به رغم ترديدهايي كه در اين زمينه وجود دارد با مراجعه به آيات قرآن و سنّت نبوي اين حقيقت مبرهن ميشود كه ولايت و زعامت سياسي پيامبران يك شأن الهي بوده است، نه اين كه از جانب مردم به آنان تفويض شده باشد. گرچه مردم با دل و جان حاكميت آنان را پذيرا شدهاند.
چنانچه قرآن کریم آیات زیادی از خود را به این مطلب اختصاص داده است.
مثلاً در آیه 124 سوره بقره، خداوند متعال ضمن اشاره به پیروزی و سربلندی حضرت ابراهیم از آزمایشات الهی، بیان میکند که به ابراهیم گفتیم تو را پیشوا قرار دادیم. سپس خداوند در جواب به ارث رسیدن این مقام به فرزندان ابراهیم، میفرماید: عهد من به دست ظالمین و ستمگران نمیرسد[1]. پر واضح است که خداوند متعال، امامت و پیشوایی حضرت ابراهیم ع را امری الهی قلمداد میکند. و براساس همين آيه افرادي كه رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگي آنها نقطة تاريكي از ظلم اعم از ظلم به خويشتن و ظلم به ديگران و حتي يك لحظه بتپرستي وجود داشته باشد قابليت امامت را ندارند. و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد. از اين رو امام بايد از سوي خداوند تعيين گردد، هم از آن جهت كه امامت پيمان خداوندي است و هم از آن رو كه از صفت عصمت و عدالت جز خداوند آگاهي نمييابد[2].
آیه دیگر، آیه 26 سوره مبارکه ص است که خداوند متعال رسماً خلافت حضرت داود علیهالسلام را جعل کرده و به ایشان امر میکند که در میان مردم به حق داوری کند و از هوای نفس پیروی نکند[3]. منظور از خلافت در اين آيه، نمايندگي از خداوند در زمين به منظور اجراي اوامر و فرمانهاي او در ميان مردم است و حكومت نتيجه اين خلافت است. بنابرین اين آيه به صراحت بيان ميدارد كه حكومت داوود به نصب از سوي خداوند است. بنابراين، حكومت در زمين بايد از حكومت الهي نشأت بگيرد و هر حكومتي غير از اين طريق باشد، حكومتي ظالمانه و غاصبانه است[4].
باز در آیه 6 سوره مبارکه احزاب خداوند خطاب به مؤمنین میفرماید که پیامبر از خودشان سزاوارتر است[5]. پس قرآن کریم در اين آيه اولويت پيامبر را نسبت به مسلمانان به طور مطلق ذكر كرده است و مفهومش اين است كه در كليه اختياراتي كه انسان نسبت به خويشتن دارد پيامبر صلیاللهعلیهوآله از خود او نيز اولي است[6].
در روايات آمده است كه مقصود از اين اولويت، مقام فرماندهي و منصب زعامت است[7]. شأن نزول آيه مورد بحث نيز مؤيد اين حقيقت است كه اولويت به معناي حكومت كلّي است. چنانچه در تفسير مجمعالبيان آمده است که در هنگامه جنگ تبوك و صدور فرمان بسيج عمومي، عدّهاي به دنبال كسب اجازه از پدر و مادرشان بودند که سپس اين آيه نازل شد[8]. و خداوند پيامبر را بعد از خودش به عنوان عاليترين مقام جهان هستي معرفي كرد.
مؤید این کلام فرمايش رسول گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآله در غدير خم است که ایشان در ابتدا این آیه را یادآور شدند و سپس امامت و وصایت امیرالمؤمنین را به پیش کشیدند[9].پس پر واضح است که امامت يك امر الهي است و بايد از اراده او نشأت بگيرد.
از جمله آیات دیگر که دراین باره سخن به میان آورده، آیه 59 سوره مبارکه نساء است که خداوند اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر را بر مؤمنین فریضه قرار داده است[10]. اين آيه دلالت تام بر لزوم تبعيت از دستورات حكومتي پيامبر دارد. زيرا اگر مقصود از اطيعوا الرسول همان اطاعت از سخن رسالت است كه از سوي خدا آمده، ديگر لازم نبود كه كلمة اطيعوا تكرار شود، چون اطاعت از رسول در اين صورت، همان اطاعت از خدا است. علاوه بر اينكه چون متعلق اطيعوا الرسول ذكر نشده و خداوند نفرموده است كه در چه اموري بايد از رسول او اطاعت كرد ميتوان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام بايد در جميع اموري كه فرمان ميدهد اطاعت شود، اعم از اينكه آن امور عبادي باشد يا سياسي و حكومتي و يا شخصي و خصوصي. زيرا در علم معاني و بيان اين حقيقت ثابت شده است كه حذف متعلق بر تعميم و شمول دلالت ميكند. دستور مطلق به اطاعت از پيامبر و مراجع الهي در تمامي شئون زندگي مستلزم اين حقيقت است كه پيامبر در مقام امامت منصوب از طرف خدا است. همين كه ميگويد: از پيامبر در جميع شئون زندگي از جمله شئون سياسي و حكومتي اطاعت كنيد، خود يك نوع نصب است. اگر انتخاب اجتماع در امامت پيامبر دخيل ميبود، بايد در اين مقام كه موفقيت و جايگاه سياسي و اجتماعي پيامبر را در ميان اجتماع مشخص ميكند، اشارهاي به آن مينمود[11].
علاوه بر قرآن روایات بسیاری نیز در این باره وجود دارد که بیانگر الهی بودن مقام ولايت و زعامت سياسي مسلمين است. اين روايات در بابهاي مختلفی از كتاب الحجة اصول كافي گردآوري شده است[12].
چنانچه در یکی از آن روایات آمده است که امام صادق
امام صادق علیهالسلام در طی یک روایت اشاره میکند که خداوند پیامبر اکرم را پرورش داد و بدين وسيله ادب او را نيكو گردانيد. آنگاه كه پرورش و ادب او به كمال رسيد، گفت: و بدرستي كه تو بر خلق عظيم آراستهاي! پس امر دين و امت را به او سپرد تا به ارادة بندگان بپردازد[13] .
در اين روايت صحیحه، سياست به عنوان يك مأموريت الهي تلقّي شده و تصريح شده است كه خداوند امر شريعت و مردم را به پيامبر سپرده تا ایشان بندگان خدا را رهبري و سياست امور را به دست گيرد.
از سنت هم که بگذریم، باز هم دلیل عقلی پیش روی ماست. چنانچه خواجه نصير الدين طوسي در تجريد و الاعتقاد بیان میکند که منصب امامت لطفی از جانب خداوند است، پس بر خداوند واجب است که امام را برای تحصیل غرضش منصوب کند[14].
اين يك استدلال منطقي است كه از دو قضيه تركيب يافته است.
يك: امامت و رهبري امت جلوهاي از لطف الهي و نشأت گرفته از مقام حكمت و فيض علي الاطلاق خداوندي است.
دو: هر چه مقتضاي لطف و حكمت و فياضيت حقتعالي است، ضرورت ايجاب ميكند كه خداوند از آن دريغ نورزد. زيرا خداوند به مردم عطوف و مهربان است[15].در نتيجه امامت كه همان رهبري صحيح امت است بايد از جانب خداوند تعيين گردد.
آيت الله جوادي آملي نيز در کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت» با اشاره به نیازمند بودن انسان به قانون الهی برای سعادت، بیان میکنند که بشر نمیتواند قانون بينقص و كامل براي سعادت دنيا و آخرت خود تدوين نمايد. بنابرین قانون الهي توسط انسان كاملي به نام پيامبر، برای جامعة بشري به ارمغان آورده ميشود و چون قانون، بدون اجراء تأثيرگذار نيست و اجراي بدون خطا و لغزش نيازمند به عصمت است، خداوند، پيامبران و سپس امامان معصوم را براي ولايت بر جامعة اسلامي و اجراي دين منصوب كرده است[16].
ایشان در جای دیگر این کتاب بیان میدارند که زمامداري و رهبري سياسي جامعه در نبوت مأخوذ است، چراكه جامعه هیچ گاه بدون جهاد، دفاع و اقامة حدود و تنظيم روابط بينالمللي و …، نميتواند به حيات ديني خود ادامه دهد. بنابرین ایشان با این مطلب نتیجه میگیرند که تعلیم و ارشاد صرف جامعه را نجات نمیدهد و تلازم عقلي، راهگشاي مناسبي بر اين مطلب ميباشد كه يقيناً هر پيامبري با برنامة حكومت ديني ارسال شده است[17].
به بیان دیگر هر پیامبری کاملترین فرد آن جامعه است. به خصوص که ما معتقديم، پيامبران معصوم بودهاند. يعني نه عمداً و نه سهواً گناه و يا اشتباه نميكردهاند و هيچگونه نقص و اشكالي در رفتار و اعمال و گفتار و تصميمگيريهاي آنان وجود نداشت. اين ويژگي باعث ميشود كه آنان واجد بالاترين صلاحيت براي به عهده گرفتن امر حكومت باشند و عقل هر عاقلي حكم ميكند كه با وجود يك چنين اشخاصي امور اجتماع را به ديگران سپردن خطا است. از سوي ديگر ميدانيم كه تشخيص اين ويژگي و همچنين شناخت انساني كه به درستي واجد اين ويژگي باشد، به همان اندازه دشوار و پيچيده است كه تشخيص شرايط نبوت و انتخاب نبي و اين از حدود امكانات بشري به دور است و لذا بر خدا است كه بايد امام و رهبر جامعه را نيز تعيين نموده مردم را به اطاعت از او فرا بخواند.
حاصل كلام اينكه هم قرآن و هم سنّت و هم عقل به انتصابي بودن حكومت پيامبران دلالت ميكند و بر اين اساس حكومت پيامبران مشروعيت خود را از خدا ميگيرد نه انتخاب و گزينش مردم.
.[1] «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن، قال: اني جاعلك للناس اماماً، قال: و من ذريتي، قال: لا ينال عهدي الظالمين» بقره:124
[2] تفسير نمونه، جلد اول، ص 444
[3] .«يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله»
[4] .تفسير نمونه، ج 19، ص 262
.[5] « النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» احزاب:6
[6] تفسير نمونه، ج 17، ص 202
[7] مجمع البحرين، ص 92،مادة ولي
[8] مجمع البيان، ج 4، ص 338
.[9] «يا ايها الناس من وليكم و اولي بكم من انفسكم … من كنت مولاه فهذا علي مولاه» كافي، ج 1، ص 295، حديث 3
.[10] «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» نساء: 59
[11] جهت تحقيق بيشتر به كتب زير مراجعه فرمائيد: الف . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، ص 338
[12] به عنوان نمونه: باب فرض طاعة الائمة، باب ان الائمة ولايث امرا الله و خزنة علمه، باب الائمة ولاة الامر و هم الناس المحمودون… باب ان الامامة عهد الله…، باب ان قوله تعالي ان الله يأمركم… فيهم نزلت
.[13] « ان الله ادّب نبيه فاحسن ادبه فلما اكمل له الادب. قال: و انك لعلي خلق عظيم ثمّ فوض اليه امر الدين و الامة ليسوس عباده » اصول كافي، ج 1، ص 266، رقم 4
.[14] « الامام لطف فيجب نصبه علي الله، تحصيلاً للغرض » علامة حلي، كشف المراد،شرح تجريد الاعتقاد، چاپ جامعة مدرسين، ص 362
.[15] «ان الله بالناس لرؤوف رحیم» حج:65
[16] جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، ص 213
[17] همان، ص 232 ـ 231