبودن

كنترل و مهار قدرت، نبايد كارآمدى نظام سياسى را تهديد كند و جامعه را از خدمات دستگاههاى دولتى محروم سازد.

4 – رعايت حريم خصوصى افراد

هر كس، در هر جايگاهى، حريمى ويژه دارد كه تجسّس در آن جايز نيست. شيوههاى «مهار قدرت» نبايد به گونهاى باشد كه به آزادىها و حقوق فردى آسيب رساند.

5 – فقدان خودشكنى يا ابتلا به دور و تسلسل،

6 – واقع بينانه بودن،

7 – دارا بودن حداكثر تضمين اجرايى لازم.

كنترل قدرت در نظامهاى غير دينى :

نظامهاى سياسى غير دينى، عمدتا از شيوههاى بيرونى «كنترل قدرت» استفاده مىكنند. اهرمها و سازوكارهاى مهار بيرونى قدرت، در نظامهاى گوناگون غير دينى يكسان نيست. آنچه عمدتا در عصر حاضر، در نظامهاى دموكراتيك غربى مورد توجه است، «كنترل ساختارى يا تفكيك قوا» است. نظريه تفكيك قوا سابقه تاريخى طولانىاى دارد؛ ولى در دنياى جديد، منتسكيو احياگر آن شمرده مىشود. اين روش مبتنى بر اين انگاره است كه قدرت را جز با قدرت، نمىتوان تحديد كرد.

اكنون دو مسئله در خور ارزيابى است:

1 – ارزيابى كنترل بيرونى قدرت،

2 – ارزيابى روش تفكيك قوا به طور خاص.

يك. كنترل بيرونى قدرت

به كارگيرى شيوههاى مهار و كنترل بيرونى قدرت، بايسته و اجتنابناپذير مىنمايد؛ ولى كافى نيست. اين روش با مشكلاتى گوناگون روبهرو است؛ مشكلاتى كه تسلسل يا دور، يكى از آنها به شمار مىآيد.

در كنترل بيرونى قدرت، فرض بر آن است كه از اعمال نارواى قدرت «الف»، به وسيله قدرت «ب» جلوگيرى مىشود. در اين موقعيت، اگر «ب» نيز به اعمال نارواى قدرت خود بپردازد، بايد به وسيله عاملى بيرونى كنترل و مهار شود.

اكنون دو فرض متصور است:

1 – عامل بيرونى مفروض، همان قدرت «الف» باشد. دراين صورت با مشكل دور روبهرو مىشويم؛ زيرا قدرت «الف» ناظر بر ناظر خود «ب» است.

2 – قدرت سوم «ج» ناظر بر هر دو باشد.

در اين صورت، احتمال كاربرد نارواى قدرت از سوى «ج» وجود دارد.

بنابراين، يا بايد توالى قدرتهاى مهار كننده، همچنان ادامه يابد و به تسلسل انجامد و يا بايد انتهاى چرخه مهار قدرت به ابتداى آن متصل شده و دور تحقق يابد.[9]

دو. كنترل ساختارى قدرت (تفكيك قوا)

يكى از شيوههاى مهم كنترل قدرت بيرونى در غرب معاصر، كنترل ساختارى يا تفكيك قوا است. اين شيوه كه پيشبينى مىشد به وسيله آن، بتوان قدرت را مهار و از فساد آن جلوگيرى كرد، از مشكلاتى چند رنج مىبرد. شمارى از اين مشكلات عبارت است از:

1 – عدم امكان تفكيك كامل قوا؛

2 – تفكيك قوا حداكثر به تفكيك فساد و تمركززدايى از آن انجاميده است؛[10]

3 – سازماندهى مشاركت مردم در انتخابات از سوى احزاب سياسى، فلسفه تفكيك قوا را از بين برده است.

در كشورهايى چون ايالات متحده ـ كه در آن تقريبا تفكيك مطلق قوا  وجود دارد ـ قدرت در دست حزب دموكرات يا جمهورى خواه است و آنچه پشت پرده نهادهاى سياسى، تأثير گذار واقعى است و همه قوا را زير چتر خود دارد، حزب حاكم است.[11]

به هر روى، در شرايط كنونى جهان، مسئله «تفكيك قوا» تا حدى لازم و اجتنابناپذير به نظر مىرسد؛ ولى براى جلوگيرى از «فسادِ قدرت» كافى نيست. بنابراين، مىتوان تفكيك قوا را پذيرفت ـ چنان كه ساختار جمهورى اسلامى ايران بر همين اساس تنظيم شده است ـ اما نمىتوان آن را نابودكننده فساد دانست.

اكنون چه بايد كرد؟ آيا كامياب نبودن مهار بيرونى قدرت ما را مجاز مىدارد كه آن را رها كرده، تنها بر كنترل درونى؛ يعنى، ويژگىهاى ارباب قدرت تكيه كنيم؟ به نظر مىرسد اين گزينه نيز ناروا است؛ زيرا بالاترين درجه كنترل درونى، مرتبه «عصمت» است. با وجود عصمت، ميل قدرت به فساد به صفر مىرسد؛ ولى تنها گروهى محدود، به اين مرحله از سلامت نفسانى، فكرى و عقلى، دست مىيابند. بنابراين، بايد براى «سلامت قدرت» در شرايط رهبرىِ غيرمعصومان چارهانديشى كرد.[12] در اين راستا قدرت را بايد از دو سو مورد كنترل قرارداد: از بيرون و از درون.

با مراجعه به نصوص دينى در مىيابيم، دين مبين اسلام، جامعترين و واقعگراترين مكتب در اين عرصه است. آيين اسلام، بر كنترل درونى و بيرونى قوا تأكيد مىورزد و در هر گستره، ساز و كارهايى متنوع ارائه مىدهد. در پرتو اين سازوكارها ـ بى آنكه اقتدار نظام سياسى آسيب بيند ـ زمينه فساد قدرت به كمترين حد ممكن مىرسد.

روشهاى مهار درونى قدرت در اسلام:

شيوههاى درونى كنترل قدرت در اسلام، به دو بخش تقسيمپذير است: روش مهار بينشى و مهار اخلاقى.

يك. روش مهار عقلانى و بينشى

يكى از شيوههاى كنترل رفتار سياسى و اجتماعىِ حاكمان، مجموع دانشها و بينشهاى آنان است. شمارى از اين دانشها، عبارت است از:

1 – فقاهت

برخى برآنند، سلوك اجتماعى زمامدار و رهبر حقوقدان، با غير حقوقدان، تفاوت بسيار دارد و رهبر حقوقدان در رعايت حقوق جامعه، موفقتر است. در اسلام نيز ـ آنجا كه عصمت و علم لدنى نباشد ـ فقاهت در احكام دينى، براى رهبر ضرورت دارد. با توجه به اينكه «فقه» مجموعه نظام ارزشى اسلام و اعم از حقوق است؛[13] فقيه، حقوقدان اسلامى نيز به شمار مىآيد. اميرمؤمنان (علیهالسلام) در اين باره مىفرمايد: «همانا شايستهترين افراد به اين امر (زمامدارى)، تواناترين مردم و دانشمندترين آنها به حكم خدا در آن است.»[14]

2 – جهان بينى الهى

خداشناسى و معادشناسى و باورداشت عميق قلبى به ناظر بودن حق تعالى و مسئوليت در برابر او، در صيانت قدرت از انحراف و فساد، بسيار مؤثر است. از اين رو، قرآن مجيد ولايت كافران را نفى مىكند[15] و حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) تدين به دين حق را شرط رهبرى مىداند.[16]

 3 – نوع نگرش به قدرت

هندسه معرفتى ارباب قدرت و طرز تلقى آنان از قدرت، در چگونگى كاربست آن نقش مؤثرى دارد. به عبارت ديگر جهان بينى حاكم و انگاره قدرت در آن، از اهميت بسيارى برخوردار است. يكى از ريشههاى اساسى «فساد قدرت»، نگاه خواستارانه، اصيل انگارانه و مالكانه قدرتمندان به قدرت است. نگاه اسلامى به «قدرت سياسى» نگاه مسئولانه و امانتدارانه است.

امام على (علیهالسلام)به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان، مىنويسد: «فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نيست؛ بلكه امانتى است بر عهده تو …».[17] يكى از مهمترين نتايج اين طرز تلقى از قدرت، خوددارى از فساد و ديكتاتورى است. از اين رو، آن حضرت در پى آن مىفرمايد: «درباره رعيت حق ندارى استبداد به خرج دهى!»[18] حضرت على (علیهالسلام) در نامه ديگرى به يكى از فرماندارانش مىنويسد: «اما بعد، من تو را شريك در امانتم (حكومت و زمامدارى) قرار دادم».[19]

دو. مهار اخلاقى

خلقيات و اوصافى كه در نفس انسان، ريشه دوانده و رسوخ پيدا كرده است؛ از مهمترين عوامل تعيين كننده رفتار آدمى است. از اين رو، اسلام به اوصاف و ويژگىهاى اخلاقى حاكم، اهتمام بسيار مىورزد و تنها كسانى را شايسته «زمامدارى» مىشناسد كه از برجستهترين اوصاف پسنديده بهره برند و از خصال نكوهيده پيراسته باشند. مهمترين ويژگىهاى زمامدار در نصوص دينى،  عبارت است از:

1 – عدالت

در نگاه اسلام، «پيشوايى» تنها شايسته عدالت پيشگان و ستم ستيزان است. قرآن مجيد مىفرمايد: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ»؛[20] «به ستم پيشگان تكيه نكنيد كه آتش شما را فرا مىگيرد». در نامه حضرت سيدالشهداء (علیهالسلام)در پاسخ به مردم كوفه آمده است: «امام نيست مگر آنكه بر اساس كتاب خدا حكم كند و قسط و عدل به پا دارد. به دين حق متدين باشد و نفس خويش را به جهت خداى كنترل كند».[21]

2 – تقوا

پرهيزگارى و تقوا از شرايط مهم حاكم در اسلام است. پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله)فرمود: «امامت نسزد جز بر كسى كه سه ويژگى را دارا باشد: ورع و تقوايى كه او را از نافرمانى پروردگار باز دارد و …».[22]

3 – بردبارى و رفتار نيك

در ادامه روايت پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) ويژگىهاى رهبر چنين برشمرده شده است: « … و بردبارى اى كه بدان غضب خويش فرونهد و حسن زمامدارى بر شهروندان چنان كه چون پدرى مهربان بر ايشان باشد».[23]

سه. ساز و كارهاى مهار بيرونى قدرت در اسلام

شيوههاى مهار بيرونى قدرت در اسلام نيز متكثر و متنوع است. افزون بر شيوههايى كه اسلام خود بدان امر كرده (منصوص)، پارهاى از شيوههاى عقلايى (غير منصوص) نيز وجود دارد كه در صورت عدم تزاحم با ولايت شرعى و عدم مخالفت با ايفاى وظايف حكومتى حاكم، مىتوان از آنها استفاده كرد.

مسئله كنترل ساختارى و تفكيك قوا و نيز كنترل سازمانى در شمار اين شيوهها جاى دارد. نمونهاى از كنترل سازمانى ـ كه در جمهورى اسلامى ايران پيشبينى شده است ـ نقش نظارتى و كنترلكننده مجلس خبرگان نسبت به ولى فقيه است.

بخشى از روشهاى مهار بيرونى قدرت در اسلام، عبارت است از:

1 – كنترل مستقيم الهى

خداوند مهمترين كنترل كننده و ناظر توانمند و دانا بر قدرت است. او نظارت خود را به شيوههاى مختلفى اعمال مىكند؛ از جمله:

الف. قانونگذارى

يكى از شيوههاى مهار قدرت، ارائه هنجارهاى جامع و مناسب در چگونگى كاربست قدرت و تعيين ضوابط رفتار حاكمان است.

قانونگذارى الهى و تأكيد فراوان بر لزوم پيروى از احكام خداوند، نقشى مهم در مهار قدرت دارد. قرآن مجيد بر اين مسئله اهتمام بسيار ورزيده، حكمرانى بىاعتنا به احكام الهى را ظلم، فسق و كفر خوانده است. حضرت اباعبدالله (علیهالسلام)نيز كسى را حاكم مىداند كه بر اساس كتاب خداوند رفتار كند.

ب. سلب مشروعيت

اسلام، در كنار تعيين شرايط خصلتى و علمى زمامدار و نيز تعيين ضوابط رفتار حاكمان، ضمانت اجرايى نيرومندى نيز افزوده است تا اگر خداى ناكرده قدرت به فساد گراييد، بىدرنگ درمان گردد و از تداوم آن جلوگيرى به عمل آيد.

يكى از روشهاى باز دارنده و درمانگرانه، مسئله سلب مشروعيت است. شرايط و ضوابط رفتار حاكمان زمانى پشتوانه اجرايى دارد كه فاقد اين شرايط و خالى از هنجارها مشروع شناخته نشود. مشروعيت حاكم، با پديد آمدن فاصله ميان او و شرايط مورد نظر دين، بى درنگ سلب مىگردد و از سِمَت خويش شرعا عزل مىشود.

ج. كيفردهى

از ديدگاه اسلام، حاكمان و شهروندان همه در معرض نظارت و كنترل دقيق الهىاند. خداوند همه جا و همه گاه، مراقب رفتار و كردار[24] انسانها است، در برابر ظلم ستمگران واكنش نشان مىدهد. برخورد او در برابر ظلم و فسادِ «قدرت» چند گونه است:

1 – انگيزش مؤمنان و مجاهدان براى جهاد و ستم ستيزى و يارى آنان در برابر ستم پيشگان؛

2 – كيفر وضعى و قانونى در اين جهان؛

3 – كيفر تكوينى و مكافات عمل در اين جهان؛

4 – كيفر اخروى.

امير مؤمنان (علیهالسلام) به عثمان خطاب مىفرمايد:

«بدان كه بهترين بندگان نزد خداوند پيشواى عادلى است كه هدايت يافته و به هدايت ديگران همت مىگمارد سنتهاى شناخته شده را به پا مىدارد و بدعتهاى ناشناخته را از بين مىبرد … و همانا بدترين مردم نزد خدا پيشواى جائر است؛ هموكه گمراه است و ديگران را به گمراهى مىكشاند. سنتهاى شناخته شده را تباه مىسازد و بدعتهاى متروك را احيا مىكند. همانا از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنيدم كه فرمود: در روز قيامت پيشواى ستمگر را مىآورند، در حالى كه  نه ياورى دارد و نه عذرخواهى، به آتش دوزخ افكنده و در آن چون سنگ آسيا گردانده مىشود و سپس در قعر آتش به زنجير كشيده مىشود».[25]

د. تنظيم حقوق متقابل

در نظام اسلامى رابطه ملت و دولت طرفينى و مبتنى بر حقوق متقابل و مسئوليت حاكم و ملت در برابر يكديگر و مسئوليت هر دو در برابر خداوند است. اميرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: «همانا من بر شما (مردم) حقى دارم[26] و شما بر من حقى داريد …».

ه. تساوى در برابر قانون

در نگاه اسلام همه انسانها در پيشگاه قانون برابرند و هيچ كس را بر ديگرى در برابر قانون امتيازى نيست. اين قاعده به عنوان اصل «مشاركت در احكام» مورد اتفاق جميع مسلمانان است.

2 – كنترل عمومى

اسلام سالم سازى كاربست قدرت را بدون مشاركت فراگير و گسترده اجتماعى، كامياب نمىبيند. از اين رو، ساز و كارهاى متعددى براى تحقّق اين مشاركت، تدارك ديده است. در اسلام، مشاركت سياسى و اجتماعى نه تنها حق مردم كه از وظايف آنان است. تداخل حق و تكليف در اين عرصه، مبانى و برآيندهاى ويژهاى دارد كه اين نوشتار را مجال ذكر آن نيست. پارهاى از ساز و كارهاى تحقق مشاركت كنترل كننده در اسلام عبارت است از:

الف. لزوم مشورت

در حكومت دينى پشت كردن به مردم، استبداد رأى و دخالت ندادن رأى مؤمنان در امور، ناپسند و مذموم است. قرآن مجيد صريحا به مشورت با مردم  فرمان داده و از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) خواسته است از طريق «مشورت» بسترى مناسب براى مشاركت عمومى فراهم سازد.[27]

ب. مسئوليت همگانى

در نگاه اسلام، تمام مردم در صيانت «قدرت از تمايل به فساد»، مسئوليت دارند. پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمايد:

«كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته».[28] امام خمينى با استناد به اين روايت مىفرمايد:«مسئوليت من هم گردن شما است، مسئوليت شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم، شما مسئوليد، اگر نگوييد چرا پايت را كج گذاشتى …».[29]

ج. اهتمام به امور مسلمين

تلاش در جهت بهروزى و خوشبختى امت مسلمان و مبارزه با عوامل فساد و تباهى از وظايف همه مسلمانان و شرط اسلام است. پيامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله)مىفرمايد:

«هر آنكه صبح كند و به امور مسلمانان همت نگمارد، و هر كه فرياد كسى را بشنود كه مسلمانان را به دادخواهى فرا مىخواند و او را اجابت نكند، مسلمان نيست.»[30]

د. امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان تكليفى الهى يكى از مهمترين زمينههاى تعامل و مشاركت اجتماعى است. قرآن مجيد يكى از امتيازات امت اسلام را همين مسئله دانسته، مىفرمايد: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ  بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ»؛[31] «شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد: به كار پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند بازمىداريد و به خدا ايمان داريد».

پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) نيز فرموده است: «تا زمانى كه امت من امر به معروف و نهى از منكر و هميارى در نيكىها كنند، خوشبخت و كامروا خواهند بود؛ ولى هر گاه اين امور را ترك گويند، بركت از آنان گسسته خواهد شد و پستترينشان بر ديگران چيره گردند و ديگر نه ياورى در زمين خواهند داشت و نه در آسمان».[32]

ه. نصيحت ائمه مسلمين

نصيحت از ماده «نصح» به معناى خيرخواهى و اندرز است. اسلام بر نيكخواهى براى زمامداران امت و به تبع آن ارائه رهنمودهاى مناسب، اندرزهاى به موقع و انتقادات سازنده تأكيد مىورزد.

پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمايد: «سه چيز است كه دل هيچ مسلمانى به گريز از آن رضايت نمىدهد: اخلاص عمل براى خدا، خيرخواهى براى پيشوايان مسلمانان و همراهى با جماعت مسلمانان».[33] اميرمؤمنان (علیهالسلام) نيز يكى از حقوق زمامدار امت را خيرخواهى در آشكار و نهان مىداند.[34]

آنچه گذشت بخشى از شيوههاى كنترل قدرت در اسلام است. ژرفنگرى در سازوكارهاى تعيين شده در اسلام و مقايسه آن با شيوههاى موجود در ديگر انديشهها و نظامهاى سياسى، غناى چشمگير و برترى تفكّر اسلامى و جامعيت آن دراين عرصه را به خوبى نمايان مىسازد.

 

پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون حکومت دینی/ مؤلف:حمیدرضا شاکرین

دفتر نشر معارف


[1]see:Russel Bertrand; Power pp.25-34, Unwin Books, George, Allen and ltd,Roskin House, see:Museum Street London, 1967.unwin

[2]see: Weber, Max, Economy and Society, pp941-8.

[3]see: Poulantzas, Nicos; Political Power and Social Classes;pp104-14,translation editor Timotny O’Hagan London, Newleft,1973.

[4]see: Arendt Hannah On Violence:chapter2. Penguin Books ltd. London, 1910.

[5] – براى آگاهى بيشتر ر.ك: نبوى، سيدعباس، فلسفه قدرت، فصل دوم، نيز: ارسطا، محمد جواد، قدرت سياسى در اسلام مقاله؛ درآمدى بر انديشه سياسى اسلام (مجموعه مقالات) ويراسته سيدصادق حقيقت.

[6] – فلسفه قدرت، ص 117.

[7] – مطهرنيا، مهدى، قدرت، انسان، حكومت، ص 201.

[8] – براى آگاهى بيشتر ر.ك: قدرت سياسى در اسلام.

[9] – ر.ك: فلسفه قدرت، صص 398 ـ 405.

[10] – براى آگاهى بيشتر ر.ك: فلسفه سياست، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، صص98ـ100.

[11] – براى آگاهى بيشتر ر.ك: جوان آراسته، حسين، بازخوانى امامت، حكومت و توزيع قدرت در قانوناساسى مقاله، حكومت اساسى، سال ششم، شماره چهارم، ص 204 و 205.

[12] – براى آگاهى بيشتر دراين باره ر.ك: عليخانى، على اكبر، مشاركت سياسى، صص 2ـ149.

[13] – براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: دانش پژوه، مصطفى و خسروشاهى، قدرت الله، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.

[14] – «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله فيه»؛ نهجالبلاغه، خ 173.

[15] – «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤمِنِينَ سَبِيلاً» نساء 4، آيه 149.

[16] – ر.ك: نامه امام حسين (علیهالسلام) به مردم كوفه، (اين روايت در ذيل شرط عدالت خواهد آمد).

[17] – «ان عملك ليس لك بطعمة ولكنه فى عنقك امانة»؛ نهج البلاغه، نامه 5.

[18] – نهجالبلاغه، نامه 5.

[19] – «اما بعد! فقد شركتك فى امانتى …»؛ نهج البلاغه، نامه 41.

[20] – هود 11، آيه 113.

[21] – «فلعمرى، ما الامام الاالحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه على ذات الله»؛ الكامل ابن اثير، ج 4، ص 21؛ نيز: الارشاد المنير، ص 186.

[22] – كافى، ج 1، ص 407، كتاب الحجة، باب ما يجب من حق الامام على الرعية، ح 8، عن ابىجعفر (علیهالسلام) قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله): لا تصلح الامامة الالرجل فيه ثلاث خصال: ورع يحجزه عن معاصى الله، و حلم يملك به غضبه، و حسن الولاية على من يلى حتى يكون لهم كالوالد الرحيم».

[23] – همان.

[24] – سوره نساء 4، آيه 1 «إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً».

[25] – نهج البلاغه، خ 164.

[26] – « … ان لى عليكم حقا و لكم علىّ حق … »، همان، خ 34.

[27] – واعظى، احمد، جامعه دينى، جامعه مدنى، صص 129 ـ 132.

[28] – بحارالانوار، ج 75، باب 35، ح 36، ص 38.

[29] – صحيفه نور، ج 8، ص 47.

[30] – «من اصبح و لميهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع مناديا ينادى ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.»؛ اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الاهتمام بامور المسلمين. ح 1 و 5.

[31] – آل عمران 3، آيه 110.

[32] – وسائل الشيعه، ج 11، ص 398، ح 18، طبع بيروت.

[33] – بحارالانوار، ج 77، باب 6، ح 39، ص 132.

[34] – «و اما حقى عليكم فالنصيحة فى المشهد و المغيب»؛ نهج البلاغه، خ 34.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *