در محضر استاد ۲۷۳

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۲۹ شهریور ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

طَلب حضرت موسی (علیه السلام) برای همراهی با جناب خِضر (علیه السلام)

جریان حضرت کَلیم الهی و خِضر نبی (علیهما السلام) ماجرای پُر اَسراری است. در عینِ حال رُموزی برای رَهروان راه در مَسیر حرکت‌شان کمک می‌کند. نکته‌ی اوّل عَطش است، جویایی است، طَلب است، همّت است. اگر همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) جمع بشوند ولی آدم خودش مُتقاضی نباشد، بخواهند تَحمیل کنند کسی درست بشود، درست نمی‌شود. «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[2]» یک اَمر ارشادی نیست؛ حکایت از یک واقعیّت هست. تا کسی در درونش تقوای فطری و تَکوینی نداشته باشد، با دین سازگاری ندارد.‌ آدم‌هایی که ناپاک هستند، شَرور هستند، خائن هستند، ظالم هستند؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ[3]»، اما «وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا[4]»؛ جناب موسی (علیه السلام) در طَلب حضرت خِضر (علیه السلام) کَمر بست و راه اُفتاد.

علاقه‌ی برادران حضرت یوسف (علیه السلام) به او پس از 40 سال

سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف سوره‌ی انتظار امام زمان (ارواحنا فداه) است، سوره‌ی عاشقان است. برادران یوسف (علیه السلام) در مرحله‌ی گُرگ یوسف بودند؛ ولی جناب یوسف (علیه السلام) گُرگ بودن آن‌ها را نادیده گرفت. در عالَم رؤیا دیده بود: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ[5]». این عاقبت به خیری این‌ها را دیده بود. تا گُرگ بودند یوسف می‌دَریدند، تا گُرگ بودند شب‌پَره صفت بودند، نمی‌توانستند یوسف (علیه السلام) را ببینند. ولی خداوند با این غیبتی که برای وَلیّ خدا پیش آورد، 40 سال بیچاره شدند، بدبختی کشیدند. این فشار روزگار آن‌ها را اَدب کرد. زمینه در آن‌ها به وجود آمد که پدرشان بعد از 40 سال گفت: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا[6]»؛ حضرت یعقوب (علیه السلام) حال فعلی‌شان را دید، خواست این‌ها بیدار بشوند، ولی نَفهمیدند. «وَ أَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ[7]»؛ حضرت یعقوب (علیه السلام) می‌دانستند که گُرگ مَعرفتی به نبوّت و ولایت دارد؛ گُرگ مؤمن را نمی‌خورد، گُرگ فرزندان پیامبران (علیهم السلام) را نمی‌خورد. گُرگ بیابانی هدایت‌شده است، طُعمه‌ی خودش را می‌شناسد. حضرت یعقوب (علیه السلام) گُرگ نَفْس فرزندان خودش را می‌دید و به این‌ها هُشدار داد، ولی نفهمیدند صفت گُرگی درونشان این‌قَدر قَوی هست؛ دَرنده هستند، می‌دَرند. اما یوسف (علیه السلام) که در وجودش اِشراق شده بود و باطن‌ها را می‌دید، می‌دید همین‌هایی که الآن گُرگی در وجودشان کَمین کرده است و بَناست این یوسف را مورد حمله قرار بدهد، فشارهای روزگار این‌ها را نَرم می‌کند، آن حالت دَرندگی را از آن‌ها می‌گیرد، می‌توانند با یوسف (علیه السلام) بسازند، عَطش پیدا می‌کنند که دنبال یوسف (علیه السلام) بروند. لذا بعد از 40 سال این لینت، این رِقّت، این علاقه‌ی به یوسف (علیه السلام) در وجودشان به وجود آمده است.

انسان نباید باعث کوچک شدن برادر مؤمن خود بشود

خیلی از ما را مَرض آدم می‌کند، بیچارگی و فقر آدم می‌کند، مَظلومیّت آدم می‌کند. تا آدم تَحت فشار قرار نگیرد، حالت گُرگی و دَرندگی دارد. برای خودش توجیه می‌کند، به خودش حقّ می‌دهد که غیبت کسی را بکند، انتقاد بی‌جا به کسی بکند. در حُضور جمع به یک کسی انتقاد کردن، مَثلاً موعظه کردن، مُلاحظه‌ی شخصیّت او را نمی‌کند، دارد او را خُرد می‌کند و خودش را هم در جایگاه هدایتگری می‌بیند. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلاَنِيَةً فَقَدْ شَانَهُ[8]»؛ کسی می‌خواهد به برادر خودش خیرخواهی بکند، اگر جلوی جمع بگویی او را تَحقیر کرده‌ای، کوچک کرده‌ای، عیب او را به دیگران نشان داده‌ای؛ گاهی دیگر قابل جُبران هم نیست. اما اگر غیر مُستقیم در یک‌جایی گفتی خیلی عالی است. اگر غیر مُستقیم مُتوجّه نشد، در خلوت به او بگویید: برادر خیلی دوستت دارم؛ ولی این راهی که شما می‌روید به ضررتان است. از روی دلسوزی دارم می‌گویم. این بار خودتان را درست حَمل کرده‌اید. اگر اَهل باشد هدایت می‌شود و اگر اَهل نباشد اِتمام حُجّت می‌شود.‌ این نکات خیلی نکات ظریفی است که خیلی‌ها فکر می‌کنند اَمر به معروف این است که آدم برای اصلاح یک اَمر کوچک یک مؤمنی را در جایگاه کوچک و پایین‌تر قرار بدهد؛ عیب او را به دیگران ارائه کند و نزد آن‌ها کوچک بشود. مَعلوم است که او هم برای خودش یک شخصیّتی دارد. اگر ببیند دارد خُرد می‌شود، دیگر نمی‌تواند با شما کنار بیاید. می‌بیند شما بی‌مُلاحظه هستید. ولی وقتی آدم از آن جایگاه برکنار شد، مورد هُجوم قرار گرفت، دید عَجب آدم عاجزی است، آن‌جا وقتی خدا را می‌خواند، وقتی اولیاء را می‌خواند، این‌ها را می‌بیند، یک وضعیّت جدیدی دارد. زمینه دارد که خداوند او را هدایت کند. این قَحطی که برای مردم مَدْیَن پیش آمد، برای مردم مصر پیش آمد و این بیچارگی این‌ها را به حضرت یوسف (علیه السلام) وَصل کرد.

دو عملی که مرحوم سیّد بن طاووس (رضوان الله علیه) به فرزندشان توصیه کردند

مرحوم «سیّد بن طاووس» که سلام خداوند بر او باد، (روحی فداه) به فرزندشان «سیّد محمّد» کُد نشان می‌دهند که هر وقت هوای امام زمانت را کردی، به تَعبیر امروزی‌ها می‌توانی از این دو کُد استفاده کُنی. یکی نماز استغاثه‌ی به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است که در مَفاتیح هم آمده است، در کتاب‌های دعای دیگر هم با یک تغییراتی آمده است. حال بعضی‌ها غُسل را هم گفته‌اند، خواندن سوره‌ی فَتح را هم گفته‌اند، زیر آسمان بودن را هم گفته‌اند. بعضی‌ها هم می‌گویند بدون این موارد هم می‌شود این نماز استغاثه‌ی به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را خواند و دل را به صاحبدل داد. این نماز را که می‌خوانید، بعد از آن «سَلامُ اللَّهِ الْکَامِلُ التَّامُّ[9]» که در مَفاتیح الجنان آمده است. ایشان ظاهراً در این مورد خودش اَهل و رَه‌یافته بوده است. اگر کسی بتواند و عاجزانه از خداوند بخواهد که خداوند حجاب گناهش را پاک کند، گویا با این نماز وصل می‌شود، گویا با این استغاثه مُرتبط می‌شود.‌ یکی هم تَرنُّم به این آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف که فرزندان عاقبت به خیرِ گُرگ صفتی که حالا دارند آدم می‌شوند، عطش یوسف (علیه السلام) را پیدا می‌کنند. «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا[10]»؛ «مَسَّنَا» تا وقتی مُبتلا نشوید،‌ نمی‌توانید مَعنی کنید. این‌ها ترجمه ندارد. این‌ها مَفهوم نیست؛ یک حقیقت است. حضرت ایّوب (علیه السلام) یافته بود. عرضه داشت: «نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[11]»؛ بیچارگی از هر طرف بیچاره شده‌ام. تیرِ بلا دارد از زمین و آسمان به من برخورد می‌کند. «إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ»؛ «مَسَّنِيَ» با همه‌ی وجودش دارد احساس می‌کند. بَلا در وجودش موج می‌زند، زندگی‌اش پُر بَلا شده است، دارد در آتش بَلا می‌سوزد.

بضاعت بسیار ناچیزِ فرزندان یعقوب (علیه السلام) و کَرَم بسیار زیاد جناب یوسف (علیه السلام)

فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام) به حضرت یوسف (علیه السلام) این‌جور گفتند: «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»؛ ای عزیز مِصر وجود! ای مَهدی فاطمه! «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ»؛ آن‌ها بضاعت مُزجاتی با خودشان بُرده بودند؛ مَتاعی نبود که بتوانند با آن آذوقه تَحصیل کنند. گفتند: ما کم آوردیم؛ ولی تو کم نداری؛ به کَم بودن آورده‌ی ما نگاه نکنید، با کَرَم خود برخورد کنید. «مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»؛ بنده که آن بضاعت مُزجاة را هم ندارم. امام زمان! به بارگاهت شرمندگی آورده‌ام. با گناه آمده‌ام، با سرافکندگی آمده‌ام؛ هیچ‌چیزی ندارم.‌ «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»؛ در این طرف خودت را ببین چه وضع بدی داری، آن‌وقت مأیوس نشو؛ زیرا طرف تو کریم است. می‌توانی تَوقُّع کُنی با این‌که بضاعت من قابل نیست، ولی پیمانه‌ی من را پُر کُن. یک کاری نکُن که من به کسی دیگر هم مُحتاج باشم. وفا کردن یعنی دیگر تمام خلأهای من را پُر کُن. استیفا کُن، حقّ مَطلب را به کَمال اَدا کردن و استیفای دِین یعنی هیچ دِینی نماند. «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»؛ نه این‌که من از بضاعتم خبر ندارم که به این چیزی نمی‌دهند؛ مُستحقّ چیزی نیستم، چیزی در دست ندارم که به شما عرضه کنم و بگویم یک مُعامله‌ای بکنیم، من یک چیزی می‌دهم و شما هم یک چیزی بدهید. خیر، بضاعت من مُزجاة است؛ ولی کَرَم شما کم نیست. من با سرمایه‌ی اُمید آمده‌ام. «ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ[12]»؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم با همه‌ی عظمتی که خداوند به ایشان داده است، می‌گوید: هیچ‌چیزی ندارم. سرمایه‌ی من اُمید من است که با کریم طرف هستم؛ «ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ». سِلاحی هم ندارم. سِلاح من اَشک من است؛ «وَ سِلاحُهُ الْبُكَاءُ[13]». یک چنین وضعی است.

ما بدون نظر امام زمان (ارواحنا فداه) به جایی نمی‌رسیم

با آن گُرگ حَسدی که در وجودشان هم خودشان را آب می‌کرد، هم زندگی حضرت یعقوب (علیه السلام) را به آتش کشید، آرامش حضرت یعقوب (علیه السلام) را گرفت؛ حضرت یعقوب (علیه السلام) 40 سال شب و روز نداشت. آدم یک پیامبری را این‌جور اذیّت کند، مُبتلا کند، مُصیبت‌زَده کند، گرفتار هجران بکند که آن هم هجران چه کسی! «تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ[14]»؛ این‌قَدر یوسف یوسف می‌گویی که داری جانت را هم از دست می‌دهی و دیوانه می‌شوی. این‌ها یک چنین کارهایی کرده بودند. ولی حضرت یعقوب (علیه السلام) که هادی و راهنما و مُشرّف به شَرف نبوّت است، به همین بَچّه‌هایی که این‌قَدر ظُلم کردند، قطع رَحِم کردند، تا مَرز وَلی‌کُشی و پیامبرزاده کُشی پیش رفتند؛ به همین‌ها گفت که وقت آن شده است. خداوند به ما هم چنین لَحنی دارد. «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ[15]»؛ وقتِ آن نشده است که شما هم مانند فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام) یوسف را که از خودتان دور کرده‌اید، دیدید دوری از یوسف بدبختی دارد؟ بیچارگی دارد؟ وقتِ آن نیست؟ حالا دیگر قَدر یوسف‌تان را بدانید و بروید و سُراغ یوسف را بگیرید، تَحسُّس بکنید. یوسف (علیه السلام) قابل احساس است. یک اَمر بَرزخی نیست. «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ[16]» در میان شماست؛ می‌توانید یوسف‌تان را ببینید. تَحسُّس بکنید؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ». ولی شاه‌بیت آن این است: «وَ لَا تَيْأَسُوا»؛ هر قَدر هم بد هستی، آمده‌ای سُراغ یوسف را بگیری؛ پس مأیوس نباش. مَعلوم می‌شود یک‌ چیزی در تو بوده است که سُراغ خانه‌ی یوسف آمده‌ای و دنبال یوسف می‌گردی؛ «وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ». «إِنَّهُ»؛ این‌جا خیلی جای دقّت و تَنبُّه است. «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[17]»؛ طلبگی یعنی اُمید. اُمید عشق می‌آفریند، اُمید طَلب ایجاد می‌کند، حرکت ایجاد می‌کند. «وَ لَا تَيْأَسُوا»؛ خدا نکند طلبه اَفسُرده باشد، نااُمید باشد. نااُمیدی کار مؤمن نیست، کار کافر است. «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ»؛ چرا ما نتوانیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برای حُکومت دعوت کنیم؟ چرا این همّت را در خودمان نبینیم؟ اقلاً ظُهور شخصی را ببینیم. اگر ظُهور جمعی را ندیدیم، ظُهور شخصی را ببینیم. «اذْهَبُوا»؛ به شما می‌گوید. آن‌ها با این‌که گُرگ بودند، می‌خواستند یوسف (علیه السلام) موجودیّتی نداشته باشد، می‌خواستند یوسف (علیه السلام) را از میان بردارند که دلِ پدرشان با این‌ها باشد نه با دیگری؛ بعد از 40 سال حضرت یعقوب (علیه السلام) فرمود: راه بیُفتید. اگر یوسف نداشته باشید، هیچ‌چیزی ندارید؛ به خدا قَسم هیچ‌چیزی ندارید. اگر حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) آقایی بکنند ما به یک جایی می‌رسیم؛ والّا به جایی نمی‌رسیم؛ «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا».

تمام شدن صبر حضرت موسی (علیه السلام) در برابر مأموریت‌های جناب خِضر (علیه السلام)

حضرت موسی کلیم جایگاهی داشت. خداوند متعال به او مأموریت داد که تو باید به یک اَهل باطنی برسی و در برابر او زانو بزنی و از عالَم ولایت در مَسیر طَریقت آن‌جا یاد گرفتنی نیست؛ یک چند قدم جلو بروی. تَعلیم نبود؛ «هَلْ أَتَّبِعُكَ[18]»؛ این تَبعیّت راه‌رفتن است. می‌خواهم سُلوک کُنم، سِیر و سُلوک هجرت است، از خود فاصله گرفتن است، به وادیِ فَناء نزدیک‌شدن است.‌ جناب کلیم خدا در شریعت کامل بود. اَحکام الهی و وظایف جَوارحی از جانب خداوند به او داده شده بود و هادی بود.‌ ولی در مَسیر طَریقت باید اَهل باطن را می‌دید. حضرت خِضر (علیه السلام) مَسأله‌ی مَلکوت در اختیارش بود. در طَریقت به مَقصد رسیده بود و می‌توانست کسی که در مَسیر طَریقت و سِیر و سُلوک نبوده است، دست او را بگیرد. حالا ما هیچ نمی‌دانیم، گرفتار جهالت هستیم. حضرت موسی (علیه السلام) هم بیش از 3 قَدم نتوانست با او برود. برحَسب روایتی جناب خِضر (علیه السلام) فرمودند که من هزار سِرّ برای موسی (علیه السلام) در برنامه داشتم، ولی «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا[19]»؛ بیش از 3 قَدم نشد. وقتی به مرحله‌ی سوّم رسید، حضرت موسی (علیه السلام) در هر 3 قَدم به وظیفه‌اش عمل کرد؛ زیرا مَأمور اِحیاء شَریعت بود و شَریعت هم در مَسأله‌ی اوّل که آدم به مالِ کسی بدون اذن او صدمه بزند، کشتی را سوراخ کرد. این خلاف شَرع بود؛ حضرت موسی (علیه السلام) به وظیفه‌اش عمل کرد. در آن دو قَدم دیگر هم همین‌جور بود؛ حضرت موسی (علیه السلام) به وظیفه‌ی شَریعتی خودش عمل کرد. ولی مأموریت حضرت خِضر (علیه السلام) بالاتر از این بود. و آخر هم گفت: آنچه من انجام دادم به اَمر خدا بود و من نبودم. این «أَتَّبِعُكَ»؛ اجازه می‌دهی که من دنبالت بیایم؟! «عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا[20]»؛ این مَفهوم نیست، این رُشد است؛ راهِ رُشد است. تَعلیم او هم تَعلیم مَفهومی نیست؛ تَعلیم وجودی است. «خام بُدم پُخته شدم سوختم». آدم پُخته می‌شود و وقتی پُخته شد، میوه که رسید آن را می‌خورند. بی‌بیِ ما، پاسدار ولایت علوی، شخص و شخصیّت حضرت علی (علیه السلام)، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) به عیادت‌کنندگان خود فرمودند: من شما را مَزه ‌مَزه کردم و از دهانم انداختم. شما خوراک ما نبودید. شیرین بشوید تا خوراک امام زمان (ارواحنا فداه) بشوید، مَجذوب امام زمان (ارواحنا فداه) بشوید. تا آدم پُخته نباشد، شیرین نمی‌شود. وقتی مَزه نداشته باشد، آدم‌های کارشناس میوه‌های پُخته را می‌شناسند. ما خوراک ولایت نمی‌شویم. ما را قبول نمی‌کنند. تازه اگر به آن‌ها تَحمیل هم بکنیم، بالا می‌آورند. مانند زَهری است که در وجود امام حسن مجتبی (علیه السلام) رفته است و ایشان بالا آورد. ما را بالا می‌آورند. وَضع ما خوب نیست. این تَبعیّت در طلبگی، خیلی دنبال چون و چرا و انتقاد و عیب‌گیری و مُچ‌گیری نباشید. سر به زیر باشید. ببینید مولایتان در چه خطّی است، آن خط را پیدا کنید و تَبعیّت‌ کنید؛ والّا مُلّا می‌شوید، ولی رَشید نمی‌شوید. «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»؛ این‌که کلاس نبود، این‌که وَرق نزد، این‌که صحیفه‌ای را برایش نخواند. 3 کار عملی بود که در 3 قَدم انجام داد. اگر حضرت موسی (علیه السلام) قولی که داده بود که صبر کند و سؤال نکند، اگر اَهل صبر بود، بیشتر با جناب خِضر (علیه السلام) راه می‌رفت؛ ولی راه نرفت. که در پایان گفت: «هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ[21]»؛ تمام شد. ای‌کاش ما را یک قَدم ببَرند؛ سه قَدم که جای خود دارد؛ ای‌کاش یک قَدم ببَرند.

روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا[22]»؛ امام زمان! کاری که از من ساخته نیست، تَبعیّت که نکردم؛ ولی با شما وَجه مُشترکی دارم که به مادرتان گریه می‌کنم، به امام حسین (علیه السلام) گریه می‌کنم. ای مَظلومه‌ی عالَم! «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ اَلرَّأْسِ»؛ حَدس این است که درد بی‌بی زیاد بود. درد بازو داشت، درد پَهلو داشت، درد سینه داشت، سوز سینه داشت.

«وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ     *****     سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَة الأسْرَارِ[23]».

اما در مورد این «مُعَصَّبَةَ اَلرَّأْسِ» گویا امام صادق (علیه السلام) می‌گویند که مادر ما سرش هم درد می‌کرد. تَحلیل طلبگی و روضه‌خوانی ما این است که این حادثه‌ی کوچه خیلی تَلخ بود و اَثر آن ماندگار بود. نامَرد خیلی نامَرد بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ریحانه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، از گُل لطیف‌تر بود. این دست جَهنّمی‌اش را بالا بُرد… «در وسط کوچه تو را می‌زدند». خیلی مُحکم به صورت دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کوبید. جوان‌ها! مادرتان زمین خورد، زمین‌گیر شد. و برحَسب آنچه که گزارش شده است، به‌قَدری ضربه شدید و مُحکم بود، علاوه بر این‌که بی‌بی را بر روی زمین انداخت، چادرش خاکی شد، گوشواره‌ها از گوشش اُفتاد. هم صورت نیلی شد. می‌گویند تا آخر دیگر از حضرت علی (علیه السلام) رو می‌گرفت. قبل از شهادت هم که پاکیزه بود، خودش را تمیزتر کرد. لباس آورد عوض کرد. به «فِضّه» گفت بِسترش را رو به قبله برایش قرار داد. آمد و این‌جور که نَقل کرده است می‌گوید: بی‌بی خوابید و دیدم دستش را روی صورتش گذاشته است و خوابیده است. می‌خواهد حضرت علی (علیه السلام) جای سیلی را نبیند. اما خانمان‌سوز بود. این درد در سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باقی ماند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به ما منّت بگذار امام زمان ما (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! شوق لِقاء و شدّت انتظار به ما روزی بفرما.

خدایا! دست ما را به دامان ایشان برسان.

خدایا! اگر دست به دامانش داریم، کوتاه نگردان.

خدایا! بین ما و حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) جُدایی مَخواه.

خدایا! ما را در خادمی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) ثابت‌قَدم بفرما.

خدایا! باطن‌مان را بهتر از ظاهرمان قرار بده.

خدایا! خَشیّت غیب به ما عنایت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مَمهور بفرما.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم زندگی شهیدانه روزی ما بگردان.

خدایا! زندگی مُجاهدانه، عالِمانه و عارفانه نَصیب‌مان بگردان.

خدایا! جَوارح و جَوانح ما را از همه‌ی مَعاصی مَصون بفرما.

خدایا! آنچه تا کُنون صدمه دیده‌ایم جُبران بفرما.

خدایا! ما را برای دین خودت زینت قرار بده.

خدایا! ما را عزّت قرار بده.

خدایا! ما را اقتدار قرار بده.

خدایا! همه‌ی خوبان ما و رهبر خوبمان را حفظ بفرما.

خدایا! این کشور اهل‌بیت (علیهم السلام) را از گَزند روزگار مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! دشمان غَدّار ما خُصوصاً صهیونیست‌ها را و بدتر از صهیونیست‌ها مُنافقین داخلی و نُفوذی‌های داخلی و ظالمین داخلی را مَنکوب بفرما.

خدایا! آن‌ها را رُسوا بفرما.

خدایا! آن‌ها را نابود بفرما.

خدایا! فَراعنه‌ی زمان ما را در عذاب خودت غَرق بفرما.

خدایا! این بُتکَده‌ای که فَراعنه در مَملکت‌ها درست کرده‌اند، مردم را مُبتلا به این پادشاهان وابسته کردند، همه‌ی این بُت‌ها و بُتکَده‌ها را بِشکَن.

خدایا! عالَم را تشنه‌ی آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.

الها! پروردگارا! مریض‌ها عُموماً، مریض‌های مورد نظر را خُصوصاً شِفا بده.

خدایا! نگرانی‌ها را برطرف بفرما.

خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، مَرضی خودت هست، امام زمان (ارواحنا فداه) را خُشنود می‌کند به ما روزی بفرما.

خدایا! اَموات، گذشتگان، حق‌داران، مَشایخ، شهدا و امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) را در ثَواب این تَوسُّلات سَهیم و اَرواحشان را از ما راضی نگاه دار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] سوره مبارکه بقره، آیه 256.

«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».

[3] سوره مبارکه اسراء، آیه 82.

[4] همان.

[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 4.

«إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ».

[6] سوره مبارکه یوسف، آیه 87.

«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ».

[7] سوره مبارکه یوسف، آیه 13.

«قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ».

[8] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۴۸۹.

[9] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای بعد از خواندن نماز استغاثه به امام زمان (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف).

«سَلامُ اللَّهِ الْکَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَهُ وَ بَرَکَاتُهُ الْقَائِمَهُ التَّامَّهُ عَلَى حُجَّهِ اللَّهِ وَ وَلِیهِ فِی أَرْضِهِ وَ بِلادِهِ وَ خَلِیفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ سُلالَهِ النُّبُوَّهِ وَ بَقِیهِ الْعِتْرَهِ وَ الصَّفْوَهِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِیمَانِ وَ مُلَقِّنِ [مُعْلِنِ] أَحْکَامِ الْقُرْآنِ وَ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْحُجَّهِ الْقَائِمِ الْمَهْدِی الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِی [الْمُرْتَضَی] وَ ابْنِ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرِینَ الْوَصِی ابْنِ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ الْهَادِی الْمَعْصُومِ ابْنِ الْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ الْمَعْصُومِینَ…».

[10] سوره مبارکه یوسف، آیه 88.

«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ».

[11] سوره مبارکه انبیاء، آیه 83.

[12] مفاتیج الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ وَ مَنْ أَرادَنِى بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ كادَنِى فَكِدْهُ، وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ، فَإِنَّهُ لَايُنالُ ذٰلِكَ إِلّا بِفَضْلِكَ، وَ جُدْ لِى بِجُودِكَ، وَ اعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ؛ وَ احْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ، وَ اجْعَلْ لِسانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً، وَ قَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً، وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجابَتِكَ، وَ أَقِلْنِى عَثْرَتِى، وَ اغْفِرْ زَلَّتِى، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلىٰ عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعائِكَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَةَ، فَإِلَيْكَ يارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى، وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ بَلِّغْنِى مُناىَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائِى، وَ اكْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدائِى؛ يَا سَرِيعَ الرِّضا، اغْفِرْ لِمَنْ لَايَمْلِكُ إِلّا الدُّعاءَ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِما تَشَاءُ، يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِكْرُهُ شِفاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُكَاءُ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ، يَا عَالِماً لَايُعَلَّمُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ رَسُو لِهِ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَيامِينَ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً».

[13] همان.

[14] سوره مبارکه یوسف، آیه 85.

«قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ».

[15] سوره مبارکه حدید، آیه 16.

«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ».

[16] سوره مبارکه کهف، آیه 110.

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا».

[17] سوره مبارکه یوسف، آیه 87.

[18] سوره مبارکه کهف، آیه 66.

«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا».

[19] سوره مبارکه کهف، آیه 67.

[20] سوره مبارکه کهف، آیه 66.

[21] سوره مبارکه کهف، آیه 78.

«قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا».

[22] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۶۲.

«وَ رُوِيَ: أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَةَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ اَلرُّكْنِ بَاكِيَةَ اَلْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ اَلْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَيْهَا أَيْنَ أَبُوكُمَا اَلَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا اَلَّذِي كَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلاَ يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ لاَ أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِيٍّ بِثَلاَثٍ أَنْ يَتَزَوَّجَ بِابْنَةِ أُخْتِهَا أُمَامَةَ لِحُبِّهَا أَوْلاَدَهَا وَ أَنْ يَتَّخِذَ نَعْشاً كَأَنَّهَا كَانَتْ رَأَتِ اَلْمَلاَئِكَةَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لاَ يَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لاَ يَتْرُكَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ».

[23]   كتاب «وفاة الصّديقة الزَّهرا» عليهما السّلام تأليف سيد عبد الرزّاق موسوى مقرّم ص 36 و ص 37 و اين ابيات را بجهت وفات حضرت صديقه عليهما السّلام در اين موضع انتخاب كرده است وليكن تمام قصيده را كه مُصَدَّر به بيت: جوهرة القدس من الكنز الحنفى، بَدَت فأبدت عاليات الأحرف مى‏باشد و شامل 109 بيت است؛ در همين كتاب از ص 126 تا ص 131 آورده است.

«…وَ لِلسِّباطِ رَنَّة صَدَاهَا   ***   فِى مَسْمَعِ الدَّهْرِ فَمَا أشْجَاهَا

وَ الأثَرُ البَاقِى كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ   ***   فِى عَضُدِ الزَّهْرَآء أقوَى الحُجَج

وَ مِن سَوادِ مَتْنِهَا اسْوَدَّ الْفَضَا   ***   يا سَاعَدَ اللهُ الْإمام المُرتَضَى

وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ   ***   سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَة الأسْرَارِ

وَ فِى جَنِينِ المَجْدِ مَا يدْمِى الحَشَا   ***   وَ هَلْ لَهُمْ إخْفَاءُ أمر قَدْ فَشَا

وَ البَابُ وَ الْجِدَارُ وَ الدِّمَاءُ   ***   شُهُودُ صِدْقِ مَا بِهِ خِفَاءُ

لَقَدْ جَنَى الجَانِى عَلَى جَنِينِهَا   ***   فَانْدَكَّتِ الجِبَالُ مِنْ حَنِينِها

وَ رَضَّ تِلْكَ الْأضْلُعَ الزَّكّية   ***   رِزِّية مَا مِثْلُهَا رَزِّية

وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ   ***   سَلَّتْ يدُ الطُّغْيانِ وَ التَّعْدِى

فَاحْمَرَّتِ العَينُ وَ عَينُ المَعْرِفَة   ***   تُذْرِفُ بِالدَّمْعِ عَلَى تِلْكَ الصَّفَة

وَ لَا يزِيلُ حَمْزَة العَينِ سِوَى   ***   بِيضِ السُّيوفِ يوْمَ ينشَرُ اللِّوَى

فَإنَّ كَسْرَ الضِّلعِ لَيسَ ينجَبِر   ***   إلّا بِصَمصَامٍ عَزِيزٍ مُقْتَدِر

أهَكَذَا يصْنَعُ بِابْنَة النَّبِى   ***   حِرْصاً عَلَى المُلْكِ فَيا لَلْعَجبِ…».