شیخ مفید گوید:
امام از بطن العقبه که میگذشت فرود آمد. پیرمردی از بنی عکرمه به نام عمرو بن لوذان با او دیدار کرد و از آن حضرت پرسید: کجا میروی؟ فرمود: کوفه. پیرمرد از حضرت خواست که برگردد و گفت: به خدا که جز بر نیزهها و شمشیرها وارد نمیشوی. اینان که نامه برایت نوشتهاند، اگر آمادۀ دفاع از تو بودند و همه چیز را آماده کرده بودند، رفتن تو نزد آنان خوب بود، امّا با چنین وضعی من صلاح نمیبینم.
امام فرمود: رأی و راه بر من پوشیده نیست. کسی بر فرمان خدا غالب نمیشود. سپس فرمود: به خدا قسم اینان دست از من برنمیدارند تا آنکه این دل را از سینهام بیرون آورند. اگر چنین کنند، خداوند کسی را بر آنان میگمارد که خوارشان سازد و از ذلیلترین امّتها میشوند.
قال المفید:
ثُمَّ سَاروا حَتَّى مَرَّ بِبَطْنِ الْعَقَبَةِ، فَنَزَلَ عَلَيْهَا، فَلَقِيَهُ شَيْخٌ مِنْ بَنِي عِكْرِمَةَ يُقَالُ لَهُ عَمْرُو بْنُ لَوْذَانَ فَسَأَلَهُ أَيْنَ تُرِيدُ؟ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ (ع) الْكُوفَةَ، فَقَالَ الشَّيْخُ أَنْشُدُكَ اللَّهَ لَمَّا انْصَرَفْتَ، فَوَ اللَّهِ مَا تَقْدَمُ إِلَّا عَلَى الْأَسِنَّةِ وَ حَدِّ السُّيُوفِ، وَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ بَعَثُوا إِلَيْكَ لَوْ كَانُوا كَفَوْكَ مَئُونَةَ الْقِتَالِ، وَ وَطَّئُوا لَكَ الْأَشْيَاءَ، فَقَدِمْتَ عَلَيْهِمْ كَانَ ذَلِكَ رَأْياً، فَأَمَّا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ الَّتِي تَذْكُرُ فَإِنِّي لَا أَرَى لَكَ أَنْ تَفْعَلَ.
فَقَالَ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ: لَيْسَ يَخْفَى عَلَيَّ الرَّأْيُ، وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُغْلَبُ عَلَى أَمْرِهِ ثُمَقَالَ (ع): وَ اللَّهِ لَا يَدَعُونِّي حَتَّى يَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِي فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلُّهُمْ حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَمِ. [1]
[1]– الارشاد: 223، تاریخ ابن عساکر «ترجمة الامام الحسین (ع)»: 211 ح 268، الکامل فی التاریخ 2: 549، الفصول المهمة: 178 مع اختلاف، البحار 44: 375، العوالم 17: 225، اعیان الشیعة 1: 595، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع): 351 و فی بعض الروایات حتّی یکون اذل من فرم الامة.