«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
حضرت موسی (علیه السلام) تَجلّی خدا را در حَدّ ظرفیّت خودش تماشا کرد
در این جریان حضرت موسی (علیه السلام) کلیم خداوند، نَجی خداوند و دستسازِ مُستقیم خداوند، تربیت شدهی دست رُبوبیِ پروردگار متعال با همدیگر رُموزی را دریافتیم که راه سِیر باطنی، راه طِیّ طَریق حُبّی و عُبودی که هم منافاتی با طِیّ طَریق فقهی و شرعی ندارد و هم اگر شرع و شَریعت با طَریقت و حقیقت تُوأم نشود، کمالِ مَطلوب نیست. وجود نازنین کلیم خداوند صاحب شریعت بود، پیامبر اُولیالعَزم بود و کتاب از جانب خداوند برای بَشریّت همراه آورده بود. نکتهای که در این ایّام پُر مِحنت شهادت مادرمان حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به ذهن بنده رسید، یکی دو جا هم عَرض کردم، خدمت شما هم تقدیم میدارم، حضرت موسی (علیه السلام) برای دریافت کتاب شریعت، نُسخهی اَعمال جَوارحی و نُسخهی زندگی مأمور به چِلّه شد. «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ[2]»؛ که با تَکمیل یک چِلّه خداوند متعال اِنقطاع کامل از ماسویالله را بر او تَجلّی کرد. چشم را به طور کُلّی از ماسوی بَست. «وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[3]»؛ یعنی اصلاً چشمش که این دنیا را میدید، دیگر این دنیا را ندید. چشم کَثرتبین از او گرفته شد، چشم دلش باز شد. نور خداوند را دید، تَجلّی خداوند متعال را در حَدّ ظرفیّت خودش دید؛ نه در حَدّ ظرفیّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند: «لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً[4]»؛ رازی برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَظهر «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[5]» بود. در عینِ بُطونش ظاهر بود، در عینِ ظاهرش باطن بود. حضرت علی (علیه السلام) سِرّالله بود و خداوند برای حضرت علی (علیه السلام) سِرّی قرار نداده بود. همهی اَسرار برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَهان بود. ولی حضرت موسی (علیه السلام) با این چِلّه به وادی جدیدی راه پیدا کرد و آن رؤیت باطنی بود که جلوهی خداوند متعال که اگر آن آمد، در اینجا هرچه به نظر انسان بزرگ میآید، عظیم میآید، نابود میشود؛ هیچچیزی نَظر آدم را جَلب نمیکند. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[6]»؛ یکی مَنظر را خداوند از او گرفت، دوّم ناظر را گرفت. ناظر چشم سر بود، مَنظر این کوهی بود که به نظر خیلی بزرگ میآمد، عظیم مینمود. خداوند هم مَنظر را گرفت و هم ناظر را گرفت. که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در بیانات عرفانیشان میفرمایند: کوه اَنانیّت را گرفت. این کوه که مهم نیست؛ خودش فکر میکرد خداوند بالاتر از او قرار نداده است، اما خداوند آن را آب کرد. با همین جلوهای که کرد، دیگر غیرِ خدا دیده نشد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ»؛ غیرِ خدا که نیست؛ هرچه هست جلوه است، آیه است، آیینه است. اگر شما در آیینه بگردید، عکسی پیدا نمیکنید؛ ولی شأن آیینه این است که عکس شما را نشان میدهد. حالا یک فرد مُتخصّص بیاورید، داخل این شیشه و جیوهای که هست همه را بگردد، هیچچیزی از عکس شما در آن نیست؛ ولی در عینِ اینکه هیچچیزی نیست، حتماً یکچیزی هست. شما در آنجا یک عکس میبینید، دروغ که نیست. عالَم نسبت به خداوند همین است. در عینِ اینکه هیچچیزی نیست، هست. یکجوری است؛ فَهم اینها جُز اینکه خداوند متعال حجابها را از باطن انسان برطرف کند و خدابین باشد، آنوقت هرچه میبیند آیه میبیند، آیینه میبیند که خدانما هستند؛ همهی موجودات مرآت هستند و آیینه هستند، همه هم خدا را نشان میدهند. اصلاً شأنشان خدانمایی است، به جُز بَشر که خودنمایی میکند. بدبَخت است؛ هیچ را، سراب را آب میپندارد و سَراب ریاست و شُهرت و دارایی که اینها هم دروغ است. کسی ماشین دارد، خانه دارد؛ مَگر در وجودش است؟ همهی اینها اعتبار است. اینها که عینیّتی در وجود ما ندارند. نام آن را خانهی فُلانی گذاشتهاند، نام آن را ماشین فُلانی گذاشتهاند، نام آن را عِقار فُلانی گذاشتهاند، نام آن را نوشتههای فُلانی گذاشتهاند، نام آن را کتاب فُلانی گذاشتهاند؛ که چه بشود؟! عالَم حقّ مُطلق است؛ «وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ[7]».
حضرت موسی (علیه السلام) یافتند که همهی ماسویالله سَراب است
خداوند متعال حضرت موسی (علیه السلام) را با تَحمُّل یک اَربعین تمام عَیار اِنقطاع اِلیالله آنچه غیر خدا مانند کوه برایش بزرگ میآمد، همه را نابود کرد. «لیس فی الدار غیره دیار[8]». معلوم شد جز خدا نیست. «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ[9]» ، «یَا هُوَ یَا مَن لَیسَ هُوَ إلّا هُوَ»؛ اوست. ماسوی همه آیه هستند، همه مرآت هستند و شأنشان این است که او را نشان بدهند؛ نه خود که سَراب هستند. خودِ سَرابشان را بود ببینند، با اینکه بیش از یک نمود نیست. همهچیز نمود است. بود برای خداست؛ هیچکسی از خودش بود ندارد. بود از آنِ خداست. او حقّ است، او وجود است، او علم است، او قدرت است، او کمال است، او جَمال است، او رَحمت است. غیرِ او جلوههای اوست، آیههای اوست؛ نمود است که او را نشان میدهد. قِداست آن هم با خدانمایی است؛ وَگرنه هیچِ هیچ است. «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ[10]»؛ نه «سَیَهْلِکُ»، بلکه همین الآن «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»؛ آن وَجهالله است، همان نمود الهی است. آن وَجهالله است که ما به او تکیه کردیم و هستیم؛ والّا ما وجود نداریم. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[11]»؛ به هر طرف که روی کنید، جُز وَجه خداوند نیست که ببینید. نه اینکه شما نمیبینید؛ نیست که ببینید؛ «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» ، «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ». حضرت کلیم (علیه السلام) با تَحمُّل یک چِلّهی اِنقطاعی مَحض خداوند متعال به او جلوه کرد و ماسوی را که هرچیزی در حَدّ خودش یک کوهی برای ماست؛ برای بعضیها نوشتههایشان، برای بعضیها قدرت بیانشان، برای بعضیها ذوق هُنریشان کوه است. به نظرشان بزرگ میآید و نظرشان را جَلب میکند. آنچه نَظر را جَلب میکند، خداوند متعال با یک جلوه «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا»؛ این مَنظر سَرابی را که بود نشان میداد، خداوند متعال برای حضرت موسی کلیم (علیه السلام) در حقیقت وجودش یافت که هیچچیزی نیست، همهچیز خراب است.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) نُسخهی تمام دردهای عالَم هستند
بعد از آنکه به فَناء رسید، خداوند متعال به او کتاب داد. کتابالله را در اَلواح تَلقّی کرد. خداوند متعال برای تَلقّی قلب مُبارک نَبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به قرآنی که مُهَمین بر همهی کتابهاست، از او چِلّه نخواست. بدون چِلّه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ[12]»؛ البته در غار حراء بود، البته در حال خلوت بود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) که جان و سِرّ ایشان بود، با ایشان همراه بود. ولی برای دریافت حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به چِلّهنشینی شد. از این موارد استثنائی است که شما یک چِلّه برای حضرت کلیم (علیه السلام) دارید که اگر بخواهد برای دریافت نُسخهی نجات اُمّت خودش این نُسخه را دریافت بکند و در جایگاه طَبیب بنشیند و درمان دردها را ارائه کند، یک چِلّه گرفت تا خودش نباشد. تا آدم گرفتار خودش است، نمیتواند گرفتاری دیگران را حَل کند. این است که فرمودند: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ[13]»؛ اوّل خودتان را مُعالجه کنید. مانند بنده گرفتار ظُلمت غفلت نباشید. همیشه که خداوند با شما هست، شما هم همیشه با خدا باشید. چهقَدر زیبا میشود! رفیقی داراتر، داناتر، کریمتر، کارآمدتر از خداوند که پیدا نمیکنید. خداوند اعلان آمادگی کرده است. «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی[14]»؛ هرکسی به یاد من باشد، من با او نشستهام، نزد تو هستم، با من مُجالست داری؛ «جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی». از این بالاتر میخواهید؟ «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ[15]»؛ به مَحض اینکه «یا الله» میگویید، من هم میگویم: «لبیک عَبدی». این محبّت دوطرفه است. بدانید هروقت یادِ من کردید، یادِ دلت کردم، از تو دلبَری کردم که گفتی «یا الله». «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[16]»؛ این چِلّهای که حضرت نَبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد و آن چِلّهی دریافت نُسخه بود، مَعلوم میشود نُسخهی همهی دردها وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این چِلّهنشین شد، نه برای گرفتن قرآن. این لَیلة القدری که قرآن از آن اِکتشاف میشود، در این لَیلة القدر قرآن نازل میشود، این لَیلة القدر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ[17]»؛ نه اینکه میشناسد، بلکه لَیلة القدر را مییابد؛ «فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ»؛ لَیلة القدر را مییابد. اُمیدوارم دعا کنید این پیرِ دَرمانده یک مغناطیسی، یک جَذبهای این عَقبماندگیهای وَحشتناکش را تبدیل کند به سرعتی که در روزهای آخر ما را هم به یک جایی برسانند. واماندیم، درماندیم، ولی شما این را درس بگیرید. حضرت موسی (علیه السلام) با چِلّه توانست از خودش خَلاص بشود، کوه اَنانیّت خودش را از بین بُرد. خداوند او را آب کرد. جَبَل به هر مَعنا و حقیقتی باشد؛ ولی خداوند آن را آب کرد. چیزی که برایش مهم است، چیزی که او را سرگرم خودش میکند، این را در یک چِلّهی کنارهگیری از همهی جَلوات دنیا حضرت موسی (علیه السلام) به آن مقام رسید و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای نجات اُمَّتش چِلّهی فاطمی داشت. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را برای نجات اُمَّتش از خداوند گرفت.
روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَميلةِ … ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ[18]»؛ دیگر از پای اُفتاده بود، خَواصّ به عیادتش میآمدند. به خیلیها هم اجازه داده نمیشد، بیبی راضی نمیشد بیایند. خیلی رَد شده بودند، خیلی جفا کرده بودند. «اُمّ سلمه[19]» به عیادت بیبی آمد. ای آقای من! ای امام زمان من! ای صاحب غَمدیدهی من! ای مُصیبتزدهی من! ای دلشکستهی من! عَرضه داشت: «كَيْفَ أَصْبَحْتِ[20]»؛ بیبی جان! در چه حالی هستید؟ فرمودند: «أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ[21]»؛ هم درد دارم، هم غَم دارد. مادر! قُربان دردهایت بروم. دردهایش را نگفت، به امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم نگفت، به حضرت زینب (سلام الله علیها) هم نگفت. دردهایش را پنهان میکرد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد: «فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ[22]»؛ یا رسول الله! از دخترت سُؤال کُن که اُمّت چگونه پایمالش کردند؛ «بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا[23]». تا به شما بگوید چگونه او را دَرهَم شکستند. درد حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی و دوتا نبود. خدا میداند آنچه گفته شده است همهی آن چیزی نیست که واقع شده است؛ یک چیزهایی بود که ناخواسته کَشف شد. کسی بازویش را ندیده بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام غُسل دادن دستش به این وَرم بازو برخورد کرد، نالهاش بلند شد. وقتی سر او ریختند، ضربهها و آسیبها یکی و دو مورد نبود؛ بعضیها را بیان کردهاند تا ما اُوج جنایت این جنایتکاران بیرَحم را برای خودمان عبرت بدانیم که به امام صادق (علیه السلام) عَرض کردند: آقا! آسیبهای زیادی بر بدن مادر شما بوده است؛ کُدام آسیب او را از پای درآورد؟ سَبب قَتل او شد؟ امام صادق (علیه السلام) در حالی که گریه میکرد، فرمودند: سَبب قَتل مادرم غلاف شمشیر بود که به پهلویش میزدند. اگر اُستخوان کسی شکسته باشد، آرام هم به آن دست بزنید، اَمان از او گرفته میشود. پُشت دَرب اُستخوان پهلو شکسته بود. در دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نانَجیب دستور داد دست فاطمه (سلام الله علیها) را کوتاه کنید؛ «مُغیره» با غلاف شمشیر به همان شکستگی میزد. دیگر کار فاطمه (سلام الله علیها) را تمام کرد. اوّل کار بَچّهاش را تمام کرد، فریاد زد: «یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی[24]»؛ بَچّهام را کُشتند. بعد هم همین درد او را از پای درآورد. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[25]»؛ فاطمه جان! خیلی زدند، با لَگد زدند، با غلاف شمشیر زدند، تازیانه زدند، قاعدتاً مُشت زدند، نامرد سیلی زد؛ اما بدن قطعهقطعه نبود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دلِ شب بدن نَحیف تو را غُسل داد. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ» ؛ «مُلقَیً ثًلاثَاً بِلا غُسلٍ وَ لا کَفَن[26]»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به همهی ما بیداری عنایت کُن.
گویا دارم میبینم محمّد مهدی هم آمده است و با آن کیف خود در کنار دوستان نشسته است. همیشه بعد از نماز ما یک گَعدهای داشت، دوستان دور او را میگرفتند. شما هم به مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بسپارید. نمیدانید در آنجا چه بر او میگذرد. آنجا خیلی حالِ عَجیبی است. انشاءالله برای او یک تَرحُّم دوستانه داشته باشید. بحمدالله همه طلبه هستند، صَفا دارند، از یاد نمیبَرند.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» * «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ[27]».
خدایا! به حقیقت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به عصمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به تَقرُّب حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به جهاد حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به محبّت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به پدرش و همسرش و فرزندانش که حانیه بود؛ هم حضرت علی (علیه السلام) را خیلی دوست داشت، فرزندانش را خیلی دوست داشت؛ نمیدانم چگونه فراق برایش حاصل شد. «اگر میتوانی بمانی بمان». خیلی سخت بود؛ هم برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) سخت بود، هم برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بَچّههایش سخت بود. خدایا! به آن محبّت حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم به همین زودی آقای ما، دادرَس و فریادرَس ما، مهربان ما را به ما برسان.
الها! پروردگارا! به عصمت حضرت زهرای مَرضیه (سلام الله علیها) رهبر خوب ما را، رهبر کارآمد ما را یاری بفرما.
خدایا! تا ظُهور با حکمت و کرامت و اقتدار مُستدام بفرما.
خدایا! پایگاههای تربیت یار و یاوَر برای امام زمان (ارواحنا فداه)، حوزههای علمیه خُصوصاً این حوزهی مُقدّسه را در نیل به اَهداف عالیهاش مُوفّق بفرما.
خدایا! همهی عزیزانی که در اینجا به اُمید سنگرنشین هستند، فُتوحات برایشان مُقدّر و تَعجیل بفرما.
خدایا! همهی کسانی که به اُمیدی آمدهاند که اینجا نوکری یاد بگیرند، خداوند متعال عاشقی را به آنها بدهد، همه را به مَقاصدشان برسان.
خدایا! کسانی که دلی با امام زمان (ارواحنا فداه) و حوزههای امام زمانی و وِلایی و انقلابی دارند، حمایتشان بفرما.
خدایا! کسانی که این حوزهها خار چشمشان هست، سنگرنشینان ولایت را برنمیتابند، اگر قابل هدایت نیستند، مَحو بفرما.
خدایا! شَرّشان را به خودشان برگردان.
خدایا! خودشان را به خودشان درگیر بفرما.
خدایا! آنها را از ما دور بگردان.
خدایا! فرعون زمان ما، این بازیگر قُمارباز فاسد در همهی اَبعاد و ظالم در اُوج ظُلم را با ذلّت و خواری در همین روزها نابود بگردان.
خدایا! صهیونیستها را ریشهکَن بفرما.
خدایا! پادوهای آنها در داخل مَملکت ما که به صورت مُرتّب ایجاد فَضای مَسموم میکنند و میخواهند مردم نااُمید بشوند، میخواهند نسبت به نظام بدبین بشوند، شیشهی عُمرشان را بِشکن.
خدایا! آبرویشان را بِبَر.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم لحظهای ما را از یادِ خودت غافل مَفرما.
خدایا! از یادِ امام زمانمان (ارواحنا فداه) غافل مَفرما.
خدایا! با یاد پیامبر و آل ایشان (علیهم السلام) همواره دل ما را زنده بدار.
خدایا! درس خواندن دروس لازم در یاد گرفتن، در فَهمیدن، در یاد دادن، در عمل کردن، همهی عزیزانمان را فوق تَوقُّعشان مُوفّق بفرما.
خدایا! همهی مریضها، مریضهای مورد نظر، مَرضهای مورد نظر شِفا کرامت بفرما.
خدایا! همهی سفرکردگان به عالَم آخرت، پدران، مادران، اساتید، مَشایخ و این خدمتگزار تازه سفرکردهی این مَجموعه را السّاعه بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُستغرق بهار رَحمت خودت بگردان.
خدایا! مشکلاتی که برایشان بوده است به بَرکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برطرف بفرما.
خدایا! همهی ما را هم مَغفوراً و مَسروراً به لِقاء خودت برسان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] سوره مبارکه اعراف، آیه 142.
«وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ».
[3] سوره مبارکه اعراف، آیه 143.
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَ لَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ».
[4] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۶، صفحه ۲۰۹.
[5] سوره مبارکه حدید، آیه 3.
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».
[6] سوره مبارکه اعراف، آیه 143.
[7] سوره مبارکه حج، آیه 62.
«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ».
[8] شاه نعمتالله ولی، ترجیعات، ترجیع چهارم.
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 255.
«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ و َمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ».
[10] سوره مبارکه قصص، آیه 88.
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 115.
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[12] سوره مبارکه علق، آیه 1.
[13] سوره مبارکه مائده، آیه 105.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[14] إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۲۸.
«إِنَّ اللهَ تَعَالَی نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی [نادی] ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَهٍ مِنْهُ إِلَی الصَّبَاحِ: طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ وَ یَقُولُ اللهُ تَعَالَی: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَهُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَیَّ».
[15] سوره مبارکه بقره، آیه 152.
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ».
[16] سوره مبارکه اسراء، آیه 110.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا».
[17] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۶۵؛ تفسير فرات الکوفي، جلد ۱، صفحه ۵۸۱.
«فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ: أَنَّهُ قَالَ «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ» اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا اَلشَّكُّ [مِنْ أ َبِي اَلْقَاسِمِ ] وَ قَوْلُهُ «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ `لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ اَلْمُؤْمِنِينَ «تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيها» وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلرُّوحُ اَلْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ `سَلاٰمٌ هِيَ حَتّٰى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ» يَعْنِي حَتَّى يَخْرُجَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ».
[18] مفاتیح الجنان، فرازی از صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَميلةِ الْمَعْصُومَةِ الْمَظْلُومَةِ الْكَرِيمَةِ النَّبِيلَةِ الْمَكْرُوبَةِ الْعَلِيلَةِ ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ الرَّضِيَّةِ الْحَلِيمَةِ الْعَفِيفَةِ السَّلِيمَةِ الْمَجْهُولَةِ قَدْراً وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْراً الْمَدْفُونَةِ سِرّاً وَ الْمَغْصُوبَةِ جَهْراً سَيِّدَةِ النِّسَاءِ الْإِنْسِيَّةِ الْحَوْرَاءِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ بِنْتِ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ الْعَذْرَاءِ فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّهْرَاءِ (عَلَيْهَا السَّلَامُ)».
[19] هند دختر ابوامیه بن مغیره مشهور به أُمّ سَلَمه از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که امالمؤمنین خوانده شدهاند. وی با پذیرش اسلام، در سالهای نخستین بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر همراه با عدهای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر در آمد. ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت میکوشید و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز یکی از مدافعان اهل بیت (علیهم السلام) به شمار میرفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسأله میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد. اکثر مورخان، تاریخ رحلت ام سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانستهاند. نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیهاش را ام سلمه گفتهاند.
نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانستهاند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. گفته شده ام سلمه پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت یعنی عبدالله بن عبدالاسد بود و او در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل میکند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه درباره جدایی از فرزند و شوهرش میگوید تا یک سال یا نزدیک به آن شب و روز میگریستم و هر روز بر سر راه میرفتم و از هر کس که از مدینه میآمد خبر آنان را میگرفتم؛ چون پسرعمویم بیتابی مرا دید دلش برایم سوخت و وساطت کرد و به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز همراه فرزند کوچکم به مدینه مهاجرت کردم و با کمک عثمان بن طلحه بن ابی طلحه نزد شوهرم رفتم. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت.
امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود. طبق بعضی از نقل ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را بهام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشهای نگهداری میکرد. حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفتهاند. ولی به نظر میرسد که سال ۶۲ از بقیه نقلها درستتر است؛ زیرا بر اساس برخی نقلها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است. درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.
[20] المناقب، جلد ۲، صفحه ۲۰5.
«وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِيُّ وَ [هُتِكَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِي اَلتَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِيُّ فِي اَلتَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِيَّةٌ كَانَتْ عَلَيْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُكْتَمِنَةً لِإِمْكَانِ اَلْوُشَاةِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَيْنَا شَآبِيبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِيلَةِ اَلشِّقَاقِ فَيَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِيمَانِ مِنْ قِسِيِّ صُدُورِهَا وَ لَيْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَةِ وَ كَفَالَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْيَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَكَ بِآبَائِهِمْ فِي مَوَاطِنِ اَلْكُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ».
[21] همان.
[22] أمالی، شیخ طوسی، صفحه: ۱۱۰-۱۰۹؛ امالی شیخ مفید، صفحه: ۲۸۱-۲۸۳؛ خاکسپاری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) توسط حضرت علی (علیه السلام).
«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
[23] همان.
[24] بیت الاحزان محدث قمی، ص 96؛ رنجها و فریادهای فاطمه(سلام الله علیها)، محمدی اشتهاردی، ص 148.
«فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه اَهکَذا کانَ یَفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ثُمَّ نادَتْ یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْلِ».
[25] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[26] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.
[27] سوره مبارکه نمل، آیه 62.
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ».





