ابن اعثم گوید:
امام حسین (ع) شب را در سرزمین ثعلبیه ماند. صبح با مردی از اهل کوفه به نام ابو هرۀ ازدی دیدار کرد. وی پس از سلام بر امام، عرضه داشت: ای پسر پیامبر! چه عامل سبب شد از حرم خدا و حرمت جدّت پیامبر بیرون آیی؟ فرمود: ابو هره! بنی امیّه مالم را گرفتند. صبر کردم، به آ برویم تعرّض کردند، صبر کردم، میخواستند خونم را بریزند گریختم. به خدا سوگند این گروه تبهکار مرا خواهند کشت، آنگاه خداوند ذلّتی فراگیر و شمشیری برنده بر آنان مسلّط میکند و کسی را برایشان میگمارد که خوارشان میسازد، خوارتر از قوم سبا که زنی بر آنان فرمانروا گشت و بر اموال و جانهایشان حکومت یافت و ذلیلشان ساخت.
قال ابن اعثم:
ثمّ بات (ع) فی الموضع الثّعلبیّة فلمّا أصبح الحسين فإذا هو برجل من اهل الكوفة يكنّى أبا هرّة الأزديّ فلمّا أتاه سلّم عليه.
ثمّ قال: يا ابن رسول الله! ما الّذي أخرجك من حرم الله و حرم جدّك محمد (ص)؟
فقال الحسين (ع): «ویحک يا أبا هرة! إن بني أميّة أخذوا مالي فصبرت، و شتموا عرضي
فصبرت، و طلبوا دمي فهربت، و أيم الله لتقتلني الفئة الباغية! وليلبسنّهم الله ذلاً شاملاً و سيفاً قاطعاً، و ليسلطنّ الله عليهم من يذلّهم حتّى يكونوا أذلّ من قوم سبأ إذ ملكتهم امرأة منهن فحكمت في أموالهم وفي دمائهم حتّی أذلّتتهم.[1]
[1]– الفتوح أعثم 5: 79، الامالی للصدوق: 131 رواه باسناده عن الصادق (ع) فی منزل الرهیمة، مقتل الخوارزمی، 1: 226، اللهوف: 132، مثیر الاحزان: 46، عنه البحار 44: 367، العوالم 17: 218، اعیان الشیعة 1: 595.