در محضر استاد ۲۷۴

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۵ مهر ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

در مَسیر یک طَلبه هیچ کار سختی وجود ندارد

ماجرای حرکت حضرت موسی (علیه السلام) برای یافتن یک کسی که جُز عُبودیّت هیچ‌چیزی ندارد؛ عَبد مَحض است. در این جریان، در این حکایت، در این رُخداد اگر کسی تَوجّه بکند، می‌بیند که یک رُخداد نیست؛ یک کلاس آدم‌سازی است، راه و رَسم طلبگی است اگر در خطّ کَلیم خداوند باشد. او هم دوست داشته باشد که وقتی قرآن می‌خواند، از خداوند می‌شنود؛ جَلیس خداوند باشد، اَنیس خداوند باشد و کَلیم خداوند باشد که‌ فرمود: اگر خواستید خدا با شما حرف بزند، قرآن بخوانید. هر وقت قرآن بخوانید، باید خیلی حَواستان جَمع باشد که در حُضور چه کسی هستید؟ حرف چه کسی را دارید می‌شنوید؟ چه کسی دارد با شما حرف می‌زند؟ اوّلاً حضرت کَلیم به آن رفیق خودش گفت: ما «أَمْضِيَ[2]»؛ گفت باید برویم و برای مُدّت طولانی هم سفرمان طول می‌کِشد. ما این رَنج‌ها را می‌پذیریم، به خودمان هموار می‌کنیم تا به مَقصد برسیم. خداوند هم خواست که بیاموزد. طَلبگی بدون دردسر نیست. حضرت موسی (علیه السلام) در آن‌جایی که باید جناب خِضر (علیه السلام) را مُلاقات می‌کرد، نشد؛ رفیق او یادش رفت که بگوید که این صخره همان صخره است. عُبور کردند و بعد که به جایی رسیدند، حضرت موسی (علیه السلام) گفت: ما سختی تَحمُّل کردیم، دیگر خسته شدیم، درخواست کرد که یک تَجدید قُوایی بکنند. او هم جواب داد: «نَسِيَا حُوتَهُمَا[3]»؛ غذایی که بَنا بود استفاده کنیم، این را فراموش کردیم و جا ماند. مُجدداً از ابتدا این مَسیر سخت را برگشتند. این نشان می‌دهد که بَنا نیست علم بدون رَنج باشد. اگر کسی طالب علم است، باید کَمر ببَندد و سختی‌ها را تَحمُّل بکند. در روایت دارد که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) چند چیز را در چند جبهه، در چند وِعاء و ظرف قرار داده است و مردم در جاهای دیگر جُستجو می‌کنند. یکی این است که «وَضَعْتُ اَلرَّاحَةَ فِي اَلْجَنَّةِ[4]»؛ خداوند راحتی را در بهشت قرار داده است؛ «وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي اَلدُّنْيَا[5]»؛ مردم گمان می‌کنند می‌توانند در دنیا به راحتی دست پیدا کنند؛ اما «فَمَتَى يَجِدُونَ[6]». «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ[7]»؛ خداوند متعال خیلی شَفاف گفته است که این‌جا آسایشگاه نیست. این‌جا مَحلّ عِشرتکده نیست، آسایشگاه نیست، خوابگاه نیست؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ». بنابراین اصلاً نازپَروردگی کار طلبه نیست و همواره باید در طَلب سختی‌ها باشد. خودتان برای خودتان ریاضت مَشروع را طَلب کنید و برای خودتان کارهای مشکل را سَبب پُخته‌شدن و رسیدن به مَقصد بدانید. این‌جا گَردنه است؛ باید از گَردنه‌ی دنیا عُبور کنیم تا به قُلّه‌ی کَمال که قُرب خداست برسیم. رفاه‌طَلب نه به آدمیّت می‌رسد، نه به علم می‌رسد، نه به کمال می‌رسد. نابُرده رَنج است؛ گَنج بدون رَنج نیست. «مَرَارَةُ الدُّنْيَا، حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ[8]»؛ تَلخی‌های دنیا شیرینی‌های آخرت است. عکس آن هم «حَلَاوَةُ الدُّنْيَا، مَرَارَةُ الْآخِرَةِ[9]»؛ شیرینی‌ دنیا هم آخرت آدم را تَلخ می‌کند. اگر شما دنیا را برای خدا طَلب کردید، دنیا هم برایتان شیرین می‌شود؛ زیرا کار برای مَعشوق شیرین است. عاشق خستگی ندارد؛ تمام عشقِ او به این است که دارم در مَسیر وِصال او حرکت می‌کنم. می‌گویند یک مورچه‌ای به دنبال جُفت خود می‌گَشت؛ از او خواستگاری کرد و عاشق او شده بود. او هم گفت که من مُوافقت نمی‌کنم، مَگر این‌که کوه را بِکَنی. دیدند آن مورچه دارد با آن شاخک خودش کوه را می‌کَند. گفتند: بیچاره! این کوه که درخور کَندن تو نیست. گفت: می‌دانم؛ ولی عشقم به این است که وقتی او دوست دارد من کوه را بِکَنم، می‌کَنم. باید آدم خودش را برای هر کار نشدنی آماده کند. عشق توجیه می‌کند. اصلاً برای عاشق مَعنی ندارد، نشدن مَعنی ندارد، نرسیدن مَعنی ندارد؛ وَلو مورچه‌ای باشد که کوه را بِکَند. «بیستون را عشق کَند و شُهرتش فرهاد بُرد».

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جامعه را با یک سِیر سریع به مَقصد اَعلی می‌رساندند

همه‌ی اَنبیاء (علیهم السلام) و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) مِن البَدو اِلی الخَتم در جبهه بوده‌اند، جبهه‌ای بوده‌اند، سنگرنشین بوده‌اند. یک لحظه جبهه را تَرک نکردند. و این آیه‌ای که‌ ان‌شاءالله مِصداق آن شما هستید و آن دلداری و تَسکینی برای مَوالی مَظلوم امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ[10]»؛ اگر برای گروهی اِرتداد سیاسی پیش آمد، حُکومت نور و عَدل و سراسر خیر و بَرکت حضرت امیر (علیه السلام) را نپذیرفتند. «اللّهُمَّ الْعَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِيَّكَ[11]»؛ مَعاذالله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مُتّهم به هَذیان‌گویی کردند و گفتند: «إنّ الرَّجُل لَیَهجُر[12]». و هم تبدیل کردند نعمت را، حُکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اِرضاء عَطش فطرت بود. «وَ تَاللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لاَ يَكْلُمُ خَشَاشُهُ وَ لاَ يُتَعْتِعُ رَاكِبَهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً[13]»؛ اگر مَرکب خلافت را در اختیار صاحب اَصلی مَرکب که وجود مُقدّس و نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) است قرار می‌دادند، او در یک سِیر آرام سریع بود؛ ولی تَنش ایجاد نمی‌کرد. در یک سِیر سریع جامعه را حرکت می‌داد. به کُجا می‌رساند؟ «وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً»؛ به چشمه‌ی حَیات مُطلق می‌رساند. «نَمِيراً» همان نامیر است، «مَنْهَلاً» چشمه است. «لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَلد بود این کاروان را در چه مَسیری ببَرد تا به مَقصد اَعلی برسند و دیگر زنده بشوند و زندگی‌ساز بشوند. به چشمه می‌رساند؛ ولی نشد.

برخی از ویژگی‌هایی که یک طلبه باید دارا باشد

این حضرات (سلام الله علیهم اجمعین) این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: اگر آن‌ها از این خیر، از این سعادت، از این نور خودشان را مَحروم کردند، شب‌پَره بودند و نتوانستند خورشید را ببینند، «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ»؛ «مَتاع کُفر و دین بی‌مُشتری نیست[14]». در زمان‌های بد هم خداوند مُشتری دین را می‌آورد. «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ»؛ خداوند یک گروهی را با قُماشی که به حضرت علی (علیه السلام) بخورد، می‌آورد. قُماش این‌ها چیست؟ ببینید! ابتدا محبّت را مَطرح می‌کند: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ[15]»؛ این‌ها یک گونه‌ای هستند که جنس‌شان خوب است، خداپَسند هستند، خداوند این‌ها را پَسندیده است و آن‌ها را دوست دارد. اگر این آیات «إنَّ الله یُحِبُّ» را تَعقیب می‌کنید، بعد می‌توانید ببینید شما مَحبوب او هستید یا خیر. «يُحِبُّهُمْ»؛ خداوند این‌ها را پَسندیده است، زیبا هستند. خداوند این‌ها را پَسندیده است. «يُحِبُّهُمْ»؛ مَحبوب خداوند هستند. «چه خوش بی‌ مهربانی هر دو سر بی[16]». اما اگر کسی خدا را دوست دارد، خدا او را دوست دارد؛ نمی‌شود که او خدا را دوست نداشته باشد؛ «يُحِبُّهُمْ». مرحوم «نراقی[17]» (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب «طاقدیس[18]» خود می‌گوید: هر مَعشوقی عاشق‌تر از عاشق است. اصلاً عشق مَعشوق است که عاشق را دیوانه کرده است. «تا یار که را خواهد و مِیلش به که باشد». او که در هر دلی خانه نمی‌کند. «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ[19]»؛ خداوند در هر خانه‌ای نور و جلوه‌اش را مُستقرّ نمی‌کند. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»؛ ما از کُجا بدانیم که خدا را دوست داریم یا نداریم؟ «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[20]»؛ بَلدچی محبّت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اگر در خط رسالت، در خط دیانت، اگر در این خط هستید، دنبال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید، او را جلو انداخته‌اید، اُلگویتان اوست، مَعلوم می‌شود که خدا را دوست دارید و می‌خواهید به خدا برسید. او هم واسطه است، او هم راه است، او هم راهنماست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رَهنماست، هم رهبر است و هم خودش راه است؛ «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[21]». علی (علیه السلام) صراط مُستقیم است. این‌ها خط هستند، از این راه جُدا نمی‌شوند؛ «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ».

«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[22]»؛ «أَذِلَّةٍ» به معنی ذَلیل است، به مَعنی ذَلول هست. این‌ها در برابر هم قیافه نمی‌گیرند، نَرم هستند، مانند آب هستند، مانند چشمه هستند. می‌شود نوشِ جان کرد. مؤمن مؤمن را می‌خورد. مؤمن شیرین است، کلمات او غذاست، دیدنِ او تقویت روح است. وقتی مؤمن مؤمن را می‌بیند، انرژی می‌گیرد، قُوّه می‌گیرد، بوی خدا را احساس می‌کند، بوی امام زمان (ارواحنا فداه) را احساس می‌کند. «وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»؛ هرجا خُشونت دیدید، تَکبُّر دیدید، اَخم دیدید، این‌ها محبّت خداوند را ندارند. کسی که خداوند را دوست دارد، در جامعه‌ی ایمانی نمی‌تواند بی‌رَحم باشد. نمی‌تواند به یک مؤمنی صدمه بزند، او را تَحقیر کند، او را کوچک کند؛ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ». «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ[23]»؛ در برابر مُستکبر هم نُفوذناپذیر است، خیلی ثَبابت دارد. دُرشت مانند سنگ صخره، مانند کوهِ سر به آسمان کشیده است. مَگر می‌شود کافر به این دست پیدا کند؟ اصلاً جایگاه او جایی نیست که این کُفّار و مُستکبر بتوانند به این طَمع کنند و هر جامعه‌ی مُستکبری طَمع کردند، این‌ها مُحبّ خداوند نیستند. اصلاً حریم دارد، می‌ترسد. مَگر رِشوه بدهد، به هرکسی می‌تواند رِشوه بدهد؟! او رَگش را می‌شناسد، می‌داند او لَجن است؛ مَگر می‌شود به لَجن کِشیده بشود؟ ولی آدم‌های درست حَریم دارند. تمام گناهان همین‌جور است. شیطان گفته است زور من به حَریم مُخلَصین نمی‌رسد. این آیه را خیلی از غُرَر آیات بدانید: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[24]»؛ حضرت یوسف (علیه السلام) حَریمی دارد که فَحشا خجالت می‌کِشد اطراف حضرت یوسف (علیه السلام) بگردد. مَگر می‌شود جوانی که عاشق امام زمان (ارواحنا فداه) است، زن‌های هَرزه او را وَسوسه کنند؟! اصلاً نمی‌شود. «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ»؛ نمی‌گوید حضرت یوسف (علیه السلام) سُراغ او نرفت؛ اصلاً آن‌ها حضرت یوسف (علیه السلام) را به گونه‌ی دیگری دیدند. وقتی «زُلیخا» به حضرت یوسف (علیه السلام) گفت وارد شود، تَعبیر قرآن کریم را ببینید: صدای این‌ها بلند شد، هِلهله کردند، هَیجانی شدند و آن هم چه هَیجانی! می‌گفتند: «حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا[25]»؛ اصلاً در او جَنبه‌ی بَشری ندیدند که به او طَمع کنند. «مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ»؛ اصلاً فرشته است. در لباس آدم است، ولی بَشر نیست. «تَأَدَّبوا بِآدابِ الروحانیون[26]»؛ شما هم بیایید یک‌ گونه‌ای باشید که هرکسی می‌بیند بگوید این مَلَک است. هیچ‌کسی بَدی از او سُراغ ندارد. خیلی تفاوت دارد، مُتفاوت است. این در دستگاه امام زمان (ارواحنا فداه) است، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) او را پَسندیده و انتخاب کرده است، او مَلَک است؛ «إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ». «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»؛ به کافر میدان نمی‌دهد. آن‌وقت آدم دَم از مُذاکره بزند، دَم از رِشوه بزند، دَم از وَعده‌های پوچ دروغین بزند که این‌ها را به جایی می‌رساند؛ خیر.

دیگر چه چیزی است؟ آخرین مورد به این‌جا مربوط است که کار حضرت موسی (علیه السلام) بود. «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ[27]»؛ فعل مُضارع است. مُستمراً این‌ها جهادگر هستند؛ «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». مَگر جهاد با نَفْس‌شان تَرک می‌شود؟ یک لحظه از دشمن نَفْس‌ غفلت ندارند؛ یک بار نشده است آدم ببیند او یک غیبتی کرده است؛ چشم او بیراهه رفته است؛ اَبدا. با تمام حَواس مُراقب دشمن نَفْس‌ خود است. نکند آتش بگیرد، ایمانش بسوزد؟ «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ هم در جهاد اَکبر، هم در جهاد اُوسط و هم در جهاد اَصغر.

طَلب حضرت موسی (علیه السلام) یک طَلب واقعی بود

حضرت موسی کلیم (علیه السلام) برای رسیدن به انسانِ کامل به جلوه‌ی خدا همه‌ی زَحمت‌ها و مَرارت‌ها را بر خودش هَموار کرد. حالا رسید؛ «فَوَجَدَا[28]». این «وَجَدَا» به من و شما درس است. تا نگردی، پیدا نمی‌کُنی. بگرد، دنبال آن بُرو. «مَن طَلَبَ شیئاً وَجَدَّ وَجَد[29]»؛ باید جِدیّت داشت، باید مُجدّ بود.‌ بازی نیست، طَلب او طَلب است. واقعاً عاشق است.‌ امتحانش را داده است که عاشق است. عاشق خستگی‌ناپذیر است؛ هیچ‌چیزی او را خسته نمی‌کند، اصلاً مانع نمی‌شناسد. «مَن طَلَبَ شیئاً وَجَدَّ وَجَد وَ مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ وَلَج»؛ شما دَرب بزنید و اِلحاء کنید، می‌شود خداوند دَرب را به روی شما باز نکند؟ شما پُشت دَرب امام زمان (ارواحنا فداه) سر بگذارید و بگویید سرم را این‌جا گذاشتم و دیگر هم در جای دیگری نمی‌گذارم، می‌شود دَرب به روی شما باز نشود؟ «مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ وَلَج». «فَوَجَدَا»؛ اما چه چیزی؟ «عَبْدًا»؛ تَنوین تَفخیم است. چه بنده‌ای بود! «مِنْ عِبَادِنَا»؛ ما تنها این بنده را نداریم؛ این یکی از بندگان ما بود. «آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا[30]»؛ همه‌کاره‌اش خودمان بودیم، به دیگری واگذار نکردیم. رَحمت بی‌واسطه‌ی خود را در مَسیر او قرار دادیم. «وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[31]»؛ هم مُعلّمش خودمان بودیم، هم کارسازش خودمان بودیم؛ همه‌کاره‌اش خودمان بودیم. دیگری هیچ نَقشی نداشت. دست‌سازِ خدا بود.

درس حضرت موسی (علیه السلام) برای طلبه‌ها در نَحوه‌ی برخورد با بزرگان

وقتی رسیدند، حالا ببینید حضرت موسی (علیه السلام) چگونه دارند رَوش طلبگی را به ما یاد می‌دهند. نگفت: آقا! اُستاد! یک کلاسی برای ما بگذارید؛ خیر. اَدب او اِقتضاء می‌کند که اصلاً حتی در شکل درخواست «این کار را بُکن» نمی‌گوید. وَلو لسان لسانِ التماس باشد. گفت: «هَلْ أَتَّبِعُكَ[32]»؛ سؤال می‌کند. به خودش اجازه نداد بگوید من عَطش دریافت فُیوضات الهی از بِستر وجود شما را دارم، شما بیایید برای من وقت بگذارید. خیر؛ ابتدا می‌گوید ببین من را لایق می‌دانی؟ «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ نگفت به من یاد بده؛ گفت: من مُجاز هستم؟ می‌توانم دنبال شما بیایم؟ «حُرّ» به حضرت امام حسین (علیه السلام) چه گفت؟ نگفت اجازه بده من بیایم. گفت: «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟[33]»؛ آقا! از کسی مانند من هم توبه قبول است؟ «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»؛ من با زبان کَلیم صحبت نمی‌کنم؛ من در کلاس حُرّ هستم. به خدا قَسم اُمید دارم امام حسین (علیه السلام) من را هم حُرّ کند. «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»؛ سؤال می‌کند. نمی‌گوید توبه‌ی من را قبول کُن؛ «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟». «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ مُمکن است یعنی «هَلْ أَتَّبِعُكَ؟». مُصاحبت با حضرت خِضر (علیه السلام) را نمی‌گوید رفاقت کنم، مُصاحبت کنم. می‌گوید: مُمکن است من دنبال شما بیایم؟ من این جایگاه را دارم؟ «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ»؛ این تَبعیّت من تَبعیّت بی‌حکمت نیست؛ هَدف‌دار دارم عَرض می‌کنم. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ»؛ چه تَکریمی! چه تَعظیمی! چه تَواضُع مَطلوب طَلبگی! آدم یاد بگیرد حرف‌زدن با بزرگان را، با اولیاء الهی را، با یک اُستادی که بنده‌ی خداست. البته اگر اُستاد بَندگی داشته باشد، شاگرد هم باید رعایت حالِ عَبد خدا را بکند که رعایت حالِ خداست. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ»؛ این چند آیه‌ای که در ارتباط با طلبگی است خیلی مَطلب دارد. یکی این‌که طلبگی واقعاً حرکت است. خیلی‌ها عالِم هستند، ولی مُهاجر نیستند. علم هِجرت است، علم حرکت جان هست، تَکامُل است و تَکامُل بدون تَبعیّت نمی‌شود. باید یک بَلدچی پیدا کرد و دنبال آن راه رفت. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ»؛ در این تَبعیّت تَعلیم هست؛ «عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ». آن‌وقت علم او را کُجا می‌بیند؟ «مِمَّا عُلِّمْتَ»؛ علم تو گونه‌ی دیگری است. «مِمَّا» می‌گوید. نمی‌گوید هرچه بَلد هستی به من بگو؛ می‌گوید: از آنچه که مُعلَّم هستی، از آنچه خداوند به تو داده است، باز در «عُلِّمْتَ» فاعل آن را نمی‌گوید؛ از باب تَکریم و تَعظیم است. تو به یک جاهایی دست پیدا کرده‌ای، علم تو علمِ این‌جایی نیست. «مِمَّا عُلِّمْتَ»؛ از آنچه که به تو داده‌اند. و آن ویژگی دارد. آن علمی که علمِ نافع هست از جایی است که همه‌اش نَفع است؛ «الْخَيْرُ فِي يَدَيْكَ وَ الشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ[34]». «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»؛ این‌ها همه رُموز طلبگی است.

روضه و توسّل به جناب «حُرّ بن یزید ریاحی» (علیه السلام)

«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام»

به خدا قَسم این‌هایی که تَبعیّت امام حسین (علیه السلام) را کردند، آن جوانی که نَصرانی بوده است، درس نخوانده است، اُستاد ندیده است؛ ولی در این تَبعیّت از همه‌ی مَراجع تقلید ما جلو زده است. همین حُرّ را شما با کُدام مَرجع تقلید، با کُدام آیت الله العُظمی می‌توانید مُقایسه کنید؟ این‌که خودش نبود؛ این را مَعشوق ذوب در خودش کرد. این همان است. حُرّ که حُرّ نبود. آن حُرّی که گفت «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»، امام حسین (علیه السلام) او را شُست. آن حُرّی که راه را بر امام حسین (علیه السلام) گرفت، سوخت و خاکستر شد. این حُرّی که ما امروز افتخار می‌کنیم و نام او را می‌بَریم، این آیینه‌ی امام حسین (علیه السلام) است خودِ امام حسین (علیه السلام) است، امام حسین (علیه السلام) شده است. عشق این‌جوری است؛ آدم را با مَعشوق یکی می‌کند. «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام». حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به بالین همه‌ی شهدا رفت؛ اما به بعضی‌ها مدال داد. یکی این حُرّ بود. تا عاشق نشویم، حُرّ نمی‌شویم. دل‌کَندن از ماسوی آدم را حُرّ می‌کند، آزادش می‌کند. همه‌ی ما اَسیر هستیم و باید دامان ارباب‌مان را بگیریم. می‌شود یک نگاهی هم به ما بکُنی؟ به ما هم توبه‌ی نَصوح بدهی؟ دیگر رَها کنیم. «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»؛ این‌قَدر طرف بزرگ است، این‌قَدر علم مُعلِّم علم پُرجاذبه است، فرمود: «فَانْزِلْ[35]»؛ بیا میهمان ما باش، سر سُفره‌ی ما بیا. عَرضه داشت: اجازه بدهید این‌جور نیایم. خجالت می‌کِشید. آقا سیدالشهدا (علیه السلام) همه‌ی این عُشّاقی که آمدند و امام حسین (علیه السلام) عشق‌شان را امضاء کرد، بعد به میدان رفتند و در خون خودشان غَلتیدند، نازِ همه را کِشید، مُعطّل می‌کرد، نَوازش می‌کرد، با آن‌ها صحبت می‌کرد و بعد بَدرقه‌شان می‌کرد. ولی دو نفر را بدون مُعطّلی گفت بروید؛ اوّلین نفر حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. هیچ او را مُعطّل نکرد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) او را مُرخّص کرد، ولی در کَمند محبّت عَمّه‌ها گیر اُفتاده بود. این‌‌ها دل نمی‌کَندند. حضرت زینب (سلام الله علیها) بیچاره شد؛ دختران امام حسین (علیه السلام) بیچاره بودند. این‌جا اِستمداد کرد: بابا! به دادم بر(سلام الله علیها) حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمد و او از دست این‌ها خَلاص کرد. فرمود: دست از علی بردارید. مَگر نمی‌دانید : «عَلِيٌّ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اَللَّهِ[36]»؛ عاشق را که نگاه نمی‌دارند؛ بگذارید برود، رَهایش کنید. یکی هم حُرّ بود؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حُرّ را مُعطّل نکرد، زود او را مُرخّص کرد. دید حُرّ به اطراف نگاه می‌کند و نگران است. خیلی وَحشت دارد که نکند حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) بیرون بیاید؟ حضرت سکینه (سلام الله علیها) بیرون بیاید؟ حضرت رقیه (سلام الله علیها) بیرون بیاید؟ این‌ها چشم‌شان به حُرّ بیُفتد و بگویند: بابا! این همان کسی است که ما را در این بیابان گرفتار کرد. این‌قَدر آقا بود، بَرنتافت که حُرّ شرمنده بشود. لذا زود او را مُرخّص کرد. وقتی هم به بالینِ او آمد، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) زَخم هیچ شهیدی را نبَسته است؛ فقط به این که دیر آمده است و زود امام حسین (علیه السلام) او را رسانده است، فقط به این مدال داد. یک قسمتی از عَمامه‌ی خودش را باز کرد، زَخم سر حُرّ را بَست که نزد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هم نشانی از حسین (علیه السلام) داشته باشد و آن‌جا هم خجالت نکِشد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به حقّ اولیاء و انبیاء (علیهم السلام)، به تَقرُّب پیامبر و آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! ما را حُرّ امام حسین (علیه السلام) قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمن‌ شادمان نکُن.

خدایا! شیطان‌ شادمان نکُن.

الها! دشمنان‌مان را از صفحه‌ی روزگار بردار.

خدایا! صهیونیست‌ها را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! فرعون مَغرور زمان‌مان را بیش از این مُهلت نَده.

خدایا! همه‌ی فَراعنه را که در بهار گُناه هستند غَرق بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عاقبت ما را شهادت قرار بده.

خدایا! مریض‌ها را شفا بده.

خدایا! نگران‌ها را از نگرانی بیرون بیاوَر.

خدایا! این کشور را مُبتلا به قَحطی و آشوب و مُبتلا به بی‌دینی و هَرزگی مَگردان.

خدایا! همه‌ی مُشکلاتی که عارض شده است را به بَرکت خون حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این مَملکت را تمیز و پاک بگردان.

خدایا! در پاکیزگی همه‌ی عالَم خُصوصاً این کشور، سربازان امام زمان (ارواحنا فداه)، اَفسران دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، عاشقان امام زمان (ارواحنا فداه) را در این اَمر پیروز قرار بده.

خدایا! آن‌ها را فَرماندهان مُوفّق و همیشه پیروزِ میدان جنگ نَرم قرار بده.

خدایا! ما را از خدمت به طلبه‌ها مَحروم نُکن.

خدایا! ما را از خدمت به اولیاء الهی مَحروم مَفرما.

خدایا! حَشرمان را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بده.

خدایا! حاجات این جمع و حَوائج مَنظوره را برآورده بفرما.

خدایا! مَملکت‌مان، مردم‌مان و رهبرمان را در پَناه امام زمان (ارواحنا فداه) از همه‌ی آسیب‌ها مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! این جلسات را عبادت مُقرّر فرموده و از ما قبول بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] سوره مبارکه کهف، آیه 60.

«وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا».

[3] سوره مبارکه کهف، آیه 61.

«فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا».

[4] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۸۴.

«رُوِيَ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى إِنِّي وَضَعْتُ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ فِي خَمْسَةٍ وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي خَمْسَةٍ أُخْرَى فَمَتَى يَجِدُونَ إِنِّي وَضَعْتُ اَلْعِزَّ فِي طَاعَتِي وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي أَبْوَابِ اَلسَّلاَطِينِ فَمَتَى يَجِدُونَ وَ وَضَعْتُ اَلْعِلْمَ وَ اَلْحِكْمَةَ فِي اَلْجُوعِ وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي اَلشِّبَعِ فَمَتَى يَجِدُونَ وَ وَضَعْتُ اَلرَّاحَةَ فِي اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي اَلدُّنْيَا فَمَتَى يَجِدُونَ وَ إِنِّي وَضَعْتُ اَلْغِنَى فِي اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي اَلْمَالِ فَمَتَى يَجِدُونَ وَ وَضَعْتُ رِضَائِي فِي مُخَالَفَةِ اَلْهَوَى وَ اَلنَّاسُ يَطْلُبُونَ فِي مُخَالَفَتِي فَمَتَى يَجِدُونَ».

[5] همان.

[6] همان.

[7] سوره مبارکه بلد، آیه 4.

[8] نهج البلاغه، حکمت 251؛ نتیجه خوشی دنیا و سختی آن.

«وَ قَالَ (علیه السلام): مَرَارَةُ الدُّنْيَا، حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ؛ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا، مَرَارَةُ الْآخِرَةِ».

[9] همان.

[10] سوره مبارکه مائده، آیه 54.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».

[11] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).

«…اللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِي، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ فَلَا تُخَيِّبْنِي وَ لَا تَرُدَّنِي بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتِي، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِي عَلَى قَبْرِ ابْنِ أَخِي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مَوْلايَ أَتَيْتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِي فَكُنْ لِي شافِعاً إِلَى اللّهِ يَوْمَ فَقْرِي وَ فاقَتِي، فَلَكَ عِنْدَ اللّهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِيهٌ. اللّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلايَتِهِمْ، أَتَوَلَّى آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ . اللّهُمَّ الْعَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِيَّكَ، وَ جَحَدُوا بِآياتِكَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِكَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ الْبَراءَةِ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ يَا رَحْمنُ. صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ…».

[12] مفید، محمد بن محمد (۴۱۳ ه.ق)، اوائل المقالات، ص ۴۰۶.

«المورد الوحید الذی اتفق علی نقله الخاصة والعامة قوله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) فی آخر عمره حیث قال: ایتونی بدواة وقلم (او کتف) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا فقال عمر ان الرجل لیهجر».

[13] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۱، صفحه ۴۹۲.

«وَ رَوَى صَاحِبُ كِتَابِ اَلسَّقِيفَةِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَسَنٍ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَيْنِ قَالَتْ: لَمَّا اِشْتَدَّتْ بِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ اَلْوَجَعُ وَ اِشْتَدَّتْ عِلَّتُهَا اِجْتَمَعَتْ عِنْدَهَا نِسَاءُ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً دُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ اَلْحَدِّ وَ خَوَرِ اَلْقَنَاةِ وَ خَطْلِ اَلرَّأْيِ وَ بِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ  لاَ جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غَارَتَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ وَيْحَهُمْ أَيْنَ زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي اَلرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ اَلرُّوحِ اَلْأَمِينِ وَ اَلضَّنِينِ بِأَمْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينِ أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ  وَ مَا اَلَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي اَلْحَسَنِ نَقَمُوا وَ اَللَّهِ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَاللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لاَ يَكْلُمُ خَشَاشُهُ وَ لاَ يُتَعْتِعُ رَاكِبَهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخْتَّرَ بِهِمُ اَلرَّيُّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ اَلسَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتُ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمُ اَللَّهُ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ  أَلاَ هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبُ فَقَدْ أَعْجَبَكَ اَلْحَادِثُ إِلَى أَيِّ لَجَإٍ أَسْنَدُوا وَ بِأَيِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا لَبِئْسَ اَلْمَوْلىٰ وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِيرُ  وَ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً  اِسْتَبْدَلُوا وَ اَللَّهِ اَلذُّنَابَى بِالْقَوَادِمِ وَ اَلْعَجُزِ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً  أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰكِنْ لاٰ يَشْعُرُونَ  وَيْحَهُمْ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ  أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِكَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ اِحْتَلَبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِكَ يَخْسَرُ  اَلْمُبْطِلُونَ  وَ يَعْرِفُ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ اَلْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ أَنْفُسَنَا فَطَأْمِنُوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا حَسْرَةً لَكُمْ وَ أَنَّى لَكُمْ وَ قَدْ عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ  وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ».

[14] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۴۰.

[15] سوره مبارکه مائده، آیه 54.

[16] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۲۸۵.

[17] احمد نراقی معروف به‌ فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهده‌دار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعة، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعادة معروف‌ترین آنها هستند. او در حمله روس‌ها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق می‌گفتند. ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی دانسته‌اند که ولایت فقیه (حکومت در زمان غیبت امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیه جامع‌الشرایط است) را به‌صورت یک مسئله فقهی تبیین و برای اثبات آن از ادله نقلی و عقلی استفاده کرد. او برای نخستین بار تمام وظایف و اختیارات حاکم اسلامی و ولایت فقیه را یکجا در کتاب عوائد الایام جمع‌آوری کرد. البته پیش از او برخی از علمای شیعه از عهده‌داری بعضی اختیارات امامان توسط فقیهان سخن گفته بودند. بنابر نظریه ملا احمد نراقی اصلاح جامعه مشروط به اجرای عدالت است و قواعد عدالت همان قواعد شرع است. بنابر این حاکم برای برپایی عدالت باید از شریعت اطلاع داشته باشد؛ پس حاکم یا باید خود فقیه باشد یا باید از فقیه تقلید کند. بنابر این مقلد هم می‌تواند با جلب نظر مجتهد و پیروی از او عادلانه حکومت کند.

از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او به‌شمار می‌رود. نراقی کتابی نیز به صورت کشکول به خصوص در علوم غریبه به نام الخزائن نوشته است که با تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری و حسن‌زاده آملی چاپ شده است. گفته شده وی به زبان عربی، عبری و لاتین تسلط داشته است همچنین تسلطش بر علوم مختلف باعث شده که کتاب‌های متنوعی تألیف نماید. کتاب سیف الأمة و برهان الملة که در رد شبهات کشیش انگلیسی هانری مارتین نوشته شده را نشان از تسلط وی بر مذهب مسیحیت و حساسیتش در جواب‌گویی به افکار انحرافی دانسته‌اند. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، به سفارش کنگره بزرگداشت فاضلین نراقی نسخه دیجیتالی آثار ملا محمدمهدی و ملا احمد نراقی را تحت عنوان «کتابخانه فاضلین نراقی» تولید کرده است. ملا احمد در فنون شعری نیز مهارت داشت و به صفایی تخلص می‌کرد و بیشتر اشعار او اخلاقی، عاشقانه، ذوقی و عارفانه بوده است. او در ۲۳ ربیع‌الثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند. سید محمدباقر خوانساری از قول بعضی از شاگردان ملا احمد نراقی داستانی نقل کرده که در هنگام انتقال جنازه نراقی به نجف به‌خاطر گرمی شدید هوا می‌ترسیدیم جنازه متعفن شود. در یکی از منازل بین راه جنازه را بر زمین گذاشتیم من برای اطلاع از این موضوع به نزدیک جنازه رفتم اما جز رائحه‌ای طیب که گویا بوی مشک ناب بود چیزی استشمام نکردم و این وضع ادامه داشت و تا هنگام دفن تغییری در بدنش حاصل نشد. همچنین مدرس تبریزی صاحب ریحانة الادب پس از نقل این داستان از استادش سید احمد خسروشاهی نقل کرده وقتی که می‌خواستند جنازه سید محمد خسروشاهی را در قبر بگذارند جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی سالم دیده شده است.

[18] این اثر ادبی با بیش از چهار صد صفحه، مجموعه اشعار و قصیده های نفیس ملا احمد نراقی در پند و اندرز حاکمان و پادشاهان و سایر مردم است که به نمونه ای از آن اشاره شد. چنان که بخشی از آن شامل نکته های ظریف ا خلاقی، عرفانی و بخش دیگرش هم حاوی سروده هایی در مصیبت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یاران شهید آن حضرت است. در این وادی نیز ملا احمد نراقی تحت تأثیر دیوان طائر قدسی پدر واقع گشته و راه او را پی گرفته است.

[19] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵.

«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْكِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَيْرَ اَللَّهِ».

[20] سوره مبارکه آل عمران، آیه 31.

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

[21] سوره مبارکه فاتحه، آیه 6.

[22] سوره مبارکه مائده، آیه 54.

[23] همان.

[24] سوره مبارکه یوسف، آیه 24.

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ».

[25] سوره مبارکه یوسف، آیه 31.

«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ».

[26] قرّة العيون للفيض الكاشاني، ص ۴۳۹.

«لَيسَ‌ العِلمُ‌ فِي‌ السَّماءِ فَيُنزَلُ إلَيكُم، ولا في تُخومِ الأَرضِ فَيُخرَجُ لَكُم، ولكِنَّ العِلمَ مَجبولٌ في قُلوبِكُم، تَأَدَّبوا بِآدابِ الروحانیون يَظهَر لَكُم».

[27] سوره مبارکه مائده، آیه 54.

[28] سوره مبارکه کهف، آیه 65.

«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا».

[29] غررالحکم، ح ۳۷۵8.

[30] سوره مبارکه کهف، آیه 65.

[31] همان.

[32] سوره مبارکه کهف، آیه 66.

«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا».

[33] غم‌نامۀ کربلا، ص ۱۲۷، لهوف ترجمۀ فهری، ص ۱۰۳، بحارالانور، ج ۴۵، ص ۱۱.

«فَإِذَا الْحُرُّ بْنُ یَزِیدَ قَدْ أَقْبَلَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَقَالَ أَ مُقَاتِلٌ أَنْتَ هَذَا الرَّجُلَ قَالَ إِی وَ اللَّهِ قِتَالًا أَیْسَرُهُ أَنْ تَطِیرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِیحَ الْأَیْدِی قَالَ فَمَضَى الْحُرُّ وَ وَقَفَ مَوْقِفاً مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَخَذَهُ مِثْلُ الْأَفْکَلِ فَقَالَ لَهُ الْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ وَ اللَّهِ إِنَّ أَمْرَکَ لَمُرِیبٌ وَ لَوْ قِیلَ لِی مَن‏ أَشْجَعُ أَهْلِ الْکُوفَهِ لَمَا عَدَوْتُکَ فَمَا هَذَا الَّذِی أَرَى مِنْکَ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّهِ شَیْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‏ وَ أُحْرِقْتُ‏ ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ قَاصِداً إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام وَ یَدُهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ قَالَ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسَکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ جَعْجَعَ بِکَ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَبْلُغُونَ مِنْکَ مَا أَرَى وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَهَلْ تَرَى لِی مِنْ تَوْبَهٍ فَقَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِلْ فَقَالَ أَنَا لَکَ فَارِساً خَیْرٌ مِنِّی لَکَ رَاجِلًا وَ إِلَى النُّزُولِ یَصِیرُ آخِرُ أَمْرِی- ثُمَّ قَالَ فَإِذَا کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَیْکَ فَأْذَنْ لِی أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ قَتِیلٍ بَیْنَ یَدَیْکَ لَعَلِّی أَکُونُ مِمَّنْ یُصَافِحُ جَدَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم غَداً فِی الْقِیَامَهِ. قَالَ جَامِعُ الْکِتَابِ (ره) إِنَّمَا أَرَادَ أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنَ الْآنَ لِأَنَّ جَمَاعَهً قُتِلُوا قَبْلَهُ کَمَا وَرَدَ. فَأَذِنَ لَهُ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ أَحْسَنَ قِتَالٍ حَتَّى قَتَلَ جَمَاعَهً مِنْ شُجْعَانٍ وَ أَبْطَالٍ ثُمَّ اسْتُشْهِدَ فَحُمِلَ إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ یَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ».

[34] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای تکبیرات (بلدالامین).

«ثُمَّ يُكَبِّرُ ثَلَاثاً وَ يَقُولُ بَعْدَهَا: اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ (ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي‏) إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ يُكَبِّرُ اثْنَتَيْنِ وَ يَقُولُ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ وَ الْخَيْرُ فِي يَدَيْكَ وَ الشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ وَ الْمَهْدِيُّ مَنْ هَدَيْتَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ ذَلِيلٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْكَ وَ بِكَ وَ لَكَ وَ إِلَيْكَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مَنْجَى وَ لَا مَفَرَّ مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ سُبْحَانَكَ وَ حَنَانَيْكَ سُبْحَانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ ثُمَّ يُكَبِّرُ اثْنَتَيْنِ وَ يَقُولُ‏ (وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏) عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ دِينِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْهَاجِ عَلِيٍ‏ حَنِيفاً مُسْلِماً (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏) (إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ‏) وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ‏».

[35] غم‌نامۀ کربلا، ص ۱۲۷، لهوف ترجمۀ فهری، ص ۱۰۳، بحارالانور، ج ۴۵، ص ۱۱.

[36] الوافي، جلد ۳، صفحه ۵۱۴.