لاوي از يک طرف با اين ادعا که دين نميتواند به تمامي نیازهاي انسان پاسخ گويد، اديان الهي را ناکارآمد معرفي ميکند و تلاش ميکند مخاطب هرچه بيشتر نسبت به اديان توحيدي بد بينتر شود و تصويري کاملا منفي از اديان پيدا کند.

از طرف ديگر وی به چيزي دعوت ميکند که ضد اديان است. ترفندي که لاوي براي اثبات شيطان پرستي مورد استفاده قرار داده چيزي است که در روان شناسي به آن «تقويت منفی» گفته ميشود؛ يعني «از کار انداختن ضد». مثال معروف آن براي دعوت به بهشت ايجاد ترس نسبت به جهنم است که مخاطب از ترس عذاب به بهشت توجه کند. لاوي بدون آن که تلاش کند کارآمدي و کارآيي شيطان پرستي را اثبات کند، با ساختن تصويري منفي از اديان، مطلوبِ خود ـ کارآمدي شيطان پرستي ـ را به ذهن مخاطب القاء ميکند.


وي براي اثبات «اقتدار شيطاني» از همين ترفند استفاده ميکند، يعني با اين ادعا که مسيحيان افرادي ضعيف هستند و کساني اند که «وقتي به يک طرف صورتشان سيلي بخورد، طرف ديگر صورتشان را جلو ميآورند»؛ ادعا ميکند که شيطان پرستي آيين اقتدار است، چون به پيروان خود ياد ميدهد که قوي و نيرومند باشند. وي بدون آن که به خود زحمت دهد و بگويد که کدام اقتدار و قدرت از ناحيه شيطان به هواداران شيطان داده ميشود، با پرداختن به ضعف مسيحيان، اقتدار يک فرد شيطان گرا را نتيجه ميگيرد.
نباید فراموش کرد که آن چه باعث می شود وعده قدرت توسط لاوی با اقبال مواجه شود، بستر های اجتماعی است که در سایه تداوم نظام سرمایه داری در جوامع غربی شکل گرفته است. این بستر به ایجاد یک عطش دامن زده است و آن هم چیزی نیست جز نياز جوانان به «حيات مقتدرانه». امروزه در غرب جوانان در مشکلات شخصي خود گرفتار شدهاند و احساس ناکامي و شکست و دلسردي بر زندگي آنها سايه انداخته است . بديهي است که چنين احساسي ، بستري آماده براي دعوت به اقتدار است.


جوانان غربی در کانون خانواده، استواری و استحکام و امنیت را تجربه نکرده اند و در نتیجه از امنیت روانی و لذت مهروزی و عطوفت در خانواده بهره ای نبرده اند و از طرف دیگر احساس درماندگي و ناکامی و ضعف را در حاشیه زندگی ماشینی به خوبی لمس کرده اند و از همه مهم تر خود را از تغيير محيط ناتوان ميبينند. طبیعی است که چنین زمينه رواني، زمینه مساعدی برای دعوت به «امنیت» و «قدرت» است. در چنین شرایطی انسان ها حتي به «توهم اقتدار» و «خيال قدرت» هم راضياند. آنچه آنها به آن نياز فوري دارند، احساس امنيت و تصويري مطمئن از شخصيت خود است، نه اعتماد به نفس واقعي و نه اقتدار حقیقي. آن چه در شیطان پرستی برجسته می شود، پرداختن به این نیاز و انگشت نهادن بر درد جوانان است. شیطان پرستی تلاش می کند که نشان دهد درک درستی از چنین کمبودی دارد؛ به همین علت سران جریان شیطانی مدام به مشکلات اجتماعی و ناکامی های جوانان و محرومیت های آنان اشاره می کنند و با زبان های مختلف این درد را تکرار میکنند. نشان مشکی به عنوان نماد ظلم و تجاوز در عالم و انتخاب این رنگ به عنوان رنگ شیطانی از طرف لاوی درکتاب انجیل شیطانی، با همین هدف صورت گرفته است. در فیلم گابریل که همان جبرائیل است، حتی فرشته ها هم درمانده و شکست خورده به تصویر کشیده می شوند و تمامی صحنه های فیلم با تاریکی آمیخته است و نشانی از نور و عدالت به چشم نمی خورد. البته در این محصول هالیودی، از آن جا که تمام قدرت و قوا از آن شیطان است؛ دست یافتن به زندگی مقتدرانه در ارتباط گرفتن با شیطان معرفی می شود و در نهایت، خاتمه دادن به آشفتگی ها و سامان دادن به نابسامانی ها فقط از شیطان انتظار می رود.


در مرام شيطان پرستي، از آن جا که راهی برای اقتدار باطنی و قدرت حقیقی نشان داده نمی شود، در انتظار «اقتدار» نشستن هم می تواند رضایت بخش باشد. شیطان پرستی «باور به قدرتمند بودن» را به جاي «قدرت حقيقي» مينشاند و صد البته این فرایند ميتواند سرپوشي بر نقاط ضعف و ناکامي یاران شیطان باشد. لاوي از ديگران ميخواهد با ايجاد رعب و وحشت در دل مخالفين، براي خود اقتدار به ارمغان آورند و احساس گناه که عامل رنجش دروني است را کنار بگذارند و با پرداختن به گناه، هيجانات مثبت خود را تقويت کنند و با کنار گذاشتن دين، به عذاب وجدان خود خاتمه دهند. در شيطان پرستي حتي توان فريب والدين و گول زدن ديگران نه تنهايک ارزش که شعبهاي از اقتدار معرفي ميشود. پيروان شیطان، مراسم سري و راز آلود در شيطان پرستي را نوعي از دانش اقتدار ارزيابي مي-کنند. بماند که در شيطان پرستي بالاترين عامل اقتدار که همان استفاده از قدرت شيطان و تمسک به نیروهاي شگرف شيطان است، در صدر تمام نيروها و به عنوان سمبلی از «اقتدار کامل» معرفي و تبليغ ميشود.

حمزه شریفی دوست

 

 

منبع:پرسمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *