با آن كه امام حسين عليه السلام، از مدينه تا مكّه جاده اصلى را پيمود، ولى روايت هاى تاريخى جزئيات زيادى را از اين سفر باز نگفته اند؛ و آنچه در تاريخ آمده بسيار اندك به شمار مى رود؛ و از آن جمله می توان به دیدار هایی که بین حضرت و گروه های مختلف از فرشتگان و جنیان مومن رخ داد اشاره کرد.

علامه مجلسى در كتاب بحار، به نقل از كتاب مقتل سيد محمد بن ابى طالب موسوى گويد: شيخ ما، مفيد، با اسنادى كه به اباعبدالله عليه السلام مى رسد، گويد: هنگامى كه اباعبدالله از مدينه حركت كرد، دسته هاى منظمى از فرشتگان نشان دار يا نيك خلق خنجر به دست و سوار بر اسبان بهشتى آمدند و بر آن حضرت سلام كردند و گفتند: اى حجت خداوند بر مردم پس از جد، پدر و برادرش، خداوند سبحان در جاهاى فراوانى جدت را به وسيله ما يارى داد و اينك ما را به يارى تو فرستاده است.

حضرت به آنان فرمود: وعده گاهم قتلگاه و جايى است كه در آن به شهادت مى رسم و آن كربلاست، چون بدانجا وارد شدم، نزد من بياييد.

گفتند: اى حجت خداوند، فرمان بده كه گوش به فرمانيم. آيا بيم دشمن نمى رود كه شما را همراهى كنيم؟

گفت: آنان را بر من راهى نيست و تا رسيدن به جايگاهم گزندى به من نتوانند رسانيد.

به دنبال آن دسته هايى از مسلمانان جن آمدند …

گفتند: اى سرور ما، ما از شيعيان و ياران شماييم. آنچه خواهى فرمان بده كه اگر بفرمايى تا در همين جا هستى همه دشمنانت را به قتل برسانيم، فرمانتان اجرا مى شود.

حسين عليه السلام براى آنان طلب پاداش نيكو كرد و فرمود: آيا كتاب نازل شده بر جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نخوانده ايد كه مى فرمايد: «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ»[1]  و مى فرمايد: «لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى  مَضاجِعِهِمْ»[2]  آن گاه كه من در جايگاهم ايستادم، اين مردمان نگون بخت گرفتار چه چيزى مى شوند؟ و به چه وسيله آزمايش مى گردند؟ و چه كسى در جوار قبر من در كربلا سكونت خواهد گزيد؟ در حالى كه خداوند در روز گسترانيدن زمين آن را برگزيد و پناهگاه شيعيان ما قرار داد و در دنيا وآخرت موجب ايمنى شان است. ولى شما روز پنج شنبه حاضر آييد و آن روز عاشوراست كه در پايانش كشته مى شوم و پس از من از خاندان و خويشاوندان و برادران و اهل بيتم چيزى نمى خواهند و سرم را نزد يزيد ملعون مى برند.

جنّيان گفتند: به خدا سوگند، اى حبيب خدا و پسر حبيب خدا، اگر نبود كه بايد از فرمانت اطاعت كنيم و مخالفت با فرمانت براى ما جايز بود، همه دشمنانت را پيش از آن كه به تو برسند مى كشتيم.

فرمود: به خدا سوگند ما از شما بر آنان تواناتريم ولى «تا كسى كه [بايد] هلاك شود، با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه [بايد] زنده بماند، با دليلى روشن زنده بماند …».[3]

يك نكته

در اين جا يك نكته لازم را بايد يادآور شد و آن اين است كه خطاب هاى اهل بيت با ديگران با توجّه به ميزان درك و فهمشان از سخنان آن بزرگواران تأثيرى متفاوت دارد؛ و با توجّه به ميزان عقل، ايمان و يقين به آنان و تسليم بودن در برابرشان، بيان صراحت موضوع و جان حقيقت از سوى آنان براى مخاطبان تفاوت مى كند.

در اين روايت مى بينيم كه مخاطب امام، فرشتگان و مؤمنان جن، از شيعيان اهل بيت هستند كه از سر راستى و اخلاص آماده يارى اند و ميزان معرفتشان نسبت به منزلت امام و يقين و تسليم بودن در برابر فرمان هايشان- همان طور كه در متن گفت و گوى اين روايت روشن است- بسيار بالا است.

از اين رو مى بينيم كه امام عليه السلام در پاسخشان موضوع را به روشنى و صراحت كامل بيان مى دارند. آن حضرت در اين گفت و گو- با منطق ژرف نگرى و منطق شهيد پيروز- تأكيد مى كند كه سوى قتلگاه برگزيده خويش مى رود، «وعده گاه قتلگاه من است»، در سرزمين برگزيده، «جايگاهم كه در آن جا شهيد مى شوم و آن كربلاست»؛ و تأكيد مى ورزد كه در راستاى تحقق بخشيدن اراده خداوندى مبنى بر آزمايش «اين خلق تيره روز» گريزى از رفتن نيست، تا آن كه راه سعادت از وادى هاى بدبختى و تيره روزى به طور كامل براى مردم باز شناسانده شود؛ و حق بدون شائبه اى از آميختگى و شبهه از باطل جدا گردد. با اين شهادت و در اين مكان جدايى اسلام ناب محمدى از امويتِ پنهان شده در زير نقاب اسلام، تحقق يافت؛ و اين يكى از مهم ترين ابعاد پيروزى آشكار حسينى، استمرار يافته در طول زمان، و يكى از بركت هاى شهادت، «ذبح بزرگ»، و يكى از فيض هاى آن قتلگاه مقدسى است كه امام براى پرتوافشانى اين پيروزى در روز گسترش زمين آن را برگزيد؛ و اين بارگاه مقدس در گذر روزگار پناهگاه شيعيان حسينى و در دنيا و آخرت موجب امان آن هاست.

همچنين آن حضرت تأكيد مى ورزند كه ناگزير روند اين رويداد بايد در چارچوب جريان طبيعى و دور از اسباب و وسايل خارق العاده و نامعمول باشد. چرا كه اگر هدف پيروزى ظاهرى و فورى بود و راهى جز اسباب خارق العاده نداشت، امام عليه السلام با برخوردارى از ولايت تكوينى عمومى شان به اذن خداوند- تبارك و تعالى- براى تحقق اين امر از فرشتگان و جنيان تواناتر بود؛ به خدا سوگند ما از شما بر آنان تواناتريم، ولى «كسى كه [بايد] هلاك شود با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه [بايد] زنده بماند، با دليلى روشن زنده بماند.».[4]

منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله آغاز سفر«پیروزی با شهادت»

تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی


[1] [نساء (4)، آيه 78]؛ هر كجا باشيد، شما را مرگ در مى‏يابد؛ هر چند در برج‏هاى استوار باشيد.

[2] [آل عمران (3)، آيه 154]؛ بگو: «اگر شما در خانه‏هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنها نوشته شده، قطعاً [با پاى خود] به سوى قتلگاه‏هاى خويش مى‏رفتند».

[3] بحار، ج 44، ص 330- 331، باب 37، سيد بن طاوس نيز اين روايت را با اندكى تفاوت در كتاب لهوف (ص 28- 30) به نقل از شيخ مفيد در كتاب «مولد النبى و مولد الاوصياء» با إسناد به امام صادق عليه السلام نقل كرده است: «گفت: چون اباعبدالله الحسين از مكّه به قصد مدينه حركت كرد. دسته هايى از فرشتگان با او ديدار كردند …»

چنين به نظر مى‏رسد كه نسخه‏بردار اشتباه كرده باشد، به اين دلايل:

– منزل‏هايى كه امام عليه السلام از مكّه تا عراق بر آن‏ها گذر كرد از مدينه نمى‏گذرد.

– سيد بن طاوس در همين كتاب لهوف (ص 30) بلافاصله پس از اين روايت گويد: «سپس حركت كرد تا بر تنعيم گذشت» و اين با آنچه در اين روايت آورده است كه آن حضرت از مكّه به قصد مدينه حركت كرد تعارض دارد. چرا كه مفهوم اين سخن اين است كه امام عليه السلام يك بار ديگر به مكّه بازگشت. اين چيزى است كه جغرافياى اين منزل‏ها ثابت مى‏كند. پس بايد در اين باره تأمل كرد.

– روايتى را- كه در متن است- علامه مجلسى نيز از خود شيخ مفيد با إسناد دادن به امام صادق عليه السلام نقل كرده و در آن آمده است: «چون اباعبدالله الحسين از مدينه حركت كرد، دسته هايى از فرشتگان با او ديدار كردند …»؛ و اين گواه بر اشتباه نسخه‏بردار لهوف است.

– در بيش‏تر كتاب‏هاى تاريخ آمده است كه آن حضرت از مكّه به كوفه رفت و به مدينه باز نگشت، جز آنچه در كتاب معالى السبطين (ج 1، ص 229) از ابومخنف و در كتاب اسرار الشهادة (ص 249) آن هم از ابومخنف نقل شده است كه آن حضرت از سرنوشت مسلم بن عقيل بسيار نگران شد و كاروانش را از مكّه به مدينه كوچ داد. و اين خبر گذشته از مجهوليت مأخذى كه اين دو كتاب از آن نقل كرده‏اند، خبرى است نادر.

 

[4] انفال (8)، آيه 42.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *