دینوری گوید:

امام حسین (ع) راه را پیمود تا به زرود رسید. خیمه‌ای افراشته دید. پرسید از آن کیست؟ گفتند: خیمۀ زهیر بن قین است، که از حج برمی‌گشت و عازم کوفه بود. امام کسی را در پی او فرستاد تا به دیدار امام آید و صحبت کنند. وی از دیدار روی برتافت. همسرش با او بود. گفت: سبحان الله! پسر پیامبر در پی تو می‌فرستد، اجابت نمی‌کنی؟ برخاست و نزد حسین (ع) رفت. چیزی نگذشت که با چهره‌ای تابان برگشت و دستور داد خیمه‌اش را برچیده کنار خیمۀ امام حسین برپا کنند. به همسرش نیز گفت: تو را طلاق می‌دهم. همراه برادرت برو تا به منزل خویش برسی. من خودم را آماده کرده‌ام که در رکاب حسین (ع) شهید شوم. به همراهانش نیز گفت: هر کدام از شما دوست‌دار شهادت است بماند و هر که نمی‌خواهد، برود. هیچ کس با او نماند. آنان همراه همسر و برادر زن زهیر به کوفه رفتند.

 

 

قال الدینوریّ:

ثمّ سار حتّى انتهى الى زرود، فنظر الى فسطاط مضروب، فسال عنه، فقيل له: هو لزهير بن القين. و كان حاجّاً اقبل من مكّة يريد الكوفه. فأرسل اليه الحسين، ان القنى اكلّمك. فأبى ان يلقاه. و كانت مع زهير زوجته، فقالت له: سبحان الله، يبعث إليك ابن رسول الله (ص) فلا تجيبه. فقام يمشى الى الحسين (ع)، فلم يلبث ان انصرف، و قد اشرق وجهه، فامر بفسطاطه فقلع، و ضرب الى لزق فسطاط الحسين.

ثمّ قال لامرأته: أنت طالق، فتقدّمى مع أخيك حتّى تَصلى الى منزلك، فإنّى قد وطّنت نفسي على الموت مع الحسين (ع).

ثمّ قال لمن كان معه من اصحابه: من أحبّ منكم الشّهاده فليقم، و من كرهها فليتقدم.فلم يقم معه منهم احداً، و خرجوا مع المرأة و أخيها حتّى لحقوا بالكوفه. [1]


[1]– الأخبار الطوال: 246.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *