در خصوص رابطه دين – به ويژه اسلام و عرفان – توجه به مطالب ذيل سودمند است:

يك. عرفان

«عرفان» در لغت به معناى «شناخت و شناسايى» است و در اصطلاح «روش و طريقه ويژهاى است كه براى دستيابى و شناسايى حقايق هستى و پيوند ارتباط انسان با  حقيقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقيقت تكيه مىكند و نيل به اين مرتبه را از راه تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و امور دنيوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى – و در رأس همه مبدأ و حقيقت هستى – مىداند».

به بيان ديگر، تكيهگاه عرفان، «علم حضورى» است؛ از اين رو از دانش شهودى، مدد مىجويد و بر آن اعتماد و به آن استناد مىكند.[1]

«عرفان» بر دو گونه است:

1 – عرفان عملى؛ يعنى سير و سلوك و وصول و فنا،

2 – عرفان نظرى؛ يعنى، ضوابط و روشهاى كشف و شهود.[2]

 

دو. عرفان در اسلام

اصطلاح «عارف» و «عرفان» – كه ناظر به رويكرد خاص و با مسائلى ويژه است – در قرن سوّم هجرى معمول گشته و در كلمات عارفان برجسته قرن سوم مطرح بوده است. احتمال دارد ريشه اين كلمه، در قرن دوم هجرى پا گرفته باشد.[3]

نخستين كسى كه از حكماى اسلامى، عرفان را به معناى مصطلح، داخل حكمت و فلسفه كرد، شيخ الرئيس ابوعلى سينا است. وى دو فصل مهم كتاب اشارات، (نمط نهم و دهم ) را به شرح مقامات عارفان و اسرار كرامات و خرق عادات، تخصيص داده است.[4]

آنچه در اين نوشته بيان مىشود، عرفان به معناى رشته و يا يك سلسله مسائل  كه از ديگر علوم متمايز است، نمىباشد؛ بلكه مقصود از آن شيوهاى است كه قبل از مصطلح شدن به «عرفان»، وجود داشته و آن نورى الهى است كه حق به تجلّى خود در دل دوستان خويش مىافكند، كه بدان حق را از باطل باز مىشناسند؛ بىآنكه اين شناسايى را از كتاب و دفتر و به تعبيرى از دانش حصولى بجويند.[5]

در واقع هدف غايى عرفان حقيقى، وصول به مرتبه «توانايى نفس به معرفت شهودى حق» است و اين شناخت برآمده از «عمل» و «مجاهده و رياضت» است؛ نه نتيجه استدلال و چون و چرا كردن. چنين عرفانى، مورد تأييد اسلام و آموزههاى قرآنى و روايى است؛ چه اينكه معرفت حضرت حق را اولين فريضه و واجب تلقّى كرده[6] و گاه آن را با فضيلتترين امور دانسته است.[7]

از سوى ديگر اسلام اين شناخت را در حوزه معرفت حصولى و مفهومى، محصور نساخته است؛ بلكه با اصل تأييد معرفت حضورى – كه در آن ميان عالم و معلوم واسطهاى وجود ندارد (نظير معرفت انسان به خود، افكار و انديشهاش ) – آن را شناخت حقيقى خداوند متعال دانسته است. اين طريقى است كه ابراهيم خليل آن را طى كرد: «وَ كَذلِكَ نُرِى إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ».[8]

اينجا «رؤيت» است، نه «روايت». درك ابراهيم (علیهالسلام)جنبه مفهومى نداشت؛ بلكه شهودى بود و اين شهود غير از شهادتى است كه آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنين معرفت و علمى، خواسته همه اولياى الهى و در رأس آنان  پيامبران و امامان معصوم: بود؛ چنان كه در دعاهاى معروف و مشهور به اين عبارتها بر مىخوريم:

«واَنِر اَبصار قلوبِنا بضياءِ نظرِها اِليك»؛[9]

«و ارزقنى النَظَر الى وجهِكَ الكريم»؛

«لاتحرمنى النظر الى وجهك» و…[10].

چنين معرفت شهودى، بر اساس ديدگاه اسلام امكان دارد و جمله منسوب به حضرت على (علیهالسلام) بر آن دلالت دارد:

«ما كنت اعبد رباً لم اره… ويلك لاتدرك العيون فى مشاهدة الابصار لكن رأته القلوب بحقائق الايمان»؛[11] «اين گونه نيستم كه پروردگارى را كه نمىبينيم، عبادت كنم… زنهار! چشمان او را مشاهده نمىكنند؛ ليكن قلبها به حقيقت ايمان او را شهود مىكنند».

حاصل سخن آنكه آيات و روايات، امكان و مطلوبيت ادراك و شهود عرفانى را اثبات مىكند و اين تأييدِ رويكرد عرفان حقيقى است.[12]

عرفان حقيقى در اسلام، مراحلى را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن در زمان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود كه با بهرهگيرى از برخى آموزههاى اسلام – مانند ترجيح آخرت بر دنيا بدون پشت كردن به ضرورتها و وظايف انسان در دنيا، مبارزه با نفس و هواهاى نفسانى و اخلاق و توكّل – شكل گرفت.

مرحله ديگر پس از رحلت رسول گرامى اسلام؛ يعنى، زمان امام على (علیهالسلام)است. آن حضرت نخستين كسى بود كه در توسعه عرفان اسلامى، نقش مهمى ايفا كرد  و به همين دليل، تمامى عارفان مىكوشند سرسلسله خود را به ايشان رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقّى مىكنند.[13]

به تدريج در كنار عرفان حقيقى كه عرفان جامع، ولايتمدار، شريعتگرا، مسئوليتشناسى و حماسهساز است، صوفىگرى نيز با ويژگىهاى چون انزواگروى، قطبگرايى، سلسلهگرايى، خرقهپوشى و درويشگرى و گاه با حيلهگرى و فريبكارى رخ مىنمايد.

در قرن هفتم هجرى، تصوّر خاصى، در ميان عدهاى از اهل تصوف به وجود آمد. اين گروه، فرد را بر جمع برترى داده، او را از جمع جدا مىكردند و به خود مشغول مىداشتند! مىگفتند: شخص به اطراف خويش نگاه نكند؛ چون تمركزش را از انديشيدن درباره خدا از دست مىدهد.

اين گروه با برداشت افراطى از آيات «مذّمت دنيا» و نيز آياتى كه دعوت بر زهد و تقوا مىكند؛ بخش عمدهاى از فقه اسلامى را – كه دانش اجتماعى زيستن اسلام است – بىاعتبار ساختند! بريدن از خلق خدا، گريز از مسئوليتهاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سياسى جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، كمترين آموزههايى بود كه اين طيف بر آن پاى مىفشردند. اين دو جريان بستر را براى پديد آمدن «تصوّف دروغين» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد، فراهم ساختند.[14]

برخى از اين گروهها، پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و مردم عصر بعثت را چنان نشان دادهاند كه گويى آن حضرت، درويشى بوده است كه در خانقاهى در مكه مىنشست و براى درويشهاى ديگر درس تصوف مىداد!! تصويرى كه اينان از قرآن و شخصيت  پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امام على (علیهالسلام) عرضه كردهاند، ريشه در نگرش يكسويه به دين و آموزههاى آن داشت. چنين نگاهى به دين، بىاعتنايى مطلق به دنيا و به فكر خود بودن را تقويت مىكرد و بىاعتنايى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبيعت، به دنبال مىآورد!

البته در ميان متصوفان نيز شخصيتهاى نامدار و برجسته و داراى ارزشهاى علمى، معنوى و فرهنگى در خور توجهى نيز رخ نموده كه با پارهاى از اين رويكردها معارضه كردهاند؛ مثلاً ابوالقاسم قشيرى در آغاز كتاب معروف خود[15] از پارهاى نابهسامانىها، شكايت مىكند و ناصر خسرو (م481ق ) از تظاهر به صوفىگرى انتقاد مىكند و در قصيدهاى، صوفى را به صفاى باطن مىداند؛ نه به ظاهر صوفيانه:

فوطه بپو شيئى تا عامه گفت

«شايد بودن كاين صوفيستى»

گرت به فوطه شرفى نو شدى

فوطه فروشِ تو بهشتيستى[16]

از قرن دهم به بعد، همه يا اغلب اقطاب صوفيه، آن برجستگى علمى و فرهنگى پيشينيان را ندارند. تصوف رسمى، از اين به بعد، غرق در آداب و ظواهر و بدعتهاى گوناگون مىشود. عدهاى ديگر نيز كه داخل در هيچ يك از سلسلههاى تصوف و عرفان نيستند، در عرفان نظرى محى الدين ابن عربى متخصص مىشوند؛ مانند: صدرالمتألهين شيرازى (م1050ق )، ملامحسن فيض كاشانى (م1091ق )، قاضى سعيد قمى (م1103ق ) و…[17].

آموزههاى اسلامى، با تصوّف با رويكردى كه بيان شد به شدّت مخالف است؛  ولى با عرفان و تصوف پيراسته از كژىها و انحرافات، موافق است.

علامه طباطبايى رحمهالله در اين خصوص مىنويسد: «… مىبينيم قرآن كريم با بيانى جالب، روشن مىسازد كه همه معارف حقيقى، از توحيد و خداشناسى واقعى سرچشمه مىگيرد و استنتاج مىشود؛ و كمالِ خداشناسى، از آنِ كسانى است كه خداوند آنان را از هر جا جمعآورى كرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند كه خود را از همه كنار كشيده و همه چيز را فراموش كردهاند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجّه عالم بالا نموده، ديده به نور پروردگار پاك، روشن ساختهاند و با چشم واقع بين، حقايق اشياء و ملكوت آسمان و زمين را ديدهاند؛ زيرا در اثر اخلاص و بندگى به يقين رسيدهاند و در اثر يقين، ملكوت آسمان و زمين و زندگى جاودانى جهان ابديت، برايشان مكشوف شده است».[18]

 

نفوذ عرفان اسلامى

عرفان اسلامى چنان جذاب و نيروبخش است كه ديگر سرزمينهاى اسلامى را تحت نفوذ خويش قرار داده است. هند، مالى، نيجر، كنيا، غنا، سنگال، چاد، سودان، ليبى، تونس، مراكش، الجزاير و مصر سرزمينهايى هستند كه اسلام با عرفان آنها را فتح كرد و در آن مناطق پايگاههاى قدرتمندى براى اسلام به وجود آورد.[19] اين نفوذ تا حدى است كه انديشمندان غربى را از 700 سال پيش تاكنون، واداشته تا تلاشهاى خويش را براى آشنايى با عرفان و تصوف اسلامى مضاعف سازند[20].[21]

 


پی نوشت ها

[1] – دانشنامه امام على (علیهالسلام)، ج 4، صص 18 – 21.

[2] – فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص 577.

[3] – شرح بر مقامات اربعين، ص43.

[4] – الاشارات و التنبيهات، ج3.

[5] – شرح منازل السائرين، ص192.

[6] – از امام صادق (علیهالسلام) روايت شده است: «قال اللّه عزوجل: افترضت على عبادى عشرة فرائض اذا عرفوها اسكنتهم ملكوتى و ابحتهم جنانى. اولها معرفتى»، بحار الانوار، ج 66، ص 13.

[7] – همان.

[8]– انعام 6 ، آيه 75.

[9] – مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[10] – در اين خصوص نگا: درآمدى بر سير و سلوك، صص 13 – 35.

[11] – اصول كافى، ج 1، ص 98.

[12] – براى مطالعه بيشتر نگا: درآمدى بر سير و سلوك، ص439 ؛ ولايت نامه، صص48 – 57.

[13] – ابن ابى الحديد، تفسير نهجالبلاغة، ج 1، ص 17.

[14] – نگا: مقالات تاريخى، ج 1، صص 260 – 272.

[15] – رساله قشيريه.

[16] – ديوان ناصر خسرو، ص 248 و 249، قصيده 115.

[17] – عرفان نظرى، ص 193 ؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 664 و 665.

[18] – شيعه در اسلام، ص 33.

[19] – تاريخ تصوف اسلامى، صص 46 – 48.

[20] – ابعاد عرفانى اسلام، صص 42 – 48.

[21] – جهت آگاهى بيشتر ر.ك: محمدرضا كاشفى، عرفان و تصوف پرسشها و پاسخها، دفتر يازدهم ،قم، معارف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *