«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
آدم به این عالَم آمده است تا در اطاعت حقّ از فرشتگان سبقت بگیرد
خدایا شُکر به این همه نعمت، به این همه کَرم، به این همه ارفاق، به این همه گذشت. خداوند عَلیّ حکیم برای تربیت ما هم کتاب فرستاده است، حکمت نظری، حکمت علمیِ ذهنی یعنی برنامه، جدول، نُسخه، دستورالعمل و هم اُلگو و نمونههای عینیِ از پرورشیافتگان در ساحت توحید و با بازگو کردن سیره و روش آنها، سَبک گفتار و رفتار و فَراز و نَشیبشان خواسته که ما هم از خط پرستش خداوند و بودن با خداوند دور نشویم، سُقوط نکنیم، ظُلمانی نشویم، تاریک نشویم، گرفتار ظُلم و ظُلمت نباشیم. از این رو مَسألهی علم که «اَلْعِلْمُ نُورٌ[2]»؛ علم نور است. هرجایی علم نیست، آنجا تاریک است. و حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) امتیاز آدم را که امامت همهی مَلائکه را خداوند به او داد و مَسجود قرار گرفت. امامتی که دیگر شما بالاتر از آن نمیتوانید فَرض کنید. به مَلائکه فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ[3]»؛ سر در آستان آدم بگذارید. و فرشتگان «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[4]»؛ فرشتگان برحَسب ظواهر آیات قرآن کریم مَعصوم هستند. لحظهای ارتباطشان با خداوند قطع نیست. دَم به دَم اَمر الهی به آنها القاء میشود، آنها هم همهی شُئونشان اجرای مأموریت خداوند است. هیچوقت بدون دستور نیستند، هیچ خلأیی برایشان نیست؛ دائماً اَوامر الهی اینها را مُفتخر میکند و اینها مُباهی به این هستند که هیچوقت به خودشان واگذار نشدند. اجتهاد خیلی خوب است، ولی خطرناک هم هست. مَلَک اجتهاد ندارد، برای مَلَک همیشه نَصّ است. کَما اینکه امام اجتهاد ندارد، پیامبر اجتهاد ندارد؛ «وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[5]». فرشتگان با این امتیازی که همیشه در فَضای نور هستند. این آیهی شهادت را خیلی مُغتنم بدانید؛ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[6]»؛ خداوند متعال سه مرحلهی شهادت را برای کسانی که توحیدشان توحید شُهودی است، هم شاهد هستند و هم مَشهود هستند؛ اوّل ذاتِ رُبوبی است؛ «شَهِدَ اللَّهُ». خداوند خودش خود را شُهود میکند. نزد خداوند حاضر است. شهادت او شهادت وجودی است. دوّم مَلائکه است. مَلائکه استنباط نمیکنند از مُمکن به واجب، از مَعلول به علّت؛ اینها برای افرادی است که با ذهن زندگی میکنند. آنها وجودشان مرآت است، آیینه است. وجود خدانماست. گروه سوّم هم «أُولُوا الْعِلْمِ» هستند. و این همسایگی عالِمان با فرشتگان و مُجاورت با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) افتخار است برای کسانی که در این خط قرار میگیرند. کسانی که به تَغذیهی مادی اتّصاف دارند و ضَروری است، در آنجا فرمود: «مَتَاعًا لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ[7]»؛ بَشر همسایهی چهارپایان است. این خوردنیهایی که ما داریم، حیوانات هم دارند؛ ولی آنجایی که دل بر سر سُفرهی دیگری مأدبةالله است، تَغذیه میشود، آنجا همراه مَلائکه، همسایهی مَلائکه و در مُجاورت خداوند هستند؛ «شَهِدَ اللَّهُ» و مَلائکه و اُولی العلم. از خدا بخواهید که ما از مَلائکه عَقب نمانیم. خداوند ما را آفریده است تا از مَلَک جلو بزنیم. خدا نکند که ما به جای خط تَخلُّق به اخلاق روحانیّون، روح ما مُندک در جسم ما بشود، رقّتش را از دست بدهد، غلظت پیدا کند، قساوت پیدا کند. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ … لَمَا يَهْبِطُ[8]»؛ بعضی از سنگها از ترس خداوند هُبوط دارند، از بعضی سنگها چشمه میجوشد؛ ولی دلی که سنگ شده است، سنگدل شده است، این دیگر همهی روحانیّتش را از دست داده است و جسمانیّت مَحض است. هیچچیزی ندارد. خدا نکند ما هیچچیز ندار بشویم. دل ما از گِل بدتر میشود. اینکه میگویند این دل را باید گِل گرفت، مثال هست. ای کاش گِل گرفته بودیم! ولی «أَشَدُّ قَسْوَةً» از صخرههای سخت میشود. دیگر باران هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم هیچ نُفوذی در اینها ندارد. «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[9]»؛ خودمان را مَحک بزنیم. ببینیم حرفهای خداوند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامهای دین ما را مُتحوّل میکند؟ مُنقلب میشویم؟ تغییر میکنیم؟
انسان مؤمنِ همیشه خوف الهی را در دل خود دارد
مرحوم شیخ الفُقهاء آیت الله العُظمی «شیخ محمّد علی اراکی[10]» (رضوان الله تعالی علیه) که الحقّ و الانصاف از آیاتِ خداوند بود. ایشان تا حدود صد سالگی از همهی عَرصههای شُهرت میگُریخت. شُهرتگُریز بود، دنیاگُریز بود. ولی بعد از امام (رضوان الله تعالی علیه) با وجود کِبَر سِن و شرایط بسیار سخت جسمی، عَلَم مرجعیّت را به دست گرفت. این بالاتر از آن زُهد قبلی بود. این بر خلاف خواست و راحتطلبی بود. چون انقلاب داشت به بُنبَست میرسید، مشکل پیدا کرده بود. یک کسی لازم بود که هرکسی را امام (رضوان الله تعالی علیه) نَصب کرده است، هر برنامهای را که امام (رضوان الله تعالی علیه) اعمال ولایت کرده است، آن هم همان راه را ادامه بدهد. و این جُزء تَصرُّفات حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) برای بَقاء انقلاب بود که آقای اراکی (رحمت الله علیه) در آن سِن و با آن شرایط آمد و مرجعیّت را قبول کرد. و این نکته را بنده از خودِ مرحوم آیت الله اراکی (اعلی الله مقامه الشریف) شنیدم. خداوند یک فَضایی را برای ما پیش آورد که مُدّتی با این ولی خدا در یک مجالسی حُضور پیدا میکردیم و بعضی از حرفهای ایشان یادم میآید. هم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و هم آقای اراکی (رحمت الله علیه) خودشان تاریخ کُهن عینی بودند و خیلی حرفهای نانوشته در سینهی آنها بود. آقای اراکی (رحمت الله علیه) فرمودند: مرحوم آقای «شیخ جعفر شوشتری[11]» (اعلی الله مقامه الشریف) که ایشان هم از آیات الهی است. بد نیست این را هم بین پَرانتز از آخوند همدانی داشته باشید. «آخوند مُلّا علی معصومی همدانی[12]» (رضوان الله علیه) دارند نَقل میکنند و ایشان هم این را بدون واسطه گفته بودند. گفتند که «آقای میرزا باقر همدانی» (رحمت الله علیه) که از شاگردان بُرهان العارفین «مُلّا حسینقُلی همدانی[13]» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند، ایشان در گُذری با مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری (سلام الله علیه) رو در رو شده بودند. بعد از سلام و احوالپُرسی آقای میرزا باقر فقیهِ عارف به مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری (سلام الله علیه) گفته بودند: من شنیدم شما مشغول نوشتن کتابی در خَصائص امام حسین (علیه السلام) هستید. یکی دو کتاب از ایشان مانده است؛ یکی «مَواعظ» مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری (سلام الله علیه) است که مِنبرهای ایشان است که پیاده کردهاند و مَواعظ شده است. آن زمان ضبط نبود؛ ولی پای مِنبر که مینشستند، مینوشتند. اَمالیهایی که ما از «شیخ طوسی» و «سیّد مرتضی» و «شیخ صدوق» (رضوان الله علیهم) داریم، اینها سخنرانیهایشان است. و کتاب دوّم مرحوم شیخ جعفر شوشتری (رحمت الله علیه) «خَصائص الحسینیه» است. گفته بود: شنیدم شما کتابی در خَصائص امام حسین (علیه السلام) مینویسید. فرموده بودند: آری. مرحوم آقای میرزا باقر (رضوان الله تعالی علیه) گفته بودند: به نظر من یکی از خَصائص حضرت امام حسین (علیه السلام) این است که نوکری مانند شیخ جعفر دارد. گفت تا این حرف را آقای میرزا باقر (رضوان الله تعالی علیه) زد، با وجود اینکه ایشان عارف بود، دقیق بود، مُحتاط بود؛ مَعلوم میشود که یافته بود ایشان نوکر است. بعضی از ما نوکریمان اَداست و دنبال آقایی هستیم؛ ولی بعضیها واقعاً نوکر هستند و اصلاً زیشان هم زیِ نوکری است. تا این حرف را گفته بود، فرمودند: اَشک در چشمهای مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری (رحمت الله علیه) پُر شده بود و قطرات اَشک از گوشهی چشم ایشان جاری شده بود. گفته بود: حالا که شب است، صُبح قیامت بدَمد نوکرها از غیر نوکرها مُمتاز میشوند. اینجا همهاش ظاهر و تعارفات است؛ تا آنجا ببینیم چه میشود. چه کسی نوکر است و چه کسی نوکر نیست.
خدایا! یعنی میشود به ما هم روح نوکری بدهی؟ این اَنانیّت و این بُروز و ظُهور و جلوهها را از ما بگیری؟! کسی ما را ببیند، ما را نبیند؛ اَرباب ما را ببیند، آقای ما را ببیند، به یادِ او بیُفتد.
آقای اراکی (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: مرحوم «حاج شیخ» اُستادشان، مؤسس حوزهی علمیهی قُم مرحوم «حاج شیخ عبدالکریم حائری» (رضوان الله علیه) ایشان گفته بودند: من در تهران بودم که گفتند شیخ جعفر شوشتری (رحمت الله علیه) در مدرسهی سپَهسالار ـ به احتمال قَوی ذهنم اینجور میگوید ـ مِنبر میرود؛ ماه رمضان بوده است و مردم سَحَری را که میخوردند، به آنجا میآمدند و جا میگرفتند که ظُهر حرفهای شیخ را بشنوند. ساعتها به انتظار مینشستند که از فُیوضات سخنرانی مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری (اعلی الله مقامه الشریف) بَهره بگیرند. حاج شیخ گفته بود: من هم نیّتم آمد که ما هم برویم و از این نَفَس پاک فیض ببَریم. آمدیم و نشستیم تا ظُهر شد. بعد از نماز ظُهر آقای شیخ جعفر (رضوان الله علیه) به مِنبر رفتند. گفتند: مردم! من امروز میخواهم زمینهای پیش بیاورم تا خودتان را مَحَک بزنید. ببینید که خداوند شما را جُزء مؤمنین حساب میکند یا نمیکند. بعد آقای شیخ عبدالکریم (رحمت الله علیه) گفته بودند که من خیلی خائف شدم، نگران شدم. خدایا! نکند که ما مؤمن نباشیم؟! این آیه را خواندند و گفتند که خودتان را بیازمایید؛ ببینید مؤمن هستید یا خیر. خداوند اینجور فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[14]»؛ الحمدلله همهی شما آمدهاید که صاحبتان ایمانتان را امضاء کند. صحیفهی اَعمال ما نزد اَربابمان هست. ببینید نُمره داریم یا نداریم. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»؛ کلمهی «إِنَّمَا» دارد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا»؛ ببینید که یادِ خدا در شما ایجاد تَحوُّل میکند؟ به اندازهی رفیقی که خیلی دوستش دارید، اینقَدر دل شما را تکان میدهد؟ «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا».
خدایا! به دادمان بر(سلام الله علیها)
خدایا! به ما رَحم کُن.
خدایا! ما را عوض کُن.
خدایا! به ما هم دلِ رَقیق بده، به ما هم دلِ عَرشی بده، به ما هم دلِ مُجرّد بده.
خدایا! ما را از اسارت غَرایز حیوانیمان خَلاص کُن.
خدایا! ما را آدم کُن.
اگر انسان بر روی مَنیّت خود پای بگذارد، جلوهی حقّ خواهد شد
خداوند متعال گوهر آدم را که آدمیّت آدم است؛ شخص آدم خلیفه نیست، آدمیّت او خلافت دارد و گوهر آدمیّت به علوم لَدُنّی است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[15]»؛ وجودش همهی اَسماء را نشان میداد؛ نه اینکه ذهن داشت و با ذهنش برای مَلائکه ارائه میکرد. مَلائکه که ذهن ندارند؛ لذا اِنباء کرد. تَعلیم نبود؛ اِنباء بود. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»؛ تا آدم شاگرد خدا نشود، به جایی نمیرسد. لذا اگر گوینده هم ناطق عَنِ الله نباشد، شنونده دارد بندگی شیطان را میکند. اَساتید بزرگوار، پرورشدهندگان خادمان امام زمان (ارواحنا فداه) انشاءالله با تَوسُّل و تمرین به هر کلاسی که وارد میشوند، حرف را برای خدا بزنند، از خداوند بگویند. «فَإِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنِ اَللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ[16]»؛ مُستمع عبادت خدا بکند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) به بنده فرمودند: در مِنبرهایت از کلمات امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتخاب کُن و برای مُستمعین خودت بگو تا مُستمع تو از علی (علیه السلام) بشنود. ایشان میخواستند من آدم بشوم، خیلی آرزو داشتند که ما هم درست بشویم. یعنی میخواستند بگویند خودت را کنار بزن. هرکسی از شما میشنود، از شما نشنود؛ گوینده علی (علیه السلام) باشد؛ این دلها به صورت مُستقیم از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بگیرد. ناطق عَنِ الله هیچوقت خودش را به رُخ نمیکِشد. در خودش چیزی ندارد که به مُستمع القاء کند. هیچِ هیچ است. مرحوم «حاج آقا حسین فاطمی» (رضوان الله علیه) در درسهای اخلاقشان تکرار میکردند: «أنا هیچ ابن هیچ ابن هیچ». هیچِ هیچ هستم. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»؛ اگر آدم خودش نباشد، خدا هست؛ ولی وقتی من هستم، آیه نیستم و حجاب هستم. من حجاب هستم؛ همهی «مَنها» حجاب هستند. آدم بتواند بر روی این مَن پا بگذارد، آنوقت خداوند جلوه میکند. خداوند در وجود آدم، آدم را آیه میکند، آیینه میکند و هرکسی ما را میبیند، خدا را میبیند؛ هرکسی ما را میبیند، امام زمان (ارواحنا فداه) را میبیند، حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را میبیند.
طلبه باید از خودش رَهایی پیدا کند تا عاشق حقّ بشود
در این آیات سورهی مبارکهی کَهف که در جلسهی هفتهی گذشته به مَحضرتان مَطرح شد، آنجا اوّلین نکته این بود که حضرت موسی (علیه السلام) باید به این نکته میرسید که هیچوقت خودش را اَعلم نداند، خودش را دارا نداند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید: «وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ[17]»؛ کاملتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجودی در عالَم امکان نیست؛ ولی میگوید من علم غیب ندارم. در حالیکه خداوند فرموده است: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى[18]»؛ کسی که مُرتضای خداست، علم غیب دارد؛ ولی علم غیب برای خودش نیست. علم حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) علم محیط بود؛ ولی فقرشان از همه بیشتر بود. هیچچیزی از خودشان نداشتند. هرچه داشتند برای دیگری بود و اینها کارهای نبودند؛ از این جَهت هیچوقت مَصرف شخصی نکردند. حضرت امیر (علیه السلام) به خلافت هم رسید، بیت المال یعنی فَدک مال شخصی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود؛ ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن را برنگرداند. یک قَدم برای خودش برنداشت. خودش، علمش، جهادش، عبادتش، هرچه بود برای خدا بود. لذا فقر خودشان را وَحشتناک میدیدند. چگونه از شدّت فقر مینالیدند. «أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ … وَ عَظُمَ فِيَما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ[19]»؛ من هیچچیزی ندارم، تو هم همهچیز داری. به دارایی تو چشم دوختهام و خودم هیچچیزی ندارم. حضرت موسی (علیه السلام) ابتدا مُتوجّه شد که هیچچیزی ندارد و خداوند یک واسطهای فرستاده است که این باید نزد او برود و زانو بزند. با اینکه خودش کَلیم بود، نَجی بود؛ در مورد حضرت خِضر (علیه السلام) ما اینها را نداریم. ولی تا خداوند کسی را نشکند، تا کسی زمین نخورد بلند نمیشود. تا زمین نخوریم، دستمان را نمیگیرند و ما را بلند نمیکنند. اوّلین قَدم برای حضرت موسی (علیه السلام) توجّه به این معنا بود که باید برود، طبق مأموریت باید برود. نباید در خانه بنشیند، حضرت خِضر (علیه السلام) نباید سُراغ او بیاید؛ او باید دنبال جناب خِضر (علیه السلام) برود. «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ[20]»؛ طلبه باید از خانه، از زندگی بیرون بزند؛ خیر، بیرون بزند گاهی بیرون نزده است؛ باید از خودش بیرون بزند. تا خودت را رَها نکُنی، از خودت خداحافظی نکُنی، خودت هستی؛ هرجایی بروی خودت هستی. عالِم هم که میشوی خودت را بزرگ میکُنی. علمت برجسته نیست، خودت برجسته هستی. خیلی از عُلما خودشان بزرگ هستند؛ ولی در واقعیّت هیچ نوری ندارند. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[21]»؛ آن نورِ الهی تا من «مَن» هستم، آن نور نَصیب من نمیشود. باید خودم را بسوزانم. «خام بُدم، پُخته شدم، سوختم». تا نسوزی عاشق نیستی. علامت عاشقی سوختن است، خاکستر شدن است. عاشق همیشه خاک به سر است. تا آدم عاشق نشود، اَنانیّتش از بین نمیرود.
روضه و تَوسُّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
«السَّلامُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام»
خداوند متعال در گودال قتلگاه مدال رضایت را با زبان خودش به کانونش زد. حالا دیدی هرچه داشتم برای من نبود؛ همهاش را به خودت برگرداندم. حضرت علی اکبر ع، حضرت علی اصغر (علیه السلام)، حضرت اباالفضل (علیه السلام) و همه را داد؛ ولی تا خودش قطعهقطعه نشده بود، جراحتهای فراوان بر بدنش نبود، نمیگفت: «إلهِى رِضًى بِقَضائِک». آنجا که دیگر دید همهچیزش را خداوند خرید، هیچچیزی برایش نماند، گفت: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ[22]»؛ حالا اعلان میکنم که غیر از تو نیست. «لا مَعبودَ سِواکَ»؛ فقط تو را دارم. «یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ من را خریدی، همهکَس من را گرفتی. ای همهکَس من! ای همهچیزِ حسین! اما این رُباب من، این زینب من، این سکینهی من، این رقیّهی من! «یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؛ اینها را خودت به مَقصد برسان…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[23]».
خدایا! ما را ببخش.
خدایا! ما را از غیر خودت پاک کُن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عشق خودت و عشق اولیائت را بر دل ما مُستقرّ بگردان.
خدایا! آنچه دادهای را از ما نگیر.
خدایا! آنچه ندادهای را به ما بده.
خدایا! توفیق مُعاملهی با خودت را مُستمراً به ما اَرزانی بفرما.
خدایا! عُمر ما را حَسرت قیامتمان قرار مَده.
خدایا! مایهی نَنگمان قرار مَده.
خدایا! تمام لَکّههایی که موجب نَنگ ما میشود، بخاطر امام حسین (علیه السلام) پاک بگردان.
الها! پروردگارا! سایهی همهی خوبانمان، اولیائی که ما به بَرکت آنها نَفَس میکِشیم، خُصوصاً عُلمای صالح، مُجتهدین رَهیافته و رهبر نورانیمان را در پَناه امام زمان (ارواحنا فداه) از بَلیّات مُحافظت بفرما.
خدایا! همهی ظُلمات خُصوصاً ظُلمت صهیونیستها و فرعونها و حاکمیّت فرهنگ غرب و سُلطهی غرب را به طور کُلّی زائل بگردان.
خدایا! مَظلومین غَزّه را به همین زودی با سربلندی و اقتدار از چنگ اینها نجات بده.
خدایا! حزب الله لُبنان را از این فشار و از این تَهدید نجات عنایت بفرما.
خدایا! اَنصار الله یَمن را یاری بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مردم ما را از شُرّ مُنافقین داخلی مَصون و مَحفوظ بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم شبکهی نفاق را نابود بگردان.
خدایا! این دستِ خالی ما را خالی برمگردان.
خدایا! به ما نور بده.
خدایا! به ما صفای دل بده.
خدایا! به ما رِقّت قلب بده.
خدایا! به ما اَشک در خلوتها بده.
خدایا! به ما سَحَر بده.
خدایا! به ما سَجدههای مورد رضایت خودت را نَصیب بگردان.
خدایا! درسمان را برای خودت قرار بده.
خدایا! حرفمان را بِخَر.
خدایا! به ما حرف بده.
خدایا! به ما نظر بده.
خدایا! به ما نَفَس بده.
خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه ۱۶.
«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: لاَ يَحِلُّ اَلْفُتْيَا لِمَنْ لاَ يَصْطَفِي [يَسْتَفْتِي] مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى بِصَفَاءِ سِرِّهِ وَ إِخْلاَصِ عَمَلِهِ وَ عَلاَنِيَتِهِ وَ بُرْهَانٍ مِنْ رَبِّهِ فِي كُلِّ حَالٍ لِأَنَّ مَنْ أَفْتَى فَقَدْ حَكَمَ وَ اَلْحُكْمُ لاَ يَصِحُّ إِلاَّ بِإِذْنٍ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بُرْهَانِهِ وَ مَنْ حَكَمَ بِخَبَرٍ بِلاَ مُعَايَنَةٍ فَهُوَ جَاهِلٌ مَأْخُوذٌ بِجَهْلِهِ وَ مَأْثُومٌ بِحُكْمِهِ كَمَا دَلَّ اَلْخَبَرُ اَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اَللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَجْرَؤُكُمْ عَلَى اَلْفُتْيَا أَجْرَؤُكُمْ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لاَ يَعْلَمُ اَلْمُفْتِي أَنَّهُ هُوَ اَلَّذِي يَدْخُلُ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ هُوَ اَلْحَائِرُ بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ قَالَ سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ كَيْفَ يَنْتَفِعُ بِعِلْمِي غَيْرِي وَ أَنَا قَدْ حَرَمْتُ نَفْسِي نَفْعَهَا وَ لاَ تَحِلُّ اَلْفُتْيَا فِي اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ بَيْنَ اَلْخَلْقِ إِلاَّ لِمَنِ اِتَّبَعَ اَلْحَقَّ مِنْ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ نَاحِيَتِهِ وَ بَلَدِهِ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَرَفَ مَا يَصْلُحُ مِنْ فُتْيَاهُ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذَلِكَ لِرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لِعَسَى لِأَنَّ اَلْفُتْيَا عَظِيمَةٌ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِقَاضٍ هَلْ تَعْرِفُ اَلنَّاسِخَ مِنَ اَلْمَنْسُوخِ قَالَ لاَ قَالَ فَهَلْ أَشْرَفْتَ عَلَى مُرَادِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَمْثَالِ اَلْقُرْآنِ قَالَ لاَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذاً هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ اَلْمُفْتِي يَحْتَاجُ إِلَى مَعْرِفَةِ مَعَانِي اَلْقُرْآنِ وَ حَقَائِقِ اَلسُّنَنِ وَ بَوَاطِنِ اَلْإِشَارَاتِ وَ اَلْآدَابِ وَ اَلْإِجْمَاعِ وَ اَلاِخْتِلاَفِ وَ اَلاِطِّلاَعِ عَلَى أُصُولِ مَا اِجْتَمَعُوا عَلَيْهِ وَ مَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ ثُمَّ إِلَى حُسْنِ اَلاِخْتِيَارِ ثُمَّ إِلَى اَلْعَمَلِ اَلصَّالِحِ ثُمَّ إِلَى اَلحِكْمَةِ ثُمَّ إِلَى اَلتَّقْوَى ثُمَّ حِينَئِذٍ إِنْ قَدَرَ».
[3] سوره مبارکه بقره، آیه 34.
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ».
[4] سوره مبارکه انبیاء، آیه 27.
[5] سوره مبارکه انبیاء، آیه 73.
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».
[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 18.
[7] سوره مبارکه عبس، آیه 32.
[8] سوره مبارکه بقره، آیه 74.
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 6.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ».
[10] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب میدانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفتهاند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او میگذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است. اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمهشب سهشنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادیالثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتابهای درسی را نزد شیخ عباس ادریسآبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطانآبادی، مشهور به سلطانالعلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.
با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقهاش بر عروة الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما بهخاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیتالله خویی و آیتالله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیتالله اراکی متعین شد. آیتالله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیتالله اراکی مرجعیت از حالت تکمرجعی خارج گشت.
[11] شیخ جعفر شوشتری از مجتهدان و منبریان مشهور و تأثیرگذار در قرن ۱۳ و ۱۴ قمری. او نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه در شرح زندگانی امام حسین (علیه السلام) و اهمیت و آفات عزاداری امام حسین (علیه السلام) بوده است. کنگره بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۹ش در شوشتر برگزار شد. جعفر شوشتری در ۱۲۳۰ق در شوشتر بهدنیا آمد. آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر مینویسد: «حاج شیخ جعفر شوشتری فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و فقهیان جلیلالقدر و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان و دعوتکنندگان مردم بهسوی خدا در عصر خود بوده است.» پدرش، حسین شوشتری از فقها و شاگردان سید محمد مجاهد بود. جعفر شوشتری در ۲۸ صفر سال سال ۱۳۰۳ق در نزدیکی کرمانشاه درگذشت و پیکرش در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. شوشتری پس از خواندن مقدمات و ادبیات در زادگاهش به همراه پدرش به شهرهای نجف و کربلا مهاجرت کرد و پس از خواندن دروس حوزوی نزد اساتید آن زمان، از جمله صاحب فصول و شریف العلمای مازندرانی، در سال ۱۲۵۵ق به شوشتر بازگشت و مدتی را در آن شهر باقی ماند. پس از آن مجدداً به نجف بازگشت و از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. پس از مدتی به شوشتر بازگشت و تا آخر عمر در آن دیار مقیم بود. شیخ جعفر، مسافرتی به تهران داشت و با عالمان آن شهر مانند ملا علی کنی و همچنین با ناصرالدین شاه قاجار دیدار کرد. پس از آن به مشهد رفت و از آنجا به سمت نجف رهسپار شد. شیخ جعفر، به امام حسین (علیه السلام) و ذکر مصائب عاشورا اهتمام داشت. او با کهولت سن، تا آخرین مراحل زندگی خویش منبر میرفت و به وعظ و ارشاد میپرداخت. در رؤیای مشهوری که از خود وی نقل گردیده، جایگاه و مقام او و منبر رفتن برای سیدالشهداء مشخص میگردد.
[12] علی بن ابراهیم معصومی معروف به آخوند ملاعلی همدانی در ۱۲ ربیعالاول سال ۱۳۱۲ق (۱۲۷۴ش) در روستای «وَفْس»، از توابع شهرستان رَزَن-همدان، به دنیا آمد. پدر او ابراهیم، که کشاورزی ساده و با ایمان بود، ملاعلی را برای تحصیل علوم شرعی و تربیت اسلامی نزد آخوند ملا محمدتقی ثابتی برد. ملاعلی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی شهر همدان شد و به یادگیری دروسی همچون صرف، نحو، معانی بیان و فقه و اصول پرداخت و سپس برای تکمیل دروس به حوزه علمیه تهران رفت. در مدت پنج سال حضورش در تهران، دروس منطق، فلسفه، ریاضیات و هیئت را نزد اساتیدی چون ملامحمد هیدجی معروف به حکیم هیدجی، فیلسوف و عارف زنجانی و میرزا مهدی آشتیانی از فیلسوفان و عارفان تهرانی گذارند. ملاعلی با ورود شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم در سال ۱۳۴۰ق، برای ادامه تحصیل نزد آن استاد وارد قم شد و ده سال نزد او به شاگردی پرداخت و به مرحله اجتهاد نائل شد. او سپس به تدریس دروس حوزه مانند شرح لمعه، مکاسب و کفایه پرداخت. در سال ۱۳۵۰ق با درخواست مردم همدان و پیشنهاد استادش عبدالکریم حائری یزدی، برای سرپرستی حوزه علمیه همدان به همدان بازگشت. ملاعلی صاحب سه پسر با نامهای حسن، محمد و حسین و چند دختر بود. حسن معصومی در پیکار با رژیم شاه در سال ۱۳۵۳ش به شهادت رسید. حسین معصومی نیز فارغ التحصیل تاریخ علم و عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از ویراستاران ارشد مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی است. آخوند ملاعلی علاقه خاص و ارتباط نزدیکی با امام خمینی داشت و همواره او را تأیید میکرد. او در تجلیل از امام گفته بود: «حاج آقا روح الله صفحهای در تاریخ به نام خود گشود». در جریان دستگیری امام خمینی در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش، ملاعلی از جمله علمایی بود که برای آزادی امام به تهران سفر کردند. آخوند ملاعلی در ۳۱ تیر سال ۱۳۵۷ش (۱۶ شعبان ۱۳۹۸ق) بر اثر بیماری از دنیا رفت. پیکر او پس از تشییع، در قبرستان باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد.
[13] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، میرسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درسهای مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درسهای خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت. حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهرهمند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، میرسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفتهاند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت میکرده است.
[14] سوره مبارکه انفال، آیه 2.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ».
[15] سوره مبارکه بقره، آیه 31.
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ».
[16] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۸.
«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنِ اَللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اَللَّهَ وَ إِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ».
[17] سوره مبارکه اعراف، آیه 188.
«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».
[18] سوره مبارکه جن، آیات 26 و 27.
«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا».
[19] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَىٰ نَفْسِكَ، وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُكْرَكَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِكْرَكَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَسْمِكَ رَاضِياً قانِعاً، وَ فِى جَمِيعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِيَما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ، وَ عَلَا مَكَانُكَ، وَ خَفِىَ مَكْرُكَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ غَلَبَ قَهْرُكَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَكَنْتُ إِلَىٰ قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَ مَنِّكَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ…».
[20] سوره مبارکه نساء، آیه 100.
«وَ مَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا».
[21] سوره مبارکه نور، آیه 40.
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ».
[22] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷.
[23] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





