1_ مقدمه

میراث علمی مکتوب سخنان ائمۀ اطهار علیهم السلام  از دستاوردهای بسیار نابی است که در عرصۀ معارف الهی توسط راویان و محدثان امامیّه به عصر حاضر انتقال یافته است. ولی برخی ازاینروایات نوعی تعارض ظاهری با یکدیگر دارند که دانشمندان امامیّه، هر یک با توجه به مبنای خود، به حلوفصل آنها پرداختهاند.

در مجموعهای از روایات، موجودات مختلفی بهعنوان نخستین مخلوق عالم معرفیشدهاند. برخی عالمان امامی با توجه به رویکرد خاصّ خود به تحلیل و بررسی این دست از روایات پرداختهاند. در این نگاشته، ابتدا چیستی مخلوق اول در روایات و نگاه عالمان امامی تبیین و سپس ویژگیهای نخستین مخلوق بیان میگردد.

2_ چیستی نخستین مخلوق

اولین قدم در معرفت به چیستی نخستین پدیدۀ عالم خلقت، رجوع به روایات اهلبیت علیهم السلام  است. روایات منقول از اهلبیت علیهم السلام  در این زمینه را میتوان به پنج گروه تقسیم نمود:

2_ 1_ نور اهلبیت

روایات بسیاری حاکی از آن است که تنها خداوند متعال وجود داشت و هیچ موجودی با او نبود، سپس هنگامیکه ارادۀ آفرینش نمود، جهان هستی را با خلقت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  و اهلبیت علیهم السلام  آغاز نمود و در حقیقت نور آنان، نخستین آفریده بود:[2]

عن جابر بن یزید قال: «قال لی أبو جعفر علیه السلام  ‹یَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله  وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِینَ، فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ› قُلْتُ:‹وَ مَا الْأَشْبَاحُ؟› قَالَ:‹ظِلُّ النُّورِ، أَبْدَانٌ نُورَانِیَّةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ وَ كَانَ مُؤَیَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِیَ رُوحُ الْقُدُسِ فَبِهِ كَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ وَ عِتْرَتُه‏‏›»

جابر بن یزید گوید: «امام باقر علیه السلام به من فرمود: ‹اى جابر! همانا خدا در اول آفرینش، محمد  صلی الله علیه وآله  و خاندان رهنما و هدایت شدۀ او را آفرید، و آنها در برابر خدا اشباح نور بودند.› عرض كردم: ‹اشباح چیست؟› فرمود: ‹یعنى سایۀ نور، پیكرهاى نورانى بدون روح، و محمد صلی الله علیه وآله تنها به یك روح مؤید بود و آن روح القدس بود كه او و خاندانش بوسیلۀ آن روح، خدا را عبادت می كردند.›»[3]

قال امیرالمؤمنین علیه السلام : «كَانَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ، فَأَوَّلُ مَا خَلَقَ نُور حَبِیبِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْمَاءِ وَ الْعَرْشُ وَ الْكُرْسِیُّ وَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمُ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارِ وَ الْحُجَّابِ وَ السَّحَابِ وَ آدَمَ وَ حَوَّاءَ بِأَرْبَعَةِ آلَافِ عَامٍ ‏..».

 امیرالمؤمنین میفرماید: «خداوند تبارکوتعالی بود و چیزی با او نبود، پس نخستین مخلوقی که آفرید، نور حبیبش بود که این آفرینش چهار هزار سال پیش از خلقت آب و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و جهنم و حجاب و ابر و آدم و حوا رقم خورد».[4]

قال الصادق علیه السلام : «إِنَّ اللَّهَ تبارکوتعالی خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَأَلْفَ عَامٍ، فَهِیَ أَرْوَاحُنَا» فَقِیلَ لَهُ: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ مَنِ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ؟» فَقَالَ: «مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَقُومُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ، فَیَقْتُلُ الدَّجَّالَ وَ یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْمٍ..».

امام صادق علیه السلام  فرمود: «بهدرستی كه خداى تبارکوتعالی چهارده هزار سال پیش از آفرینش خلقش چهارده نور آفریده است كه آنها ارواح ما هستند». عرض شد: «یا ابن رسول اللَّه! آن چهارده کیاناند؟» فرمود: «محمد صلی الله علیه وآله  و على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین كه آخرین آنها همان قائمى است كه از غیبتى طولانى قیام كند و دجّال را بكشد و زمین را از هر جور و ستمى پاك كند».[5]

روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد که بر اول بودن نور اهلبیت دلالت میکند[6]؛ چنانچه برخی عالمان نیز به کثرت آن تصریح نمودهاند.[7]

این گزارشها که در کتب معتبر شیعه موجود است، تصریح کردهاند نخستین مخلوقی که مسبوق به هیچ پدیدهای نیست، تنها نور اهلبیت علیهم السلام است.

2_ 2_ عقل

دستۀ دوم روایات، حکایت از آن دارد که نخستین مخلوق، عقل است:

عن رسول الله صلی الله علیه وآله : «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ العقل»[8]

عن الامام الصادق علیه السلام : «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ‏ مِنَ‏ الرُّوحَانِیِّین‏».[9]

2_ 3_ ماء

برخی روایات، آب را نخستین آفریدۀ خداوند دانستهاند.

قال الباقر علیه السلام : «… فَأَوَّل شی‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ خَلْقِهِ الشَّی‏ءُ الَّذی جَمیعُ الاْشیاء مِنهُ وَ هُوَ الماء».[10]

2_ 4_ هوا

از روایتی چنین استفاده میشود که هوا بهعنوان نخستین مخلوق قلمداد شده است. البته معلوم نیست که این نقل از معصوم باشد: «…و ذلِکَ فی مَبدَأݩݩݩݩݩݩݩَ الخَلْقِ أن الرَّب تبارکوتعالی خَلَقَ الهَواء».[11]

2_ 5_ قلم

عن الامام الصادق علیه السلام : «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه القَلَم؛ فَقَالَ لَهُ اكْتُبْ فَكَتَبَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»

نخستین چیزی که خدا آفرید، قلم بود، پس بدو گفت بنویس و او هم هر آنچه بود و تا قیامت باشد، نوشت.[12]

2_ 6_ جوهر اخضر

در روایتی که ناقل آن مشخص نیست، جوهر اخضر بهعنوان اولین آفریده بیان شده است:

إِنَّ اللّه تعالی لَمّا اَرادَ خَلْقَ السَّماءِ وَ الأَرضِ خلق جُوهَرا أخْضَرَ ثُمَّ ذَوَّبَهُ فَصارَ مآءً مُضطَرِبا.

 هنگامیکه خداوند ارادۀ آفرینش آسمان و زمین را نمود، جوهر سبزرنگی را آفرید، سپس آن را ذوب کرد که تبدیل به آبی مضطرب گشت.[13]

3_ آراء دانشمندان

پس از بازخوانی تعدادی از روایات، اینک به بررسی آراء دانشمندان امامیّه در شرح و توضیح آنها میپردازیم:[14]

3_ 1_ ملاصدرا (د.1050 ق)

صدرالدین شیرازی معتقد است که عقل، نخستین آفریده و نزدیک‏ترین مخلوقات به خداوند و بزرگ‏ترین و کاملترین و دومین موجود از حیث موجود بودن است.[15] سپس ایشان، تمامی موجوداتی که در دیگر روایات بهعنوان نخستین مخلوق معرفیشدهاند، چون نور پیامبر، قلم، هوا و … را مصادیق عقل دانسته[16] و معتقد است تمامی اینها اوصاف یکچیز است به اعتبارات گوناگون و به اعتبار هر صفتی، بهعنوان خاصی نامیده می‏شود. وی در ادامه، دربارۀ وجهتسمیۀ هر یک از آن عناوین میگوید:

 آن مخلوق اول، ازآنجهت که واسطۀ حق در نگارش علوم و حقایق در دفاتر نفسانی قضایی و قدری است، قلم نامیده شد؛ و چون وجودی خالص از تاریکی جسم و حجاب و مجرد از تاریکی نقص و عدم بود، نورش نامید، زیرا که نور، وجود است و ظلمت، عدم؛ و چون ریشۀ حیات نفوس علوی و سفلی است، روحش نامید، و آن نزد بزرگان صوفیه و محققانشان، حقیقت محمدیه است … .[17]

3_ 2_ ملا صالح مازندرانی (د.1081 ق)

مرحوم ملاصالح مازندرانی در مقام جمع احادیث قائل است که همۀ این تعابیر ذاتاً در معنا واحد هستند، ولی در لفظ مختلفاند. این مخلوق اول ازآنجهت که ظاهر بذاته و مظهر وجودات دیگر است و فیضان کمالات از مبدأ بر او است، «نور» نامیده شده است؛ و ازآنجهت که او حیّ است و به سبب او هر موجود زنده‏ای حیات دارد، «روح» نامیده شد؛ و از آن حیث که عاقل ذات و صفات خویش و ذوات سائر موجودات است، «عقل» نامیده شد؛ و اما از آن حیث که نقوش علوم و کائنات در لوح محفوظ به دست او است، «قلم» نامیده شده است.[18]

ایشان با توجه به حدیث «إنَّ اللّه خلق العقل و هو اوّل خلقٍ من الروحانیین» می‏گوید: قید «من الروحانیین» را اگر خبر بعد از خبر بگیریم، یعنی عقل، اولین خلق است و از عالم روحانیان است؛ لذا عقل، یعنی جوهر مجرد انسانی که اولین مخلوق بوده و روحانی هم هست. اما اگر آن را صفت یا حال از «خلق» بگیریم، روایت دلالتی بر اولین مخلوق بودن عقل نمی‏کند، بلکه معنای آن این است که عقل، در عالم روحانی، اولین مخلوق است مگر این‏که ثابت شود که عالم روح مقدّم بر عالم جسم است.[19]

البته ایشان گفتار ارسطو و تابعینش را که اول مخلوق عالم را عقل گرفته و آن را به استناد قاعدۀ «الواحد لایصدر منه الا الواحد» امری وحدانی و بسیط میپندارند، مردود میداند.

مرحوم ملاصالح ذیل حدیث اهل شام که اولین مخلوق را «آب» معرفی می‏کند، می‏گوید:

آب اولین مخلوق در عالم جسمانیات است. ازاینرو، احادیث اهل تسنّن که اولین مخلوق را جوهر یا یاقوت اخضری می‏دانند که خداوند با نظر هیبت به آن نگاه کرد و تبدیل به آب شد، صحیح نیست.[20]

3_ 3_ فیض کاشانی (د.1091 ق)

مرحوم فیض اولین مخلوق خداوند را جوهری شریف، ملکوتی و وحدانی میداند که وجوه متعدّد و جهات مختلفی دارد و به اعتبار هر وجهی دارای اسمی خاص است. به اعتبار این‏که محل علم خداوند سبحان است، عقل نامیده شده؛ و به اعتبار این‏که بهواسطۀ او صور علمیه بر نفوس و ارواح افاضه می‏شود، قلم نامیده شد؛ و به علت اینکه خداوند بهواسطۀ او حیات را بر هر موجود زنده‏ای افاضه کرد، «اولُّ ما خَلَقَ اللّهُ روحی» نامیده شد؛ و به اعتبار این‏که به سبب او آسمان‏ها و زمین نورانی شده است، «اولُّ ما خَلَقَ اللّهُ نوری» نامیده شد.[21]

3_ 4_ علامه مجلسی (د.1110 ق)

ایشان می‏فرمایند:

اقوال علما و اخبار منقول در باب اولین مخلوق مختلف است. حکما، اولین مخلوق را عقل اول می‏دانند و سپس عقل دوم تا به عقل دهم منتهی می‏شود و برخی «آب» را مخلوق اول می‏دانند و برخی دیگر «آتش» و برخی «هوا» را؛ لکن تعارضی میان اخبار فراوان این باب وجود ندارد.

می‏توان در مقام جمع، اولیّت آب در خلقت را بر تقدّم اضافی حمل کرد؛ یعنی خلقت آب، نسبت به خلقت اشیای محسوس، اول بوده و آب در میان اشیای محسوس که هوا از آنها نیست، اولین مخلوق بوده است. اما هوا در عالم جسمانی، در میان غیر محسوسات، مخلوق اول است. اما در مورد اخباری که اولین مخلوق را نور، نور نبی صلی الله علیه وآله  و ائمۀ اطهار علیهم السلام ، معرفی می‏کنند، شاید بتوان گفت مراد از همۀ آنها یکی است و همه از یک حقیقت واحد حکایت می‏کنند که همان روح مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وآله  است.

اما روایت «اولُّ ما خَلَقَ اللّهُ العقل» از طرق ما شیعیان نقل نشده و در طریق عامّه بوده است، ممکن است مراد از عقل، نفس رسول اکرم صلی الله علیه وآله  باشد، چراکه یکی از اطلاقات عقل است. هم‏چنین حدیث «اول ما خلق اللّه القلم» را می‏توان بر اولیّت اضافی، نسبت به جنس خودش که ملائکه است، حمل کرد. اما در مورد روایت کلینی: «ان اللّه خلق العقل و هو اول خلق من الروحانیین» باید گفت که دلالتی بر تقدّم عقل بر جمیع موجودات نمی‏کند، بلکه بر خلق موجودات روحانی مقدّم است و ممکن است خلق هوا و آب بر آن مقدّم باشد.[22]

ایشان در جای دیگری تصریح میکند که اکثر اخبار، مخلوق اول را نور اهلبیت میداند.[23]

3_ 5_ مرحوم خواجوئی (د.1173 ق)

ایشان معتقد است ازآنرو که گاهی موجود قائمبهذات و مجرد از مادّه و خالی از تمام اوصافِ مستلزم نقص و ظلمت را نور مینامند، تمامی مصادیق نخستین مخلوق در روایات این باب را بر همین معنا حمل کرده و حقیقت تمامی آنها را یک شیء میداند:[24]

آن مخلوق اول عبارت است از نفس نبی صلی الله علیه وآله  و ازاینجهت که مُدرک تمام اشیاء است، عقل گفته میشود و ازاینجهت که موجودات بهوسیلۀ او هدایت میشوند، نور و از جهتی که با معرفت و عبادت، حیات را در خلق برمیانگیزاند، روح قلمداد شده است.[25]

3_ 6_ ملا هادی سبزواری (د.1289 ق)

ملاهادی سبزواری بعد از بیان این‏که پیامبر اکرم یک مقام روحانی و یک مقام جسمانی دارد، مقام روحانی حضرت را همان «عقل اول» میداند و می‏گوید:

به این طریق، برای جمع میان اخباری که در باب صادر اول وارد شده است و درجایی مخلوق اول، عقل معرفی شده و در جاهای دیگر قلم، روح پیامبر، نور پیامبر، مشیّت و جوهری که از هیبت الهی ذوب شد، می‏گوییم که همۀ اینها اشاره به گوهری گرانمایه است.[26]

وی در بیان وجوه اعتبار این صادر اول به عناوین مذکور می‏گوید:

[در روایت گاهی از صادر نخستین] به عقل تعبیر فرموده، به این جهت که جوهری مجرد است، زیرا از وجود ظلمانی هیولانی و تباعد مکانی و تمادی زمانی که موانع علم‏اند، معرّا است؛ و او را مشیّت گویند، ازآنجهت که آن وجود عین خواستن خود است؛ او را قلم گفتهاند، چون واسطۀ نگارش حق در صور مبدعات و مخترعات و کاینات است؛ و او را روح گفتهاند، چون جان عالم و جان عالمیان است و به اذن اللّه تعالی همۀ عالم را حیات‏بخش است؛ و او را نور گفتهاند، چون معنای نور، ظاهر بالذات و مظهر للغیر است و این معنا را، وجود، مستحق است، زیرا وجودِ حقیقی، ظاهر بالذات و مظهر همۀ ماهیات است؛ و او را جوهر گفتهاند، نظر به آن‏که جوهر، معرَّب گوهر است و او گوهری است بس گرانمایه، هرچند رقیقۀ آن حقیقت باشد.[27]

3_ 7_ میرزا حبیبالله خویی (د. 1324)

ایشان پس از نقل اقوال مختلف، در انتها به دلیل کثرت روایاتی که نور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  را نخستین مخلوق معرفی میکند، میگوید:

فقد تحقّق ممّا ذكره و ما ذكرناه، أنّ الصّادر الأوّل هو نور النّبی صلی الله علیه وآله  و قد استفاض به الأخبار عن النّبی و أهل البیت علیهم السلام .[28]

3_ 8_ میرزای اصفهانی (د. 1365 ق)

در نگاه میرزا مهدی اصفهانی، اولین مخلوق، نور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  است. ایشان در این زمینه میگوید:

المخلوق الاول نور رسولالله فی مقام النورانیة و ظله فی عالم الاظلة و الاشباح.[29]

اگرچه ایشان مخلوق نخست در عالم ماده را از جوهری بسیط به نام ماء میداند که عوالم مادی اعم از اظله، اشباح، دنیا و آخرت، بهشت و جهنم و اجسام و ارواح از ملائکه و شیاطین و اجنه از این ماء بسیط آفریدهشدهاند.[30]

3_ 9_ نمازی شاهرودی (د.1405 ق)

عبارت مرحوم نمازی تصریح دارد که ایشان مخلوق اول را ماء میداند:

…أنّه خلق الأشیاء كلّها من الماء وأبدع الماء لا من شی‏ء وأنّ الماء أصل الأشیاء… .[31]

3_ 10_ جمع بندی

دانشمندان در این باب به نظریۀ واحدی نرسیدهاند، آنچه از سخنان آنان در رفع تعارض ظاهری بین روایات به دست میآید را میتوان در چند نکته خلاصه نمود:

1. عناوین متعدد در این روایات با هم مترادف بوده و مقصود از تمام آن مخلوقاتی که بهعنوان نخستین آفریده قلمداد شدهاند، یکچیز است و لکن تعبیرات و اسامی آنها متفاوت یاد شده است که هر عنوانی دلالت بر مقامی میکند، مثلاً اگر شخصی عالم و کاتب و شاعر و زاهد باشد همگی یک شخص است، اما در هر مقامی با یک عنوان خوانده میشود که هریک از این اسامی بر کمالی از کمالات او دلالت میکند.[32]

2. مخلوق اول یک شیء بوده و سائر مخلوقات بهصورت خلقت تفصیلیه از آن شیء اول ایجادشدهاند[33] و ازاینرو اولیّت بر هرکدام صدق میکند. البته این وجه را میتوان به وجه سابق بازگرداند.

3. اسناد اول بودن در هرکدام از این روایات اضافی و نسبی است، بدین معنا که هرکدام از آن مخلوقات، نسبت به چیزی اول هستند.[34]

بنابراین از مجموع قرائن چنین فهم میشود که نخستین مخلوقِ خداوند متعال که لا من شیء آفریده شد، نور اهلبیت است. در برخی روایات دیگر نیز، نور بهعنوان اولین فعل الهی قلمداد شده که حروف، مفعول آن فعل هستند.[35] پس از آفرینش نور، اشیاء دیگر خلق گردید.[36]ازاینرو، خلقت آب در مراحل بعد بوده که خداوند آن را از نور این ذوات مقدسه پدید آورد[37] _ همانگونه که اشیاء دیگر را نیز از نور آفرید،[38]که در مقام تفصیل میتوان گفت خلقت اجسام مادی از ماء بوده است[39] _ زیرا در نخستین مخلوق بودن نور، ادلهای بیان گردید که هم در وصف اولیّت تصریح دارد و هم تعداد آن بسیار زیاد است[40]؛ لذا نمیتوان از ظاهر بلکه تصریح برخی روایاتِ نور رفع ید نمود؛ بلکه بایستی از ظهور ادلۀ اول مخلوق بودن اشیاء دیگر، رفع ید کرد. [41]

4_ ویژگیهای نخستین مخلوق

پسازاین که روشن شد نور اهلبیت، نخستین مخلوق است، اینک پرسشهایی طرح میشود که آیا مخلوق اول _ علاوه بر حدوث ذاتی _ دارای حدوث زمانی نیز هست؟ و اگر زماناً متأخر از وجود خداوند متعال است، میزان تقدم زمانی چه اندازه است؟ همچنین آیا نور اهلبیت موجودی مجرد است و یا مادّی؟ پاسخ به این سؤالات را پی میگیریم:

4_ 1_ حادث یا ازلی بودن نور

ازآنجاکه خلقت عالم هستی با نور اهلبیت آغاز شده و ثابت گردید که این نور نخستین مخلوق است، طبیعتاً این سؤال پدید میآید که این اول بودن به چه معنا است؟ آیا وجود اهلبیت، در عین حدوث ذاتی مانند خداوند متعال ازلی بوده و از حیث زمان با خداوند بوده است؟ و یا اینکه هم ذاتاً و هم از نظر زمانی حادث است؟

 متکلمین و محدثین و حکما بر حدوث ذاتی عالم هستی، یعنی نیازمند بودن خلقت به غیر، متفقاند. اما اختلاف ایشان در حدوث زمانی است. حکما قائل به قدمت زمانیاند و در مقابل، متکلمین و محدثین، قدیم بودن عالم بهحسب زمان را منکرند و قائل به حدوث زمانی آن هستند.[42]

هر گروه برای خویش استدلالهایی دارند که این گفتار را جای آن نیست. لکن با نظر به روایات، باید گفت روایات در تائید قول محدثین و متکلمین با مضمون «كانالله و لا شیء معه»[43] و یا «خَلَقَ لا من شیء کان» تواتر دارند. مرحوم شیخ حرّ عاملی پس از نقل 90 روایت در این زمینه، امثال این روایات را غیرقابلشمارش و بسیار دانسته است.[44]

فیض کاشانی نیز در یکی از کتب خود در باب «حدوث العالم» حدیث «كان اللّه و لم یكن معه شی‏ء» را مشهور میداند و عالم هستی را حادث از عدم تلقی کرده است.[45]

بهعبارتدیگر همانطور که کثیری از روایات اهلبیت بیان کردهاند، مبدأ تمام آفرینش هستی، «لا مِن شیء» است[46]، نه اینکه خداوند موجودات را از شیء دارای ماده بیافریند؛ چراکه اگر منشأ آفرینش دارای ماده باشد، دیگر معنا ندارد که اولین مخلوق را به اولیّت توصیف کنیم، زیرا وقتی میتوان چیزی را بهعنوان «اوّل» توصیف نمود که «لا من شیء» خلق شده باشد.[47] همچنین لازمهاش این است که در عرض خداوند متعال، شیء ازلی دیگری موجود بوده باشد که به تعدد آلهه میانجامد و چنین اعتقادی، کفر است.[48]

در روایتی حضرت رضا علیه السلام  اینگونه استدلال میآورد:

 آنكه معتقد است كه پیش از او یا همراه او چیزى بوده باطل گشت، زیرا اگر چیزى همیشه با او باشد خدا خالق او نخواهد بود چونکه او همیشه با خدا بوده پس چگونه خدا خالق كسى باشد كه همیشه با او بوده؟! و اگر چیزى پیش از او باشد او اول خواهد بود نه این؛ و آنكه اول است سزاوارتر است كه خالق دیگرى باشد.[49]

 ازاینرو اولین مخلوق (نور اهلبیت علیهم السلام ) قطعاً «لا من شیء» به وجود آمده و حادث زمانی است.[50]

علاوه بر ادلۀ عام متواتر که بیان گردید، در خصوص خلقت نوری اهلبیت، روایاتی وجود دارد که حدوث زمانی مخلوق اول یا آفرینش از عدم را تائید میکند:

عن أبی عبد الله علیه السلام  قال: «إنالله كان إذ لا كان، فخلق الكان و المكان و خلق نورالانوار الذی نورت منه الأنوار و أجرى فیه من نوره الذی نورت منه الأنوار و هو النور الذی خلق منه محمداً و علیاً، فلم یزالا نورین أولین إذ لا شی‏ء كون قبلهما …».

همانا خدا بود و هیچ پدیدهای نبود، سپس پدیده و مكان را آفرید و نورالانوار را آفرید كه همۀ نورها از او نور گرفت و از نور خود كه همۀ نورها از آن نور یافت در آن (نورالانوار) جارى ساخت و آن نوری است كه محمد و على را از آن آفرید، پس محمد و على دو نور نخستین بودند، زیرا پیش از آنها چیزى پدید نیامده بود.[51]

چنانچه روشن است، بهمقتضای ذیل روایت و همچنین ابتدای آن، همانطور که مرحوم علامه مجلسی نیز فرموده، واژۀ «لاکان» بر حدوث دلالت میکند:[52]

خدای متعال کلمهای آفرید بدون ماده و بدون سابقه و مثال و از قبل آن را ابداع نمود[53] و آن را نوری قرار داد و از آن به نورالانوار تعبیر فرمود و سپس کلمۀ دیگری انشاء فرمود و آن را روح قرار داد و سپس این دو را به هم ممزوج نمود و آن را در بدنهای مقدس چهارده معصوم قرار داد، لذا در روایات تحت عنوان «روح الله» و «کلماته التامات» یاد میشود.[54]

عن امیرالمؤمنین: «إنه عز و جل خلق نوراً ابتدعه من غیر شی‏ء ثم خلق منه ظلمة و كان قدیراً أن یخلق الظلمة لا من شی‏ء كما خلق النور من غیر شی‏ء».[55]

مرحوم شیخ مفید نیز در خصوص اشباح اهلبیت، ازلی بودن ایشان را انکار میکند و میفرماید:

أما القول بأن أشباحهم علیهم السلام  قدیمة، فهو منكر لا یطلق؛ و القدیم فی الحقیقة هوالله تعالى، الواحد الذی لم یزل و كل ما سواه محدث مصنوع مبتدأ له أول‏.

اما این سخن که اشباح اهلبیت قدیم هستند، سخنی است باطل و قدیم تنها خداوند متعالی است که ازلی بوده و غیر خداوند همگی مخلوق هستند و برای آنان ابتدا وجود دارد.[56]

4_ 2_ میزان تقدم زمانی نور اهلبیت

پسازآنکه حدوث زمانی نور اهلبیت علیهم السلام  بهعنوان نخستین مخلوق از حیث زمان ثابت گردید، نکتۀ دیگر قابل تحقیق این است که میزان تقدم زمانی نور اهلبیت بهعنوان اولین حادث زمانی نسبت به سائر مخلوقات چه اندازه است؟ روایات منقول از معصومین علیهم السلام  دراینباره، متفاوت است:

1. دو هزار سال پیش از آفرینش هستی.[57]

2. دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم.[58]

3. چهار هزار سال پیش از خلقت عالم هستی.[59]

4. چهار هزار سال پیش از آفرینش حضرت آدم.[60]

5. هفت هزار سال پیش از آفرینش دنیا.[61]

6. هفت هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم.[62]

7. چهارده هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم.[63]

8. چهارده هزار سال پیش از خلقت عالم هستی.[64]

9. پانزده هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم.[65]

10. چهل هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم.[66]

11. پنجاه هزار سال پیش از خلقت آسمانها و زمین و نور و ظلمت.[67]

12. چهارصد و بیستوچهار هزار سال پیش از خلقت انبیاء.[68]

13. دو میلیون سال پیش از آفرینش هستی.[69]

آنچه ذکر شد، سیزده نقل متفاوت بود که نگارنده، طبق فحص انجامگرفته بدان دستیافت. چنین اختلافی در محتوای روایات نور بر ضعف احادیث و سقوط آن از اعتبار دلالت ندارد، زیرا اختلاف در مقدار سالها لطمهای به اصل تقدم خلقت نوری وارد نمیسازد، زیرا همگی این روایات بر مفهوم مشترک وصف تقدم نور اهلبیت دلالت دارند. علاوه بر اینکه همانطور که گذشت، وجود نوری اهلبیت علیهم السلام  پیش از دنیا از امور مسلّمی است که از طریق روایات متواتر دیگر به اثبات میرسد؛ بنابراین هنگامیکه از حیث صدور به روایاتی قطع داشته باشیم، قاعده این است که در دلالت آنها تمرکز کرده و ظاهر الفاظ موجود در آنها را بر معانی مختلف حمل نماییم. اختلاف موجود از حیث زمان در روایات نور را همانگونه که دانشمندان امامیّه ذکر کردهاند، میتوان بر چندمعنا حمل نمود:

1. احتمال دارد که مقصود از این تقدم، ترتّبی باشد نه زمانی، زیرا انوار اهلبیت علیهم السلام  اشرف مخلوقات هستند[70] و اما تعبیر به اعداد _ همانطور که از کلام فیض کاشانی برمیآید که میفرماید: «كأن المراد بالقبلية، القبلية بالرتبة و التعبير بألفي عام على التقدير و التمثيل، يعني لو قدر دخولها في الزمان و تمثلت لكانت ألفي عام‏»[71] _ بدین معنا است که اگر بر فرض آنها را در ظرف زمانی بسنجیم، این تقدم چند هزار سال قبل از خلقت عالم هستی است.

2. مرحوم علامه مجلسی بهعنوان احتمال، اختلاف مدت زمانها را بر اختلاف معانی خلقت و مراتب ظهور اهلبیت علیهم السلام  در عوالم مختلف حمل نموده[72] و در تعلیل این معنا میفرماید:

خلق، به معنای تقدیر بوده و گاهی به ارواح و به اجساد مثالی و به طینت نسبت داده میشود که هرکدام از اینها، خود دارای مراتب مختلفی است.[73]

3. احتمال دیگر در کلام علامه مجلسی بهعنوان عدم ضبط راویان بیان شده که البته این احتمال با توجه به آنهمه نقلهای مختلف، بعید به نظر میرسد.[74]

دو احتمال دیگر در توجیه این اختلاف به نظر نگارنده رسیده که بیان میگردد:

4. احتمال دارد مقصود از مقادیر مذکور، زمانهای نسبی باشد؛ بهعبارتدیگر هرکدام از این زمانها نسبت به یکی از مواقف بوده که دقت در روایات، ما را بر این نکته رهنمون میگرداند. در برخی از آنها، مقدار زمان تقدم نور اهلبیت علیهم السلام  نسبت به آفرینش دنیا و در برخی نسبت به عالم هستی و در برخی دیگر، نسبت به حضرت آدم سنجیده شده است.

5. احتمال دیگر این است که بیان مدت صرفاً اشاره به کثرت و طول زمانی است و مقادیری که ذکر شده خصوصیتی نداشته، مانند آنچه در آیۀ شریفۀ < اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهݠݩݧُمݨݧݨْ سَبْعٖینَ مݦݨَرݦَّهݧݑًݥ >[75] وارد شده که مقصود این است که اگر پیامبر اکرم برای کافران بسیار هم استغفار کند، خداوند آنان را نمیآمرزد. بنابراین مقدار زمانی متعیّن در هرکدام از این روایات، مدخلیتی در تقدم آفرینش نوری اهلبیت نداشته، بلکه این مقادیر مذکور تنها بر کثرت فاصلۀ زمانی بین نور اهلبیت و خلقت دیگر موجودات عالم هستی حمل میشود و اختلاف تعبیرها به خاطر تفاوت ظرفیت فهم و پذیرش مخاطبین است؛ یعنی این روایات تنها درصدد این هستند که اثبات نمایند نور اهلبیت سالها پیش از خلقت مخلوقات دیگر آفریده شده است.[76]

شاهد دیگری که ممکن است برای این معنا بیان شود، این است که پدیدۀ زمان، یا مخلوقی حقیقی است و یا امری انتزاعی که از حرکت افلاک و خورشید و ماه انتزاع میشود. این در حالی است که نور اهلبیت نخستین مخلوقی بوده که بر تمام مخلوقات دیگر ازجمله خورشید و ماه و آسمان و زمین و مکان و… پیشی گرفته است؛ بنابراین تعیین مقادیر مذکور نمیتواند معنای حقیقی داشته باشد.

پس این دسته از روایات، بر اصل تقدم خلقت نوری بهعنوان پدیدهای که مسبوق به مخلوقی نبوده، دلالت و بلکه صراحت دارند.

4_ 3_ منشأ داشتن نور اهلبیت

 برخی روایات حاکی از آن است که نور اهلبیت خود دارای منشأ بوده و اینگونه نیست که خود نور بهعنوان اولین مخلوق قلمداد شده و «لامن شیء» باشد. برخی از این تعابیر عبارتند از: «خلقناالله من نور عظمته»،[77] «خلقنيالله من صفوة نوره»،‏[78] «اشتقه من جلال عظمته»،‏[79] «من نور قدرته».[80]«خلقنيالله تبارکوتعالی و أهل بيتي من نور واحد قبل أن يخلق آدم بسبعة آلاف عام».[81]

برخی از این روایات منشأ نور اهلبیت را نور عظمت یا نور قدرت خداوند دانسته و برخی دیگر منشأ آن را نوری مسبوق بر آن بیان میکند. دستۀ دوم را میتوان به دستۀ اول ارجاع داد؛ یعنی آن نور دیگری که نور اهلبیت از آن آفریده شده، نور خداوند متعال باشد.

 علما پیرامون این دسته از روایات توجیهاتی بیان داشتهاند که بدان اشاره میشود:

4_ 3_ 1_ بیواسطه بودن انوار معصومین

 یکی از احتمالات، تبیین بیواسطه بودن نور اهلبیت است که بهعنوان نخستین پدیده، مدّ نظر بوده است؛ یعنی اولین مخلوق بیواسطۀ خداوند، نور اهلبیت بوده، بهگونهای که هیچ حجابی بین ایشان و خداوند وجود نداشته و موجودات دیگر، مخلوق باواسطۀ ایشان هستند. علامه مجلسی و برخی دیگر از محشیّن، یکی از احتمالات پیرامون «من نوره»[82] را همین معنا ذکر کردهاند.[83]

4_ 3_ 2_ وجود مقامات الهی در انوار

 اشتقاق نور اهلبیت از نور خداوند کنایه از وجود مقامات الهی و ماورایی در آنان است و تعبیری کنایی از توجه کامل خدا و نزول رحمت الهی به همراه کمالات و عظمت و قدرت و علوم و معارف بر اولین وجود است؛[84] همانطور که یکی از معانی «الله نورٌ» این است که ذات الهی مستجمع جمیع صفات جمال و جلال است و عاری از هرگونه نقص است و واژۀ نور هم از این حیث بر او اطلاق گردیده،[85] نسبت به ذوات مقدسۀ معصومین نیز همین معنا را میتوان بیان داشت و اشتقاق از نور الهی را اینگونه تبیین نمود. بهعبارتدیگر، تعابیر «من نور عظمته»، «من نور قدرته» و «من نور صفوته» همگی اشاره به وجود عظمت و قدرت و برگزیده بودن این انوار مقدس دارد؛ چنانچه این معنا را از روایات دیگری که اهلبیت را «روح الله» و «اسماء الحُسنَی»[86] و «کلماته التامات»[87] معرفی میکنند نیز استفاده میشود. علامه مجلسی این معنا را در ذیل یکی از روایات نور بیان میکند: «من نوره، أی من نور ذاته من إفاضاته و هدایاته التی نوّرت منها جمیع الأنوار».[88]

در تائید این احتمال _ مبنی بر دارایی نور اهلبیت از مقامات الهی _ روایات دیگری نیز وجود دارد.[89]

4_ 3_ 3_ نور اهلبیت سبب ظهور اشیاء

 احتمال دارد ازآنجاییکه نور اهلبیت سبب ظهور اشیاء است و بهواسطۀ ایشان امور عالم اداره میشود، آفرینش نور ایشان از نور خداوند بیان گردیده باشد،[90] زیرا نور برای ظهور اشیاء هم به کار میرود.[91] این معنا را میتوان همان تفسیر فلسفی و عرفانی برخی از دانشمندانی دانست که نور اهلبیت را به معنای ظهور و تجلی اولین وجود از اسم «الله» دانستهاند.[92]

علامه مجلسی نیز در یکی از احتمالاتی که برای این ترکیب میدهد، میگوید: «أی من نور منسوب إلیه تعالى لشرفه».[93]

البته احتمال اول هم دور از ذهن نیست و ممکن است، هر دو احتمال اول و دوم مقصود از روایات باشد.

بنابراین همانطور که عالمان امامی بیان کردند، بایستی این دسته از روایات را توجیه نمود و به دو دلیل از ظاهر آن رفع ید کرد، زیرا از یکسو خداوند، مجرد و بسیط است نه مرکب و دارای اجزاء، لذا معنا ندارد که خداوند متعال را دارای ماده و منبعی از نور بدانیم که اهلبیت از آن مشتق شده باشند. از سوی دیگر ظاهر این عبارات حاکی از وجود نوعی سنخیت بین خالق و مخلوق است که طبق ضرورتِ روایات شیعه با توجه به کثرت و تواتر آن مبنی بر حدوث زمانی و خلق لامن شیءِ نخستین مخلوق، چنین اعتقادی باطل است و به کفر میانجامد.[94]

4_ 4_ مجرد یا مادی بودن نور

پسازآن که ثابت شد آفرینش اهلبیت «لا من شیء» است، اکنون سؤال این است که آیا مخلوق اول یا همان نور اهلبیت، مجرد است یا مادی؟ و اساساً ماده و مجرد به چه معنا است؟میان متکلمان، محدثین و فلاسفه اختلاف است که آیا شیء مجردی بهجز خداوند متعال وجود دارد یا خیر؟

ممکن است واژههای نور، اشباح نور و ظل نور پیرامون خلقت اولیۀ اهلبیت و نیز نسبت دادن این نور به خدا، به تجرد یا جسمانیت لطیف آفرینش اولیۀ اهلبیت (لتجردها او لعدم کثافتها)[95] اشاره داشته باشد.

فلاسفه، وجود نوری اهلبیت را مجرد دانسته و سنخ نور ایشان را عاری از صفات مادّی قلمداد میکنند، زیرا که صفات مادی مانند تحیز در مکان و زمان، از
ساحت مخلوق اول به دور است.[96] برخی از شارحین روایات نیز همین نظر را
دارند[97]. علامه طباطبایی در این زمینه میگوید:

روایات فراوانی که شاید به تواتر برسد، بر این معنا، یعنی تقدم خلقت معصومین علیهم السلام  بر آفرینش موجودات دیگر، دلالت دارد، و معنای آن جز با تجرد کامل، تمام نمیشود، و آن روایات دیگری که دربارۀ سرشت و آفریدن ارواح پیش از اجساد است، تائید و تأکید مینماید.[98]

 میرزا مهدی اصفهانی و برخی دیگر از اصحاب مدرسۀ کلامی خراسان نیز نور را مجرد میدانند.[99]

در مقابل، گروهی از دانشمندان آن را مجرد ندانسته و بلکه آن را مادی و دارای جسمی لطیف قلمداد کردهاند.[100] علامه مجلسی در این زمینه میفرماید:

چنین اصطلاحی بههیچوجه در اخبار وجود ندارد و بهجز خداوند متعال موجود مجردی نیست.[101]

مرحوم صاحب وسائل نیز ادلۀ برخی مبنی بر اثبات عدم وجود موجودی مجرد غیر از خداوند متعال را یادکرده است.[102]

باید توجه داشت که مجرد به معانی مختلف اطلاق میشود. گاه مجرد به معنای مجرد از جسم و همۀ ویژگیهای جسم ازجمله حدوث است که به این معنا مجرد فقط خدا است و نور اهلبیت چون حادث است، مجرد نیست؛ ولی گاه مجرد به این معنا است که برخی ویژگیهای جسم مثل دیده شدن و کمّ و کیف و ابعاد سهگانه را ندارد که به این معنا میتوان پذیرفت نور
مجرد است.

در روایتی از امام صادق که فرمودند:

قالالله تبارکوتعالی: «یا محمد! إنی خلقتك و علیاً نوراً، یعنی روحاً بلا بدن قبل أن أخلق سماواتی و أرضی و عرشی و بحری فلم تزل تهللنی و تمجدنی ثم جمعتُ روحیكما فجعلتهما واحدة فكانت تمجدنی و تقدسنی و تهللنی‏».[103]

برخی در تفسیر «روحاً بِلا بدن» گفتهاند که مقصود از آن تجرد روح بوده و منظور از «ثم جمعتُ» یعنی به شکل بدن مثالی نورانی لاهوتی درآمدند.[104] اما چهبسا به فرمایش مرحوم استرآبادی عبارت «ثم جمعتُ روحیکما» دلالت بر عدم تجرد روح میکند. ایشان میفرماید واضح است که جعلِ دو شیء مجرد به شکل یکچیز، و همچنین تقسیم نمودن آن محال است و ازاینرو بایستی روح را بر شیئی جسمانی و نورانی لطیف حمل نمود.[105]

بنابراین به فرمایش ملاصالح مازندرانی سخن دانشمندانی که حتی مشی فلسفی نداشته و وجود نوری اهلبیت را مجرد معنا میکنند، قابل مناقشه است.[106]

نتیجهگیری

آنچه از مجموع این نگاشته در جهت شناخت نخستین مخلوق و ویژگیهای آن به دست میآید، عبارتاند از:

1. برابر با روایات، شش موجود بهعنوان نخستین مخلوق یادشدهاند: نور اهلبیت، عقل، ماء، هوا، قلم، جوهر اخضر.

2. وجود نوری اهلبیت بهعنوان نخستین مخلوق عالم هستی، بیشتر گزارشها را به خود اختصاص داده است و میتوان گفت متواتر است.

3. نقلهای دیگر پیرامون نخستین مخلوق در نگاه عالمان امامیه قابل توجیه هستند.

4. از آنجاکه خلقت نوری اهلبیت «لا من شیء» بوده، حادث است و نه ازلی؛ علاوه بر اینکه حدوث زمانی نخستین مخلوق از ضروریات و اعتقاد مسلم متکلمین و محدثین امامیّه است.

5.اختلاف میزان تقدم زمانی موجود در روایات، قابل توجیه است.

6. نور معصومین بهمقتضای ضرورت روایات امامیه، مجرّد نبوده و امری مادی است.

قرآن کریم

 ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین‏، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، دار سید الشهداء للنشر، قم، 1405 ق.

 ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغه، كتابخانه آیهالله مرعشی نجفی _ قم، 1404 ق.

 ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل‏، الفضائل، رضی، قم، 1363 ش.

ابن شهر آشوب، رشیدالدین محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، انتشارات علامه، قم، بی‌تا.

 ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال، دار الذخائر، قم، بی تا.

 استرآبادى، على‏، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1409 ق.

اصفهانی، مهدی، ابواب الهدی، منیر، تهران، 1387 ش.

 امام عسکری، حسن بن علی علیهما السلام ، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام ، قم، مدرسة الإمام المهدی، 1409 ق.

 بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام ، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1411 ق.

 برسی، رجب بن محمد، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام ، اعلمی، بیروت، 1422 ق.

 برقی، احمدبن محمد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ق.

 بکری، احمدبن عبدالله، الأنوار فی مولد النبی صلىالله علیه و آله، دار الشریف الرضی، قم،‏ 1411 ق‏.

تبریزی، جوادبن علی، رسالة فی لبس السواد _ الأنوار الإلهیة، دارالصدیقة الشهیدة، قم، 1425 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، صراط النجاة، دارالصدیقة الشهیدة، قم، 1427 ق.

 تهرانی، جواد، میزان المطالب، در راه حق، قم، 1374 ش.

 جزایری، نعمتالله بن عبدالله، انوارالنعمانیة، تهران، شرکت چاپ.

 حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی أصول الأئمة، موسسه معارف اسلامى امام رضا علیه السلام ، قم، 1418 ق.

 حلّی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، مؤسسه نشر اسلامی، قم،1421 هـ .ق.

 خزّاز قمّی، محمد بن علی، كفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، بیدار، قم،
1401 هـ .

 خصیبى، حسین بن حمدان‏، الهدایة الكبری، البلاغ، بیروت، 1419 هـ .ق.

 خواجوئی، اسماعیل، جامع الشتات، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1418 ق.

 خویى، حبیب الله‏، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، مكتبة الإسلامیة، قم، 1400 ق.

 داوری، مسلم، النبی الاعظم و وجوده النوری، دارالانصار، قم، 1429 ق.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، ایضاح الدلائل، قم، دارالهدی، 1427 ق.

 دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، الشریف الرضی‏، قم، 1412 ق.

 سبزواری، هادی، اسرار الحكم فى المفتتح و المختتم، تهران، مطبوعات دینی،
1383 ش.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، الرسائل، تعلیق و تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانی، 1370 ش.

 سلیمانى آشتیانى، مهدى و درایتى، محمد حسین‏، مجموعه رسائل در شرح احادیثى از كافى، دارالحدیث، قم، 1387 ش.

 سیدان، جعفر، سنخیت، عینیت، تباین، مدرسه آیتالله گلپایگانی، بی تا.

 شامی، یوسف بن حاتم‏، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم‏، جامعه مدرسین، قم، 1420 ق.

 شبر، عبدالله، حق الیقین فی معرفة اصول الدین، قم، انوارالهدی،1424 ق.

 صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الكافی‏، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‏، تهران،1383 ش.

 صدوق، محمد بن علی بن بابویه، اعتقادات الامامیة، كنگره شیخ مفید، قم، 1414 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، الامالی، کتابچی، تهران، 1376 ش.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، التوحید، جامعه مدرسین، قم،1398 هـ .ق

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، دار الشریف الرضی للنشر، قم، 1406 ق.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، الخصال، جامعه مدرسین، قم،1362 ش.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، علل الشرائع، كتاب فروشى داورى‏، قم، 1385 ش.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، عیون اخبار الرضا، نشر جهان، تهران، 1378 هـ .ق

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، فضائل الشیعة، اعلمی، تهران، بی تا.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، كمالالدین و تمام النعمه، اسلامیه، تهران، 1395 هـ . ق

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، معانی الاخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1403 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، من لا یحضره الفقیه‏، جامعه مدرسین، قم،1413 هـ . ق

 صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد، كتابخانه آیهالله مرعشی، قم، 1404 ق.

 طباطبایی، محمد حسین، الرسائل التوحیدیة، ترجمه علی شیروانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1388 ش.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، المیزان فی تفسیر القرآن، مكتبة النشر الإسلامی، قم، 1417 ق‏.

 طبرسى، احمد بن على، ‏الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق.

 طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، اسلامیه، تهران، 1390 ق.

 طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، بعثت، قم، 1413 هـ . ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام ، دلیل ما، قم، 1427 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، المسترشد فی إمامة علیّ بن أبی طالب علیه السلام ‏، كوشانپور، قم،1415 ق.

 طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، 1411 ق.

 عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، دار الحدیث للطباعة و النشر، قم، 1426 ق.

 علوی، محمد بن علی، المناقب، دلیل ما، قم، 1428 ق.

 عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، المطبعه العلمیه، تهران، 1380 هـ . ق

 فرات کوفی، فرات ابن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد،1410 ق.

 فیض کاشانی، محمد محسن، الشافی فی العقائد و الأخلاق و الأحكام، دار اللوح المحفوظ، بی جا،1425 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، الوافی، کتابخانه امیر المؤمنین، اصفهان، 1406 ق.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، علم الیقین فی أصول الدین، قم، بیدار، 1418 ق.

 قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب، 1404 ق.

 کفعمی، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، بیروت،‏ 1418 ق.

 كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، دارالحدیث، قم، 1429 ق.

 مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافی، المكتبة الاسلامیة، تهران، 1382 ق.

 مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام ، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1403 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، 1404 ق.

 مروارید، حسنعلی، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، آستان قدس رضوی، مشهد، 1418 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، الاختصاص، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم،1413 ق.

 مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حججالله علی العباد، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم،1413 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، المسائل العکبریة، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم،1413 ق.

 ملکی میانجی، محمدباقر، توحید الامامیة، ترجمه محمدبیابانی، نشر نبأ، تهران،1391 ش.

 میرداماد، محمد باقربن محمد، التعلیقة على أصول الكافی، خیام، قم، 1403 ق.‏

 نعمانی، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم، الغیبه، نشر صدوق، تهران، 1397 ق.

 نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، حسینه عمادزاده اصفهان، مشهد، 1350 ش.

 _ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، نورالانوار در شرح خلقت حضرت رسول و ائمۀ اطهار، چاپخانه خراسان، 1398 ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، مستدرك سفینه البحار، جامعه مدرسین، قم، 1418 ق.

 ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، مكتبه فقیه‏، قم، 1410 ق.

 هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، انتشارات الهادی، قم، 1415 ق.

 

 


پی نوشت: 

[1]. دانش آموختۀ درس خارج حوزۀ علمیۀ قم، فارغ التحصیل مركز تخصصى امامت اهل بیت علیهم السلام  m. khademi313@gmail. com

[2]. آنچه مدنظر نگارنده است، نقل روایاتی است که صرفاً بر تقدم وجودی نور اهلبیت دلالت دارد؛ وگرنه روایاتی که اصل خلقت نوری را گزارش میکنند بسیار فراتر از آن است.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ‏1/ 442.

[4]. بکری، احمد بن عبدالله، الأنوار فی مولد النبی صلی الله علیه وآله ، 5. علامه مجلسى دربارۀ اعتبار این کتاب مى‏فرماید: «شیخ بزرگوار ابوالحسن بكرى، استاد شهید ثانى است و برخى از شاگردان شهید ثانى بر او ثناء گفته‏اند و اخبار كتاب‏هاى او موافق با كتاب‏هاى معتبر بوده و میان علما مشهور است».(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،‏1/41) لذا بارها از او در کتاب گرانسنگش نقل میکند. همچنین علامه سید محسن امین به دلیل همین گفتار علامه مجلسی و همچنین اعتماد محدث نوری که اخبار او را موافق با کتب معتبر شیعه دانسته و مدح وثناء شهید ثانی بر او و همچنین بدگوییهای دانشمندان اهل تسنن مانند ابن حجر عسقلانی از او، کتاب او را معتبر دانسته است. ر.ک: امین، محسن، أعیان ‏الشیعة،‏3/ 12. همچنین مرحوم نمازی شاهرودی میگوید: «صاحب کتاب الانوار، صاحب جلال و شکوه و هیبت و عظمت و کمال بود و چون به سفر میرفت با خود چند بار شتر کتاب میبرد و یک سال در آنجا میماند». (نمازی شاهرودی، علی، نور الانوار، ص 259)

[5]. صدوق، محمد بن علی، كمالالدین، ‏2/ 335 و 408.

[6]. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 372؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 442 و ‏1/ 530؛ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ‏2/ 482؛ همو، معانی الأخبار، ص: 306؛ همو، كمالالدین،‏ 2/ 335؛ طبری، محمد بن جریر، نوادر المعجزات، 194؛ دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، ‏2/ 403؛ علوی، محمد بن على بن الحسین‏، المناقب، 114؛ بکری، احمد بن عبدالله، الأنوار فی مولد النبی صلی الله علیه وآله ، 5؛ خزاز، علی بن محمد، كفایة الأثر، 71؛ حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، 426؛ استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة، 832؛ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، حلیة الأبرار، ‏1/ 13.

[7]. مجلسی، محمد باقر، همان، ‏54/198؛ خویی، حبیب الله‏، منهاج البراعة، ‏1/ 382.

[8]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی، ‏4/ 99.

[9]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 21.

[10]. صدوق، محمد بن علی، التوحید، 67.

[11]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی،‏1/ 321.

[12]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبةالله‏، شرح نهج البلاغة، ‏18/ 185؛ ابن طاووس، على بن موسى‏، سعد السعود، 202.

[13]. مجلسی، محمدباقر، همان، ‏54/ 29.

[14]. نظر دانشمندان به ترتیب تاریخ وفات، بیان شده است.

[15]. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، ‏1/ 216.

[16]. میرداماد نیز در این نظر با او شریک است. ر.ک: میرداماد، محمد باقر، التعلیقة على أصول الکافی، 40.

[17]. همان.

[18]. مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، ‏12/ 12.

[19]. همان، ‏1/ 257.

[20]. همان.

[21]. فیض کاشانی، محمد محسن، علم الیقین، ‏1/223 و همو، الشافی، 1/ 38.

[22]. مجلسی، محمدباقر، همان، 54 / 306-309.

[23]. همان،54/74.

[24]. خواجویی، اسماعیل، جامع الشتات، 109.

[25]. همان.

[26]. سبزواری، ملاهادی، الرسائل، 255 و همو، اسرار الحكم، 493.

[27]. همان، 256.

[28]. خویی، حبیب الله، منهاج البراعة، ‏1/ 383.

[29]. اصفهانی، مهدی، ابواب الهدی، 199.

[30]. همان، 199.

[31]. نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ‏3/ 161.

[32]. فیض کاشانی، محمد محسن، علم الیقین، ‏1/223؛ مازندرانی، ملاصالح، همان، ‏12/ 12؛ خویی، حبیب الله، همان، ‏1/ 382 ایشان این معنا را به صورت احتمال ذکر کرده است.

[33]. مروارید، حسنعلی، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، 213.

[34]. حرّ عاملى، محمد بن حسن‏، الفصول المهمة فی أصول الأئمة، 3/ 281؛ خویى، حبیب الله‏، همان، ‏1/ 382؛ داوری، مسلم، ایضاح الدلائل، 256.

[35]. صدوق، محمد بن علی، التوحید، 435.

[36]. مجلسی، محمدباقر، همان، ‏54/ 198 و ‏25/24.

[37]. همان، ‏15/ 29.

[38]. همان،‏15/ 24. برای مطالعۀ بیشتر به پایاننامۀ نگارنده با موضوع «شناخت خلقت و مقام نوری اهلبیت علیهم السلام » مراجعه شود.

[39]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ‏2/ 593.

[40]. مجلسی، محمد باقر، همان، ‏54/198؛ خویی، حبیب الله‏، همان، ‏1/ 383.

[41]. چنانچه پیرامون عقل در روایتی که ذیل عنوان عقل گذشت تصریح شده که نخستین مخلوق در روحانیین عقل است.

[42]. مفید، محمد بن محمد، المسائل العكبریة، 65. همچنین ر.ک: ملکی میانجی، محمدباقر، توحید الامامیة، ترجمۀ محمدبیابانی،471؛ تهرانی، جواد، میزان المطالب، 220؛ سیدان، جعفر، سنخیت، عینیت یا تباین،115.

[43]. صدوق، محمد بن علی، التوحید، 67؛ اینکه معیت در این طیف روایات را بر صرف نفی معیت در رتبه حمل کنیم نه معیت در واقعیت و خارج، خلاف ظاهر است. ر. ک: مروارید، حسنعلی، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، 69.

[44]. حرّ عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة، ‏1/ 160.

[45]. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، عین الیقین، ‏2/ 374.

[46]. ر.ک: حرّعاملی، محمد بن حسن، همان، ‏1/ 216، باب 32: انالله خلق الخلق لا من شی‏ء و لا مادة؛ همچنین برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: مجلسی، محمدباقر، همان، ‏54/ 2، باب 1: حدوث العالم و بدء خلقه و كیفیته و بعض كلیات الأمور و وجود العالم بعد العدم عندالامامیة.

[47]. مرحوم علامۀ مجلسی دراینباره میفرماید: «لو كان كما تزعمه الحكماء كل حادث مسبوقا بمادة فلا يتحقق شي‏ء يكون أول الأشياء من الحوادث فيلزم وجود قديم سوىالله تعالى و هو محال… ». (مجلسی، محمدباقر، همان،‏54/ 97)

[48]. در روایتی نیز به این استدلال اشاره شده است. صدوق، محمد بن علی، التوحید، 66.

[49]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 120.

[50]. همچنین به بخش دوم مقاله رجوع شود. به این روایت نیز توجه شود: «فلماشاء أن يخلق خلقني بمشيئته وإرادته لي نورا، وقال لي: ‹كن›، فكنت نورا شعشعانيا أسمع وأبصر وأنطق، بلا جسم ولا كيفية، ثم خلق مني أخي عليا، ثم خلق منا فاطمة، ثم خلق مني ومن علي وفاطمة الحسن، وخلق منا الحسين..». خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الكبرى،379.

[51]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 442.

[52]. مجلسی، محمدباقر، همان، ‏15/ 25.

[53]. نمازی شاهرودی، علی، نورالانوار، 231.

[54]. نسبت روح به خدا و همچنین کلمه بهالله پیرامون اهلبیت مانند نسبت کعبه به خدا در بیتالله و وجهالله و ثارالله است که برای بیان عظمت و شرافت به خداوند نسبت داده شده است که از آن بهاضافۀ تشریفیه یادمی کنند. ر.ک: همان، 232.

[55]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، ‏تنبیه الخواطر، 2/ 5.

[56]. مفید، محمد بن محمد، المسائل العكبریة، 27.

[57]. شامی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم، 765.

[58]. هلالی، سلیم بن قیس، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ‏2/ 856؛ در روایاتی دیگر نیز همین تعبیر آمده است؛ ر.ک: نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، 88؛ صدوق، محمد بن علی، فضائل الشیعة، 8؛ همو، معانی الأخبار، 56.

[59]. خصیبى، حسین بن حمدان‏، الهدایة الكبرى، 433.

[60]. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ‏2/640.

[61]. همو، علل الشرائع، ‏1، 208؛ طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، 157.

[62]. خزاز رازى، على بن محمد، كفایة الأثر، 71.

[63]. صدوق، محمد بن علی، كمالالدین، ‏1/ 275 و 630؛ طبری، محمد بن جریر، همان،57؛ طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، 408.

[64]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ‏2/335.

[65]. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 552.

[66]. دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، ‏2/ 405.

[67]. ابن شاذان القمی، ابوالفضل، الفضائل، 54.

[68]. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ‏2/ 482.

[69]. مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، 91.

[70]. البته حمل روایت بر معنای رتبیّت، خلاف ظاهر است و علامه مجلسی هم بدین معنا راضی نبوده، زیرا این ترجمه را به قولی نسبت داده است. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ‏5/ 187.

[71]. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ‏3/493. ‏

[72]. عوالم مختلفی در خلقت وجود دارد که مراد از آنها هم میتواند عوالم قبل از دنیا، یعنی عالم اظله و طینت و ارواح و اشباح و…، باشد؛ و هم عوالم دنیوی؛ برای نمونه به این روایت دقت شود: «عن أبي حمزة الثمالي قال: سمعتُ علي بن الحسين علیه السلام  يقول:‹ إنالله خلق محمداً و علياً و الطيبين من نور عظمته و أقامهم أشباحا قبل المخلوقات› ثم قال ‹أ تظن أنالله لم يخلق خلقا سواكم؟ بلى والله لقد خلقالله ألف ألف آدم و ألف ألف عالم و أنت والله في آخر تلك العوالم‏.›» برای مشاهده دیگر روایات پیرامون این موضوع ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ‏54/ 316، باب 2: العوالم و من كان فی الأرض قبل خلق آدم علیه السلام .

مرحوم فیض کاشانی، قائل است که در جهان، سه عالم وجود دارد: 1_ عالم جبروت که همان عالم عقل مجرد از ماده و صورت است. 2_ عالم ملکوت که همان عالم مثال و خیال است و مجرد از ماده است نه صورت. 3_ عالم ملک، که عالم مادیات و محسوسات است. بر دو عالم اول، عالم غیب و عالم ارواح نیز اطلاق میشود. (فیض كاشانى، محمد محسن، الوافی، ‏3/627) البته مرحوم علامه مجلسی گفتار وی را همان قول حکما میداند و میفرماید: «قال بعض من یذهب مسالك الصوفیة و الإشراقیین‏… ». (مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ‏
3/ 167)

[73]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ‏25/ 25.

[74]. همان.

[75] توبه /80.

[76]. همان.

[77]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات،‏1/ 20.

[78]. طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، 448.

[79]. برسی، حافظ رجب، مشارق أنوار الیقین،61.

[80]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار،‏40/ 44.

[81]. خزاز، علی بن محمد، كفایة الأثر، 71. همچنین ر.ک: ابن شاذان قمی، ابوالفضل، الفضائل، 54؛ دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب،/‏2/ 404.

[82]. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول،‏1/ 66.

[83]. ایشان در شرح روایت «انفصل نورنا من نور ربنا كما ينفصل نور الشمس من الشمس» می فرماید: «وأنت ترى أنه لا يصدر نور الشمس من الشمس إلابنفس الشمس من غير وساطة شي‏ء سواها، فكذلك صدروا منه تعالى بلا واسطة شي‏ء، وهم نور الأنوار الصادر من المنير الجبار قبل جميع الديار والديار». (سلیمانى آشتیانى، مهدى و درایتى، محمد حسین‏، مجموعه رسائل در شرح احادیثى از كافى،‏2/ 422)

[84]. شاهدش این روایت است: «إنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ صَنَعَنَا بِرَحْمَتِه‏… ». (مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، 216)

[85]. شاید این فراز از دعا ناظر به همین معنا باشد: «يَا نُورَ النُّورِ، يَا مُنَوِّرَ النُّورِ، يَا خَالِقَ النُّورِ، يَا مُدَبِّرَ النُّورِ، يَا مُقَدِّرَ النُّورِ، يَا نُورَ كُلِّ نُورٍ، يَا نُورًا قَبْلَ كُلِّ نُورٍ، يَا نُورًا بَعْدَ كُلِّ نُورٍ، يَا نُورًا فَوْقَ كُلِّ نُورٍ، يَا نُورًا لَيْسَ كَمِثْلِهِ نُورٌ». (کفعمی، ابراهیم بن على ‏، البلد الأمین، 406)

[86].نحن الأسماء الحسنى التي إذا سئلالله تعالى به أجاب‏ (مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار،
‏27/ 38)

[87]. إن عليا علیه السلام  كان كلمة من تلك الكلمات التامات. (دیلمی، محمد بن حسن، غرر الأخبار، 156)؛ أكرمت حسينا بالشهادة و ختمت له بالسعادة فهو أفضل من‏ استشهد في و أرفع الشهداء عندي درجة و جعلت الكلمة التامة معه‏ (ابن شاذان القمی، ابوالفضل، الفضائل، 113)؛ الكلمات التي تلقاها آدم من ربه فتابالله عليه و هو أنه قال أسألك بحق محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين إلا تبت علي فتابالله عليه إنه هو التواب الرحيم. فقلت له: «يا ابن رسولالله! فما يعني عز و جل بقوله فأتمهن». قال: «يعني فأتمهن إلى القائم اثني عشر إماما». (صدوق، محمد بن علی، كمال الدین،‏2/ 359)

[88]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار،‏15/ 25. علامه مجلسی در جای دیگری وجه نور بودن اهلبیت را اینگونه بیان میدارد:«لأنهم أسباب لهداية الخلق و علمهم و كمالهم بل وجودهم، لأنهم العلل الغائية لوجود جميع الأشياء». (مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول،‏2/ 353)

[89]. قال رسول الله صلی الله علیه وآله : «أول ما خلقالله نوري ابتدعه من نوره و اشتقه من جلال عظمته». (مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار،‏15/ 24) بزرگی و عظمت خداوند که شیئی مادی و محسوس نیست تا نور اهلبیت از آن خلق شده باشد، بلکه بدین معنا است که جلالت و عظمت خداوند در این نورِ مخلوق به ارادۀ خداوند، قرار داده شده است.

[90]. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ‏1/66.

[91]. برخی از معاصرین در این زمینه میگویند: «لأنهم عليهم السّلام قد علمت أن بنورهم ظهرت الموجودات، فهم حينئذ باب الوجود فكلّ شي‏ء يصل إلى الخلق من خلق و رزق و ممات و حياة، فمنهم يعني أن اللّه تعالى يتعلق فعله بالموجودات أجمع بواسطتهم» (کربلایی، جواد، الأنوارالساطعة، 2/173)

[92]. درود آبادی همدانی، حسین، الشموس الطالعة، 360.

[93]. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول،‏1/66. شاید این روایت شاهدی بر این معنا باشد: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ فَأَمَرَ نُورَيْنِ مِنْ نُورِهِ فَطَافَا حَوْلَ الْعَرْشِ سَبْعِينَ مَرَّةً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَانِ نُورَانِ لِي مُطِيعَانِ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الْأَصْفِيَاءَ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام  وَ خَلَقَ مِنْ نُورِهِمْ شِيعَتَهُمْ وَ خَلَقَ مِنْ نُورِ شِيعَتِهِمْ ضَوْءَ الْأَبْصَارِ». (مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ‏3/307)

[94]. اهلبیت نیز فرمودهاند که روایات ما نیز مانند آیات قرآن دارای محکم و متشابه است. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 63؛ درنتیجه باوجود محکمات نمیتوان به متشابهات مراجعه نمود.

[95]. مجلسی، محمدباقر، همان، ‏15/ 25.

[96]. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، 1/ 216؛ همچنین منقول از مجلسی، محمدباقر، همان، ‏54/ 170.

[97]. مازندرانی، ملاصالح، همان، ‏7/ 138. از ظاهر عبارت برخی از فقها نیز مجرّد بودن وجود نوری استفاده می شود. ر.ک: صراط النجاة (المحشى للخوئی)، 3/ 439؛ تبریزی، جواد، رسالة فی لبس السواد _ الأنوار الإلهیة، 110.

[98]. طباطبایی، محمدحسین، الرسائل التوحیدیة، ترجمۀ علی شیروانی، 135.

[99]. اصفهانی، مهدی، ابواب الهدی، 199. البته ظاهرا مقصود ایشان مجرد از اوصاف مادی (ابعاد ثلاثه) است و نه مجرد از ماده.

[100]. مانند ملاخلیل قزوینی که مجردی را غیر از خداوند متعال قبول ندارد. قزوینى، ملا خلیل بن غازى، صافى در شرح كافى، ‏2/ 213.

[101]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ‏25/ 69؛ ایشان در جای دیگری نیز این مطلب را بیان میدارد و میفرماید چنین گفتاری مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دین است. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ‏1/ 27.

[102]. حر عاملى، محمد بن حسن‏، الفصول المهمة، ‏1/ 200.

[103]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ‏1/ 440.

[104]. به نقل از مازندرانی، ملاصالح، همان، ‏7/ 139. البته ملاصالح هم ظاهراً روح را مجرد معنا کرده است؛ او میگوید: «روحا بلا بدن يعنى روحا مجردا صرفا بلا بدن مطلقا». (همان)

[105]. استرآبادی، علی، الحاشیة على أصول الکافی، 180.

[106]. مازندرانی، ملاصالح، همان، ‏7/138.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *